🌿خانواده من و خانواده محمدصادق با هم همسایه بودیم.
🍀از دوران کودکی هم محلی و همبازی هم بودیم و با همان شناختی که از یکدیگر پیدا کرده بودیم زندگی مشترکمان را شروع کردیم.
💐 زمانی که محمدصادق به خواستگاریام آمد ۱۷ سال داشتم و ایشان حدود ۱۸- ۱۹ سال داشت.
🌹 ایشان طلبه بود و منبع درآمدش هم همان حقوق حوزه بود.
💫 اگر چه شهریه طلبگی زیاد نبود، اما همان مقدار کم هم برکات زیادی در زندگیمان داشت که احساس کمبود نمیکردیم.
♥️ من و محمدصادق یک سال و چند ماه نامزد بودیم و نهایتاً در سال ۱۳۹۲ زندگی مشترکمان را شروع کردیم.
🔶 از همان ابتدا که من با ایشان عقد کردم، متوجه شدم که دغدغه مردم محروم را دارند. از همان ابتدا در امور جهادی مشارکت داشتند.
🍃 اولین محل زندگی من و محمدصادق در صالحآباد یکی از شهرهای تربت جام بود.
🍀 ایشان در حوزه آنجا درس میخواندند و زمانی که آنجا زندگی میکردیم، با همان سن کم کارهای بزرگی انجام میدادند.
📌ایشان همراه با دوستان بزرگوار و اساتیدشان به مسائل مالی و مشکلات مردم رسیدگی میکردند.
🔶 با خودم میگویم چطور با این سن وسال کمی که داشت سنگ صبور فامیل شده بود و پای حرفها و درد و دلهایشان مینشست و مشکلاتشان را بررسی و حل میکرد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شهیدمحمدصادق_دارایی
🍀اولین فرزندم طاها متولد ۱۱ مهرماه سال ۱۳۹۵ و دخترم حسنا متولد ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ است.
🌷من تا آنجا که میتوانستم ایشان را همراهی میکردم. خاطرهای را برایتان از همان روزهای ابتدایی زندگی و نبودنهایش روایت میکنم.
🍃معمولاً همسرم صبح میرفت و شب میآمد و من مسئولیت هر دو فرزند را برعهده داشتم. بچهها هم اذیتهای خودشان را داشتند.
🔶نبودنهای همسرم برایم سخت بود. یکبار پیش برادرم گله محمدصادق را کردم و گفتم ایشان دیر به منزل میآیند و... بعد برادرم به همسرم پیام داده بود که اگر میشود به خواهرم بیشتر توجه کنید.
✍️محمدصادق تنها یک جمله در جواب پیام برادرم برایشان ارسال کرد: خواهر شما یک جهادگر است.
📌برادرم که این را به من گفت حس عجیبی به من دست داد و همین جمله باعث شد که دیگر نبودنهایش را نبینم و اگر سخت هم میگذرد، تحمل کنم و حرفی نزنم.
🍃 البته این را هم بگویم ایشان با اینکه به خاطر امور جهادی گاهی اوقات شبها دیر به خانه میآمدند، اما همان زمانی هم که به خانه میرسید تا ساعتها با بچهها بازی میکرد.
در امور خانه کمک حال من میشد و کم نمیگذاشت.
نمیخواست بچهها کمبودی داشته باشند و
♥️در مدت زندگی ۱۰ سالهام با ایشان به من از گل نازکتر حرفی نزد.🌹
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#شهیدمحمدصادق_دارایی
✍️امور جهادی شهید به روایت همسر:
🌿ایشان در مسجد دو طفلان مسلم (ع) مشغول به کار شد.
📌پیش نماز مسجد بود و مرکز نیکوکاری شهید جهاندیده را در یکی از اتاقهای مسجد راهاندازی کرد و پروندههای محرومین و افراد نیازمند را که زیر نظرکمیته امداد بود، برعهده گرفت و به امور آنها رسیدگی میکرد.
🌱 کمکهای نقدی، بستههای معیشتی، سفر و اردو را برای خانوادهها هماهنگ میکرد.
میرفت بررسی میکرد این بچههای نیازمند چه نیاز دارند؛ دوچرخه یا هر مورد دیگر. بعد یک خیر پیدا و آن را تهیه میکرد.
🌿 کمی بعد با یک طلبه دیگر مرکز نیکوکاری زیرنظر کمیته امداد راهاندازی کردند که صندوقهای صدقات را تخلیه میکردند و به افراد نیازمند خدمات ارائه میدادند.
🌱 این اواخر هم در امور مساجد فعالیت داشتند.
😁 همیشه اقوام به خنده به همسرم میگفتندکار ثابت شما چیست؟ حاجی میخندید. بعد میگفتند شما مرد هزار چهرهای
. خودمان هم نمیدانستیم کار اصلیاش چیست!
🔶شهید اهل مادیات و تجملات نبود. این موارد برایشان اصلاً اهمیت نداشت. تنها هدف ایشان خدمترسانی به مردم و محرومین بود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شهیدمحمدصادق_دارایی
https://eitaa.com/shogh_prvz
🌷چند وقت پیش که برای دفاع از حرم و جنگ سوریه ثبتنام کرد با من حرف زد. میخواست من را راضی کند که مخالفت کردم وگفتم به هیچ عنوان اجازه نمیدهم.
🌹 محمدصادق روبه من کرد و گفت انشاءالله حضرت زینب (س) و حضرت زهرا (س) به خوابت بیایند و تو را راضی کنند.
به شوخی گفتم من نمیخوابم که ایشان بیایند. همین طور بحث داشتیم و من راضی نمیشدم. خیلی هم ناراحت میشدم و از ایشان میخواستم که دیگر در این مورد صحبتی نکند و، چون میدانستند ناراحت میشوم، حرفی نمیزدند.
🔶به ایشان میگفتم همین کارهای جهادی که انجام میدهید کفایت میکند. به شما اینجا نیاز دارند و کارهای مهمی برای نیازمندان انجام میدهید!
🍃حالا که به شهادت محمدصادق فکر میکنم به این باور بیشتر نزدیک میشوم که او آنقدر برای خدا خالصانه کارکرد که شهادت به دنبالش آمد.
آنقدر خوب بود که خدا اینگونه خریدش و شهادت به دست همان تکفیری قسمتش شد.
🥀حالا که خاطراتشان را در لپتاپش میخوانم حال و هوای شهداییاش را بیشتر حس میکنم و میفهمم
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#شهیدمحمدصادق_دارایی
با بچهها در خانه نشسته بودم و، چون همسرم سفارش کرده بود افطار سوپ درست کنم، سوپ را بار گذاشتم
داشتم فضای مجازی را چک میکردم که دیدم در حرم مطهر رضوی ، یک ضاربی با چاقو سه طلبه را مجروح کرده است.
یک نگرانی عجیبی به سراغم آمد. دلهره عجیبی داشتم. با خودم گفتم نکند محمدصادق هم باشد؟
تصاویر واضح نبود، اما وقتی در کنار تصاویر نوشتند که سه طلبه جهادی فعال در حاشیه شهر مشهد!
مطمئن شدم که محمدصادق هم در میان آنهاست.
🥀پیکر مطهر شهید تشییع شد و پس از طواف گرداگرد مضجه نورانی امام هشتم، در صحن جمهوری اسلامی حرم مطهر رضوی کنار شهدای عاشورای حرم سال ۱۳۷۳ به خاک سپرده شد.
🌹از سال ۱۳۷۳ تا امروز کنار شهدای بمبگذاری حرم فقط دو قبر خالی مانده بود که در نهایت نصیب شهیدان رمضان اصلانی و دارایی شد.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#شهیدمحمدصادق_دارایی
✍️نکته ای هست که دوست دارم در موردش صحبت کنم.
🕊️حکایت آن کبوتری بود که روی تابوت همسرم نشست.
🕊️ بسیاری گفتند کبوتردست آموز بوده
یا فتوشاپ شده است،
اما برادرم که در نزدیکی تابوت بود گفت: همین که تابوت شهید از داخل آمبولانس خارج شد تا روی دستان مردم قرار بگیرد
🕊️یک کبوتر از آسمان روی تابوت نشست و تا آخرین لحظه همراه پیکرمحمدصادق بود.
🕊️در طول مسیر که تابوت تکان میخورد گاه بلند میشد و باز هم مینشست.
🥀🕊️🥀🕊️🥀🕊️🥀🕊️🥀🕊️
#شهیدمحمدصادق_دارایی
#شوق_پرواز
https://eitaa.com/shogh_prvz
🔶سفارش_شهدا
📌همسر شهيد حاج محمد ابراهيم همت مي گويد:«
ابراهيم بعد از چند ماه عمليات به خانه آمد.
سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود.
به محض اينكه آمد، وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند.
به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان.
سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت:
من باعجله آمدم كه نماز اول وقتم از دست نرود.
اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود».
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❤️اگه دوست داری خدا عاشقت بشه...
#شهیدمحمدابراهیم_همت
#شوق_پرواز
🌹به مناسبت سالروز شهادت🌹
https://eitaa.com/shogh_prvz
May 11
سلام امروز به نیابت از
🌹 شهید مدافع حرم🌹
#شهیدعبدالمهدی_کاظمی
🌱شهیدی که آیت ا... بهجت مژده شهادتشان را به ایشان دادند.........
✨با ما همراه باشید....
https://eitaa.com/shogh_prvz
🌹عبد المهدی کاظمی فرزند عباس در سال ۶۳ متولد شد
و با مدرک تحصیلی کارشناسی رشته حقوق در سال ۸۵ وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
وی پس از گذراندن دورههای مختلف نظامی و مسئولیتهای مختلف در اواخر آذر ۹۴ در جبهه مقاومت اسلامی در حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.🥀
🌱 نماز برای او حرف اول را میزد. یک بار امام جماعت در مسجد محل حاضر نبود، نگاهی به جمعیت داخل مسجد انداخت و گفت:
”به مسجد آنطرف محل میرویم ” و همراه 20 یا 30 نفرِ به آن مسجد رفتند. شرکت در نماز جماعت را بسیار به دوستان سفارش میکرد.
✨یکی از همکارهای عبد المهدی میگفت: “
من عاشق قنوت گرفتن عبد المهدی در نماز هایش بودم. طوری دست هایش را بالا میگرفت که یاد قنوت گرفتن شهدا میافتادیم و دید ن قنوت عبد المهدی یه حس معنویت عجیبی رو منتقل میکرد.”
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#شهیدعبدالمهدی_کاظمی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
شرح ماجرای شنیدنی و زیبای
#شهیدعبدالمهدی_کاظمی و همسرشون
💫💫💫💫💫💫💫💫💫
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
✍️همسر شهید:
🌱علاقه به شهيدسید مجتبی علمدار و زندگياش موجي در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد.
🌷يك شب خواب شهيد سيد مجتبي علمدار را ديدم كه از داخل كوچهاي به سمت من ميآمد و يك جواني همراهشان بود.
🌷شهيد علمدار لبخندي زد و به من گفت امام حسين(ع) حاجت شما را داده است
💐و اين جوان هفته ديگربه خواستگاريتان ميآيد. نذرتان را ادا كنيد.
وقتي از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگتر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم.
غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدني خواهد بود.
🌹فردا شب سيد مجتبي به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. جواني هفته ديگر به خواستگاري دخترتان ميآيد. مادرم در خواب گفته بود نميشود، من دختر بزرگتر دارم پدرشان اجازه نميدهند. شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان ميكنيم.
💐خواستگاري درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسي كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتي همسرم در جلسه خواستگاري شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفي نزد و موافقت كردو بدون هيچ تحقيقي رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم.
💐همان شب خواستگاري قرار شد با عبدالمهدي صحبت كنم.
💫وقتي چشمم به ايشان افتاد تعجب كردم و حتي ترسيدم! طوري كه يادم رفت سلام بدهم.
✨ياد خوابم افتادم. او همان جواني بود كه شهيد علمدار در خواب به من نشان داده بود. وقتي با آن حال نشستم، ايشان پرسيد اتفاقي افتاده است؟
✨💫گفتم شما را در خواب همراه شهيد علمدار ديدهام. خواب را كه تعريف كردم عبدالمهدي شروع كرد به گريه كردن.
🥺 گفتم چرا گريه ميكنيد؟
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
ادامه دارد........
🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩
#شهیدعبدالمهدی_کاظمی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
در كمال تعجب او هم از توسل خودش به شهيد علمدار براي پيدا كردن همسري مؤمن و متدين برايم گفت.
🌱عبدالمهدی تعريف كرد:
من و تعدادي از برادران بسيجي با هم به ساري رفته بوديم.
🍃علاقه زيادم به شهيد علمدار بهانهاي شد تا سر مزار ايشان برويم.
با بچهها قرار گذاشتيم سري هم به منزل شهيد علمدار بزنيم.
🍃رفتيم و وقتي به سر كوچه شهيد رسيديم متوجه شديم كه خانواده شهيد علمدار كوچه را آب و جارو كردهاند و اسفند دود دادهاند و منتظر آمدن مهمان هستند.
🔶تعدادي از بچهها گفتند كه برگرديم انگار منتظر آمدن مسافر كربلا هستند،
🌿اما من مخالفت كردم و گفتم ما كه تا اينجا آمدهايم خب برويم و براي 10 دقيقه هم كه شده مادر شهيد را زيارت كنيم.
🍃رفته بودند و سراغ مادر شهيد علمدار را گرفته و خواسته بودند تا 10 دقيقهاي مهمان خانه شوند.
🥺 مادر شهيد علمدار با ديدن بچهها و همسرم گريه كرده و گفته بود من سه روز پيش با بچهها و عروسها بليت گرفتيم تا به مشهد برويم.
🌷سيد مجتبي به خواب من آمد و گفت كه از راه دور مهمان دارم. به مسافرت نرويد. عدهاي ميخواهند به منزل ما بيايند.
🌹مادر شهيد استقبال گرمي از همسرم و دوستانش كرده بود. با گريه گفته بود شماها خيلي برايمان عزيزيد. شما مهمانهاي سيد مجتبي هستيد.
💐در همان مهمانی بود که عبدالمهدی به شهید متوسل میشود تا برایش همسری مناسب پیدا کند.
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
#شهیدعبدالمهدی_کاظمی
💫ماجرای خواب عجیب
#شهیدعبدالمهدی_کاظمی
و تعبیر آن خواب توسط
🌱 آیت الله بهجت🌱
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇