﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
روشن شود آفاق ز نور مولا
مسرور شود دل ز سرور مولا
والله نبودهست و نخواهد بودن
فرخندهتر از روز ظهور مولا
#نوای_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
#ازجهنمتابهشت
#پارتشصتپنجم
﷽
به روایت حانیه
سینی چای رو میزارم رو میز و میشینم کنار مامان. وای دارم از خجالت آب میشم. تازه گلای کنار روی میز رو میبینم ، وااااای چه گلای خوشگلی، گل رز قرمز و آبی ، من دیوونه وار عاشق گل رزم. با دیدن گل ها چنان ذوقی میکنم که کلا خجالت کشیدن رو یادم میره. حدود یک ربع میگذره اما هنوزم دارن حرف میزنن ، حرفای کلا هیچی ازشون نمیفهمم و توجهی هم بهش نمیکنم.
مامان امیرحسین _ میگم ببخشید وسط حرفتون، موافقید این دوتا جوون برن حرفاشونو بزنن تا صحبت ماها هم تموم بشه ؟
بابا _ بله بله البته. حانیه جان. آقا امیرحسین رو راهنماییشون کن.
” بیا بیا دوباره هل میشم الان سوتی میدم ، برای فرار از ضایع شدن سریع بدون هیچ حرفی به سمت اتاق میرم. امیرحسین هم با اجازه ای میگه دنبال من میاد.
کنار وایمیسم و تعارف میکنم که وارد بشه.
امیرحسین _ نه خواهش میکنم شما بفرمایید.
بی هیچ حرفی میرم داخل، .در رو باز میزاره و پشت سرم میاد تو ، توی اتاقم کنار میز کامپیوتر دوتا صندلی بود ، نشستم رو یکی از صندلیا و امیر حسین هم روی صندلی رو به روم.
حدود پنج دقیقه میگذره و هردو ساکت خیره شدیم به گل های فرش . بلاخره سکوت رو میشکنه و شروع میکنه.
امیرحسین _ قبل از هرچیز باید بگم که …….شما حاضرید……کسی مرد زندگیتون بشه که رویای روز و شبش شهادته؟
با شنیدن کلمه ی شهادت، یاد اون روز و اون عهد میوفتم پس تنها جمله ای که به ذهنم میاد رو به زبون میارم ؛ شما حاضرید با کسی ازدواج کنید که برای شهادت همسر آیندش با خدا عهد بسته ؟
با شنیدن این حرف لبخندی رولبش میشینه و سرش رو کمی بالا میاره اما بازهم به صورتم نگاه نمیکنه.
_ فقط فکر میکنم خودتون هم بدونید من تا چندوقت پیش نه حجاب خوبی داشتم نه نماز نه روزه نه……
اجازه نمیده حرفم رو کامل کنم
امیرحسین _ من این جا نیستم که با گذشتتون زندگی کنم ، من اینجام که آیندتون رو بسازم. با شنیدن این جمله به خودم افتخار میکنم که قراره همسر و همسفر این مرد بشم .
امیرحسین _قول نمیدم که وضع مالیمون همیشه خوب باشه ولی قول میدم در عین سادگی همیشه لبخند رو لباتون باشه.
_ من آرامش رو ، زیبایی رو و عشق رو تو سادگی میبینم.
فقط…… فقط……من ، نمیتونم چادر سرم کنم. چادر رو عاشقانه دوست دارم چون یادگار مادرم خانوم فاطمه زهراس ولی نمیتونم حرمتش رو نگه دارم.
امیرحسین _ ارزش چادر خیلی بالاس ولی همه چیز نیست ، و اینکه اگه عاشقانه دوسش دارید من مطمئنم روزی انتخابش میکنید .
با شرمندگی سرم رو پایین میندازم و حرفی نمیزنم.
امیرحسین _ اگه دیگه …..حرفی نیست…. میخواید بریم بیرون.
زیر لب آروم بله ای میگم و به سمت در میرم. کنار وایمیستم و تعارف میکنم .
_ بفرمایید.
با لبخند جواب میده _ خانوما مقدم ترن.
مثله خودش لبخند میزنم و از اتاق خارج میشم.
با دیدنمون پدر امیرحسین میگه_ مبارکه ؟
هردو لبخندی میزنیم و امیرحسین میگه-ان شاالله
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💐☘
💐💐☘
💐💐💐☘
💐💐💐💐☘
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✨مولای من ! خواب پریشان ُکشت ما را
کابوس شب ، کابوس شیطان ، کشت ما را
✨آدینه آمد نازنین ! اما تو ... ؟! آری
دوری ز تو ای حضرت جان ! کشت ما را
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_و_مهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#تلنگر
مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی عج، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد..
این دعا خیلی عالی است که دستور داده شده است در زمان غیبت خوانده شود، که: «یا أَللهُ یا رَحْمانُ یا رَحِیمُ! یا مُقَلبَ الْقُلُوبِ، ثَبتْ قَلْبِی عَلی دِینِک؛
ای خدا، ای رحمتگستر، ای مهربان، ای گرداننده دلها، دل مرا بر دینت ثابت و استوار بدار».
الهی آمین🙏
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_و_مهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۳۳۷🌷
🌹ﻭَ ﺻَﺒَﺮْﺗُﻢْ ﻋَﻠﯽ ﻣﺎ ﺍَﺻﺎﺑَﮑﻢْ ﻓﯽ ﺟَﻨْﺒِﻪِ🌹
🔸زیارت جامعه کبیره🔸
🔵 ﺷﺮﺍﺏ ﻫﺮﭼﻪ ﺗﻠﺦﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺴﺘﯽﺍﺵ ﻫﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ.ﺳﺮﻣﺴﺘﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺗﻠﺨﯽ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﭘﺴﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﻫﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.
🔵ﻣﺜﻞ ﮔﻼﺏ ﺍﺳﺖ، ﮔﻼﺏ ﻫﻢ ﻫﺮﭼﻪ ﺗﻠﺦﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ، ﻋﻄﺮ ﻭ ﺑﻮﯾﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ.
🔵ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﯾﺖ ﻫﻢ ﺩﻗﯿﻘﺎً ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ.ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺗﻠﺨﯽ ﻭ ﺭﻧﺞ و ریاضت بیشتری متحمل شود از مستی و سر مستی بیشتری برخوردار می شود.
🔵به همین دلیل اهل بیت همیشه تلخ ترین ها را می خواستند و انتخاب می کردند.از جان شیرین تر در عالم وجود ندارد.حتی جان برای یک مورچه هم شیرین و خوش است چه برسد به انسان که تعلقات دنیایی بزرگ تری دارد.اما از نظر اهل بیت این جان شیرین در مقابل خالق جان شیرین هیچ ارزشی ندارد...
🌹🌹🌹🌹🌹
#مهدی_شناسی
#قسمت_337
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدی که دعای مادرش را اجابت کرد
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
شهداءومهدویت
🎥 شهیدی که دعای مادرش را اجابت کرد #او_خواهد_آمد #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #شهداءومهدویت ➥ @shohad
مادر شهید محمد حسین فخانی که در دفاع از حرم امیرالمومنین در نجف به شهادت رسیدهاست، از اجابت دعایش توسط این شهید والامقام سخن گفت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، جواد تاجیک از راویان دفاع مقدس در برنامه «ماه من» که سحرهای ماه مبارک رمضان از شبکه سوم سیما پخش میشود، به ذکر نام و یاد شهید محمد حسینفخانی از اهالی اهواز اشاره کرد و گفت: این شهید والامقام پس از حمله آمریکا به عراق برای دفاع از حرم امیرالمومنین(ع) وارد شهر نجف میشود و به دفاع از حرم امام علی(ع) میپردازد؛ چراکه برخی از ایرانیان در آن زمان- سال 1383- به صورت خودجوش به عراق رفته بودند و به دفاع از حرم میپرداختند.
وی در ادامه سخنان خود به ماجرای خواب شهید پرداخت و گفت: این شهید در خواب حضرت امیر(ع) را میبیند که شمشیر بسته و از آقا محمد هم دعوت میکند و میفرمایند که محمد بیا. بعد از این خواب حال این شهید دگرگون میشود و بدون اینکه به کسی بگوید به نجف میرود و از نجف به مادر خود اطلاع میدهد.
در ادامه این برنامه مادر شهید محمد حسینفخانی ضمن اشاره به خصوصیات این شهید به ماجرای اجابت دعا خود توسط فرزندش پرداخت و اظهار داشت: من یک دختری دارم که مریض شد و یکسال مریضی او به طول انجامید، بیماری او به گونهای بود که هیچ چیز در معده او باقی نمیماند و آن را بالا میآورد، ریههای آن هم آب آورده بودند. خیلی خسته شده بودم و یک روز پس از نماز صبح سر سجاده خیلی گریه کردم و دست به دامان آقا محمد شدم و از او خواستم که شفای خواهرش را از خداوند بگیرد.
وی در ادامه سخنان خود گفت: فردا صبح یکی از همسایگان که مثل خواهر برایم عزیز است آمد و گفت خواب محمد را دیدهام. در خواب دیدهام در کربلا نشستهایم و یک جوانی مشک به دوش به سمت ما میآید، دیدم محمد است و از او پرسیدم محمد سقا شدی؟ شهید محمد میگوید بله من سقا هستم. گفتم مقداری آب بده ما هم بخوریم، که آقا محمد میگوید این آب مخصوص شفای مریضان است، از این آب به دخترتان میداد و میگفت بخور به نیت شفا.
مادر شهید با بیان اینکه من هر سهشنبه دخترم را برای درمان به بیمارستان میبردم؛ یادآور شد: این خواب را در همان روز سهشنبه دیده بود و او به من گفت دخترت شفا گرفتهاست. ما به بیمارستان مراجعه کردیم و دکتر پس از معاینه -سونوگرافی- گفت، پاشو برو انگار معجزه شده و بدنت پاکِ پاک است.
شادی روح بلندش صلوات 🌹
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
Joze 26-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-52.mp3
33.41M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_26 #قرآن_کریم
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال :
💖🌹🦋
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
در بندهنوازی و بزرگى تو شک نيست
من خوب نياموختم آداب گدایی
عمریست که ما منتظر آمدنت، نه
تو منتظر لحظهی برگشتن مایی
#نوای_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
#ازجهنمتابهشت
#پارتشصتششم
﷽
با صدای تق تق در چشمام رو نیمه باز و دوباره بیخیال میبندم.
مامان_ پاشو ببینم. خجالتم نمیکشه.
_ مامان بیخیال توروخدا.
مامان _ پاشو پاشو. امروز قراره برین محرم بشینا .
با این جمله مامان سریع از جا میپرم و به سمت ساعت هجوم میبرم ، ساعت ۱۱ قرار بود دم مسجد باشم، همون مسجد کنار موسسه. همون دیشب قرار شد، امروز من و امیرحسین به هم محرم بشیم چون هردو دوست داشتیم عقدمون روز سالگرد ازدواج مولام علی و مادرم خانوم فاطمه زهرا باشه، وای الان ساعت ۱۰/۴۵ هستش ؛ تا مسجد حدود نیم ساعت راهه . وای خدایا سوتی دیگر در پیشه .
سریع حاضرمیشم و با امیرعلی راه میوفتیم سمت مسجد ، ساعت ۱۱:۱۰ دقیقه میرسیم. چشمم که به امیرحسین و پرنیان میوفته سرم رو پایین میندازم و از ماشین پیاده میشم. بیا درباره من باید جلوی این همسر اینده ضایع بشم.
_ سلام.
امیرحسین با لبخند جوابم رو میده و پرنیان هم با خوشرویی جوابم رو میده.
امیرعلی_ شرمنده دیر شد.
امیرحسین _ نه بابا دشمنتون. حاج آقا هم هنوز نیمدن.
تازه فرصت میکنم به تیپش نگاه کنم، یه شلوار کتون مشکی با یه بلوز سفید، خوشتیپ و در عین حال اعتقادات کامل. تعریف اعتقاداتش رو از امیرعلی شنیده بودم ، تو همین چند برخورد هم به نجابت و پاکیش میشد ایمان اورد.
با صدای زنگ گوشی ببخشیدی میگم و کمی از جمع فاصله میگیرم.
با دیدن اسم یاسمین رو صفحه گوشی لبخندی میزنم و دایره سبز رو لمس میکنم .
_ سلام عزیزم
یاسمین_ سلام و ………… ( سانسور)
_ عه. چته؟
یاسمین_ خاله باید به ما بگه تو داری ازدواج میکنی؟
_ حالا هنوز هیچی نشده.
یاسمین_ رفتی عقد کنی میگی هیچی نشده ؟؟؟؟
_ عقد چیه فقط قراره محرم بشیم همین.
امیرعلی_ حانیه جان. اومدن حاج آقا
_ یاسی من باید برم بهت زنگ میزنم.
یاسمین_ باشه. بای
_سلام.
حاج آقا _ سلام دخترم
.
امیرعلی_ خب به سلامتی. ان شالله که خوشبخت بشید.
سرخ میشم و سرم رو پایین میندازم کی حیا رو یادگرفتم ؟ خودمم نمیدونم.
گوشه حیاط مسجد وایمیستیم، امیرعلی مشغول صحبت با حاج آقا و پرنیان هم سرگرم تلفن همراهش. سرم رو پایین میندازم و مشغول بازی با گوشه شالم میشم. با صدایی که در گوشم زمزمه میشه تمام بدنم یخ میزنه
امیرحسین _ سادات بانو.
چقدر این کلمه رو دوست داشتم، سادات. اما چون همیشه حتی از اسم حانیه هم که لقب حضرت فاطمه بود بدم میومد، هیچوقت سادات صدام نمیکرد حتی تو همین چند ماه اخیر.
کمی سرم رو بالا میگیرم و سریع پایین میندازم، با اومدن امیرعلی حرفش رو تموم نمیکنه و من هم کنجکاو برای دونستن ادامه حرفش مجبور به سکوت میشم ؛ خداحافظی میکنیم که پرنیان سریع به سمتم میاد و زن داداش خطاب قرارم میده. در دل ذوق میکنم و در ظاهر فقط لبخند میزنم و بعد ناخوداگاه نگاهم را به طرف امیرحسین میکشم که لبخند به لب داره.
_ جانم؟
یه دسته گل نرگس رو به طرفم گرفت.
وای که چقدر گلای خوشگلی بودن ،
_ این برای چیه عزیزم؟
پرنیان_ برای تبریک از طرف خان داداش.
امیرحسین تو ماشین نشسته و سرش هم ظاهرا تو گوشیه.
گل های نرگس رو ازش میگیرم ؛
_ ازشون تشکر کن.
پرنیان _ چشم. راستی شمارتونو میدید؟
شمارم رو به پرنیان میگم و یادداشت میکنه و بعد از آغوش گرم خواهرانش خداحافظی میکنیم.
این همه عجله تنها برای محرمیت به دلیل سفر حاج آقا و علاقه زیاد امیرحسین به خوندن خطبه محرمیت توسط ایشون بود .
با آن همه دلداده دلش بسته ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش…
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💐☘
💐💐☘
💐💐💐☘
💐💐💐💐☘
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✨یا بَقیّةُاللّه
🌺الهی یار زیبایم نیامد
بیابانگرد تنهایم نیامد
🌺امیر کاروان بیقراران
قرار قلب شیدایم نیامد
🌺هر آنچه من تمنا کردم از او
به دنبال تمنایم نیامد
🌺اگر چه داند او درد دلم را
ولی بهر مداوایم نیامد
🌺سحر گفتم جمالش را ببینم
سحر هم آن دل آرایم نیامد
🌺خبر دارم که او باشد به یادم
ولی یک شب به ماوایم نیامد
🌺رسان دست مرا بر دست گرمش
که یاری بر تسلایم نیامد
🌺هر آنچه وعده دادم بر دل خود
چه سازم من که آقایم نیامد؟
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداء_و_مهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat