فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون بخیر التماس دعا فرج
@shohada_vamahdawiat
#الماس_هستی
#صفحه_بیست_ششم
چه كنم؟ خسته ام، پريشانم. حس مى كنم كه از شما دور افتاده ام، حسّى در درونم به من مى گويد كه بايد به سوى شما بازگردم، آرى! بايد بازگردم.
چرا خجالت بكشم؟ چرا؟ مى دانم كه شما بسى مهربان هستيد و دلسوز. مى دانم كه مرا دوست داريد، شما به همه دوستان خود نظر داريد، آن ها را مى بينيد و برايشان دعا مى كنيد. شايد اين اثر دعاى شما باشد كه من امشب تصميم گرفته ام به سوى شما بازگردم.
بايد بنشينم فكر كنم كه چرا اين چنين شد؟ چرا بين من و شما فاصله افتاد؟ چرا از شما اين قدر دور شدم، چرا؟
فكر مى كنم اين بلا سر من آمد چون در وادى معرفت و شناخت گام برنداشتم، شما را نشناختم، دوستتان داشتم، امّا بدون آن كه شناخت خوبى از شما داشته باشم.
بايد تلاش كنم كه شما را دوباره بشناسم. آرى! چشم ها را بايد شست!
بايد به سوى شما بيايم، امّا نه مثل آن روزها كه گذشت. بايد اين بار با شناختى بهتر به سوى شما بيايم.
به راستى چگونه اين كار را بكنم؟ چگونه شما را بشناسم، دلم خوش بود كه امشب ديگر راه حل را پيدا كردم و از اين وضع، نجات پيدا خواهم كرد، امّا افسوس كه مشكلى تازه سر راهم سبز شد.
چه مشكل بزرگى!! من نمى دانم چگونه شما را بشناسم، بايد از كجا شروع كنم؟ به چه كسى رو كنم؟ از كه بپرسم؟
نگاهم مى كنيد و مى گوييد: از خود ما بپرس!
لبخندتان به دلم مى نشيند، آرى! از خودتان بايد پرسيد.
مى خواهم شما را بهتر و بهتر بشناسم، پس برايم سخن بگوييد. برايم از خودتان بگو!
امشب از شما مى خواهم برايم حرف بزنيد، من سراپا گوش هستم. برايم از خودتان بگوييد، بگوييد كه شما كه هستيد!
🔹🔹🔹🔹🌷🌷🌷🔹🔹🔹
#شناخت_علی_علیه_السلام
#وفاطمه_سلام_الله
#من_حیدریم
#کانال_شهداء_ومهدویت
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ فیلم کوتاه «زیبایی»
شهدا زنده اند و و نزد پروردگارشان روزی میخورند
اگر به خاطر کرونا توی خونه موندید، یا روضه خونگی گرفتین، بدونید شهدا حواسشون هست، ازشون بخواید حضور پیدا میکنن.
عند ربهم یرزقون
@shohada_vamahdawiat
تقدیم به #مدافع_حرم #شهید_محمد_بلباسی
دوباره زلف تو افتاد دست شانه ی من
طنین نام تو شد شعر عاشقانه ی من
پس از تو جمع نکردیم جانماز تو را
اتاق تو شده حالا نماز خانه ی من
هنوز مثل همیشه دلم که می گیرد
تویی مخاطب غمهای دخترانه ی من
بغل گرفته ام عکس تو را و می افتد
بروی صورت تو اشک دانه ی دانه ی من
دلم برای تو تنگ است بهترین بابا
کجاست آغوشت؟ ها؟ کجاست خانه من؟
چقدر کار بزرگیست دخترت بودن
چقدر بار بزرگیست روی شانه ی من...
شاعر : #سعید_تاج_محمدی
@shohada_vamahdawiat
تقدیم به شهدای #مدافع_حرم
به مناسبت بازگشت پیکر شهدای خانطومان
از سوریه جوْن و وهبت آمده است
لبخند رضایت به لبت آمده است
در خون خودش غسل زیارت کرده
با دعوت عمه زینبت آمده است!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
@shohada_vamahdawiat
💢خلقی نیکو و رفتاری متین داشت
🔹برای تأمین مخارج زندگی به کمک پدرش شتافت و از همان دوران نوجوانی و با ترک تحصیل مشغول به کار شد تا بتواند دِین خود را در قبال خانواده اش ادا نماید.
https://bit.ly/31EilbH
➥ @shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت27
*راحیل*
وقتی پیامش را خواندم، هیجان زده شدم ضربان قلبم بالا رفت."حالا این چه قدر جدی گرفته است."وای اگر بگویدمی خواهم بیایم خواستگاری چه بگویم.خودم هم نمی دانستم بایدچی کار کنم.گوشی را برداشتم تا برایش
بنویسم ما به درد هم نمی خوریم، ولی نتوانستم، من عاشقش بودم و دلم نمی خواست از دستش بدهم. آن نگاه گیرا، صدای گرم، تیپ و هیکلش برایم آنقدر جذابیت و کشش داشت که دل از دست داده بودم.این روزها دلم سرگردان بود. اشتهایم به غذا کم شده بودوتنهایی را می طلبیدم. فقط مادرم متوجه ی این بیتابی من شده بود. این را از نگاههایش می فهمیدم.
روی تخت نشسته بودم و زانوهایم را بغل کرده بودم.اسرا وارد اتاق شدو دستش را روی کلید برق گذاشت و پرسید:–خاموش کنم؟من و اسرا اتاق مشترک داشتیم.پرسیدم مامان کجاست؟ــ فکر کنم رفت توی اتاقش.ــ خاموش کن بگیر بخواب من میرم پیش مامان.باید با مادر حرف می زدم، فقط او می توانست آرامم کند و راهی نشانم دهد.چند تقه به در زدم و داخل رفتم.مادرم سرش را از روی دفترچه ایی که دستش بود و چیزی که می نوشت بلند کردو گفت: –کاری داشتی؟قیافه ی مظلومی به خودم گرفتم و گفتم: –امدم شب نشینی.لبخندی زدوگفت:–بیا تو دخترم.دفترش را بست و روی کتابخانهی گوشه ی اتاقش گذاشت وگفت: –برم واسه مهمونم یه چیزی بیارم بخوره.
من هم به شوخی گفتم:–زحمت نکشید امدیم خودتون رو ببینیم.مادر با خنده بیرون رفت ومن با نگاهم رفتنش را تا دم در همراهی کردم. یه تاپ و شلوار ست پوشیده بود که خودش بافته
بود.واقعا دربافتنی استاد بود.گاهی برای دیگران هم بافتنی انجام می داد با دستمز بالا. می گفت پول وقتی که پایشان گذاشته ام رامی گیرم.
همیشه خوش تیپ بود. وقتی آنقدر مرتب لباس می پوشید غم دلم را می گرفت کاش بابا بود.
نگاهی به دفتر روی کمد انداختم. اجازه نداشتم بخوانمش، مادر همیشه می گفت بعد از مرگم بخوانیدش، واسه همین از آن دفتر خوشم نمی آمد.مادرگاهی در این دفتر چیزایی می نوشت، خودش می گفت از دل گرفتگی ها، از تنهایی ها، از شادی ها و غم هایم می نویسم.اتاقش بر عکس اتاق من و اسرا، خیلی ساده بود. پرده لیمویی با گل های سفید از پنجره آویزان کرده بودو فرشی که کل اتاق را می پوشاند.که البته الان قالی شویی بودوکف اتاق موکت بود.
تخت نداشت خودش دوست نداشت بخرد.
می گفت روی زمین راحتم.چشمم به کتابی که روی زمین کناردستم بود افتاد، رویش با رنگ قرمز نوشته بود، "عطش"ورق زدم، نوشته بود:
"ای عشق همه بهانه از تو"برام جالب شد.
خط پایینش نوشته بود:"...الهی برایمان گفته اند:
آنان که تو را شناختند تنها جسمشان در دنیا با مردم و قلبشان همیشه در نزد توحاضر است و اگر لحظه ایی ازتو چشم بربندند روحشان از شوق دیدارت در قالب جسم تاب نیاورد."با خواندنش موهای بدنم سیخ شد، حالم دگرگون شد، نمی دانم چه شد، احساس کردم دوباره از خدا فاصله گرفته ام و این یک تلنگر بود.مادر با پیاله ایی پسته و بادام که توی یک پیش دستی گذاشته بود امد.کتاب را بستم و پرسیدم:– کتابو تازه خریدید؟ــ نه، خیلی وقته، یه بارم خوندمش، الان می خوام دوباره بخونمش.ــ آخه ندیده بودمش تو کتابخونه.ـ داخل کشو بود.حالا اگه می خوای تو اول بخونش.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اصلا راضی نبودم شهیدم برگرده
🔺 درس اخلاق در محضر مادر بزرگوار شهید مدافع حرم، #محمود_رادمهر
@shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون بخیر التماس دعا فرج
@shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت28
–اگه وقت کردم می خونمش.نگاه پرسش گرانه مادر وادارم کرد که حرف بزنم.بی مقدمه گفتم:
ــ می گه فردا با هم حرف بزنیم قرار خواستگاری رو بزاریم.مادر با تعجب گفت:– می خوای بگی بیاد خواستگاری؟ــ نمیدونم چی کار کنم، نظر شما چیه؟ــ خب، با اون چیزایی که تو در موردش گفتی تصمیم گیری سخته. نظر خودت چیه؟
با خجالت گفتم: –ما خیلی از هم فاصله داریم، تنها وجهه مشترکمون... نتوانستم بگویم دوست داشتن است، سرم را پایین انداختم.مادر به کمکم امد و گفت: –عشق خیلی چیز خوبیه، قشنگه، ولی وقتی دورش بگذره، اگه باهاش هم فکر نباشی، هم عقیده نباشی، میشه نفرت، اونوقت دیگه اسم عشق و عاشقی بیاد میریزی بهم.
سرم هنوز پایین بود خجالت می کشیدم همانطور زیر لب گفتم:–ممکنه یکی عوض بشه؟ــ آره ممکنه به شرطی که خودش بخوادو این چیزها براش دغدغه باشه.بعد آهی کشیدو ادامه داد:
–ببین دخترم، بزار یه مثال بزنم، مثلا یکی میدونه روزه باید بگیره بهش اعتقاد داره ولی تنبلی میکنه، شاید اون یه روز سرش به سنگ بخوره، ولی یکی که کلا اعتقادی به روزه نداره خیلی احتمالش کمه که تغییر کنه، اگرم تغییر کنه تازه می رسه به مرحله اون آدم تنبله، البته خیلی هم اتفاق افتاده که یکی کلا از این رو به اون رو شده. استثنا هم هست.یعنی تو می خوای زندگیت رو برمبنای احتمالات بنا کنی؟یک لحظه از این که بخواهم به آرش جواب منفی بدهم قلبم فشرده شد و بغض گلویم را گرفت. ولی خودم را کنترل کردم و قورتش دادم.مامان سرش راپایین انداخت و خودش را با پوست کندن پسته ها و بادام ها مشغول کرد و گفت:–راحیلم، تو الان جوونی شاید خیلی چیزهارو فکرش روهم نتونی بکنی، ببین فردا پس فردا که بچه دار شدی واسه تربیت بچه ها نیاز به پشتیبان داری که واسه هر زنی شوهرشه.مگه همیشه نمیگفتی دلت میخواد بچه زیاد داشته باشی همشونم تفریحاتشون مسجد رفتن باشه، مگه نمی گفتی دلت می خواد جوری تربیت بشن که نوکر امام حسین بودن جز آرزوهاشون باشه؟می گفتی همسرم باید از نظر مذهبی بالاتر از من باشه که منم بکشه بالا، تا درجا نزنم.می خوام ببینم هنوزم نظرت اینه یا فرق کرده؟سرم را به علامت تایید تکان دادم و او ادامه داد:–خب این خواسته های تو هزینه داره، گذشت می خواد باید بگذری.یک لحظه چهره ی مهربان آرش از نظرم گذشت، جذابیتش و این که چقدرهمیشه با احتیاط با من حرف میزند و حواسش پیش من است ومن چقدر تو این مدت سعی کردم احساساتم را بروز ندهم.فکر این که شاید باید فراموشش کنم، بغضم را تبدیل به قطرهی اشکی کرد.اینبار دیگر نتوانستم پسش بزنم.مادر چندتا پسته و بادام را که مغز کرده بودرا مقابل صورتم گرفت و گفت:– بخور، هم زمان اشک من چکید و روی انگشتش افتاد.
غم صورتش راگرفت مغزها را دربشقاب خالی کرد و گفت: –یعنی اینقدر در گیر شدی؟از این ضعیف بودنم خسته بودم. از دست دلم شاکی بودم. کاش دادگاهی هم برای شکایت ازدست دل داشتیم. کاش میشدزندانیش کرد. کاش میشدبرای مدت کوتاهی جایی دفنش کرد. اصلاکاش دارویی اختراع میشدکه باخوردنش برای مدتی دلم گیج ومنگ میشدوکسی رانمی شناخت.مادر برای مدتی سکوت کرد، ولی طولی نکشید که خیلی آرام گفت:ــ راحیل.نگاهش کردم.
ــ من فقط بهت میگم کار درست کدومه، تصمیم گیرنده خودتی، زندگی خودته. تو هر انتخابی کنی من حمایتت می کنم.نزدیکش شدم سرم راروی قلبش گذاشتم و گفتم: –خیلی برام دعا کن مامان.یک دستش را دور کمرم حلقه کردو دست دیگرش را لای موهام بردو بوسه ای رویشان نشاند وگفت:–حتما عزیزم، توکلت به خدا باشه.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
تو را برای خودم درست کرده و پرداخته ام
به من روی آور و با من انس بگیر
از دیگران بگریز و در من بیاویز
تو مال منی نه از آن دیگران
اگر یک قدم به سوی من بیابی ده قدم سوی تو بر خواهم داشت
@shohada_vamahdawiat
💐معرفت مهدوی💐
🌹رؤيت قلبی والاترین رؤيت🌹
◀️ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻭﺟﻮﺩﯼ، ﺑﺮ ﻣﺎ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺭﺩ؛ﺩﺭ ﻣﻮﻃﻦ ﺣﺲ،ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﻣﻮﻃﻦ ﻗﻠﺐ.
◀️ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻧﻈﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﺪ،ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﻣﻮﻃﻦ ﻗﻠﺐ – ﮐﻪ ﺟﺎﻣﻊ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﻃﻦ ﺍﺳﺖ- ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺟﺬﺑﻪ ،ﻣﺤﺒﺖ،ﻋﺸﻖ ﻭ ﺣﺮﺍﺭﺕ،به او نظر ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
◀️ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﻘﻞ ﭘﺨﺘﻪ ﺷﺪﻩ- ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﻠﺐ ﺍﺳﺖ- ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﺣﺘﯽ ﺧﯿﺎﻟﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺒﯿﻨﺪ،ﮐﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ.
◀️ﺍﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﺍﻟﻬﯽ ﺟﺎﻣﻊ ﻭ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﻮﺭ ﺟﺎﻣﻊ،ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺭﺅﯾﺖ ﻗﻠﺒﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
◀️ﺍﺑﻌﺎﺩ ﺭﯾﺰ ﻭ ﺩﺭﺷﺖ ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﺩﯼ ،ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﮐﺎﻣﻞ ﺗﺤﺖ ﻧﻈﺎﺭﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻻﻣﺮ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ.
◀️ﺑﺮﺍﯼ ﻓﻬﻢ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺣﺎﻟﺖ ﻓﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮ ﻣﻮﻃﻦ ﻗﻠﺐ ﺍﻭ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﺑﺎ ﻓﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮ ﻣﻮﻃﻦ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﻭ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﺣﺎﻻﺕ ﺍﻭﻟﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ "ﻋﻨﺪ ﻣﻠﯿﮏٍ ﻣﻘﺘﺪﺭ"ﺍﻧﺪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.
◀️ ﺁﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ "ﻋﻨﺪ ﺭﺑّﻬﻢ ﯾﺮﺯﻗﻮﻥ" ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭﺍ ،ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ "ﺟﻨﺎﺕ تجری ﻣﻦ ﺗﺤﺘﻬﺎ ﺍﻷﻧﻬﺎﺭ" ﻫﺴﺘﻨﺪ،ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﮐﻨﯿﺪ.
◀️ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻣﻘﺎﻣﺶ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮ ﻗﻠﺒﺶ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ"ﻋﻨﺪ ﻣﻠﯿﮏٍ ﻣﻘﺘﺪﺭ" ﺍﺳﺖ؛ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺅﯾﺎ ﻭ ﺧﯿﺎﻟﺶ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﺩﺭ "ﺟﻨّﺎﺕٍ ﺗﺠﺮﯼ ﻣﻦ ﺗﺤﺘﻬﺎ ﺍﻷﻧﻬﺎﺭ" ﺍﺳﺖ.
◀️ﺍﻟﺒﺘﻪ ﯾﮏ ﻧﻮﻉ ﺭﺅﯾﺖ ﺣﺴﯽ ﯾﺎ ﺗﻮﺟّﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺣﺲ ﻧﯿﺰ ﺩﺍﺭﯾﻢ،ﮐﻪ – ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪ- ﺍﻣﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﯾﺎ ماﻣﻮﺭﺍﻥ ﺧﺎﺻّﺶ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ.
◀️ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ تعداد کمی ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺭﺩ،ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ.
#معرفت_امام
#امام_زمان
#استاد_میرزایی
@shohada_vamahdawiat
🔷🔷🔷🔷🌹🔷🔷🔷🔷
••🕊
#چفیه
"خدمتـــــ خالصانه"
شهید محمد بلباسے در
شلمچه بود به ایشان
گفتند: در یک جمله
خدمتت را تعریف کن
ایشان در جواب گفتند:
براے خدا بودن و خودش
را ندیدن قشنگ ترین
خدمتـــــــ استـــــ
و این روزها سردار به قولش
عمل کردپیکر شهید بلباسے
و همرزمانش به وطن بازگشت
...شهید محمد بلباسے...
#آےشھدا...💚
@shohada_vamahdawiat
امام مهدی علیه السلام:
اگر از خداوند (صاحب عزت و جلال) طلب آمرزش کني، خداوند تو را ميآمرزد.
(بحارالأنوار، ج 51، ص 329)
🌹 #شهداء_ومهدویت
======👇======
@shohada_vamahdawiat
======🌹======
امام مهدی علیه السلام:
اگر خواستار رشد و کمال معنوي باشي هدايت ميشوي، و اگر طلب کني مييابي
(بحارالأنوار، ج 51، ص 339)
🌹 #شهداء_ومهدویت
======👇======
@shohada_vamahdawiat
======🌹======
همیشه می گفت :
زیباترین شهادت را میخواهم !
یک بار پرسیدم :
شهادت خودش زیباست ،
زییاترین شهادت چگونه است ؟!
در جواب گفت :
زیباترین شهادت این است که جنازه ای هم از انسان باقی نماند.....
#شهیدابراهیم_هادی
اللهم اارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک بحق شهدا
شهدا از خود چیزی نداریم
و دست خالی پی شهادت
به امید نگاه شما میگردیم😔❤️
@shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۱۳۵🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹ابوتراب🌹
◀️قسمت اول
🌱آقاي شيخ علي اكبر نهاندي در عبقري الحسان در ذيل آيه۶۹ سوره مباركه زمر «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ» «و زمين (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى شود، و نامه هاى اعمال را پيش مى نهند و پيامبران و گواهان را حاضر مى سازند، و ميان آنها بحق داورى مى شود و به آنان ستم نخواهد شد»
🌱ايشان ميگويد: رب در اين آيه منظور امام زمين است. هركس خاك معرفتيش آمادگي لازم تربيت را داشته باشد به بركت نور خورشيد ولايت و آب معرفتي به رويشي خاص دست مييابد و در ظل تشعشعات امام زمان زندگيش به بركت و ماندگاري حقيقی ميرسد.
🌱نگاه بعدي به خاك اين نكته را بر ما روشن ميكند كه خاك محل پنهان كردن گنجهاست و بسياري از گران بهاترين گنجها در خاك پنهان ميشود كه بعد از سالها تلاش كاوشگران كشف ميشود.
🌱تمام افراد گنج حقيقت حضرت را در دل خويش پنهان دارند. فقط كافي است كاوشگري خويش را بدست گيرند زيرا انسان فطرتاً امام زمان شناس است.
🌱ابوتراب در اين معنا پدر گنجهاي مخفي انسان است. هر كس قصد بهرهوري از گنجهاي وجود خود را داشته باشد بايد به نام ابوتراب حضرت متوسل شود.
🌱ويژگي ديگر خاك مطهِّر بودن است. زمان فقدان آب براي رفع حدث، خاك جايگزين ميشود.چنانچه كسي آب در دسترس نداشته باشد از خاك براي وضو استفاده ميكند.با اين اشارت بايد گفت هركس فطرتاً پاك و مطهر زاده ميشود و حضرت پدر تمام مطهرات عالم است. اگر كسي غفلت ورزيد و از مسير حق دور شد اما به لطف پروردگار به خطاي خويش واقف گشت قصد توبه كرد گويا به وجود مطهر ابوتراب دست توسل دراز كرده است.
🌱حضرت ابوتراباند.يعني طهارت بخش و پاك كنندهاند. هركس گرفتار انواع رذيلتهاي اخلاقي، تربيتي،اعتقادي و رفتاري... است. براي رهايي از اين رذيلهها باید به وجود مطهر حضرت متوسل شود.
🌱گاهي ابوتراب چنان افراد را از رذايل اخلاقی پاك ميكند كه حتي خود فرد، آن رذيله را از خاطر ميبرد و به گفته آيتالله بهجت، امام زمان در دلش مسجدي بنا ميكنند. يعني قلب به گونهاي از رذايل فاصله ميگيرد كه لياقت قدمگاه شدن ابوتراب را مييابد.
♦️♦️♦️♦️🌹♦️♦️♦️♦️
#مهدی_شناسی
#قسمت_135
#اسامی_امام
#ابوتراب
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
@shohada_vamahdawiat
💐معرفت مهدوی💐
❓❓هدایت باطنی حضرت امام مهدی علیه السلام مختص چه کسانی است؟
◀️ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭﺳﺖ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ.ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻋﻤﻞ،ﺟﺰﺀ ﺑﻪ ﺟﺰﺀ ﻃﺒﻖ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﻧﺪ.
◀️ﻫﻤﻪ ﯼ ﺣﺮﮐﺎﺕ ﻭ ﺳﮑﻨﺎﺗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻧﻈﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﮐﻨﻨﺪ.
◀️ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻗﻠﺐ ﻭ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﺤﺖ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ؛ﺷﻌﻮﺭ ﺟﺎﻣﻌﯽ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻭ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
◀️ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ .ﺑﻪ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﺎﻃﻨﯽ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ.
◀️ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺭﺅﯾﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ؛ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺟﻠﺐ ﻧﻈﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛
◀️ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻮﺍﻧﻊ،ﺳﺒﺐ ﺗﺎﺑﯿﺪﻥ ﻧﻮﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.
#معرفت_امام
#امام_زمان
#استاد_میرزایی
@shohada_vamahdawiat
🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃🍃
🔴 رجعت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و داغ ننگنهادن بر بینی کفّار...
«سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ»
ولى ما بهزودى بر بينى او داغ ننگ مىنهيم. (قلم/ ۱۶)
علیّبنابراهیم (ره) گوید: «سَنَسِمُهُ عَلَی الخُرْطُومِ»: هنگام رجعت، آن هنگام که امیرالمؤمنین علیهالسلام باز میگردد و دشمنانش باز میگردند و با وسیلهی داغزنی، بینی و لبهای آنان را مانند چهارپایان، نشانه میگذارد، و «خراطیم» بینی و دو لب را گویند.
«علیّبنابراهیم سَنَسِمُهُ عَلَی الْخُرْطُومِ قَالَ فِی الرَّجْعَهًْ إِذَا رَجَعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ رَجَعَ أَعْدَاؤُهُ فَیَسِمُهُمْ بِمِیسَمٍ مَعَهُ کَمَا تُوسَمُ الْبَهَائِمُ عَلَی الْخُرْطُومِ وَ الْأَنْفِ وَ الشَّفَتَیْن.»
🌕 آقا امام باقر علیهالسلام فرمودند:
«وَ أَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ فَهُوَ الْوَسْمُ عَلَی الْخُرْطُومِ یُوسَمُ الْکَافِرُ.»
همان علامت و داغ ننگنهادن بر بینی است که علامت و داغ ننگ بر بینی کافر نهاده میشود.
📗تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۶، ص۴۸۶
📗القمی، ج۲، ص۳۸۱
#ما_ملت_امام_حسينيم
@shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت29
روی تَختم دراز کشیدم و مثل همیشه آیه الکرسی ام راخواندم و چشم هایم را بستم. باصدای پیام گوشیام، نیم خیز شدم و نگاهش کردم.
دختر خاله ام بود.نوشته بود:– فردا میام پیشت دلم برات تنگ شده.من هم نوشتم:–زودتر بیا به مامان یه کم کمک کن تا من برسم.ــ مگه چه خبره؟ــ هیچی خونه تکونیه، بیا اتاق رو شروع کن تا من بیام._باشه راحیلی.می خوای بیام دنبالت؟ــ سعیده جان نمی خواد بیای، از زیر کار در نرو.ــ بیاو خوبی کن.میام دنبالت بعد با هم تمیز می کنیم دیگه، با تو جهنمم برم حال میده.
ــ باشه پس رسیدی دم خونهی آقای معصومی زنگ بزن بهم، بیام پایین...–باشه، شب بخیر.
بعد از آخرین کلاس دانشگاه من و سارا به طرف ایستگاه مترو راه افتادیم.سارا سرش را به اطراف چرخاندو گفت:–کاش آرش بودو مارو تا ایستگاه می رسوندا.با تعجب نگاهش کردم.
– مگه همیشه میرسونتت؟ــ نه، گاهی که تو مسیر می بینه.حسادت مثل خوره به جانم افتاد. چرا آرش باید سارا را سوارماشینش کند.با صدای سارا از فکربیرون امدم.–کجایی بابا، آرش داره صدامون میکنه.برگشتم، آرش رادیدم. پشت فرمان نشسته بودوبا بوقهای ممتد اشاره می کردکه سوارشویم.به سارا گفتم:–تو برو سوار شو، من خودم میرم.ــ یعنی چی خودم میرم. بیا بریم دیگه تو و آرش که دیگه این حرف ها رو با هم ندارید که...باشنیدن این حرف، با چشم های گرد شده نگاهش کردم و گفتم:–یعنی چی؟کمی مِن ومِن، کردو گفت:–منظورم اینه باهاش راحتی دیگه.عصبانی شدم، ولی خودم را کنترل کردم وبدون این که حرفی بزنم، راهم را ادامه دادم. سارا هم بدون معطلی به طرف ماشین آرش رفت.صدای حرکت ماشین نیامد، کنجکاو شدم. برای همین به بهانهی این که می خواهم بروم آن سمت خیابان سرم را به طرف ماشین آرش چرخاندم.آرش در حال حرف زدن با سارا بود. سارا صندلی جلو نشسته بود، واین موضوع عصبی ترم کرد و بغض سریع خودش را باسرعت نور به گلویم چسباند.پاتند کردم طرف ایستگاه.
نزدیک ایستگاه بودم که صدای آرش را شنیدم.
–خانم رحمانی.برگشتم دیدم با فاصله ازماشینش ایستاده. سارا هم دلخور نگاهم می کرد. با دیدن سارا دوباره عصبی شدم و بی توجه به آرش برگشتم و از پله های مترو با سرعت پایین رفتم.
به دقیقه نکشید که صدای گوشی ام بلند شد، آرش بود.جواب دادم.ــ راحیل کجا میری؟ مگه قرار نبود...دیگر نگذاشتم حرفش را تمام کند، شنیدن اسم کوچکم از دهنش من را سر دو راهی گذاشت، که الان باید داد بزنم بابت این خودمانی شدنش یانه، با صدایی که سعی در کنترلش داشتم گفتم:–آقا آرش من الان کار دارم انشاالله یه وقت دیگه. گوشی را قطع کردم.تمام مسیر خانهی آقای معصومی فکرو خیال دست از سرم برنمی داشت، آنقدر بغضم را قورت داده بودم که احساس درد در گلویم داشتم.با خودم گفتم: این حس حسادته که من را به این روز انداخته. مدام باخودم فکر می کردم کاش خودم را بیشتر کنترل می کردم و عادی تر برخورد می کردم. دیگر
رسیده بودم سر کوچه که دوباره صدایش را شنیدم.شوکه شدم، او اینجا چیکار می کرد؟
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
اگرچه روز و شب هستیم دائم برسَرِ خوانت
ببخش آقا که کم بودیم عُمری مرثیه خوانت
*غیر از اینِ؟ عاشورا چقدر شلوغِ،اما برا پیغمبر اکرم اینجور نیست...حالا چه کسایی غریبند؟ سه تا غریب آخرِ ماهِ صفر، هر کدومشون از یکی دیگه غریب تر،هم حضرت رضا،هم حضرت مجتبی،و چه حضرت رسول الله...امشب وقتی گریه می کنی باید چشمات مثلِ چشمایِ حضرت زهرا باشه...کسی نیست که برا باباش گریه کنه...*
پراز دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست
بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت
فقط یا رحمة لِلعالمین یک گوشه چشمی کُن
کویرم خاکِ بی خیرم، من و اُمیدِ بارانت
مرا همسفره ی یک وعده نانِ خشک خود گردان
که طعنه میزند برهر ضیافت تکه ی نانت
برای تا خدا رفتن بدستان تو محتاجم
بِکَش دستی سرم شاید شدم یکروز سلمانت
*اومده اجازه میگیره،دَقُ الباب میکنه،کی هستی داری در میزنی؟جوانی از راهِ دور اومدم،برا زیارت پیغمبر،گفت: بابام حالش خوب نیست برگرد...لحظاتی بعد دوباره در زدن،حضرت باز جوابش کرد..دفعه ی سوم،یه وقت پیغمبر چشماش رو باز کرد،دخترم کیه؟ بابا همین که در میزنه بدنم میلرزه...فرمود: این برادرم عزرائیلِ...دخترم فقط از خونه ی تو اجازه می گیره،از هیچ پیغمبری اجازه نگرفته...*
گدایی را ندیدم از درت نومید برگردد
به هرکس میرسد بی شک و شُبهه لطف و احسانت
من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که
عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت
گفت:سلمان!...جانم آقا!...گفت: این کوچه ای که رد می شدم هر روز بر سرم یه جوانی از بالا زباله می ریخت، دو سه روزِ نیستش،پیداش کن، برو ببین چی شده،اومد گفت: یارسول الله! مریض شده...گفت:سلمان! بریم عیادتش...آی رحمةالله!...به جوان خبر دادن پیغمبرِ اسلام داره میاد تو خونه ات وارد میشه...روپوشی که داشت کشید رو صورتش،گفت: من خجالت می کشم،چند وقتِ آشغال میریزم رو سرش...پیغمبر اومد گفت: چطوری،چرا مریض شدی؟ گفت: یا رسول الله باهات حرف نمیزنم،مگر اینکه شهادتینی که به همه گفتی به منم بگی،بعد روپوش از صورتم بر میدارم....
من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که
عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت
*گفتم یهودی مسلمان شد...یاد یه جایِ دیگه هم افتادم...یهو وسط کوچه بنی هاشم یکی داد زد: " أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّه"و" أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّه" یکی گفت: آی یهودی! این حرفا چیه میزنی؟ گفت: من این دست بسته رو می شناسم...یه روزی این آقا دَرِ خیبر رو از جا تنهایی در آوُرد، اما امروز...*
چه اُنسی با حَسن داری که باهم سفره وا کردید
میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت
@shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
Babolharam-rasool-Arzi.mp3
2.38M
|⇦• برای تا خدا رفتن بدستان تو محتاجم...
#روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
هر کسی که به #خط_انقلاب و #اسلام_ناب_محمدی نزدیکتر است، به ضربات و حملات و تهمتها و هوچی گری ها و سوء قصدها و بدجنسی ها و موذی گری های #جناح_استکبار هم نزدیکتر است.
@shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴🏴🏴