eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خداوند لــــوح و قلم حقیقت نگـــار وجود و عـــدم خـــــدایی که داننده رازهاست نخســــــتین سرآغاز آغازهاست باتوکل به اسم اعظمت الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
❣ معنـای سحـر سلام بـر تو✋ غـایب ز نظـر سلام بـر تو غم میرود از سینه‌ی شیعه با گفتن هر ســــــلام بر تو✋ اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج (عج)♥️ ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 معامله با خدا در ارتفاعات سخت کردستان بودیم که به ما اطلاع دادند شهید محراب آیة الله مدنی (ره) برای بازدید منطقه به محل استقرار ما می آید. هنگام بازدید، رزمنده نوجوانی جلو آمد و با حیایی خاص بعد از سلام و احوال پرسی گفت: الآن 9 روز است که آب پیدا نکرده ایم و نمازهایم را با تیمّم خوانده ام، تکلیف نمازهای من چه می شود؟ شهید مدنی وقتی نگرانی او را دیدند در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، گفتند: حاضری یک معامله با من بکنی؟ آن رزمنده گفت: چه معامله ای؟ شهید مدنی (ره) گفتند: من حاضرم تمام عبادت هایم را به تو بدهم و در عوض تو این 9 روز نمازت را به من بدهی. به نقل از: ماهنامه جانباز، شماره 105 گوینده خاطره: آقای علیرضا زوّاره ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💠🔅💠🔅💠 ❣ 💠 صالح آرام و قرار نداشت. آنقدر طول و عرض حیاط را قدم زده بود که کلافه شده بودم.😩 سلما و علیرضا بازگشته بودند و حال سلما هم تعریف چندانی نداشت. علیرضا مدام دلداری اش می داد و سعی می کرد مانع از این شود که پدر جون اشک ها و ناراحتی سلما را ببیند. دکتر گفته بود قلب پدر جون ضعیف و کم توان شده بود و افتادنش بابت حمله ی قلبی بوده که به خیر گذشته اما امکان این را دارد که دوباره این حملات ادامه داشته باشد چه بسا در ابعاد بزرگتر😔 زهرا بانو و بابا هم آمده بودند و کنار رختخواب پدر جون نشسته بودند. پدر جون اصرار داشت روی مبل بنشیند اما پزشک، استراحت تجویز کرده بود.☝️🏻 قرار بود صالح فردا در اولین فرصت، پدر جون را به پزشک متخصص ببرد که تحت نظر باشد. ــ صالح جان... عزیزم بیا بشین یه چیزی بخور. ناهارمون که هنوز دست نخورده. بیا که پدرجون هم اذیت نشه.😘 ــ نمی تونم. چیزی از گلوم پایین نمیره. ــ بچه شدی؟ پس توکلت چی شده؟ من همیشه به ایمان محکم تو غبطه می خوردم. حالا باید اینجوری رفتار کنی؟ خودتو نباز. خدا رو شکر که هنوز اتفاقی نیفتاده.😒 ــ بهم حق بده مهدیه. نمی خوام ناشکری کنم. اول که دستم... ای خدا منتی نیست... من خودم خواستم و به نیت شهادت رفتم ولی جانباز شدن خیلی سخت تره😔 بعدش که بچه😭 اگه بود یه ماه دیگه دنیا می اومد. حالا هم پدر جون😔 بخدا مهدیه بعد از فوت مامان دلم به پدر جون خوش بود. اگه بلایی سرش بیاد من دق می کنم. 😢 سلمای بیچاره رو بگو که تو این شرایط سردرگمه. می دونی به من چی می گفت؟ اشکش سرازیر شد و ادامه داد: ــ می گفت نامزدیشو بهم بزنم که بتونه از بابا مراقبت کنه. می گفت چطور می تونم برم سر خونه زندگیم؟ اصلا پاک قاطی کرده. خودت می دونی که چقدر علیرضا رو دوست داره😔 ــ نگران نباش. اونم الان مثل تو ناراحته و سردرگم. تازه، سلما دختره و عاطفی تر از تو... قبول داشته باش خیلی تحملش براش سخته. پدر جون هم که چیزیش نیست... شما از همین حالا خودتونو باختید😒 تو اگه محکم باشی مثل همیشه، دل سلما هم گرم و امیدوار میشه. ان شاء الله این بحران هم رفع میشه. حالا بیا یه لقمه شام بخور پدر جون همش میگه صالح کجاست. بیا قربونت برم.😘 دستم را دور کمرش حلقه کردم و باهم به بقیه پیوستیم. چشمان سلما همچنان خیس و متورم بود و خودش را در کنار علیرضا پنهان کرده بود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیایید امشب برای هم دعا کنیم صبورباشیم ازروزگاروسختی هاش🌟 نترسیم همه سالم و سلامت بمانند ودرنهایت عاقبتمان ختم به خیرشود شبتون آروم🌙✨ 🌸🍃 @hedye110
﷽❣ ❣﷽ سلام پدر مهربانم 🍂برگـــــــــــــردانتظار اهالی آسمان.... خیره به راه آمدنت مانده چشممان... 🍂داریم از نیامدنت زجر می کشیم... عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان... 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زیباست که هر صبح همراه با خورشید به خدا سلام کنیم💚 نام خدا را نجوا کنیم و آرام بگوییم الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
💠🔅💠🔅💠 ❣ 💠 صالح، پدر جون را به دکتر متخصص برده بود. دکتر هشدار داده بود که قلب پدر جون در خطر است و هر نوع هیجانی برای او مضر و آسیب رسان می شد. خیلی باید مراقب باشیم و محیط را برای پدر جون آرام و بی استرس فراهم می کردیم. خودم حواسم به همه چیز بود و غذا ها را با وسواس بیشتری درست می کردم. قرص ها را سر ساعت به پدر جون می دادم و گاهی اوقات که صالح نبود باهم به پارک و پیاده روی می رفتیم. صالح هم در طول روز چند بار به منزل می آمد و سری به پدر جون می زد. به خواست پدر جون، سلما و علیرضا در اولین فرصت به زندگی مشترکشان رسیدند و مراسم کوچک و زیبایی برایشان برگزار کردیم. لحظه ای که سلما می خواست منزل پدرش را ترک کند خیلی گریه کرد و دلتنگی اش همه ی ما را بی تاب و گریان کرد. دستش را دور گردن پدر جون حلقه کرده بود و از او جدا نمی شد. ــ سلما جان... هیجان برا پدر جون خوب نیست. قربونت برم علیرضا گناه داره ببین چه دستپاچه ای شده😔 صالح هم دست سلما را گرفت و توی دست علیرضا گذاشت. اشکشان سرازیر شده بود. صالح سلما را بوسید و او را راهی کرد. بعد از سلما خانه خیلی خلاء داشت. حس دلتنگی از در و دیوار خانه سرازیر شده و خفه کننده بود. صالح و پدر جون هم در سکوت گوشه ای کِز کرده بودند و بی صدا نشسته بودند. مثل دو بچه که مادرشان تنهایشان گذاشته باشد. خانه بهم ریخته بود و من هم خسته. کمی میوه شستم و آوردم. با خنده کنارشان نشستم و گفتم: ــ چه خبره جفتتون رفتین تو لاک خودتون؟ دلم گرفت به خدا. صالح لبخندی زد و پدر جون گفت: ــ الهی شکرت... حالا دیگه راحت می تونم سرمو زمین بذارم و برم پیش مادر بچه ها. صالح بغض داشت و نتوانست چیزی بگوید. من ابروهایم را هلال کردم و گفتم: ــ خدا نکنه پدر جون. الهی عمرتون دراز باشه و در سلامت و عزت زندگی کنید. حالاهم میوه تونو بخورید که صالح ببردمون بیرون یه دوری بزنیم. صالح جان... ــ جانم. ــ فردا نری آژانس. باید صبحانه برای سلما ببریم. در ضمن نگران نباشید😂 سلما و علیرضا از فردا اعضای ثابت اینجا هستن. خودم دختر خانواده م بهتر می دونم حال و هواشو😂 فردا که صبحانه را با زهرا بانو برای سلما بردیم، سلما و علیرضا هم با ما به منزل پدرجون آمدند. سلما دوباره در آغوش پدر جون جای گرفت و دل سیر اشک ریخت.😔 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🔴خير دنيا و آخرت ✍امام على (ع): چهار چيز است كه به هر كس داده شود خير دنيا و آخرت به او داده شده است: ۱-راستگويى ۲-اداء امانت ۳-حلال خورى ۴-خوش اخلاقى 📗تصنیف غررالحکم و دررالکلم ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
✍فرازی از وصیت نامه ی شهید عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام... و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم... خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم... بــرادرشهیدم ...🌷  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌷 🌷 !! 🌷در تاریخ ۲۱/ ۵/ ۱۳۶۳، روز نگهبانی من بود؛ در حین نگهبانی متوجه شدم که ماشین‌های دشمن زیاد رفت و آمد می‌کنند، به بچه‌ها اعلام کردم که مواظب باشند. به گروهان ادوات که موشک ناو داشتند، تلفن زدیم و قضیه را توضیح دادیم و آن‌ها کشیک می‌دادند. بعد از چند دقیقه آن‌ها با موشک ناو یکی از ماشین‌های فرمانده‌ای از دشمن را زدند و بعد از ۴۵ دقیقه متوجه دور زدن هلیکوپتری در اطراف همان ماشین شدیم. 🌷فهمیدیم که هدفشان بردن جنازه فرمانده‌شان از داخل ماشین است و بعد از آن دیدیم ۳ هلیکوپتر کبری دشمن قصد حمله به نیروهای ما را دارند. یکی از آن‌ها را روی خاکریز خودشان به وسیله موشک ناو زدیم و ۲ هلیکوپتر دیگر مانند موش فرار کردند و هواپیمایی که زده بودیم، در هوا می‌سوخت و به سمت پایین سقوط می‌کرد و پروانه‌هایش در هوا می‌چرخید. 🌷چند ساعتی هلیکوپتر می‌سوخت و همه بچه‌ها تماشا می‌کردیم و لذت می‌بردیم. دشمن می‌خواست غلطی بکند ولی نتوانست. امیدوارم که در همه حرکاتمان که هدف اسلام است پیروز شویم و مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنیم. راوی: جانباز سرافراز شهباز کاظمی  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
🌺🌺🌺🌺🌺 ✨السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(سلام الله علیه) زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟ ❣بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟ ❣گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم ❣ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟ ❣من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام ❣هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی تولدت مبارک باشه آقاجون😍 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ دعائی بالاتر از این نیست که خدا ما را از خودش دور نکند خداوندا دریاب بنده‌ای را که در میان شادی و خنده‌اش گفتک خدایا شکرت و در اوج غم‌ها گفت خدا بزرگ است خدایا آرامش بده به دل‌هائی که چشم امیدشون فقط خودتی و بس شبتـ🌙ـون سرشار از آرامش🌟 🌙✨🌱 @hedye110
﷽❣ ❣﷽ طلوع کن ای آفتاب عالم تاب... ای نوربخش روزهای تاریک زمین ای آرام دلهای بی‌قرار ای امام مهربان.. طلوع کن و رخ بنما.. تا این روزهای سخت اندکی روی آرامش ببینیم و قرار گیرد زمین و زمان 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام و با توکل به اسم اعظمت میگشاییم دفتر امروزمان را ان شاالله در پایان روز مُهر تایید بندگی زینت دفترمان باشد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷   @hedye110
💠🔅💠🔅💠 ❣ 💠 تلفن منزل زنگ خورد. گوشی را برداشتم و جواب دادم. ــ الو... بفرمایید🙄 ــ سلام خانوم. منزل آقای صبوری؟ ــ بله بفرمایید.😕 ــ از حج و زیارت تماس می گیرم. لطفا فردا بین ساعت 10تا11 صبح آقایان حسین صبوری و صالح صبوری به سازمان مراجعه کنند. ــ بله، چشم... بهشون میگم.🙂 تماس قطع شد. نمی دانستم سازمان حج و زیارت چه ربطی به صالح می توانست داشته باشد؟؟؟!!!🤔 صالح که برگشت پیام سازمان را به او رساندم. اوهم متعجب بود و گفت: ــ چند وقته تماس نگرفتن🙄 ــ مگه قبلا مراجعه کردی؟ ــ چندین سال پیش پدر جون و مامان خدا بیامرز برای حج تمتع ثبت نام کرده بودن که متاسفانه عمر مامان...😔 سازمان می خواست پول ثبت نام مامان رو پس بده که پدر جون نذاشت. گفت اسم منو به جای مامان بنویسن. حالا یه دوسالی هست که تماس نگرفتن. باید فردا برم سری بزنم.🙃 ــ گفتن پدرجون هم باید باشن. اسم هردوتاتونو گفتن. فردا بین 10 تا 11 صبح. فردای آن روز صالح به تنهایی به سازمان رفت. پدر جون حال مساعدی نداشت و ترجیح دادیم توی منزل استراحت کند. صالح که بازگشت کمی سردرگم بود. هم خوشحال بود و هم ناراحت. نمی دانستم چرا حالش ثبات نداشت.😕 ــ خب چی شد صالح جان؟ ــ والااااا... امسال نوبتمون شده باید مشرف بشیم😳 ــ واقعا؟؟؟؟😍 به سلامتی حاج آقا... پیشانی اش را بوسیدم و گفتم: ــ دست خالی اومدی؟😒 پس شیرینیت کو؟؟؟؟😔 ــ مهدیه😫 ــ چیه عزیزم؟ ــ پدر جون رو چیکارش کنیم؟ دکترش پرواز رو براش منع کرده😔 نباید خسته بشه و مناسک حج توان می خواد😔اگه بفهمه خیلی غصه می خوره... بعد از اینهمه انتظار حالا باید اسمش در بیاد برای حج؟؟؟ خدایا شکرت... حکمتی توش هست؟ چه می گفتم؟ راست می گفت. اینهمه انتظار برای آن پیرمرد و حالا ناامید، باید گوشه ی خانه با حسرت می نشست. ــ حالا مهدیه نمی دونم چیکار کنم؟ تکلیفم چیه؟😕 ــ توکل کن... هر چی خیره همون میشه ان شاء الله...🙏 من برم غذا رو بیارم. پدر جون هم گرسنه ش بود. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
1_1613432520.mp3
5.71M
|⇦•مهربونی تو آروم‌ جونی... ویژهٔ دهۀ کرامت و ولادت حضرت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی سید رضا نریمانی•✾• 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
💢«مثل همه مردم» 🔹داشتیم می‌رفتیم مأموریت. در فرودگاه شلوغی جمعیت را که دیدم دویدم جلوی حاجی. گفتم: «صبر کنید کمی خلوت بشود بعد بروید.» راهش را گرفت و رفت میان مردم. انگار نه انگار که ممکن است خطری تهدیدش کند. کار یکبار و دو بارش نبود. یادم هست وقتی خواهش کردم از در دیگر گیت فرودگاه برود گفت:« نه. من هم مثل همه مردمم.» 🔹مثل همه مردم توی صف می‌ایستاد. مثل همه مردم با صف جلو می رفت. مثل همه مردم از گیت رد می‌شد... مثلا فرمانده نیروی قدس سپاه بود. 🔹حاجی هر چی فکر میکنم مثل شما رو خیلی کم داریم. ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌷 🌷 !! 🌷مثل خیلی از رزمندگان کربلای ایران یادگاری از جبهه با خودش آورده بود؛ موج انفجار و گاز شیمیایی خردل!! سال ۱۳۷۵ چشمش مشکل پیدا کرد. دکترها گفتن از آثار موج انفجار هست که حالا داره خودش رو نشون می‌ده. سال ۱۳۷۷ هم علائم گاز خردل عود کرد و بعد از تحمل چند ماه بیماری تاریخ ۱۳۷۸/۰۲/۳۰ در بیمارستان امام خمینی (ره) تهران مستانه به عرش سفر کرد و به دوستان شهیدش پیوست. پس از حکم بنیاد مبنی بر دستور کالبدشکافی، تاریخ ۱۳۷۸٫۳٫۲ به خانه ابدی رفت. پرونده جانبازی ثبت نکرد و جزو شهدای مظلوم رفت. 🌷احمدرضا متولد ۱۳۴۵ بود. تو یه خانواده مذهبی بزرگ شد، از طبقه پایین. تو یه محله بودیم. خونه‌هامون دو تا کوچه با هم فاصله داشت. خانواده پر جمعیتی داشتن. هفت تا برادر بودن و سه تا خواهر. خودش پنجمی بود. بیشتر وقت‌ها جبهه بود. اکثر مناطق؛ از کردستان تا اهواز. سال ۶۴ ازدواج کردیم و صاحب سه فرزند، یک پسر و دو دختر شدیم. بعد از جنگ هم با وجود یادگاری‌های جبهه فعال بود. تو محل، تو هئیت‌ها، مساجد، خلاصه همه‌جا در حال خدمت به مردم بود. 🌹خاطره اى به ياد جانباز شهيد معزز احمدرضا خوشحال : همسر گرامی شهيد [خواهر دو شهيد]  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دعوت امام رضا عليه السّلام تشریف بیارید کانالش⤵️⤵️⤵️ http://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c امام رضائی باشی نیای تو این کانال🤔🤔🤔 بعیده
✨ مبشرات امام باقر (ع) در مورد نزدیکی ظهور: ✅ حضرت امام باقر عليه السلام می فرمایند: 🔸 گويى مردمى را مى‌بينم كه در مشرق زمين قيام كرده اند و حقّ را مطالبه مى كنند اما به آنان داده نمى‌شود و باز مطالبه مى‌كنند، ولى باز هم به آنان نمى‌دهند و چون وضع را اين گونه ديدند، شمشيرهاى خود را از نيام مى‌كشند و در اين زمان، آن چه را طلب كرده اند به آنان مى‌دهند، اما آن را نمى‌پذيرند تا اين كه برخيزند و آن را به صاحب (و امام زمان) شما دهند. كشتگان آنان شهيدند. بدانيد كه اگر من آن زمان را درك كنم، جانم را براى صاحب اين امر نگه مى دارم. 📜 الإمام الباقر عليه السلام : كَأَنّي بِقَومٍ قَد خَرَجوا بِالمَشرِقِ يَطلُبونَ الحَقَّ فَلا يُعطَونَهُ ، ثُمَّ يَطلُبونَهُ فَلا يُعطَونَهُ ، فَإِذا رَأَوا ذلِكَ وَضَعوا سُيوفَهُم عَلى عَواتِقِهِم ، فَيُعطَون ما سَأَلوهُ فَلا يَقبَلونَهُ حَتّى يَقوموا ، ولا يَدفَعونَها إلاّ إلى صاحِبِكُم . قَتلاهُم شُهَداءُ ، أما إنّي لَو أدرَكتُ ذلِكَ لاَستَبقَيتُ نَفسي لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ . ⬅️ الغيبة للنعمانيّ : 273 / 50 ⬆️ ظاهرا در اول حدیث به انقلاب اسلامی اشاره شده و بیان شده: «اگر من آن زمان را درك كنم، جانم را براى صاحب اين امر نگه مى دارم.» پس در این صورت باید از زمان انقلاب تا زمان ظهور زمانی کمتر از عمر یک انسان فاصله باشد. ✳️ حال ممکن است این پرسش مطرح شود که از کجا معلوم منظور از بخش اول حدیث فوق، انقلاب اسلامی است و حادثه مشابه دیگری نیست؟ در پاسخ باید توجه داشت که احادیث دیگری هم داریم که به انقلاب اسلامی و حقانیت آن اشاره دارند. از جمله حدیث زیر: ✅ امام موسي‌بن‌جعفر‌(ع): 🔸 « مردي از اهل قم، مردم را به سوي حق دعوت مي‌کند و قومي گرداگرد او جمع مي‌شوند به صلابت پاره‌هاي فولاد، تند بادها آنان را نمي‌سوزاند و از جنگ خسته نمي‌شوند و ترس به خود راه نمي‌دهند و بر خدا توکل مي کنند و سرانجام، پيروزي از آن متقين است.» 📜 « رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِيدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ يَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين.» ⬅️ بحار الانوار، ج 57، ص216، باب 36 ✅ همچنین امام محمد باقر (ع) فرموده اند: ▫️ « ابوبکر و عمر و زبير و عبدالرحمن بن عوف به درگاه رسول الله (ص) نزديک شدند و نشستند، پس پيامبر(ص) بر آنها وارد شد، کنارشان نشست، دمپايي اش گسيخته شد و با دمپايي اش اشاره وار به حضرت علي بن ابي طالب (ع) زد، سپس فرمود: 🔶 همانا از سمت راست خداوند عزوجل – يا از سمت راست عرش – قومي از ما برخاستند که بر منابري از نورند، صورت هايشان نوراني است و لباسهايشان نوراني است، صورت هايشان بر چشم ناظرين ديگر پرده مي اندازد. ▫️ ابوبکر گفت: 🔹 اي پيامبر خدا آنها کيستند؟ ▫️ پس ايشان سکوت کردند. زبير گفت: 🔹 اي پيامبر خدا، آنها کيستند؟ ▫️ پس ايشان سکوت کردند. عبدالرحمن بن عوف گفت: 🔹 اي پيامبرخدا، آنها کيستند؟ ▫️ پس ايشان سکوت کردند. سپس حضرت علي (ع) فرمودند: 🔸 اي پيامبر خدا، آنها چه کساني هستند؟ ▫️ پس ايشان فرمودند: 🔸 آنها قومي هستند که به واسطه ي روح الله به يکديگر محبت مي ورزند (دلهايشان به هم نزديک مي شود)، درحالي که هيچ نسب يا اموال مشترکي ندارند؛ آنها شيعه ي تو هستند و تو امامشان هستي اي علي. » 📜 ... فقال: هم قوم تحابوا بروح الله علي غير انساب و لا اموال، اولئک شيعتک و انت امامهم يا علي. » بحار الانوار، ج 60، ص216 ✅ پس از پيروزي انقلاب اسلامي آيت الله صدوقي در ملاقاتي خدمت امام عرض كرده بودند. آقا اين روح الله كه در حديث (تحابوا بروح الله) شما هستيد؟ زيرا امروز تمام اقشار مردم به واسطة رهبري دوستي شما متحد شدند،‌ امام با لبخندي گذشت. ⬅️ منبع: آينده سازان، محمد دشتي، ص 70 ✳️ عالم بزرگ مرحوم آیت الله شیخ عباسعلى ادیب اصفهانى در توضیح این حدیث مى گوید: 🔸 « كلمه روح الله، اینجا ـ در این روایت شریف ـ اسم است. روح الله نامى كه مردم مطیع او هستند و بدون هیچگونه چشمداشتى او را یارى مى كنند. از ابتدإ تا حالا ما میان علما « روح الله » نداشتیم و اگر هم داشتیم با این خصوصیات نبوده است. مسلما مراد حضرت امام است. این روایت شإن مردم را هم مشخص مى كند. شإن شهدا و میدان دارها را, كسانى كه واقعا در این زمان جهت یارى خدا زحمت مى كشند و خدمت مى كنند.» التماس دعا،  🇮🇷 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat