eitaa logo
چهارشنبه‌های‌شهدایی
729 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
139 ویدیو
26 فایل
#چهارشنبه_های_شهدایی تلاشیه واسه معرفی اسوه‌های این شهر •هر هفته مهمان قصه زندگی یک شهید •پای کار شهدا ایستاده ایم. جهت انتقاد، پیشنهاد و تعامل: @NoName133 •با کمک شما بهتر میشیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
| برنامه چهارشنبه های شهدایی دیدار با خانواده شهدا 🔻 منزل شهید سید احمد سیدنظرزاده چهارشنبه ۱۶بهمن ۹۸ ساعت ۱۹:۴۵ @shohada_mohebandez @shahidvelayati @mohebandez @jahadi_mohebandez
| برنامه چهارشنبه های شهدایی دیدار با خانواده شهدا 🔻 منزل شهید سید احمد سیدنظرزاده چهارشنبه ۱۶بهمن ۹۸ ساعت ۱۹:۴۵ @shohada_mohebandez @shahidvelayati @mohebandez @jahadi_mohebandez
🌐 سلام خدمت رفقای گرامی. ان شاءالله این هفته هم مسابقه برگزار می شه و به رفقای دست به قلم کتاب هدیه می دیم. هفته گذشته چهار نفر در مسابقه شرکت کردند. که جایزه شون در اسرع وقت داده می شه. 🔸راستی قبل از دیدار این مطلب رو بخونید تا راحت تر بتونید بنویسید: http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=41140 متن به قلم محمدرسول ملاحسنی، نویسنده‌ی کتاب «یادت باشد» هست و روایتیه از حاشیه‌های دیدار خانواده‌های شهدا با رهبر انقلاب... "این پیام رو برای دوستان تون بفرستید." "دوستان تون رو دعوت کنید به نوشتن" @shohada_mohebandez
چهارشنبه‌های‌شهدایی
یک روز قبل دیدار رفتیم محضر مادر شهید ناصر زمانی پور. از آن پیرزن های باصفا و نورانی. شکسته شده از گ
چند وقتی می شد که توفیق حضور در برنامه دیدار با خانواده شهدا را نداشتم و درگیر روزمرگی دنیا بودم، راستَش از همین موضوع رنج میبردم، تا اینکه یکی از رفقا که در کِسوَت خادمی شهدا مشغول است، پیام دیدار با یکی از خانواده شهدا را برایم فرستاد. به تاریخ و ساعت دیدار که دقت کردم، متوجه شدم باید دیدار ویژه ای باشد، چهارشنبه ۹بهمن۹۸، مصادف با ظهر شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها. به دلم افتاد که هر طوری شده باید در این دیدار شرکت کنم، از قضا، رفیقم گفت روزی که برای هماهنگی به منزل شهید رفتیم، وقتی مادر شهید متوجه میشود که ما دیدار با خانواده شهدا میرویم، میگوید پس چرا نمی آیید به ما سر بزنید، بعد دیدن این جمله که منسوب بود به مادر شهید ، خیلی متاثر شدم و مُصمَم تر برای حضور در منزل شهید.. موعد دیدار، کمی با تاخیر، منزل شهید را پیدا کردم. جلوی درب ورودی ساختمان، از صدای برادر مداحمان متوجه شدم که برنامه شروع شده است و سریع از پله ها بالا آمدم و با استقبال اعضای خانواده شهید وارد منزل شدم. منزل آپارتمانی کوچک اما پُر از حرارت، که گوش تا گوش پر از عاشقان و رهروان شهدا بود. به سختی جایی برای نشستن پیدا کردم و به احترام روضه، سکوت.. به مناسبت روز شهادت حضرت مادر سلام‌الله‌علیها، روضه ای و سلامی به ارباب بی کفن، شروع کننده مراسم بود و متبرک کردن مجلس با یاد و توسل به اهل بیت علیهم السلام. طبق روال، وصیت نامه جالب شهید، خوانده میشود و نوبت به شنیدن صحبت های دلنشین مادر شهید میرسد.، اما گویی بغضی چند ساله که نشانگر درد فراق جگر گوشه اش بود، مانع از بیان سخن از جوان رعنایش می شد و به خوش آمدگویی و تشکری از صمیم قلب بسنده کرد. سکوتی عجیب کل منزل را فراگرفت و ما هم اشکی داغ از چشمانمان سرازیر شده بود و خود را شریک در این غم فراق میدانستیم.. خواهر شهید ما را منتظر نگذاشت. با صدایی بغض آلود، خاطره ای از جوان ۲۴ ساله ای که مجرد بود و سرباز ارتش در ایلام... از معتمد بودن در خانواده و فامیل و غیرتش تعریف کرد و حتی می گفت یکی از فامیل که راننده بیابان بود و خیلی به ناصر اعتماد داشت و همسر و دخترانش را به او سپرده بود.. ناصر پسر بزرگ خانواده بود و خیلی خوش اخلاق و آرام. قد رشیدش باعث می شد که برای تعویض لامپ، نیازی به چهارپایه نداشته باشند. آشپزی هم بلد بود، به حَدی که توی خانواده اِسمی برای خود دَر کرده بود. همه تعریف دست پختش را میدادند، حتی برای عروسی های فامیل، غذای عروسی را به او می سپردند. تلاش میکرد که گره گشا باشد و کار ها را برای خدا انجام می داد، نه برای درآمد مادی دنیا. یکی از خصوصیات ویژه اش هم همین بود. الگویی که در این دوران، خیلی کم پیدا میشود. دختر خاله اش می گفت که با ناصر بزرگ شده است و خاطرات خوشی با او دارد. از آخرین دیدار با ناصر برایمان تعریف کرد، گفت دیدم که قبل از رفتن به پادگان، سرش را کچل کرده، به شوخی از او پرسیدم چرا موهایت را انقدر از تَه زده ای!! ناصر در جواب با لحنی بغض آلود گفت اگر این‌بار شهید شدم، مرا توسط سَرم شناسایی کنید... و همین طور هم شد، بعد از شهادتش او را از روی سرش شناسایی کردند.. عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است! @shohada_mohebandez
همیشه دور برش می پلکیدیم. از همان قبل جنگ که مسجد کرناسیون می رفتیم‌ و سید احمد با شوخی هایش بچه ها را توی مسجد جمع می کرد. نصیحت شان می کرد. ما نوجوان بودیم و سید احمد مردی متاهل با چند تا بچه قد و نیم. واقعاً دوستش داشتیم. جنگ که شد سید احمد اعزام شد، ماهم. توی جبهه رزمنده ها فکر می کردند من پسر سید احمد هستم. آخر هیچوقت به اسم صدایش نمی کردم. همیشه خدا می گفتم آقا. آنروز ها آقا ابهتی داشت برای خودش. در عین حال خیلی هم محبت می کرد به ما. وقتی می خواست تاکید کند در انجام کاری لفظ یتیم را به کار می برد. یتیم ای کاره کو. یتیم... شب عملیات بیت المقدس بود. همه شوق عملیات داشتند. همه سر حال. آقا صدایم زد. با همان ابهت همیشگی اش. خیلی جدی برگشت توی صورتم نگاهی کرد و گفت یتیم امشو شو آخـــره.. وصیتم ایانه نهلی جنازه ام منه. راستش جا خوردم. آن شب چند کیلومتری نیروها را پیاده بردند. در تاریکی شب. صبح بود كه رسیدیم نزدیک نیرو های دشمن. من عقب تر بودم. گفتند پدرت کارت دارد. وقتی رفتم جسم بی جان آقا را دیدم که روی زمین افتاده. ترکش به سرش خورده بود. به پهنای صورتش خون بود و ریش های بلندش سرخ.. زار می زدم بالای پیکر بی رمق آقا. آقایی که مثل پدر بود برای ما. ابهتی داشت برای خودش. وقتی می خواست در کاری تاکید کند لفظ یتیم را به کار می برد. آن شب هم به تاکید گفته بود امشب شب آخر است نگذاری پیکرم روی زمین بماند. پیکرش را هر طور شده آوردیم عقب.. @shohada_mohebandez
پهلو به پهلو نشسته ایم. زانو هایم را جمع کرده ام توی سینه ام تا جا بیشتر باشد. نوک زانو هایم می خورد به کمر نفر جلویی. چراغ ها را خاموش می کنند و زیارت عاشورا شروع می‌شود. فراز های اول است که شانه های کناری تکان می خورد. اشک و ناله تأثیر وضعی می گذارد، یعنی وقتی کسی جلوی شما گریه کند و شما ببینید ناخودآگاه دل شما هم می شکند. حالا فکر کن همه افراد کنارت سر در گریبان کرده و شانه هایشان که چسبیده به شانه هایت تکان می خوردند و هنوز روضه‌خوان روضه را شروع نکرده. الحمدلله، رزق اشک برای حضرت زهرا آنهم روی سفره شهید. ما هر چه داریم از سایه محبت حضرت صدیقه است. روضه که تمام می شود. میکروفون را می دهند به خانواده شهید. مردی شصت، شصت و پنج ساله که محاسن سفید کرده بلند می شود از وسط جمعیت. زیاد حرف نمی زند خیر مقدمی می گوید، تشکری می کند و میکروفون را می دهد به شخصی دیگر. ظاهراً از همرزم های شهید بوده شروع به صحبت می کند. می گوید: همیشه دور وبر سید احمد می پلکیدیم. از همان قبل جنگ که مسجد کرناسیون می رفتیم‌ و سید با شوخی هایش بچه ها را توی مسجد جمع می کرد. نصیحت شان می کرد. ما نوجوان بودیم و سید احمد مردی متاهل با چند تا بچه قد و نیم. واقعاً دوستش داشتیم. جنگ که شد سید احمد اعزام شد، ماهم. توی جبهه رزمنده ها فکر می کردند من پسر سید احمد هستم. آخر هیچوقت به اسم صدایش نمی کردم. همیشه خدا می گفتم آقا. آنروز ها آقا ابهتی داشت برای خودش. در عین حال خیلی هم محبت می کرد به ما. وقتی می خواست تاکید کند در انجام کاری لفظ یتیم را به کار می برد. یتیم ای کاره کو. یتیم... شب عملیات بیت المقدس بود. همه شوق عملیات داشتند. همه سر حال. آقا صدایم زد. با همان ابهت همیشگی اش. خیلی جدی برگشت توی صورتم نگاهی کرد و گفت یتیم امشو شو آخـــره.. وصیتم ایانه نهلی جنازه ام منه. راستش جا خوردم. آن شب چند کیلومتری نیروها را پیاده بردند. در تاریکی شب. صبح بود كه رسیدیم نزدیک نیرو های دشمن. من عقب تر بودم. گفتند پدرت کارت دارد. وقتی رفتم جسم بی جان آقا را دیدم که روی زمین افتاده. ترکش به سرش خورده بود. به پهنای صورتش خون بود و ریش های بلندش سرخ.. زار می زدم بالای پیکر بی رمق آقا. آقایی که مثل پدر بود برای ما. روی زمین افتاده بود اما هنوز هم همان ابهتش را داشت. آقا همیشه وقتی می خواست در کاری تاکید کند لفظ یتیم را به کار می برد. آن شب هم به تاکید گفته بود امشب شب آخر است نگذاری پیکرم روی زمین بماند. پیکرش را هر طور شده آوردیم عقب.. الحمدلله امشب بابی هم باز شد تا کمی در مورد انسان طراز انقلاب اسلامی بشنویم. و کمی عمیق تر به زیست شهدا و سبک زندگی مبتنی بر روایات و آیات قرآن بنگریم. خداحفظ کند شیخ سجاد را که باب گفتن ها را باز نمود. خیلی جای خالی این صحبت ها حس می شد. شیخ در مورد خلوت و تأثیر آن نکاتی را گفت. که بجز داشتن خلوت نمی شود مسیر رشد را طی نمود. آخر انسان تا خلوت نداشته باشد تکلیف اش با «منِ درونش» مشخص نمی شود و تا به خودشناسی نرسد عملا حرکتی صورت نمی گیرد. و عمده مشکل تمدن غرب همین است که در تعریف انسان دچار اشتباه عمدی شده [اشتباه که عمدی نمی شود. بخوانید مرتکب جعل مقام انسانیت شده ] و همه اختلاف ما با آنها در تعریف ماهیت انسان است. انسان طراز اسلام فراتر از بطن و فرج است‌. اما انسان تمدن غربی محدود است به جسم و محدود به عالم ماده. انسان مسلم مسئول است. مسئول در قبال خود و جامعه اول باید خودش را بسازد بعد به اصلاح جامعه بپردازد. و ما امشب برای این انسان دور هم جمع شدیم. درست است که در همه کشور های عالم کشته جنگ های شان را مورد احترام قرار می دهند. اما داستان شهدای ما با کشته های جنگ جهانی اول و دوم فرق می کند. ما امشب جمع نشدیم تا تکریم کنیم از کسی که در راه دفاع از مرز های جغرافیایی این مرز و بوم کشته شده. ما جمع شدیم برای تکریم کسی که به حقیقت توحید دست یافته. اهل خلوت بوده. آنهم در مسیر پر پیچ و خم زندگی اجتماعی نه همچو آنانکه گوشه گیری پیشه کردند و خطاب رهبانیةً ابتدعوها مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ شدند. اهل تقوا بوده و اهل تقوا هم کسی است که تجهیز می کند خودش را و وارد منطقه گناه می شود برای نجات جامعه. اهل تکلیف بوده نه اهل فرار. فهمیده که در کجای تاریخ قرار دارد. آنجا که نیاز است با خلق خوبش آدمهای مستعد را جذب می کند و رشد می دهد. یکجا هم نیاز است زن و بچه هایش را بگذارد، برود و بجنگند و جانش را بدهد. @shohada_mohebandez
| برنامه چهارشنبه های شهدایی دیدار با خانواده شهدا 🔻 منزل شهید سید احمد سیدنظرزاده چهارشنبه ۱۶بهمن ۹۸ @shohada_mohebandez @shahidvelayati @mohebandez @jahadi_mohebandez