#در_آغوش_خدا
#برگ_نهم
نمى دانم مرا مى شناسى يا نه؟
من "سعيد بن يسار" هستم و در شهر كوفه زندگى مى كنم و از شيعيان اهل بيت(ع) بوده و بارها خدمت امام صادق(ع) رسيده ام و از آن حضرت احاديثى را نقل كرده ام و همه علماى شيعه، مرا شخص راستگو و مورد اعتمادى مى دانند.
آيا مى خواهيد شما را با زكريا آشنا سازم؟
"زكريا بن سابور" يكى از دوستان بسيار صميمى من بوده و او هم انسانى مورد اعتماد مى باشد.
من و او روزگاران زيادى را با هم سپرى كرديم و در راه نشر احاديث و سخنان امام صادق(ع) تلاشهاى زيادى نموديم.
چند روزى است كه دوست من، زكريا در بستر بيمارى قرار گرفته است و من گاه گاهى به او سر مى زنم، اما امروز خبر دار شدم كه حال او بدتر شده است و براى همين با عجله خود را به خانه او رساندم.
هنگامى كه وارد خانه او شدم، ديدم كه فرزندان و دوستان، گرد او جمع شده اند و گريه مى كنند.
من از ديدن اين صحنه بسيار ناراحت شدم چرا كه من يكى از بهترين دوستان خود را از دست مى دادم.
جلو رفتم و در كنار بستر او نشستم، هر چه با او سخن گفتم او جوابى نداد، براى همين اشك در چشمان من حلقه زد.
اما ناگهان ديدم كه زكريا دست راست خود را باز كرده و به سوى بالا آورد، مثل اينكه مى خواست با كسى دست بدهد.
و بعد يك جمله گفت:
دست من سعادتمند شد يا على !
من منظور او را نفهميدم، به راستى منظور او چه بود؟
او با چه كسى سخن گفت؟
در آنجا كسى كه نام او على باشد نبود.
من در اين فكر فرو رفته بودم كه معناى اين كار زكريا چه بود.
بعد از لحظاتى روح زكريا به سوى عالم باقى، شتافت و صداى گريه و ناله از منزل او بلند شد.
وقتى مردم خبر وفات زكريا را شنيدند، جمع شدند و ما بدن او را غسل داده و كفن كرديم و بدن او را تشييع نموده و به خاك سپرديم.
اما براى من اين سؤال مانند يك معماى بى جواب باقى ماند كه آن لحظه آخر عمر، زكريا با چه كسى حرف زد؟
منظور او از آن جمله چه بود؟
با خود گفتم خوب است به مدينه سفر كنم و به زيارت امام صادق(ع)شرفياب شوم و امام خود را ملاقات كنم و در ضمن از آن حضرت در مورد جريان زكريا، توضيح بخواهم.
بنابراين براى سفر به مدينه آماده شده و به سوى مدينه حركت كردم.
بعد از زيارت قبر رسول خدا، به خانه امام صادق(ع) شرفياب شدم و بعد از سلام و عرض ادب، در خدمت حضرت نشستم.
گويا خبر وفات زكريا به امام صادق(ع) رسيده بود، پس آن حضرت رو به من كرد و فرمود:
به من خبر بده كه هنگام جان دادن زكريا، از او چه شنيدى؟
من گفتم:
آقاى من !
من در آخرين لحظات، بر بالين زكريا حاضر بودم او دست خود را باز كرد، گويى مى خواست با كسى دست بدهد و بعد چنين گفت:
دست من سعادتمند شد يا على !
امام صادق(ع) رو به من كرد و فرمود:
به خدا قسم، در آن لحظه زكريا، حضرت على(ع) را ديده است !
حالا من فهميدم كه منظور زكريا چه بوده است !
زكريا در لحظه مرگ، حضرت على(ع) را ديده بود چرا كه آن حضرت به شيعيان خود قول داده است كه در لحظه جان دادن به ديدن آنها بيايد !
خوشا به حالت اى زكريا كه در لحظه جان دادن مولاى خود را ديدى و جان دادى !
عجب، چرا من از اين نكته غافل بودم !
زكريا، در لحظه جان دادن با حضرت على(ع) حرف مى زد !
آرى، او دست خود را باز كرد چون مى خواست با حضرت على(ع) دست بدهد و چون دست او در دستان مهربان مولايش قرار گرفت گفت:
دست من سعادتمند شد !
او گرماى مهربانى و وفادارى مولاى خويش را با دست خود لمس كرد براى همين بود كه با آن جمله از سعادت خويش خبر داد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
⚘m_s⚘:
#در_آغوش_خدا
#برگ_دهم
نمى دانم نام "سيد حِمْيَرى" را شنيده اى يا نه؟
سيد حميرى شاعرى بلند مرتبه بود كه عشق و علاقه زيادى به حضرت على(ع) داشت و همواره فضائل آن حضرت را با شعر بيان مى كرد.
او در زمان امام صادق(ع) زندگى مى كرد و اشعار پر محتوا و دلنشين او به زبان عربى نقش مهمى در ترويج مكتب اهل بيت(ع) داشت و امام صادق(ع)او را به "سيد شاعران" خطاب نمود.
به هر حال اشعار او در مدح و فضيلت حضرت على(ع)، زبانزد همه بود.
اكنون سيد حميرى بيمار است و همه از شفاى او نا اميد شده اند.
آيا موافقى با هم به عيادت اين شاعر نامدار شيعه برويم؟
وارد خانه او مى شويم، تمام آشنايان و همسايگان او به خانه او آمده اند.
شيعيان خبر دار شده اند كه آخرين لحظه هاى عمر آن شاعر بزرگ است براى همين همه به ديدن او آمده اند.
از شما چه پنهان بعضى از ناصبى ها هم آمده اند ببينند كه سيد چگونه جان مى دهد.
ناصبى ها را مى شناسى؟ همان هايى كه دشمنى حضرت على(ع) را به دل دارند !
نمى دانم سر و كله اينها براى چه اينجا پيدا شده است؟
چه كسى به آنها خبر داده است؟
آنها كه به خون سيد حميرى تشنه اند پس براى چه به عيادت او آمده اند؟
شايد اينها آمده اند تا مرگ سيد حميرى را جشن بگيرند براى اينكه سيد حميرى مثل خارى در چشمشان بود.
سيد حميرى همواره فضائل حضرت على(ع) را براى مردم بازگو مى كرد، براى همين مرگ او، موجب شادى دشمنان شيعه مى شود.
به هر حال، مرگ به سراغ همه مى آيد، اكنون سيد حميرى در بستر افتاده است و مردم صورت زيباى او را مى بوسند و با او سخن مى گويند اما او را ديگر توان سخن گفتن نيست.
نگاه كن !
در صورت سيد حميرى، نقطه سياهى پديدار مى شود و آرام آرام، اين سياهى به پيش مى رود تا اين كه همه صورت سيد سياه مى شود !
اين خبر خوشايندى نيست !
سيد حميرى كه يك مدافع بزرگ مكتب شيعه است چرا اكنون صورتش سياه شده است؟
نگاه كن ببين كه ناصبى ها چقدر شاد هستند و فرياد مى زنند:
ديديد كه سيد حميرى رويش سياه شد؟
چرا مولايش او را كمك نمى كند؟
ما به سيد گفته بوديم دست از عقيده خود بر دارد اما گوش نكرد، اكنون سزاى كار خويش را مى بيند !
همه دوستان سيد ناراحت هستند، واقعاً چه شده است، چرا صورت سيد در اين لحظه هاى آخر، سياه شده است؟
شيعيان سرهاى خود را پايين انداخته اند و از ناصبى ها خجالت مى كشند.
غم و غصه از دست دادن سيد حميرى از يك طرف، و از طرف ديگر، زخم زبان ناصبى ها، همه را كلافه كرده است.
خدايا، چه كنيم؟ جواب اين ناصبى ها را چه بدهيم؟
نگاه كن، در صورت سياه سيد حميرى، نقطه روشن و سفيدى ظاهر مى شود و آرام آرام تمام صورت سيد را مى گيرد !
صورت سيد روشن و نورانى مى شود !
مردم ! نگاه كنيد صورت سيد نورانى شد !
مردم هجوم مى آورند، آرى صورت او مثل ماه مى درخشد !
خنده بر لبهاى سيد نشسته است ! سيد حميرى مى خندد !
او مى خواهد حرف بزند !
اين قدر سرو صدا نكنيد !
مردم ! آرام باشيد، سيد مى خواهد سخن بگويد !
همه ساكت مى شوند تا آخرين سخن سيد را بشنوند !
همه به گوش باشيد، قلم و دوات بياوريد آخرين كلام او را بنويسيد !
كَذِبَ الزاعِمُونَ أنَّ عليّاً*** لَنْ يُنْجي مُحبَّهُ مِنْ هَنات
چقدر در اشتباهند كسانى كه خيال مى كنند حضرت على(ع)، دوست خود را در سختى ها تنها مى گذارد !
خداوند به خاطر مولايم على(ع)، از گناهانم چشم پوشى كرد !
همه شيعيان شاد شدند و دشمنان اهل بيت(ع)، شرمنده شدند و سرهاى خود را پايين انداختند.
آرى، حضرت على(ع)، دوستان خود را تنها نمى گذارد، وفا از آن حضرت، درس وفا آموخته است، چگونه مى شود كه او دوستان خود را فراموش كند !
بعد سيد زير لب چنين زمزمه كرد:
أَشْهَد أَنْ لا إله إلاّ الله
أَشْهَد أَنَّ مُحَمّداً رسولُ الله
اَشْهَد أَنَّ عَليّاً أميرُ المُؤمِنينَ
و آنگاه سيد حميرى جان به جان آفرين تسليم كرد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_یازدهم
جبرئيل يكى از فرشتگان مى باشد و در درگاه خداوند مقامى بس بزرگ دارد.
او امين وحى مى باشد و كتابهاى آسمانى را براى پيامبران مى آورد همانطور كه قرآن را از طرف خداوند بر پيامبر ما نازل نمود.
اكنون سؤال من اين است بعد از اينكه نزول قرآن تمام شد آيا باز هم جبرئيل به روى زمين مى آيد؟
خيلى ها خيال مى كنند كه جبرئيل فقط كار نزول وحى را انجام مى دهد و براى همين در جواب من مى گويند كه جبرئيل، ديگر به زمين نمى آيد چون پيامبر ما آخرين پيامبران بود و ديگر هيچ كتاب آسمانى، نازل نخواهد شد.
البته درست است كه جبرئيل هرگز براى آوردن وحى به روى زمين نخواهد آمد اما او براى انجام كارهاى ديگر به زمين مى آيد.
نمى دانم شنيده اى هنگامى كه مؤمنى مى خواهد جان بدهد جبرئيل هم به بالين او حاضر مى شود؟
حتماً سؤال مى كنى در لحظه جان دادن مؤمن، جبرئيل براى چه به بالين مؤمن مى آيد؟
جريان از اين قرار است: هنگامى كه عزرائيل (مأمور قبض روح انسان ها) مى خواهد براى گرفتن جان مؤمن بيايد، جبرئيل نيز همراه او مى آيد.
مؤمن نگاه مى كند مى بيند كه لحظه جان دادن او فرا رسيده است، اما قبل از هر چيز جبرئيل رو به عزرائيل مى كند و مى گويد:
اى عزرائيل !
اين كسى كه مى خواهى جانش را بگيرى، رسول خدا و خاندان پاك او را دوست دارد، پس تو هم او را دوست داشته باش و با او مهربان باش.
آرى، جبرئيل مى آيد تا به عزرائيل سفارش كند كه با مؤمن، مهربان باشد، و تو خود فكر كن كه اين سفارش جبرئيل چقدر مى تواند مايه آرامش مؤمن شود، در آن لحظه حساس، مؤمن چون صداى آرام و مهربان جبرئيل را مى شنود ترس او بر طرف مى شود.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_سیزدهم
به امام رضا(ع) خبر دادند كه يكى از ياران شما، در حال جان دادن مى باشد و لحظه هاى سختى را پشت سر مى گذارد.
امام رضا(ع) تا اين سخن را شنيد تصميم گرفت به عيادت او برود پس همراه با ياران خود به سوى خانه آن شخص حركت كرد.
امام وارد خانه شد و در كنار بستر آن بيمار نشست و به او فرمود:
حال شما چگونه است؟
او در پاسخ عرضه داشت كه ديگر عمرم به سر آمده است و مرگ به زودى به سراغم مى آيد.
امام رضا(ع) فرمود:
مرگ را چگونه مى دانى؟
او در پاسخ گفت كه مرگ را بسيار سخت و دردناك مى دانم.
امام(ع) فرمود:
ايمان خود را به خدا و ولايت ما اهل بيت محكم كن، كه مرگ را آسوده خواهى يافت.
اينجا بود كه آن مرد، زير لب، اعتقاد به يگانگى خدا و محبّت اهل بيت(ع) را زمزمه كرد.
لحظاتى گذشت، ناگهان آن مرد رو به امام رضا(ع) كرد و گفت:
اينان فرشتگان الهى هستند كه برايم هديه هاى گرانبهاى بهشتى آورده اند، آنان در حضور شما ايستاده اند، آيا به آنها اجازه مى دهيد كه بنشينند.
و امام رضا(ع) فرمود:
اى فرشتگان، مى توانيد بنشينيد.
همه نگاه ها متوجّه اين مرد شده بود، خوشا به حال او كه در اين لحظه آخر چنين سعادتمند شده است كه امام رضا(ع) و فرشتگان الهى به بالين او آمده اند.
لحظاتى گذشت، و اين مرد چشمان خود را روى هم گذاشت و در آرامش فرو رفت.
ناگهان چشمان خود را باز كرد و رو به امام رضا(ع) كرد و گفت:
اين رسول خدا مى باشد كه همراه با حضرت على و امام حسن و امام حسين و بقيه امامان(ع)، بر بالين من آمده اند.
اين آخرين سخن آن مرد بود و بعد از لحظاتى جان به جان آفرين تسليم كرد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#صفحه_سیزدهم
خيلى طبيعى است كه ما مرگ را خوش نداشته باشيم، زيرا با فرا رسيدن مرگ، بايد از اين دنيا دل كنده و وارد دنيايى شويم كه هيچ شناختى از آن نداريم.
اما من در اينجا مى خواهم پرده از حقيقتى بردارم و آن اين است كه بالاخره همه انسان هاى مؤمن، روزى، عاشق مرگ مى شوند.
به راستى چند نفر را مى شناسيد كه مرگ را دوست داشته باشند؟ تا چه رسد به اين كه عاشق مرگ باشند !
شايد خيال كنيم همه افرادى كه مرگ را دوست ندارند، مؤمن واقعى نيستند چون مؤمن واقعى مرگ را دوست دارد.
اما من مى خواهم بگويم كه خيلى از همين مردم عادى، روزى عاشق مرگ مى شوند.
آرى، نشانه مؤمن اين است كه عاشق مرگ باشد اما در چه موقعى؟ و در كجا؟
امام صادق(ع) در سخن خود اشاره به اين نكته مى كند كه در لحظه جان دادن، مؤمن عاشق مرگ مى شود.
پس اگر ما الآن مرگ را دوست نداشته باشيم، عيبى نيست، مهم، آن لحظه هاى آخر است كه عاشق مرگ شويم.
آرى، مؤمن در آخرين لحظه هاى زندگى اين دنيا، مرگ برايش از هر چيزى شيرين تر مى شود و اين وعده خداوند است.
ديگر وقت آن شده است كه براى شما سخن امام صادق(ع) را بيان كنم.
"سدير" يكى از ياران امام صادق(ع) است، يك روز او از آن حضرت سؤال كرد:
اى پسر رسول خدا، جانم به فداى شما، من سؤالى دارم و آن اين است كه آيا مؤمن، مرگ را بد مى شمارد؟
امام صادق(ع) فرمود:
نه، به خدا قسم، مؤمن مرگ را بسيار دوست دارد !
چون عزرائيل براى گرفتن جان مؤمن مى آيد، در آغاز، مؤمن دچار هراس مى شود.
اما عزرائيل به سخن در مى آيد و خطاب به مؤمن مى گويد:
نترس و هراس نداشته باش، زيرا كه من از پدر، نسبت به تو مهربان تر خواهم بود.
اى مؤمن ! چشم خود را باز كن !
نگاه كن !
اين رسول خدا است، آنها هم حضرت على و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين و بقيه امامان(ع) مى باشند كه به ديدن تو آمده اند.
پس مؤمن چشم خود را باز مى كند و مى بيند كه چهارده معصوم(ع) در كنار اويند !
آن گاه صدايى به گوش مؤمن مى رسد.
خدايا، اين صداى كيست؟
اين صداى فرشته اى از فرشتگان الهى است كه مأمور مى باشد تا اين كلام خدا را به گوش مؤمن برساند.
آرى، خداى متعال دستور داده است تا اين فرشته از طرف او با مؤمن چنين بگويد:
اى بنده من !
به سوى پروردگار خود باز گرد تا با بندگان خوب من (چهارده معصوم(ع)) همراه باشى و وارد بهشت من گردى.
مؤمن چون اين صدا را مى شنود كه خداى متعال او را به سوى خود فرا مى خواند و از او دعوت مى كند تا در بهشت او مسكن گزيند، مرگ را در كام خود شيرين مى يابد و عاشق مرگ مى شود.
آرى، اينجاست كه درى به سوى بهشت، مقابل ديدگان مؤمن، ظاهر مى شود و او جايگاه و منزل خود را در بهشت مى بيند.
امام صا دق(ع) در آخر سخن خود مى فرمايد:
در آن هنگام هيچ چيز نزد مؤمن دوست داشتنى تر از جان دادن نيست.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_چهاردم
به پيامبر خبر دادند كه يكى از ياران شما، آخرين لحظه هاى عمر خود را سپرى مى كند.
آن حضرت با شنيدن اين خبر از جا بلند شد و همراه با گروهى از ياران خود به سوى خانه او حركت كرد.
پيامبر وارد خانه شدند و در كنار بستر او قرار گرفتند اما او در حالتى بود كه متوجّه حضور آن حضرت نشد زيرا لحظه هاى جان دادن را به سختى سپرى مى كرد.
پيامبر با ديدن اين منظره، ناراحت شده و رو به عزرائيل كرد و فرمود:
اى عزرائيل، فرصتى به اين مرد بده تا با او سخن بگويم.
و تو خود مى دانى كه پيامبر مى تواند عزرائيل را ببيند و با او سخن بگويد و سخن آن حضرت هم مورد قبول عزرائيل واقع مى شود چرا كه همه فرشتگان مأمورند تا به دستورات پيامبر گوش فرا دهند.
بعد از اين كه سخن پيامبر با عزرائيل تمام شد همه ديدند كه كم كم حال آن مرد بهتر و بهتر شد تااينكه به شرايط عادى بازگشت.
آن مرد چشم خود را باز كرد و ديد كه وجود مقدس پيامبر در كنار او نشسته است، پس خدمت آن حضرت سلام كرد.
پيامبر در حالى كه لبخندى دلنشين به لب داشت به او فرمود:
چه خبر؟ در آن حالت چه مى ديدى؟
آن مرد گفت:
اى رسول خدا !
صحنه عجيبى بود، در آن حال، تاريكى و سياهى را مى ديدم كه به سوى من مى آمد.
آن مرد در زندگى خود گناهانى انجام داده بود كه در لحظه مرگ به شكل سياهى در مقابلش ظاهر شده و او را غرق ترس و وحشت كرده بودند.
پيامبر كه جواب آن مرد را شنيد رو به او كرد و فرمود:
اين دعايى را كه من مى گويم بخوان:
الّلهُمّ اغْفِرْ لي الْكَثيرَ مِنْ مَعاصيكَ وَاقْبَلْ مِنّي الْيَسيرَ مِنْ طاعَتِكَ !
بار خدايا !
گناهان زياد مرا ببخشاى و اعمال نيك مرا كه بسيار كم است قبول نما.
آن مرد اين دعا را زير لب زمزمه كرد و دوباره بى هوش شد.
پيامبر لحظاتى صبر كرد تا اينكه آن مرد به هوش آمد، آن موقع از او سؤال كرد كه در آن حالت بى هوشى، چه منظره اى را ديدى؟
آن مرد گفت:
اى رسول خدا، ديدم كه نورسفيدى به سوى من مى آمد.
اينجا بود كه پيامبر خيلى خوشحال شد و گل لبخند به صورت مباركش نشست و رو به بستگان آن مرد كرد و فرمود:
خدا گناهان اين مرد را بخشيد.
و بعد از لحظاتى آن مرد جان به جان آفرين تسليم كرد.
امام صادق(ع) بعد از نقل اين جريان، فرمودند:
هرگاه به بالين كسى رفتيد كه در حال جان دادن است، اين دعا را براى او بخوانيد.
آرى، دعا مى تواند دواى هر دردى باشد، و در آن لحظه هاى جان دادن بهترين راه براى كسب بخشش خداوند مى باشد.
بياييد با خود عهد كنيم كه هرگاه ديديم كسى در حال جان دادن است به جاى گريه و زارى، اين دعا را براى او بخوانيم، مى خواهد آن شخص، دوست و آشناى ما باشد يا يك فرد غريبه، به اميد آنكه افرادى پيدا شوند كه در لحظه جان دادن ما، اين دعا را براى ما بخوانند.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_پانزدهم
همه شما داستان شيطان را شنيده ايد، او ساليان سال عبادت خدا را نمود اما وقتى كه خداوند به او فرمود كه بر آدم سجده كن، حاضر نشد تا اين دستور خداوند را انجام دهد و به همين علّت بود كه براى هميشه از درگاه قرب الهى دور شد.
از آن روز به بعد شيطان تلاش مى كند تا مانع سعادت و كمال انسان ها شود و با انواع حيله ها بر سر راه خوشبختى فرزندان آدم، قرار مى گيرد تا آنها را به راه گمراهى و بيچارگى بكشاند.
به هر حال، شيطان، دشمن انسان است و همه تلاش خود را در راه گمراهى او صرف مى كند.
البته خداوند متعال وعده فرموده است كه بندگان خوب خود را در مقابل نقشه شيطان، كمك نموده و آنها را يارى نمايد.
نمى دانم شنيده اى يا نه، وقتى بنده مؤمنى از دنيا مى رود فرياد و ناله شيطان بلند مى شود.
شايد با خود بگويى ما تا به حال شنيده بوديم كه شيطان از مرگ انسان هاى خوب خوشحال مى شود اما حالا حرف تازه اى مى شنويم كه با مرگ يك بنده خوب خدا، شيطان ناله سر مى دهد و گريه مى كند ! !
البته تو خود مى دانى كه من اين سخن را بدون دليل نمى گويم، اين حديث رسول خدا را به گوش جان بسپار:
هنگامى كه مرگ بنده خوب خدا فرا مى رسد، عزرائيل با پانصد فرشته نازل مى شود در حالى كه هر كدام از آنها دو شاخه گل زيبا به همراه دارند.
همه اين فرشتگان، نزد مؤمن مى آيند و با نهايت احترام خدمت او سلام مى كنند و هر كدام به مؤمن بشارت و مژده ديدار خداوند را مى دهند، پس از آن، همه فرشتگان در دو صف منظم مى ايستند !
نمى دانم ديده اى كه يك برده چگونه در مقابل ارباب خود مى ايستد !
پيامبر فرمودند كه اين فرشتگان اين گونه در حضور مؤمن مى ايستند گويى كه همه اينها بردگانى هستند كه در حضور ارباب خود ايستاده اند.
آرى، همه اين فرشتگان به پاس احترام مؤمن، با كمال نظم ايستاده اند، بوى خوش شاخه هاى گل، فضا را معطر كرده است.
به راستى كه خداوند براى قبض روح مؤمن چه برنامه زيبايى ريخته است !
ما در زندگى خود ديده ايم كه هرگاه رئيس جمهور يك كشور بخواهد به كشور ديگرى سفر بكند در لحظه ورود به كشور ميزبان، توسط يگان ويژه اى از نيروهاى نظامى، مورد استقبال رسمى قرار مى گيرد.
امروز دانستيم كه مؤمن هم هنگامى كه مى خواهد به سفر ابدى خود برود و اين دنيا را ترك كند توسط پانصد فرشته، مورد استقبال، واقع مى شود.
اين يك مراسم بسيار باشكوه است به گونه اى كه خبر آن به گوش شيطان مى رسد.
پيامبر در ادامه سخن خود مى فرمايد:
چون شيطان به اين فرشتگان نگاه مى كند كه جهت مراسم قبض روح مؤمن جمع شده اند دست خود بر سر مى گذارد و فرياد مى زند.
صداى ناله و گريه شيطان مايه تعجب اطرافيان او مى شود.
هنگامى كه لشگريان شيطان صداى گريه او را مى شنوند مى گويند:
اى آقاى ما !
تو را چه مى شود؟ چرا اين چنين بى تابى مى كنى؟
و شيطان جواب مى دهد:
مگر نمى بينيد كه خداوند چگونه از بنده خوب خود، احترام مى گيرد؟
ببينيد چه مراسمى براى قبض روح اين مؤمن برگزار شده است !
شما كجا بوديد، چرا براى گمراهى اين فرد، تلاش نكرديد؟ چرا او را از راه خدا منحرف نكرديد؟
و لشكريان او جواب مى دهند كه ما نهايت سعى و تلاش خود را نموديم تا او را گمراه كنيم اما او هرگز به وسوسه هاى ما گوش نداد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_شانزدهم
پيامبر اسلام ويژگى هايى مخصوص به خود داشت كه شخصيت او را از ديگران جدا مى كرد.
براى مثال آن حضرت همواره خوشبو بود به گونه اى كه هرگاه آن حضرت از كوچه اى عبور مى كرد مردم از بوى عطر خوشى كه در آن فضا پيچيده بود، مى فهميدند كه پيامبر از آن جا گذر نموده است.
در روايات آمده است پولى كه پيامبر خرج عطر و بوى خوش مى كرد بيش از پولى بود كه صرف غذا مى كرد و اين نشان از اهميت خوشبو و معطر بودن دارد.
كاش همه مسلمانان خوشبو بودن، پيامبر را الگوى خود قرار مى دادند و به اين وسيله ارتباطات بين فردى جامعه ما محكمتر و زيباتر مى شد چرا كه بوى خوشى كه شما استفاده مى كنيد بهترين هديه اى است كه به همكار و دوست و همسر خود مى دهيد و نشانه آن است كه به آنها احترام مى گذاريد.
يكى ديگراز ويژگى هاى پيامبر اين بود كه صورت آن حضرت همواره نورانى بود به گونه اى كه در تاريكى شب، نورى از صورت آن حضرت جلوه نمايى مى كرد.
آرى، من و تو كه در آن زمان نبوديم تا بوى خوش پيامبر را استشمام كنيم و صورت نورانى او را مشاهده كنيم.
اما من به شما آدرسى مى دهم كه در آنجا مى توانيم به آرزوى خود برسيم.
آرى، دير يا زود مرگ به سراغ ما مى آيد و بدن ما را داخل قبر مى گذارند، در آنجا مى توانيم به خواسته خود برسيم.
حتماً با خود مى گويى: آخر آنجا، داخل قبر ديگر چه مجالى هست كه من به آرزوى خود فكر كنم.
اما صبر كن، مى خواهم مطلب زيبايى برايت بگويم:
من مى دانم كه بارها و بارها به تاريكى قبر فكر كرده اى و از آن وحشت كرده اى، اما اكنون از امام صادق(ع) اين سخن را بشنو :
چون مؤمن را داخل قبر گذاشته و آن را با خاك پوشاندند، قبر مؤمن شكافته مى شود و درى آشكار مى شود و مؤمن به سوى آن در نگاه مى كند.
آيا مى توانى حدس بزنى كه مؤمن چه مى بيند؟
قبر كه تاريكِ تاريك است، اما نورى از آن در به سوى قبر مى آيد و تمام قبر را روشن مى كند !
اين نور، نور صورت زيباى رسول خدا مى باشد.
و بوى خوشى به مشام مؤمن مى رسد، آرى اين بوى خوش آن حضرت است.
جانم به فداى مهربانيت اى رسول خدا كه دوستان خود را در سخت ترين لحظه ها تنها نمى گذارى !
اى آقا و مولاى ما !
چه مى شود آن لحظه كه در قبر قرار گيريم و همه، ما را تنها گذارند، به ما هم نظر لطفى بنمايى !
اكنون كه دانسته ايم به ديدن دوستان خوبت مى روى، ما هم چشم انتظاريم، گر چه شرمنده روى تو هستيم اما نگاه ما به كرم و لطف شماست.
#همسر_دوست_داشتنی
#برگ_دوم
#کانال_کمال_بندگی
💐💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃
#کانال_کمال_بندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#در_آغوش_خدا
#برگ_هفدهم
خداوند دو فرشته را مأمور نوشتن اعمال ما نموده است و اسم آنها "رقيب" و "عتيد" مى باشد، آنها تمامى اعمال و كردار ما را ثبت مى نمايند تا در روز قيامت موقع حسابرسى اعمال، به پيشگاه خداوند عرضه شود.
اين دو فرشته از لحظه اى كه ما به بلوغ مى رسيم مشغول انجام وظيفه خود مى شوند و تا آخرين لحظه هاى عمر ما، اعمال نيك و بد ما را ثبت مى كنند.
تا به حال فكر كرده ايد كه وقتى يك نفر از دنيا مى رود، تكليف اين دو فرشته كه مخصوص ثبت اعمال بودند، چه مى شود؟
آيا خدا به آنها مأموريتى تازه مى دهد؟ يا اينكه آنها هم بازنشسته مى شوند ! !
اما آنها بايد بدانند كه از بازنشستگى خبرى نيست، خدا به آنها مأموريتى جديد مى دهد.
من توجّه شما را به حديثى از امام صادق(ع) جلب مى كنم.
آن حضرت فرمودند:
هنگامى كه مؤمن جان به جان آفرين تسليم مى كند آن دو فرشته اى كه مأمور ثبت اعمال او بودند به آسمان صعود مى كنند.
آنان در حالى كه اشك مى ريزند و گريه مى كنند به درگاه خداوند عرضه مى دارند:
بار خدايا !
مرگ بنده خوب تو فرا رسيد، او اهل طاعت و بندگى تو بود، چقدر از او اعمال نيك و پسنديده ديديم.
بار خدايا اكنون وظيفه ما بعد از مرگ او چيست؟
پس خطاب مى رسد:
به روى زمين بر گرديد و تا روز قيامت، در كنار قبر او منزل كنيد و همواره مشغول عبادت من باشيد و ثواب آن عبادت هاى خود را در پرونده اعمال او بنويسيد.
و چون روز قيامت بر پا شود او را به سوى بهشت رهنمون شويد و در بهشت به خدمت او درآييد.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_هجدهم
امام سجاد(ع) در حديثى فرمودند:
هنگامى كه موقع مرگ بنده مؤمن فرا مى رسد خداوند دو شاخه گل از بهشت براى مؤمن مى فرستد.
يادم نمى رود يك روز اين حديث را در محفلى ذكر كردم، يكى از افرادى كه آنجا بود به من رو كرد و گفت:
"آخر يك نفر نيست به خدا بگويد كه اى خدا، در مدت عمر مؤمن، يك شاخه گل برايش نفرستادى، حالا كه عزرائيل مى خواهد جانش را بگيرد براى او شاخه گل مى فرستى !".
اما اگر اين دوست من صبر مى كرد براى او توضيح مى دادم كه همه كارهاى خداوند، حكمتى دارد.
اينكه خدا صبر مى كند و در لحظه جان دادن براى مؤمن، شاخه گل مى فرستد براى اين است كه در آن شرايط هيچ چيز به اندازه اين شاخه گل براى او مفيد نيست.
خداوند براى مؤمنى كه مى خواهد جان بدهد دو شاخه گل مى فرستد اما اين دو شاخه گل، گلهاى معمولى نيستند !
هر كدام از اين شاخه گل ها اثر مخصوصى را دارد.
مقدارى فكر كن، هر انسانى در اين دنيا وظيفه دارد براى گذران امور زندگى خود به تلاش و فعاليّت اقتصادى بپردازد.
آرى، كار و تلاش در اسلام به عنوان عبادت معرفى شده است و شخص مؤمن هم در راستاى اين دستور اسلامى، به كسب درآمد مى پردازد.
خوب اين بنده خدا، يك عمر زحمت كشيده است، خانه و ماشين و ديگر وسائل زندگى را فراهم نموده است و معلوم است كه به آن علاقمند است و شايد دل كندن از آن براى او سخت باشد.
آيا مى دانى نام يكى از آن شاخه گلها، "مُسيخه" مى باشد؟
مُسيخه به معناى "بى خيال كننده" مى باشد، مؤمن چون اين شاخه گل را مى بويد قلبش از دلبستگى به مال دنيا بى خيال مى شود، با بوييدن اين شاخه گل، ديگر هيچ علاقه اى به مال دنيا در دل مؤمن باقى نمى ماند.
اكنون ديگر مؤمن، هيچ علاقه اى به اموال و دارايى خود ندارد، اصلاً به آنها فكر نمى كند، تمام اموالش براى او بى ارزش مى شود.
آيا مى دانى نام آن گل ديگر چيست؟
امام سجاد(ع) نام آن را "مُنسيه" معرفى مى كند.
منسيه، يعنى "فراموشى آور" !
آيا ديده اى افرادى دچار بيمارى فراموشى شده اند و ديگر هيچ چيز را به ياد نمى آورند.
مؤمن با بوييدن اين شاخه گل دوم، به يك فراموشى مبتلا مى شود.
البته نه اينكه مؤمن همه چيز را فراموش كند، نه، بلكه او هر چه رنگ و بوى دنيا را دارد فراموش مى كند.
خانه من، ماشين من، شهرت من، رياست من، فرزند من، همسر من !
مؤمن همه اينها را فراموش مى كند.
اكنون او ديگر به ياد ندارد كه خانه و زندگى داشته است !
حالا شيطان ديگر چه مى تواند بكند؟
حتماً شنيده اى كه شيطان در آن لحظه هاى آخر عمر، به سراغ انسان مى آيد و چون مى داند او به اموال و دارايى خود محبّت دارد تلاش مى كند تا انسان را به گمراهى بكشاند مثلاً به او مى گويد اگر دست از خداپرستى برندارى خانه تو را آتش مى زنم، ماشين تو را آتش مى زنم و...
آن لحظه، لحظه بسيار حساسى است، چه بسا افرادى بوده اند كه در آن لحظه به دنبال وسوسه شيطان، عاقبت به خير نشده اند.
اما خداوند در آن لحظه هاى حساس، با فرستادن دو شاخه گل، بنده مؤمن خود را يارى مى كند.
مؤمن چون آن دو شاخه گل را مى بويد حافظه اش از مال دنيا و هر آنچه رنگ دنيايى دارد خالى مى شود، ديگر شيطان هيچ كارى نمى تواند بكند، اگر بخواهد به مؤمن بگويد كه اگر "شهادتين" بگويى خانه تو را آتش مى زنم، مؤمن اصلا يادش نمى آيد كه خانه اى داشته است !
و به اين ترتيب تلاش شيطان بى نتيجه مى شود و مؤمن با راحتى و آسودگى تمام به سوى ديار باقى مى شتابد و مرگ در كام او شيرين جلوه مى كند.
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_آغوش_خدا
#برگ_آخر
من در اينجا مى خواهم بار ديگر تصوير جان دادن مؤمن را به روايت امام صادق(ع)، برايت بازگو كنم تا بدانى كه اگر شيعه واقعى اهل بيت(ع) باشى چقدر مرگ براى تو دلنشين مى شود !
آن لحظه اى كه ديگر زبان تو بند آمده است و قادر به سخن گفتن نيستى و فرزندان و همسر و آشنايان، گرد تو جمع شده اند و تو اشك را در چشم آنها مى بينى و آرام آرام مى فهمى كه بايد بار سفر بر بندى و از همه آنها جدا شوى !
و تو نگاه به اطرافيان خود مى كنى و مى خواهى با آنان سخن بگويى اما نمى توانى زيرا كه زبانت بند آمده است !
اما تو نبايد نگران باشى چرا كه درست همان لحظه اى كه زبانت بند مى آيد وعده بزرگ خداوند فرا مى رسد.
اين قانون خداوند است، درست آن موقعى كه زبان مؤمن بند مى آيد، يك مهمانى بزرگ آغاز مى شود.
آنجا را نگاه كن !
آن آقا كيست كه با عده اى به خانه تو آمده اند !
آنها مهمانان تو هستند !
آنها را شناختى يا نه؟
آن يكى رسول خدا مى باشد، آن ديگرى حضرت على(ع) است، آن ديگرى امام حسن(ع) و ديگرى امام حسين(ع) !
همه امامان معصوم(ع) آمده اند !
نگاه كن حضرت زهرا(س) هم آمده است.
آيا نمى خواهى به آنها سلام كنى !
يادت هست يك عمر زيارت جامعه خواندى و گفتى:
"الّسَلامُ عَلَيْكُمْ يا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوّةِ"
حالا هم همين جمله را بگو !
رسول خدا مى آيد طرف راست تو مى نشيند و حضرت على(ع) در سمت چپ تو !
بعد از آن مى بينى كه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل هم آمده اند.
شنيده ام كه تو از عزرائيل مى ترسى !
خوب، قبل از اينكه عزرائيل بيايد چهارده معصوم(ع) مى آيند تا تو ديگر نترسى !
آرى، قبل از آنكه عزرائيل بيايد آن عزيزانى كه يك عمر عاشقشان بودى، به كنار تو آمده اند !
حضرت زهرا(س) هم زودتر از عزرائيل آمده است !
مگر تو نبودى كه براى فرزندان او عزادارى مى كردى !
مگر تو نبودى كه براى مظلوميت آنها اشك مى ريختى !
اكنون نوبت آنهاست تا تو را يارى كنند و چه خوب يارى مى كنند !
گوش كن !
همه چهارده معصوم(ع) دارند با عزرائيل سخن مى گويند، همه آنها يك حرف و يك سخن را تكرار مى كنند:
اى عزرائيل !
اين مؤمن را كه مى بينى ما را دوست دارد، با او مهربان باش !
و عزرائيل پاسخ مى دهد:
قسم به خدا، من با او همچون پدرى مهربان برخورد مى كنم و براى او از برادر، دلسوزتر خواهم بود.
اكنون عزرائيل نزديك تو مى آيد و با تو سخن مى گويد:
اى بنده خدا !
آيا برگه آزادى از آتش جهنم را با خود دارى؟
و تو جواب مى دهى: آرى، با محبّت و عشق به محمد و آل محمد(ع) و با ولايت حضرت على(ع)، برگه آزادى از جهنم را دارم.
و اكنون رسول خدا با تو سخن مى گويد:
نگران نباش، نترس، كه تو در أمان هستى !
اين سخن رسول خدا است كه قلب تو را آرام مى كند.
و تو محو جمال دلرباى آن حضرت مى شوى !
و اكنون به دستور رسول خدا پرده ها از جلوى چشم تو كنار مى رود و تو نگاه مى كنى خانه خودت را در بهشت مى بينى !
و تو به سوى بالا نگاه مى كنى !
دارى بهشت را مى بينى !
نگاه كن، شاخه اى از درخت طُوبى به خانه تو هم آمده است !
آيا مى توانى برايم بگويى كه اصل اين درخت طوبى در كجاى بهشت است؟
آرى، اصل اين درخت در خانه حضرت على(ع) است !
(خواننده عزيز، نمى دانم تا به حال بالين شخصى بوده اى كه دارد جان مى دهد، اگر ديدى كه او چشم باز كرده و به سمت بالا نگاه مى كند، بدان آن همان موقعى است كه او به چهره چهارده معصوم(ع) نگاه مى كند).
رسول خدا به تو مى گويد:
اين خانه تو در بهشت است، اكنون، اختيار با خودت است اگر بخواهى مى توانى در دنيا بمانى ! و البته اگر دنيا را انتخاب كنى خداوند به تو ثروت و دارايى زيادى خواهد داد !
اما تو در جواب چه مى گويى؟
امام صادق(ع) فرمود:
مؤمن در آن لحظه به رسول خدا مى گويد:
اى رسول خدا، من ديگر به دنيا كارى ندارم !
آرى، چون چشم تو به جمال رسول خدا و اهل بيت او(ع) روشن شد و جايگاه بهشتى خود را ديدى، ديگر دنيا آنقدر در چشم تو كوچك مى شود كه حاضر نمى شوى براى يك لحظه هم در دنيا بمانى !
(خواننده محترم، وقتى در بالين كسى حاضر شدى كه در لحظه جان دادن است اگر ديدى كه ابروهاى خود را به سوى بالا حركت مى دهد، حواست باشد اين همان لحظه اى است كه او دارد در جواب رسول خدا مى گويد كه من دنيا را نمى خواهم ! جواب منفى او به صورت حركت ابروها به سوى بالا جلوه مى كند).
پس خودت اين مرگ زيبا را انتخاب مى كنى !
اين يك قانون است كه خداوند جان مؤمن را به زور نمى گيرد، بلكه مؤمن با ميل و رغبت مرگ را انتخاب مى كند !
اكنون عرق به پيشانى تو مى نشيند و اشك از گوشه چشم راستت جارى مى شود.
اين اشك شوق است !
شوق وصال آنهايى كه يك عمر به عشقشان زندگى كردى !
شوق ديدار آن عزيزانى كه ديدار آنها همواره آرزوى تو بود !
در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم***بدان اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم
و روح تو
از جسمت جدا مى شود و از همين جا زندگى عالم برزخ تو آغاز مى گردد.
و تو مى بينى كه مردم، جمع شده اند و بدن تو را براى غسل دادن مى برند و بعد از غسل دادن، كفن بر بدنت مى پوشانند و براى تشييع جنازه تو آماده مى شوند.
نگاه كن، ببين دوستان تو كه قبل از تو از دنيا رفته اند به استقبال تو آمده اند، آنها را به ياد مى آورى يا نه؟
روح مؤمنانى كه قبل از تو از دنيا رفته اند به استقبال تو مى آيند و به تو سلام نموده و تو را به نعمتهاى خدا بشارت مى دهند.
و اين گونه زندگى جديد تو آغاز مى شود.
اين يك تولّد دوباره براى توست !
و به راستى كه با حضور امامان معصوم(ع) مرگ بسيار دلنشين است.
آرى، زندگى فقط با محبّت و عشق به آنان دلنشين مى شود و مرگ و جان دادن هم با حضور آنان از عسل شيرين تر !
بار خدايا !
چه مى شود كه ما را به آخرين و بزرگترين آرزويمان برسانى !
ما را هم از جمله آنانى قرار ده كه بزرگترين مهمانى عمرشان را در آخرين لحظه عمرشان برگزار مى كنند !
پایان
❣❣❣❣🍃🍃🍃🍃
#در_آغوش_خدا
#کانال_شهداء_ومهدویت
💐 #کانال_شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59