🌱یکی از دوستانش در مورد اهمیتی که مصطفی به بیتالمال در آن شرایط سخت نبرد میداد برای ما صحبت میکرد و میگفت:
«یک مرتبه در حال برگشت از مأموریت بودیم که ناگهان بیسیم آقامصطفی از دستش رها شد و افتاد،
هوا کاملاً تاریک بود. با توجه به تاریکی هوا پیدا کردن بیسیم کاری غیرممکن بود.
از مصطفی خواستیم که به راهش ادامه بدهد، اما او قبول نکرد و اصرار داشت که بیسیم را پیدا کند.
تعدادی از بچهها همراه با چراغ قوه به کمک مصطفی آمدند تا کار جستوجو را به سرانجام برسانند و بتوانند بیسیم را پیدا کنند.
بچهها با خنده میگفتند تنها چیزی که پیدا میکردیم سنگ بود و سنگ...، اما مصطفی دست از کار نکشید، آنقدر گشت و گشت تا در نهایت بیسیم را پیدا کرد.»
#شهید_مصطفی_محمدمیرزایی
🌹 مصطفی شوخ و خندهرو بود.
🔶 یکی از دوستانش در اینباره میگوید یک روز با آقامصطفی کار داشتم هرکجا دنبالش گشتم، پیدایش نکردم، به هر جایی فکر میکردم که آقامصطفی آنجا باشد، سرزدم، اما نبود.
آنقدر گشتم تا پیدایش کردم، دیدم یک چفیه روی سرش انداخته و قرآن میخواند و شانههایش میلرزد.
صدایش کردم و گفتم مصطفی پاشو کارت دارم!
وقتی چفیه را از روی سرش برداشتم تمام صورتش از شدت گریه خیس بود.
از جایش بلند شد و از در که خارج شدیم، شروع کرد به شوخی و خنده با بقیه همکاران.
من با خودم گفتم این همون مصطفی است که الان داشت در خلوتش با خدای خودش نجوا میکرد؟
همیشه در حال شوخی و خنده بود و هیچکسی به رابطه خصوصیاش با خدا پی نمیبرد.
خوشا به حالش که خداوند خریدارش شد.🌷
#شهید_مصطفی_محمدمیرزایی
🌹مصطفی بسیار هوای خانواده مخصوصاً خواهرها را داشت.
رابطه خوبی با بچههای برادر و خواهرش داشت و حالا بعداز شهادتش جای خالی او برای همه حس میشود.
🔶 اهل کار جهادی بود. بیشتر بخش خدماتش هم به خانواده شهدا باز میگشت.
شبانهروز کار میکرد که برنامهها و پروژههایی که برای خانواده شهدای فاطمیون در نظر دارد، سریع تمام شود و بتواند به مأموریت کاریاش برسد.
💫 ماه مبارک رمضان بود و هوا به شدت گرم. هم روزه میگرفت و هم کار میکرد. کولر منازل را تا نصفههای شب راهاندازی میکرد که در گرما اذیت نشوند.
برای خانواده فاطمیون یک کارگاه راهاندازی کرد که بتوانند در آنجا کار کنند.
نزدیکای افطار مادرم برایشان افطار میبرد و از صدای بوق ماشین مادرم متوجه میشدند که دم افطار است.
خیلی پشتکار داشت با جدیت کارش را انجام میداد و در عین حال خیلی بیریا و خالصانه کار میکرد.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#شهید_مصطفی_محمدمیرزایی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
دیدار به قیامت....
آخرین دیدار با مادر در فرودگاه....
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
👇👇👇👇👇👇👇👇
مرداد ٩٧ بود که آمد به من گفت همه برادرها و خواهرم رو دعوت کن، میخواهم از همه خداحافظی کنم.
باید مدتی برای یک مأموریت به کانادا بروم. امکان دارد سه سال آنجا بمانم و شاید هم دیگر برنگردم.
خودش میدانست راهی که میرود برگشتی ندارد. همه این حرفها را برای دلخوشی من میزد که دلشوره این ماموریتش را نگیرم.
🔶 «روزی که مصطفی قرار بود به فرودگاه برود، همراهش رفتم.
آن روز به خاطر تصادف جادهای اتوبان خیلی شلوغ بود.
مصطفی استرس دیر رسیدنش را داشت. هر وقت از آن اتوبان رد میشوم تمام صحنههای آن روز جلوی چشمانم رژه میروند.
نهایتاً با کلی نگرانی و استرس به فرودگاه رسیدیم.
لحظه خداحافظی که شد با مصطفی روبوسی کردم و همینطور که داشت از من دور میشد، دلم طاقت نیاورد و خواستم بار دیگر او را در آغوش بگیرم و ببوسم.
🌷خیلی خوش تیپ شده بود. خیلی ذوق میکردم وقتی او را میدیدم. همینطور که مصطفی داشت از من دور میشد، صدایش کردم، گفتم برگرد کارت دارم،
🌹مصطفی برگشت. پسرم حیای به خصوصی داشت. پیشانیاش را بوسیدم، گفتم اجازه بده دوباره دورت بگردم! خم شدم کتانیاش را بوسیدم.
مصطفی دستم را گرفت و بلندم کرد و گفت مامان پاشو خجالت میکشم!
گفتم چه اشکالی دارد، سرش را جلو آوردم و بر پیشانیاش بوسهای زدم و
گفتم مادرجان اگر یک وقت برگشتی و من زنده نبودم، حلالم کن! برو سپردمت به حضرت عباس (ع).🥀🥀🥀🥀
🥀 لحظه خداحافظی همیشه سخت است. نمیدانستم این آخرین باری بود که مصطفی را میبینم. نمیدانستم قرار است من در این دنیا باشم، ولی مصطفی نه!🌹
#شهید_مصطفی_محمدمیرزایی
🌷ذکر روز جمعه🌷
🌹خدایا درور فرست بر محمد و آل محمد(ص)🌹
#شوق_پرواز
https://eitaa.com/shogh_prvz
#سالروز_شهادت
#شهید_عباس_دانشگر
🌼تولد: ۱۸ / ۰۲ / ۱۳۷۲
🌷شهادت: ۲۰ / ۰۳ / ۱۳۹۵
محل تولد: سمنان
محل شهادت: سوریه
مزار: امامزاده علی اشرف(ع)
شهید دهه هفتادی/جوان مومن انقلابی
عباس دانشگر در1372/2/18در سمنان چشم به جهان گشود عباس پسری مومن وانقلابی بود عباس در دانشگاه افسری وتربیت پاسداری امام حسین در حال دانش اموختگی بود وتازه دوماه از نامزدی اش میگذشت که هوایی شد واز دانشگاه افسریه به سوریه اعزام شد وبالاخره در1395/3/20درماه مبارک رمضان در جنوب حلب شربت شهادت نوشید و به دست مردم سمنان در امامزاده اشرف محلات به خاک سپرده شد
#شهید_عباس_دانشگر
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_عباس_دانشگر
🌼تولد: ۱۸ / ۰۲ / ۱۳۷۲
🌷شهادت: ۲۰ / ۰۳ / ۱۳۹۵
محل تولد: سمنان
محل شهادت: سوریه
مزار: امامزاده علی اشرف(ع)
شهید دهه هفتادی/جوان مومن انقلابی
عباس دانشگر در1372/2/18در سمنان چشم به جهان گشود عباس پسری مومن وانقلابی بود عباس در دانشگاه افسری وتربیت پاسداری امام حسین در حال دانش اموختگی بود وتازه دوماه از نامزدی اش میگذشت که هوایی شد واز دانشگاه افسریه به سوریه اعزام شد وبالاخره در1395/3/20درماه مبارک رمضان در جنوب حلب شربت شهادت نوشید و به دست مردم سمنان در امامزاده اشرف محلات به خاک سپرده شد
#شهید_عباس_دانشگر
🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶
🍃از ۹ سالگی، هر سال در مراسم اعتکاف شرکت میکرد تا ۱۳ رجب امسال که همان روز به سوریه پرواز داشت. همسرم همیشه به پسرها میگفت: «شما باید با اسرائیل بجنگید و شهید شوید.»
🍃 عباس آقا در سالهای تحصیل خوب درس میخواند. بچه زرنگ و باهوشی بود. به ریاضی علاقه داشت و رشتهاش هم همین بود. همان سال اولی که امتحان کنکور داد، مهندسی کامپیوتر دانشگاه سراسری سمنان قبول شد. همزمان در آزمون دانشگاه امام حسین(ع) هم شرکت کرد و پذیرفته شد. با اینکه بیشتر فامیل و اطرافیان توصیه میکردند که مهندسی کامپیوتر را ادامه دهد، اما او دانشگاه امام حسین(ع) را انتخاب کرد.
🍃 مهرماه ۹۰ وارد دانشگاه امام حسین(ع) شد و بعد از پایان تحصیلات بهطور رسمی کارش را در سپاه شروع کرد. یکبار که به محل کارش رفته بودیم، مسئولش خیلی از اخلاق، صبر و ادب عباس تعریف میکرد.
🍃 میگفت: «با اینکه کار عباس مرتب در ارتباط با ارباب رجوع بوده است، اما عباس برای هر مراجعی که وارد اتاق میشد، تمام قد میایستاد و با روی خوش کار آنها را انجام میداد.»
🍃یک سال قبل از شهادت عباس خواب دیدم که با پسرم وارد باغ سرسبز و بزرگی شدم که رهبر معظم انقلاب بر سکویی در باغ نشسته بودند. با عباس خدمت آقا رفتیم و سلام کردم و احوال آقا را جویا شدم. آقا به عباس اشاره کردند که: پیش من بیا. عباس کنار آقا نشست و آقا دو سه بار دست به سر پسرم کشید و به عباس جملاتی گفتند که بعد از خواب دیگر یادم نیامد آن جملات چه بودند.
#شهید_عباس_دانشگر
تازه نامزد کرده بود اومد پیش فرماندش گفت: حاجی اجازمو بده برم سوریه
فرمانده گفت: میزارم ولی الان نه
گفت: دارم زمین گیر میشم،بزار برم
میترسید عشق به خانومش، باعث بشه نره برای دفاع از حرم...
دست نوشته شهید برای همسرش..
#شهید_عباس_دانشگر