eitaa logo
چهارشنبه‌های‌شهدایی
695 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
136 ویدیو
26 فایل
#چهارشنبه_های_شهدایی تلاشیه واسه معرفی اسوه‌های این شهر •هر هفته مهمان قصه زندگی یک شهید •پای کار شهدا ایستاده ایم. جهت انتقاد، پیشنهاد و تعامل: @NoName133 •با کمک شما بهتر میشیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
24.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدی ک درخواست مادر و همسر یک جوان را اجابت کرد. جریان شفاعت شهید حسین ولایتی فر از زبان کسی که تجربه نزدیک به مرگ داشته در برنامه زندگی پس از زندگی @shahidvelayati
دستنوشته شهید حسین ولایتی فر برای رفیقش، خوندنش تو این شبها خالی از لطف نیست.. . بسم الرب الشهداء. سلام برادر. بسیاری از بچه‌ها قدر این شب‌ها و این روزها را نمی‌دانند و نمی‌دانند که این چه نعمتی است که نصیبشان شده و از آن استفاده ‌ی مطلوب را نمیبرند. ان شاءالله ک شما برادر بزرگوار کسی باشی که در نزدیک کردن ظهور اقا امام زمان نقش داشته باشی. و جزو کسایی باشی که آقا روی شما حساب کشیده باشد و بداند که شما کسی باشی که واقعا منتظر آقا هست. حسین پورخیشکن (ولایتی فر) @shahidvelayati
بسم رب الشهداءوالصدیقین همه ی ماجرا از ساعتی شروع شد که فهمیدم قراره دیدار این هفته مهمون خونه شهید عزیز حسین ولایتی فر باشیم، راستش از وقتی که با برنامه چهارشنبه های شهدایی آشنا شدم همیشه دوست داشتم یکبار برنامه رو مهمون آقا حسین باشیم تا بیشتر باهاش آشنا بشم ... نمیدونم چه اتفاقی افتاده بود که این سعادت نصیب من شده بود و حتی الان که برای اولین بار دارم روایت دیدار رو مینویسم روحم مملو از شور و عشق و محبت به این شهید عزیز هستش ..‌ این دفعه قرار بود زندگی آقا حسین رو از زاویه دید مافوق آقا حسین ببینیم ...  تسلیم تقدیر الهی بودن وآرامش و صبوری شهید در حین انجام وظایف سختی که هیچ کس قادر به انجامشون نبود و مهارت بالای شهید در فنون مختلف نکته هایی بودن که حین روایت متوجه شدم جالب ترین بخشش این بود که این شهید عزیز تمام مرخصیش رو صرف اردوی جهادی میکرده ... شهدای عزیزما واقعا توی زندگیشون حرف نزدن اونا همه جوره پای حرفی که زدن وایسادن واقعا اخلاص داشتن و از نام و نشونشون گذشتن و ایثار کردن که ما در رفاه و آرامش باشیم . شهدا مشتی وار به خدا علاقه داشتن و با عمل پاک و خالص شون مهر شهادت رو پای پرونده زندگیشون زدن ، ان شاءالله ما هم به قافله رفقامون بپیوندیم و خسره الدنیا و الآخره نشیم.... ۱۵۵
۱۵۵ قبل از اینکه بخوام خاطره ای از این شهید بزرگوار بگم، باید راجب ساختار اون جایی که ایشون خدمت میکردند توضیحاتی رو خدمتتون عرض کنم. شهید حسین ولایتی فر در گردان رزم حرفه ای خدمت میکرد. یعنی جایی که باید تمام مراحل مقدماتی طی میشد تا به عضویت این گردان رسید. حسین بواسطه تلاش بی وقفه، دیگه یک پاسدار عادی نبود و در کارش تخصص داشت. در گردانی که حسین کار میکرد، حجم کار واقعا سنگین بود. تنها نیروهای مخلص بسیجی و هیئتی عضو میشدند؛ که البته همان هم بعضا از کار خسته میشدند و یا جایشان را عوض میکردند، یا مثل قبل کار نمیکردند. البته کار در آنجا هم اجباری نبود و هرکس نمیخواست، با هماهنگی فرمانده میتوانست جایش را عوض کند. یادم است یکبار به حسین گفتم از اینکه اینجایی راضی هستی؟ خندید و گفت آقای کلانتر چرا راضی نباشم، تقدیر هرچی باشه ما راضی هستیم... در یک برهه ای انباردار ما باید تسویه میکرد میرفت جایی دیگه. برای هر نقل و انتقال کلی باید تجهیزات جابه جا میشد و طبق لیست قفسه بندی میشدند... شما گرمای تابستان اهواز رو تصور کنید، یک انبار بزرگ بدون کولر، که فقط یک تهویه دارد، باید مرتب شود. به هرکس از بچه های قدیمی میگفتیم، مسولیت اینکار را به عهده نمیگرفت. نهایتا رسیدیم به شهید ولایتی. حسین این کار روی زمین مونده رو گردن گرفت و بعد از تقریبا سه ماه تونست اون چیزی که ازش میخواستیم رو به بهترین شکل انجام بده... بعد از پایان کار، به حسین گفتم شما باید تشویق بشی. شما یه استراحت کامل برو مرخصی. حسین گفت: اقای کلانتر نه الان نمیخوام برم، ولی چند وقت بعد ازت بیست روز مرخصی میخوام. گفتمش باشه، ولی حالا چرا بعدا؟ چرا بیست روز؟ گفت ما یه گروه جهادی داریم تو دزفول، زمانش که رسید میخوام برم با اونا کار جهادی!! کار برای خدا واسه حسین تمومی نداشت. مرخصی براش معنی نمیداد. استراحت حسین، سی و یکم شهریور سال نود و هفت بود؛ اونجا که به آرزوش رسید، شهید شد، و رسید به امام حسین علیه السلام..