eitaa logo
شهداءومهدویت
7.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
اى حسين! در كربلا ايستاده ام، پيكر غرق به خون تو را مى بينم، من از دشمنان تو بيزارى مى جويم، من همه آنان را لعنت مى كنم! من از شمر و عُمَرسعد به ابن زياد (فرماندار كوفه) رسيدم. از ابن زياد به يزيد رسيدم و از يزيد به پدرش، معاويه رسيدم. از معاويه به عثمان رسيدم و از عثمان به عُمَر رسيدم. من فهميدم كه عُمَر، ريشه و اساس همه اين ظلم ها مى باشد. دانستم كه اين عُمَر بود كه باعث شد تا بنى اُميّه حكومت و خلافت را بر دست بگيرند و اين گونه اسلام را از مسير خود منحرف كنند. اما به راستى خود عُمَر چگونه به خلافت رسيد؟ چه كسى او را به رهبرى جامعه اسلامى منصوب كرد؟ آيا مردم او را انتخاب نمودند؟ من بايد به سال 13 هجرى بروم، وقتى كه ابوبكر در بستر بيمارى بود، او ديگر اميدى به شفاى خود نداشت. او دستور داد تا مردم در مسجد جمع شوند. به ابوبكر خبر دادند كه همه مردم مدينه در مسجد پيامبر جمع شده اند، ابوبكر از اطرفيان خود خواست تا او را به مسجد ببرند، ابوبكر را به مسجد برده و او را بالاى منبر نشاندند. مسجد سراسر سكوت بود، همه منتظر بودند تا ابوبكر سخن خويش را آغاز كند، او توان سخن گفتن نداشت، فقط چند جمله كوتاه گفت. او به مردم گفت كه عُمَر، خليفه بعد از من است، از او اطاعت كنيد. اين ابوبكر بود كه عُمَر را به عنوان خيلفه دوم مسلمانان انتخاب نمود، پس او هم در اين ماجرا شريك است. اگر او مى گذاشت كه خلافت به اهل آن برسد، هرگز اين حوادث تلخ پيش نمى آمد. اما به راستى خود ابوبكر را چه كسى به عنوان خليفه انتخاب كرد؟ مگر پيامبر در روز غدير، على(ع) را به عنوان جانشين خود معرّفى نكرده بود؟ مگر مردم با على(ع) بيعت نكردند ؟ چه شد كه آنان ، عهد و پيمان خود را فراموش كردند ؟ مگر پيامبر آن روز به آنان نگفت: "مَن كنتُ مَولاه فَهذا عليٌّ مولاه": هر كه من مولا و رهبر او هستم ; اين على مولا و رهبر اوست . ابوبكر در "سقيفه" انتخاب شد، پيامبر از دنيا رفته بود و هنوز پيكر او به خاك سپرده نشده بود كه مسلمانان در سقيفه جمع شدند تا براى خلافت تصميم بگيرند. من بايد به سال يازدهم هجرى بروم، من بايد به سقيفه بروم و ماجرا را پيگيرى كنم. به راستى در سقيفه چه اتّفاقى افتاد؟ چرا مردم، از حقّ و حقيقت فاصله گرفتند. من فكر مى كنم ريشه اصلى عاشورا در سقيفه است. حسين(ع)را در كربلا نكشتند، حسين(ع) را در سقيفه كشتند! 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 @shohada_vamahdawiat <======💖🌻💖======>
اى حسين! در كربلا ايستاده ام، پيكر غرق به خون تو را مى بينم، من از دشمنان تو بيزارى مى جويم، من همه آنان را لعنت مى كنم! من از شمر و عُمَرسعد به ابن زياد (فرماندار كوفه) رسيدم. از ابن زياد به يزيد رسيدم و از يزيد به پدرش، معاويه رسيدم. از معاويه به عثمان رسيدم و از عثمان به عُمَر رسيدم. من فهميدم كه عُمَر، ريشه و اساس همه اين ظلم ها مى باشد. دانستم كه اين عُمَر بود كه باعث شد تا بنى اُميّه حكومت و خلافت را بر دست بگيرند و اين گونه اسلام را از مسير خود منحرف كنند. اما به راستى خود عُمَر چگونه به خلافت رسيد؟ چه كسى او را به رهبرى جامعه اسلامى منصوب كرد؟ آيا مردم او را انتخاب نمودند؟ من بايد به سال 13 هجرى بروم، وقتى كه ابوبكر در بستر بيمارى بود، او ديگر اميدى به شفاى خود نداشت. او دستور داد تا مردم در مسجد جمع شوند. به ابوبكر خبر دادند كه همه مردم مدينه در مسجد پيامبر جمع شده اند، ابوبكر از اطرفيان خود خواست تا او را به مسجد ببرند، ابوبكر را به مسجد برده و او را بالاى منبر نشاندند. مسجد سراسر سكوت بود، همه منتظر بودند تا ابوبكر سخن خويش را آغاز كند، او توان سخن گفتن نداشت، فقط چند جمله كوتاه گفت. او به مردم گفت كه عُمَر، خليفه بعد از من است، از او اطاعت كنيد. 💖🌹🦋💖🌹🦋💖🌹🦋 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
اين ابوبكر بود كه عُمَر را به عنوان خيلفه دوم مسلمانان انتخاب نمود، پس او هم در اين ماجرا شريك است. اگر او مى گذاشت كه خلافت به اهل آن برسد، هرگز اين حوادث تلخ پيش نمى آمد. اما به راستى خود ابوبكر را چه كسى به عنوان خليفه انتخاب كرد؟ مگر پيامبر در روز غدير، على(ع) را به عنوان جانشين خود معرّفى نكرده بود؟ مگر مردم با على(ع) بيعت نكردند ؟ چه شد كه آنان ، عهد و پيمان خود را فراموش كردند ؟ مگر پيامبر آن روز به آنان نگفت: "مَن كنتُ مَولاه فَهذا عليٌّ مولاه": هر كه من مولا و رهبر او هستم ; اين على مولا و رهبر اوست . ابوبكر در "سقيفه" انتخاب شد، پيامبر از دنيا رفته بود و هنوز پيكر او به خاك سپرده نشده بود كه مسلمانان در سقيفه جمع شدند تا براى خلافت تصميم بگيرند. من بايد به سال يازدهم هجرى بروم، من بايد به سقيفه بروم و ماجرا را پيگيرى كنم. به راستى در سقيفه چه اتّفاقى افتاد؟ چرا مردم، از حقّ و حقيقت فاصله گرفتند. من فكر مى كنم ريشه اصلى عاشورا در سقيفه است. حسين(ع)را در كربلا نكشتند، حسين(ع) را در سقيفه كشتند! "سَقيفه بنى ساعده" كجاست؟ سقيفه، سايبانى است كه در غرب مدينه واقع شده است. مردم مدينه در آنجا جمع شده اند تا خليفه را تعيين كنند. من خودم را به آنجا مى رسانم، اينجا چقدر شلوغ است، جاى سوزن انداختن نيست. يكى دارد براى مردم سخن مى گويد. او ابوبكر است. سخنان او اين چنين است: "اى مردم مدينه ! شما بوديد كه دين خدا را يارى كرديد ، ما هيچ كس را به اندازه شما دوست نداريم ، شما براداران ما هستيد . مگر نمى دانيد كه ما اوّلين كسانى بوديم كه به پيامبر ايمان آورديم . ما از نزديكان پيامبر هستيم . بياييد خلافت ما را قبول كنيد ، ما قول مى دهيم كه هيچ كارى را بدون مشورت شما انجام ندهيم" مردم مدينه با سخنان ابوبكر به فكر فرو مى روند ، مثل اين كه سخنان ابوبكر همه را قانع كرده است ، همه سكوت كرده اند ، آرى!، كسى مى تواند خليفه بشود كه زودتر از همه ايمان آورده و از خاندان پيامبر باشد. به راستى منظور ابوبكر از اين سخنان چه كسى است ؟ 💖🦋🌻💖🦋🌻💖🦋🌻 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
اى ابوبكر! تو براى پيروزى مهاجران بر انصار به دو دليل اشاره كردى: اوّل: زودتر ايمان آوردن مهاجران به پيامبر ، دوّم: فاميل بودن مهاجران با پيامبر . اى ابوبكر ! با اين دو دليلى كه آوردى على(ع) بيش از همه شما شايستگى خلافت را دارد . مگر تو قبول ندارى على اوّلين كسى كه به پيامبر ايمان آورد؟ اگر شايستگى خلافت به فاميل بودن با پيامبر است على(ع) كه پسر عموى پيامبر است . اى ابوبكر ! مگر بارها پيامبر نفرمود: "على ، برادر من در دنيا و آخرت است" اى ابوبكر! به فرض كه اصلا روز غديرى هم در كار نباشد، با سخنان تو، خلافت به على(ع) مى رسد. لحظاتى مى گذرد، يكى از ميان جمعيّت از جا برمى خيزد، او عُمَر است، او مى خواهد براى مردم سخن بگويد . سخن او كوتاه و مختصر است: "اى مردم ، بياييد با كسى كه از همه ما پيرتر است بيعت كنيم ". به راستى منظور عُمَر كيست ؟ آيا سنّ زياد ، مى تواند ملاك انتخاب خليفه باشد ؟ آخر چرا اين مردم به دنبال سنّت هاى غلط روزگار جاهليّت هستند؟ بعد از لحظاتى، عُمَر به سخن خود ادامه مى دهد و مى گويد: "بياييد با ابوبكر بيعت كنيم" . همه نگاه ها به سوى عُمَر و ابوبكر خيره مى شود . عُمَر به سوى ابوبكر مى رود و مى گويد: "اى ابوبكر ، تو بهترين ما هستى ، دستت را بده تا با تو بيعت كنم" . نگاه كن ! عُمَر دست ابوبكر را مى گيرد و مى گويد: "اى مردم ! با ابوبكر بيعت كنيد" . و اين گونه است كه عُمَر با ابوبكر بيعت مى كند و بعد از آن، مردم هم با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت مى كنند. 🌷💐☘🌷💐☘🌷💐☘🌷 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
👇👇👇 🌸آخرین روزهای سال ۶۲ بود که خبر شهادت پدرم به ما رسید. بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یاد بود به زادگاه پدرم، شهرستان خوانسار رفتند. 🌺من هم بعد از هفت روز به مدرسه رفتم. همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: والدین باید امضاء کنند. 🌼آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید کارنامه مرا امضاء کند به خواب رفتم. 🌸پدرم را در خواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت زهرا آن برگه را بیاور تا امضاء کنم. برگه را به او دادم و پدر شروع کرد به نوشتن و امضا کردن! 🌺فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود. اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم، ناگهان چشمم به آن برنامه افتاد. باورم نمی شد. اما حقیقت داشت!! در ستون ملاحظات کارنامه دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود :  ". " . بعدها برای اینکه شبهه ای پیش نیاید امضا و نوشته کارنامه توسط علما و اداره آگاهی مورد تایید قرار گرفته و به رویت امام خمینی رسید و آن برگه در در معرض دید بازدیدکنندگان قرار دارد.🙏🌸 📙برگرفته از کتاب شهیدان زنده اند. اثر گروه شهید هادی eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
من در تعجّب هستم، نمى دانم چرا اين مردم سخن پيامبر خود را فراموش كرده اند. نمى دانم. چه كسى مى گويد در سقيفه، براى خلافت رأى گيرى شد؟ اگر اين رأى گيرى است، پس چرا على(ع) ، مقداد ، سلمان ، ابوذر ، عمّار و جمعى ديگر از ياران پيامبر را خبر نكرده اند تا به اينجا بيايند؟ چرا حتّى يك نفر از بنى هاشم هم در اينجا نيست ؟ آيا آنها جزء مسلمانان نيستند ؟ آيا آنها حقّ رأى ندارند؟ اين گونه عُمَر ابوبكر را به خلافت رساند، و كاش به اين اكتفا مى كرد، امّا او نقشه هايى در سر دارد. او مى خواهد كارى كند كه على(ع) هم با ابوبكر بيعت نمايد، اينجاست كه ظلم ها و ستم ها آغاز مى شود. چند روز مى گذرد، عُمَر ديگر صلاح نمى بيند على(ع) بدون بيعت با خليفه در اين شهر باشد ، بايد هر طورى شده است او را مجبور به بيعت كرد . عُمَر نزد ابوبكر مى رود و از او اجازه مى گيرد تا براى آوردن على(ع) اقدام كند . ابوبكر به او اجازه مى دهد و خودش همراه با عُمَر با جمعيّت زيادى به سوى خانه على(ع) حركت مى كنند ، آنها مى خواهند هر طور هست او را براى بيعت به مسجد بياورند . جمعيّت زيادى در كوچه جمع مى شود و هياهويى به پا مى شود . خليفه با عدّه اى در كنارى مى ايستد . عُمَر جلو مى آيد در خانه را مى زند و فرياد مى زند: "اى على ! در را باز كن و از خانه خارج شو و با خليفه پيامبر بيعت كن ، به خدا قسم ، اگر اين كار را نكنى تو را مى كشم و خانه ات را به آتش مى كشم" 💖💖💖💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
همه منتظر هستند تا على(ع) در را باز كند و بيرون بيايد ، امّا اين صداى فاطمه(ع) است كه به گوش مى رسد: "اى گمراهان ! از ما چه مى خواهيد ؟" عُمَر خيلى عصبانى مى شود فرياد مى زند: ــ به على بگو از خانه بيرون بيايد، و اگر اين كار را نكند من اين خانه را آتش مى زنم ! ــ اى عُمَر! آيا مى خواهى اين خانه را آتش بزنى ؟ ــ به خدا قسم ، اين كار را مى كنم ، زيرا اين كار براى حفظ اسلام بهتر است . عدّه اى از همراهان عُمَر چون سخن فاطمه(ع) را مى شنوند پشيمان مى شوند ، نگاه كن ! اين ابوبكر است كه دارد گريه مى كند ، همه كسانى كه صداى فاطمه(ع)را مى شنوند به گريه مى افتند. آيا به راستى عُمَر مى خواهد اين خانه را آتش بزند ؟ عُمَر به كسانى كه گريه مى كنند رو مى كند و مى گويد: "مگر شما زن هستيد كه گريه مى كنيد ؟". آنگاه با خشم فرياد مى زند: ــ اى فاطمه ! اين حرف هاى زنانه را رها كن ، برو به على بگو براى بيعت با خليفه بيايد . ــ آيا از خدا نمى ترسى كه به خانه من هجوم آوردى ؟ ــ در را باز كن، اى فاطمه! باور كن اگر اين كار را نكنى من خانه تو را به آتش مى كشم . عُمَر مى بيند فايده اى ندارد ، فاطمه(ع) براى يارى على(ع) به ميدان آمده است . عدّه اى از هواداران خليفه ، به خانه هاى خود مى روند ، آنها ديگر طاقت ديدن اين صحنه ها را ندارند . امّا عُمَر بسيار ناراحت و عصبانى شده است ، او خيال نمى كرد كه فاطمه(ع)اين گونه از على(ع) دفاع كند. ناگهان عُمَر فرياد مى زند: "برويد هيزم بياوريد" عدّه اى هيزم مى آورند ، اين ها چه مى خواهند بكنند ؟ هر كس را نگاه مى كنى هيزم در دست دارد ، همه آنها به يك سو مى روند. آنها به سوى خانه فاطمه(ع) مى آيند . آيا عُمَر مى خواهد اين خانه را آتش بزند ؟ آرى!، عُمَر فكر مى كند كه اهل اين خانه، مرتدّ و از دين خدا خارج شده اند ، و براى همين بايد آنها را از بين برد ، براى حفظ اسلام بايد دشمنان خليفه را نابود كرد. لحظه اى نمى گذرد تا اين كه هيزم زيادى در اطراف خانه جمع مى شود . عُمَر شعله آتشى را در دست دارد و به اين سو مى آيد . او فرياد مى زند: "اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد" هيچ كس باور نمى كند ، آخر به چه جُرم و گناهى مى خواهند اهل اين خانه را آتش بزنند ؟ اينجا خانه اى است كه جبرئيل بدون اجازه وارد نمى شود ، اينجا خانه اى است كه فرشتگان آرزو مى كنند به آن قدم نهند . عدّه اى جلو مى آيند و به عُمَر مى گويند: ــ در اين خانه فاطمه و حسن و حسين(ع) هستند . ــ باشد ، هر كه مى خواهد باشد ، من اين خانه را آتش مى زنم‌. ===💐💐💐💐💐💐=== eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
❤️🌻❤️ هيچ كس جرأت نمى كند مانع كارهاى عُمَر شود . آخر او منصب قضاوت را به عهده دارد ، او اكنون بالاترين قاضى حكومت اسلامى است ، او فتوا داده كه براى حفظ اسلام ، سوزاندن اين خانه واجب است. عُمَر مى آيد ، شعله آتش را به هيزم مى گذارد ، آتش شعله مى كشد . درِ خانه نيم سوخته مى شود . عُمَر جلو مى آيد و لگد محكمى به در مى زند. خداى من ، فاطمه(ع) پشت در ايستاده است . . . فاطمه(ع) بين در و ديوار قرار مى گيرد ، صداى ناله اش بلند مى شود . عُمَر در را فشار مى دهد ، صداى ناله فاطمه(ع)بلندتر مى شود . فريادى در فضاى مدينه مى پيچد: "بابا ! يا رسول الله ! ببين با دخترت چه مى كنند "! عدّه زيادى از هواداران خليفه وارد خانه مى شوند ، و به سراغ على(ع)مى روند . جمعيّت آنها بسيار زياد است ، آنها با شمشيرهاى برهنه آمده اند ، على(ع) تك و تنهاست . آيا على(ع) با اين مردم جنگ خواهد كرد ؟ نه ، او به پيامبر قول داده است كه در بلاها صبر كند تا اسلام باقى بماند ، اگر بين مسلمانان جنگ داخلى روى دهد ديگر از اسلام هيچ اثرى باقى نخواهد ماند. آنها مى خواهند آن حضرت را از خانه بيرون ببرند ، امّا نمى توانند ، هر كارى مى كنند نمى توانند او را از جاى خود حركت بدهند . به راستى چه بايد بكنند ؟ يكى مى گويد: ــ برويد ريسمان بياوريد . ــ ريسمان براى چه ؟ ــ بايد ريسمان به گردن على بياندازيم و او را به مسجد ببريم ! ــ فكر خوبى است . در اين ميان فاطمه(ع) به همسرش نگاه مى كند ، مى بيند همه گرد او حلقه زده اند و مى خواهند او را به مسجد ببرند . امروز على(ع) تك و تنها مانده است ، هيچ يار و ياورى ندارد . آنها ريسمان سياهى را به گردن على(ع) انداخته اند و او را مى كشند. خدايا ! اين چه صبرى است كه تو به على(ع) داده اى ؟! چقدر مظلوميّت و غربت ! مى خواهند على(ع) را از خانه بيرون ببرند ! فاطمه(ع) از جا برمى خيزد ! آرى! تنها مدافع امامت قيام مى كند. بايد كارى كرد ، فاطمه(ع) هنوز جان دارد ، بايد او را نقش بر زمين كرد . عُمَر به قُنفُذ اشاره مى كند او با غلاف شمشير مى زند. خود عُمَر هم با تازيانه مى زند .. . بازوى فاطمه(ع) از تازيانه ها كبود مى شود. اين بار به قصد كُشتن، فاطمه(ع) را مى زنند ، آرى!، تا زمانى كه فاطمه(ع)زنده است نمى توان على(ع) را براى بيعت برد . بايد كارى كرد كه فاطمه(ع) نتواند راه برود ، بايد او را خانه نشين كرد . عُمَر لگد محكمى به فاطمه(ع) مى زند ، اينجاست كه صداى فاطمه(ع) بلند مى شود: "اى فضّه مرا درياب ، به خدا محسن(ع)مرا كشتند" و فاطمه(ع) بى هوش بر روى زمين مى افتد . اكنون آنها مى توانند با خيال راحت على(ع) را به مسجد ببرند ...فاطمه(ع)اكنون بر روى زمين افتاده است ، مردم اين شهر فقط نگاه مى كنند ! واى بر شما اى مردم ! مگر شما به چشم خود نديديد كه پيامبر هر گاه فاطمه(ع)را مى ديد تمام قد در مقابلش مى ايستاد ؟ چرا اين قدر زود فراموش كرديد كه فاطمه(ع)، پاره تن پيامبر شماست ؟ ===🌻❤️🌻❤️🌻=== eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
حسين جان! من هنوز در كربلا هستم! روز عاشوراست، پيكر تو را در گودى قتلگاه مى بينم، فهميدم كه تو امروز شهيد نشدى، تو را در روز سقيفه شهيد كردند. من امروز از همه كسانى كه به شما ظلم كردند، بيزارى مى جويم. من از كسى كه بناى ظلم و ستم شما را گذاشت، بيزارم، من او را لعنت مى كنم. من همه ستمكاران به شما را لعنت مى كنم: همه آنان را شناختم: از شمر (قاتل تو) شروع مى كنم، به عُمَرسعد (فرمانده سپاه كوفه) مى رسم، سپس به يزيد و پدرش معاويه مى رسم، و بعد از نوبت خليفه اوّل و دوم و سوم است... مولاى من! باور دارم كه جايگاه شما از جايگاه همه پيامبران (به غير از جايگاه خاتم پيامبر محمّد(ع)) بالاتر است، هيچ كس نمى تواند به مقام شما برسد. اين مقامى است كه خدا به ما عنايت كرده است و به همه بندگان خود هم خبر داده است كه شما چه جايگاهى نزد او داريد. آرى! خدا مقام شما را بر ديگران پنهان نكرد، بلكه زيبايى ها و خوبى هاى شما را به همه خبر داده است، اين پيام خدا براى همه بود: "اى فرشتگان من! اى پيامبران من! اى بندگان من! با همه شما هستم، بدانيد كه من محمّد و آل محمّد را برترى دادم، مقام آنها از همه و همه بالاتر و والاتر است". اين پيام خدا را همه شنيدند، همه فهميدند كه شما در نزد خدا جايگاه ويژه اى داريد و خدا هيچ كس را به اندازه شما دوست ندارد. اين جايگاهى است كه خدا فقط به شما عنايت كرده است و خداوند هيچ كس به غير از شما را اين گونه بزرگى و عظمت نداده است، خدا شما را به بزمِ مخصوص خود راه داده است، و كس ديگرى را به آنجا راه نيست، هيچ كس نبايد آرزوى رسيدن به جايگاه شما را بنمايد كه اين يك آرزوى دست نايافتنى است. خدا آن جايگاه را فقط براى شما در نظر گرفته است و بس! وقتى آدم(ع) و حوا در بهشت زندگى مى كردند، يك روز خداوند پرده از مقابل چشم آنها برداشت. آنها عرش خدا را ديدند، آنها آن روز نورهاى شما را ديدند كه در عرش خدا بود، نام هاى شما را آنجا يافتند، آنها از خدا سؤال كردند كه اينان كيستند كه اين گونه در نزد تو مقام دارند. خداوند در پاسخ اين سؤال به آنان چنين گفت: "آن نورهايى كه شما در عرش من مى بينيد، نور بهترين بندگان من مى باشد. بدانيد كه اگر آنها نبودند، من شما را خلق نمى كردم! آنان خزانه دار علم و دانش من هستند و اسرار من در نزد آنان است. هرگز آرزوى مقام آنها را نكنيد كه مقام آنها بس بزرگ و والاست". اما افسوس كه گروهى براى رسيدن به جكومت چند روزه دنيا، بناى ظلم و ستم بر شما را نهادند و حقّ شما را غصب كردند. رهبرى جامعه حقّى بود كه خدا به شما داده بود ولى آنان، شما را كنار زده و مقام رهبرى را از آن خود كردند. ====💖💖💖💖💖==== eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
حسين جان! امروز عاشوراست و من مى خواهم به آينده بروم، فردا و فرداهاى ديگر. به زودى كسانى مى آيند كه عاشوراى تو را روز عيد خود قرار خواهند داد و در آن روز، روزه شكر خواهند گرفت. من از همه آن ها هم بيزار هستم! درست است كه آنان امروز در كربلا نبودند و در اين ظلم ها، سهمى نداشتند، امّا چون از كشتن تو خوشحال مى شوند، از آنان بيزارى مى جويم. آرى! حكومت بنى اُميّه ادامه پيدا مى كند، آنها ساليان سال بر اين مردم حكومت خواهند كرد، خاندان مروان، خاندان زياد كه هر دو از بنى اُميّه هستند، عاشورا را عيد خود قرار خواهند داد و هر سال در اين روز به جشن و پايكوبى خواهند پرداخت. آنان از اين كه يزيد خون تو را بر روى زمين ريخت، خوشحال خواهند بود و به آن افتخار خواهند نمود. بار خدايا! هر كس از كشتن حسين(ع) خوشحال مى شود و تو را به خاطر آن، شكر مى كند، از رحمت خود دور كن! و اين حكايت ادامه خواهد داشت. تا صبح قيامت، عاشوراى تو، مردم را به دو دسته و حزب تقسيم خواهد نمود: دسته اى كه در ماتم تو اشك مى ريزند و گريه مى كنند و عاشورا روز غم و مصيبت خود مى دانند. دسته اى كه از كشته شدن تو خوشحال هستند، و عاشورا را روز عيد خود مى دانند و شادى مى كنند. اين دو دسته هميشه خواهند بود، عاشوراى تو، يك، نقطه عطف است، عاشورا، واقعيت همه افراد را نشان مى دهد. حسين جان! من از سه گروه بيزارم: گروهى كه در كربلا نبودند امّا زمينه ساز مظلوميّت و غربت تو بودند. كسانى كه به كربلا آمدند و در ريختن خون تو و ياران تو سهم داشتند. افرادى كه بعد از عاشورا مى آيند، امّا عاشورا را جشن مى گيرند و از كشته شدن تو خوشحالى مى كنند. همه اين سه گروه، يك حزب و يك دسته هستند، فقط زمان آنها را از هم جداكرده است، امّا حقيقت آنها يك چيز است. آرى! صدها سال ديگر، هزاران سال ديگر، كسانى مى آيند در روز عاشوراى تو، جشن مى گيرند، آنان كسانى هستند كه اگر در كربلا بودند به روى تو شمشير مى كشيدند. من همه آنها را لعنت مى كنم. اينان همه از بنى اُميّه هستند. حزب بنى اُميّه اينان هستند. خدا من اين حزب و همه افراد آن را لعنت مى كنم! 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
من كار به نژاد كسى ندارم، ممكن است يك نفر از نسل "اُميّه" نباشد، ممكن است اصلا عرب نباشد، امّا در اين حزب باشد. ممكن است يك نفر هم از نسل "اُميّه" باشد، امّا از اين حزب نباشد، بلكه او در حزب حقّ باشد، براى تو گريه كند و اشك بريزد، من او را دوست خود مى دانم. آرى! هر كس كه از ظلم و ستمى كه به شما روا شد، خوشحال باشد و كشتن تو را حقّ بداند، او از بنى اُميّه است هر چند از نسل اُميّه نباشد. آرى! اين يك قانون است، هر كس راضى به كار گروهى باشد، از آنان حساب مى شود. ما براى زندگى در اين دنيا دو راه بيشتر نداريم، يا بايد به حزب خدا بپيونديم يا به حزب شيطان. وقتى من از دشمنان خاندان پيامبر بيزارى مى جويم، از شيطان و حزب او و دوستانش بيزار شده ام. من مى دانم كه دين، هم اصول دارد و هم فروع. "تولّا" و "تبرّا" از فروع تولّا، يعنى با دوستان خدا دوست بودن! تبرّا، يعنى با دشمنان خدا دشمن بودن! در زيارت عاشورا من اين دو فرع مهم را مرور مى كنم. مگر دين چيزى به غير از دوست داشتن و دشمن داشتن مى باشد، دين يعنى اين كه تو دوستان خدا را دوست بدارى و دشمنان خدا را هم دشمن بدارى. تبرّا، يعنى شيطان ستيزى و شيطان گريزى! تبرّا، يعنى بى رنگى تمام جاذبه ها و جلوه هاى شيطانى در زندگى من! تبرّا، براى هميشه، بريدن از همه پليدى ها و پيوستن به همه خوبى ها! 💖💖🌹🌹💖💖🌹💖🌹🌹 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
شايد براى تو جالب باشد بدانى كه "سُفيانى" هم از نسل بنى اُميّه است. نمى دانم نام او را شنيده اى يا نه؟ جنگ سفيانى با امام زمان در واقع ادامه جنگ يزيد با حسين(ع) است، يا بهتر بگويم ادامه جنگ ابوسفيان با پيامبر (جنگ بدر و احد). سفيانى كسى است كه تقريباً پنج ماه قبل از ظهور امام زمان، در سوريه دست به كودتاى نظامى مى زند و حكومت آن كشور را به دست مى گيرد. وقتى كه او بر سوريه حاكم مى شود، به عراق حمله مى كند و شهر كوفه را به تصرّف خود درآورد ودر اين شهر جنايات زيادى انجام مى دهد و تعداد زيادى از شيعيان اين شهر را قتل عام مى كند. سفيانى سپاهى را به مدينه مى فرستد و اين شهر را هم تصرّف مى كند. او دستور مى دهد تا لشكرش به سوى مكّه بروند و آن شهر را محاصره كنند، او شنيده است امام زمان در آن ظهور مى كند... فرصت نيست تا همه حوادث را برايت توضيح دهم، آن قدر بدان كه وقتى امام زمان وارد شهر كوفه مى شود، سفيانى با 170 هزار سرباز به كوفه حمله مى كند. امام زمان با لشكر خود براى مقابله با او از كوفه خارج مى شود و بعد از مدّتى دو لشكر روبروى هم قرار مى گيرند. امام زمان به سپاه سفيانى نزديك مى شود و با آنان سخن مى گويد و آنها را نصيحت مى كند. ياران سفيانى به امام مى گويند: "از همان راهى كه آمده اى باز گرد". امام به سخن گفتن با آنها ادامه مى دهد و به آنان مى گويد: "آيا مى دانيد كه من فرزند پيامبر هستم". بعد از مدّتى، خبر مى رسد كه سفيانى يكى از ياران باوفاى امام را به شهادت رسانده است. گويا سفيانى تصميم دارد به كوفه حمله كند. امام آماده دفاع مى شود و ميان دو لشكر، جنگ سختى در مى گيرد. سفيانى آغازگر جنگ مى شود و گروهى از ياران امام به شهادت مى رسند. آن وقت وعده خدا فرا مى رسد. سفيانى در وسط ميدان ايستاده است و از زيادى سربازانش خيلى خوشحال است، ناگهان او مى بيند كه سربازان يكى بعد از ديگرى برروى زمين مى افتند. سفيانى نمى داند كه فرشتگان زيادى به يارى امام آمده اند. سفيانى هرگز پيش بينى نمى كرد كه سپاهيان او اين گونه تار و مار شوند. سفيانى كه اوضاع را چنين مى بيند مى فهمد كه ديگر مقاومت هيچ فايده اى ندارد، او با تنى چند از ياران خود فرار مى كند و سرانجام كشته مى شود... آرى! حزب بنى اُميّه تا زمان ظهور امام زمان خواهد بود، براى همين است كه من بايد همواره از اين حزب بيزارى بجويم. ======🦋🦋🦋🦋🦋====== eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دوست خوبم! تو خودت بارها زيارت عاشورا را خواندى و به جملات آن فكر كرده اى. مى دانم تو مثل خيلى ها نيستى كه به معناى جملاتى كه مى خوانند توجّه ندارند. تو اگر دعا مى خوانى، اگر زيارت عاشورا مى خوانى، به معناى آن هم توجّه مى كنى. آرى! قسمت هاى مهمّ زيارت عاشورا در مورد لعن بر دشمنان خاندان پيامبر است. در اينجا لازم ديدم تا در اين موضوع بيشتر با شما سخن بگويم: من به قرن پنجم هجرى مى روم، به شهر طوس در خراسان... چند روزى است كه در اين شهر مهمان هستم. مردم اين شهر براى خود امامى دارند و او را "امام محمّد غَزالى" مى نامند. آنها مى گويند كه غزالى از طريق مناجات هايى خاصّى كه با خدا دارد توانسته نور خدا را در قلب خويش دريافت كند و حقيقت را دريابد. من در خانه يكى از دوستانم مهمان هستم، او يكى از شاگردان غزالى است. او مى خواهد مرا به ديدن غزالى ببرد. او مى گويد: حيف نيست تو به اين شهر آمده اى و به ديدار امام نروى! امامى كه آوازه عرفان او به تمام دنيا رسيده است! آخر تو چرا نمى خواهى بزرگترين استاد عرفان را زيارت كنى؟ من نمى دانم در پاسخ چه گويم. سرانجام حرف او را قبول مى كنم و با او به ديدار استادش مى روم. به مسجد شهر مى رويم، جايى كه غزالى براى شاگردانش درس مى گويد، وقتى وارد مسجد مى شويم، جمعيّت زيادى را مى بينم كه در پاى درس او نشسته اند، من همراه دوستم در گوشه اى مى نشينم. او براى شاگردان خود سخن مى گويد، در اين ميان يكى از شاگردان از جاى خود بلند مى شود و مى گويد: جناب استاد! به نظر شما آيا ما مى توانيم يزيد را لعنت كنيم؟ غزالى رو به او مى كند و چنين سخن مى گويد: "عزيزانم! يزيد، مسلمان بوده است، هر كس مسلمانى را لعنت كند، خودش ملعون است! آرى! هر كس يزيد را لعنت كند، بايد او را لعنت كرد". من لحظه اى به فكر مى روم! باور نمى كنم. من شيعه هستم، زيارت عاشورا مى خوانم، اين زيارت عاشورا را امام صادق(ع) خوانده است. امام صادق(ع)، يزيد را لعنت كرده است. غزالى مى گويد هر كس يزيد را لعنت كند، ملعون است، معناى اين سخن اين مى شود كه امام صادق(ع)، ملعون است!!نعوذبالله واى! اين چه حرفى است كه غزالى مى زند؟ اين چه دانشمندى است كه معناى سخن خود را متوجّه نمى شود. در اين هنگام، سخن غزالى ادامه پيدا مى كند: شاگردان عزيزم! كشتن حسين، باعث كفر يزيد نمى شود، يزيد يك معصيت انجام داده است، كشتن حسين، معصيت و گناه بزرگى است، امّا باعث نمى شود كه قاتل حسين، كافر بشود! چه بسا كه قاتل حسين، قبل از مرگ توبه كرده باشد! فراموش نكنيد، خدا توبه پذير است، شما از كجا مى دانيد كه قاتل حسين، توبه نكرده باشد؟ خدا توبه بندگان خود را مى پذيرد و اميد هيچ كس را نااميد نمى كند. مگر شما قرآن نخوانده ايد؟ خدا خودش در قرآن سوره توبه، آيه 104 مى گويد: (ع)أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ عَن عِبَادِهِ(ع)، خدا كسى است كه توبه بندگان خود را قبول مى كند. 💐💐💐💐💐💐💐💐💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
شهداءومهدویت
#سلام‌بر‌خورشید #صفحه‌پنجاه دوست خوبم! تو خودت بارها زيارت عاشورا را خواندى و به جملات آن فكر
دوستان عزیزی که این قسمت از رو خوندند مجبور شدم قسمت بعدیش رو هم امروز تو کانال قرار بدهم که شبهه ای ایجاد نشه 💖🌹🦋
بدانيد كه لعن قاتل حسين جايز نيست و هر كس قاتل حسين را لعنت كند، فاسق است و معصيت خدا را نموده است. شما وظيفه داريد براى يزيد طلب رحمت كنيد، او مسلمانى بود كه گناهى انجام داد، طلب رحمت براى يزيد مستحب است. همه با هم بگوييد: اللهمَّ اغفِر لِلمُؤمنينَ وَ المُؤمِنات، وقتى شما اين جمله را مى گوييد در واقع براى يزيد طلب رحمت مى كنيد تا خداى مهربان گناه او را ببخشد. اى عزيزانم! بدانيد كه اگر كسى جريان كشته شدن حسين را براى مردم بگويد، كار حرامى انجام داده است. شما بايد از اين كار حرام دورى كنيد. شما مواظب زبان خود باشيد، اين زبان شما بايد ذكر خدا بگويد، نه اين كه به گناه و كار حرام مشغول باشد! سخنان غزالى به پايان مى رسد، من سرم را پايين مى اندازم، در فكر هستم اين عرفانى كه غزالى ساخته است به كجا رسيده است. طلب رحمت براى يزيد! اين مردم مى گويند كه سخنان غزالى، نور خداست كه بر قلب او تابيده است!! من نمى دانم چه بگويم! امّا مى دانم كه اين نور خدا نيست!! من شيعه و پيرو امام صادق(ع) هستم، نه پيرو غزالى! من زيارت عاشورا مى خوانم و يزيد را لعنت مى كنم. اكنون به ياد جمله اى از "زيارت وارث" مى افتم، حتماً تو اين زيارت را شنيده اى، زيارتى كه تو آن را خطاب به امام حسين مى خوانى: السلام عليك يا وارثَ آدم صَفوةَ الله... در زيارت وارث اين جمله آمده است: اى حسين! خدا لعنت كند كسانى كه در حقّ تو ظلم نموده و تو را به قتل رساندند، خدا لعنت كند كسانى كه حكايت غربت تو را شنيدند، امّا به كار يزيد راضى بودند. آرى! عدّه اى مى آيند كه كار يزيد را درست مى دانند و قيام حسين را اشتباه، من از خدا مى خواهم كه همه آنان را لعنت كند. شما مى توانيد فيلم سخنان يكى از رهبران وهابى را از اينترنت دانلود كنيد. آقاى "عبد العزيز آل شيخ" در شبكه "المجد" را سخنانى را بيان كرده است، او دانشمند بزرگ عربستان است. شبكه "المجد" هم از عربستان پخش مى شود. آقاى عبد العزيز آل شيخ مهمان يكى از برنامه هاى اين شبكه بوده است. يكى از بينندگان با اين شبكه تماس مى گيرد و در مورد قيام امام حسين(ع)سؤال مى كند و او اين گونه پاسخ مى دهد: به عقيده من، بيعت مردم با يزيد، بيعتى شرعى و درست بوده است، يزيد، خليفه مسلمانان بود و قيام حسين، كار حرامى بوده است. در آن زمان بر همه مسلمانان واجب بود از يزيد اطاعت كنند و گوش به فرمان او باشند. اين باور ما مى باشد كه وقتى مردم با يك نفر بيعت كردند همه بايد از او اطاعت كنند. آرى! قيام حسين بر عليه يزيد، معصيت و گناه بوده است. حسين كار اشتباهى انجام داد كه بر عليه يزيد قيام كرد، بهتر بود كه او اين كار را نمى كرد، بهتر بود او در مدينه مى ماند و مثل همه مردم با يزيد بيعت مى كرد. سخنان "عبد العزيز آل شيخ" به پايان رسيد، اكنون من بار ديگر اين جمله زيارت وارث را مى خوانم: "اى حسين! من از كسانى كه حكايت غربت تو را شنيدند، امّا به كار يزيد راضى بودند، بيزارم". 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
در مسجد النبىّ كنار ضريح پيامبر نشسته بودم و مشغول خواندن قرآن بودم، خدا را شكرگزار بودم كه براى دهمين بار به من توفيق اين سفر را داده بود. ساعتى گذشت، ديگر مى خواستم از جاى خود بلند شوم كه يكى از برادارن اهل سنّت به نزد من آمد، او دوست داشت تا با من سخن گويد، گويا او مى خواست مرا ارشاد نمايد تا دست از عقيده خود بردارم. من با كمال احترام با او برخورد نمودم و اين گونه بود كه گفتگوى ما آغاز شد: ــ شما شيعيان، يارانِ پيامبر (صحابه پيامبر) را لعنت مى كنيد و به آنان ناسزا مى گوييد. شما زيارت عاشورا مى خوانيد و در آنجا شما ياران پيامبر را لعنت مى كنيد. كسى كه به ياران پيامبر ناسزا بگويد كافر است! ــ ما به ياران پيامبر احترام مى گذاريم و فقط از گروه اندكى از آنان بيزارى مى جوييم. ما هرگز ناسزا و دشنام به كسى نمى گويم. حتماً مى دانى لعن با دشنام فرق مى كند، خدا در قرآن از دشنام دادن نهى نموده است. ــ به هر حال، شما گروهى از ياران پيامبر را لعن مى كنيد. ــ ما در زيارت عاشورا از خدا مى خواهيم همه كسانى كه به خاندان پيامبر، ظلم و ستم كردند از رحمت خود دور كرده و آنان را لعنت كند، خدا خودش در قرآن همه ستمكاران را لعن كرده است. ــ پس قبول دارى كه شما عدّه اى از ياران پيامبر را لعن مى كنيد. خوب، براى همين كار، همه شما كافر هستيد. ــ يعنى تو مى گويى هر كس يكى از ياران پيامبر را لعنت كند، كافر است؟ ــ بله. ــ برادر! يك سؤال از شما داشتم. نظر شما در مورد حضرت على(ع)چيست؟ آيا او از ياران پيامبر بود؟ ــ شما شيعيان خيال مى كنيد كه ما حضرت على(ع) را قبول نداريم. ما على را خليفه چهارم خود مى دانيم. چه كسى فداكارى و شجاعت او را مى تواند انكار كند. ــ برادر! نظر شما در مورد معاويه چيست؟ ــ معاويه، خليفه مسلمانان و اميرمؤمنان است. پيامبر به او وعده بهشت داده است. ــ عجب! يعنى تو مى گويى كه معاويه اهل بهشت است؟ ــ بله. ــ برادر! تو نبايد اين حرف را بزنى. ــ براى چه؟ ــ گوش كن! مگر تو نگفتى كه هر كس يكى از صحابه پيامبر را لعن كند، كافر است و به جهنّم مى رود. ــ بله. من گفتم. امّا اين چه ربطى به اين حديث دارد. ــ برادر! نظر تو در مورد كتاب "صحيح مسلم" چيست؟ ــ اين كتاب يكى از بهترين و صحيح ترين كتاب هاى ماست. هيچ كس نمى تواند در درستى و اعتبار مطالب آن شك كند. ــ برادر! در همان كتاب چنين آمده است: يك روز معاويه با سعدبن ابىوقاص روبرو شد. معاويه به سعدبن ابىوقاص گفت: شنيده ام كه تو على(ع) را دشنام نمى دهى؟ چرا از دشنام دادن على(ع) سرپيچى مى كنى؟"، در كتب ديگر شما آمده است كه آن روز معاويه، على(ع) را لعنت كرد.نعوذن به لله همچنين او دستور داد تا در روزهاى جمعه، در همه شهرها، على(ع) را لعن كنند. ــ خوب. حالا تو مى خواهى چه چيزى را ثابت كنى؟ ــ برادر! تو قبول دارى على(ع) از ياران پيامبر است، از آن طرف مى گويى كه هر كس يكى از ياران پيامبر را لعن كند، كافر است، در تاريخ آمده است كه معاويه، ساليان سال، على(ع) را لعنت مى كرد. نتيجه اين سه مطلب چه مى شود؟ ــ مى شود منظور خودت را واضح بگويى؟ ــ با آن سه مقدّمه اى كه گفتم، معلوم مى شود كه معاويه كافر بوده است. همه مردمى كه به دستور او عمل كردند. كافر بودند، تو بايد از معاويه اى كه كافر است بيزار باشى!! پس چرا او را از اهل بهشت مى دانى؟ چرا براى او اين همه حديث هاى دروغ مى بافى! چرا؟ ــ عجب! من تا به حال به اين نكته فكر نكرده بودم! ــ برادر! تو اگر مى خواهى معاويه برايت مقدّس بماند، و او را خليفه بر حقّ بدانى، بايد دست از اين عقيده خودت بردارى و ديگر لعن ياران پيامبر را مساوى با كفر ندانى، زيرا اگر لعن ياران پيامبر، كفر باشد، معاويه هم كافر شده است. آيا تو حاضرى قبول كنى كه معاويه كافر بوده است؟ ــ نه، هرگز، معاويه، خليفه مسلمانان است. چگونه مى شود او كافر باشد. ــ پس از عقيده اوّل خودت دست بردار! اگر بگويى لعن يكى از ياران پيامبر، مساوى با كفر است، معاويه هم كافر مى شود (چون او سال ها على(ع)را لعن كرده است)، پس تو بايد از اين عقيده خود دست بردارى. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
آن شب را فراموش نمى كنم، شبى كه مهمان خانه دوست بودم و بر گرد آن خانه زيبا طواف مى كردم. شب از نيمه گذشته بود و من نگاهم به كعبه دوخته شده بود و آرام آرام در طواف با خداى خويش سخن مى گفتم. من قسمتى از دعاى "ابوحمزه ثمالى" زير لب زمزمه مى كردم: اى روشنى چشم من! اى كسى كه گناهان را مى بخشى و توبه بندگان را قبول مى كنى! كجاست آن مهربانى هاى زياد تو؟ بزرگى تو بيش از اين است كه بخواهى مرا عذاب كنى. در حال و هواى خودم بودم كه صدايى به گوشم رسيد. يكى در كنار من راه مى رفت و با صداى بلند چنين مى گفت: "خدايا! تو لعنت كن آنانى كه خلفاى پيامبر تو را لعنت مى كنند". من اوّل به او توجّه نكردم، امّا او اين سخن را بارها و بارها تكرار كرد، گويا او مى خواست كه من اين دعا را بشنوم! او خيال مى كرد كه من دارم در حال طواف، زيارت عاشورا مى خوانم، براى همين اين سخنان را بارها تكرار كرد. او نمى دانست كه من به عقيده برداران اهل سنّت در اين كشور احترام مى گذارم و هرگز در طواف، زيارت عاشورا را نمى خوانم. آرى! هر سخن جايى و هر نكته مكانى دارد! نگاهى به او كردم، لبخندى زدم و به او سلام كردم. او جواب سلام مرا داد. به او گفتم آيا دوست دارى قدرى با هم گفتگوى علمى داشته باشيم. او قبول كرد. به كنارى رفتيم و گفتگوى ما آغاز شد، من گفتم: ــ برادر! آيا قول مى دهى كه اين نشست ما، فقط يك گفتگوى علمى باشد. ــ بله. من از بحث علمى بسيار خوشحال مى شوم. ــ برادر! تو در هنگام طواف چه دعايى مى خواندى؟ ــ من اين دعا را مى خواندم: "خدايا! هر كس كه خلفاى پيامبر را لعنت كند، تو آنها را لعنت كن". ــ برادر! منظور شما از خلفاى پيامبر كيست؟ ــ منظور من، خليفه اوّل و دوّم و سوّم مى باشند كه بعضى ها آنان را لعنت مى كنند. ــ خوب، بگو بدانم چه كسانى آنها را لعنت مى كنند؟ ــ من شنيده ام كه شيعيان آنان را لعنت مى كنند. ــ برادر! من مى خواهم مطلبى را براى شما بگويم، سخن من 3 مقدّمه دارد، آيا به همه سخن من گوش مى دهى؟ ــ بله. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💌 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
ــ مقدّمه اوّل من اين است: آيا اين آيه قرآن را شنيده اى كه خدا مى گويد: (ع)إِنَّ الَّذِينَ يُؤذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا (ع). ــ بله. قرآن سوره احزاب آيه 57 مى گويد: "هر كس پيامبر را آزار بدهد، خدا در دنيا و آخرت آنان را لعنت مى كند". ــ آيا قبول دارى اگر كسى پيامبر را خشمناك و غضبناك كند، او را آزار داده است. ــ آرى! ــ برادر! مقدّمه دوم من را بشنو! آيا اين حديث را شنيده اى كه پيامبر فرمود: "دخترم، فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است، هر كس او را غضبناك كند، مرا غضبناك كرده است". ــ بله. اين حديث در كتاب هاى معتبر ما نقل شده است، اين حديث حتّى در كتاب "صحيح بخارى" هم آمده است و تو مى دانى كه "صحيح بخارى"، بهترين كتاب ما مى باشد. ــ يعنى اين حديث صحيح است و اشكالى ندارد؟ ــ بله. حديث صحيح است. ــ امّا مقدّمه سوم، در كتاب "صحيح بخارى" اين حديث نقل شده است كه وقتى فاطمه از ابوبكر ارث خود طلب نمود، ابوبكر از پرداخت آن به فاطمه خوددارى كرد. براى همين، فاطمه از ابوبكر خشمناك شد و ديگر فاطمه هرگز با ابوبكر سخن نگفت. ــ خوب، حالا حرف اصلى تو چيست؟ ــ اگر سه مقدّمه مرا قبول كردى. حالا من همه اين سه مقدّمه را كنار هم مى گذارم: فاطمه از ابوبكر غضبناك و خشمناك بود (مقدّمه سوّم)، هر كس فاطمه غضبناك كند، پيامبر را غضبناك كرده است و او را اذّيت نموده است (مقدّمه دوم). هر كس پيامبر را اذّيت كند، خدا او را در دنيا و آخرت لعنت مى كند. (مقدّمه اوّل). من بيش از اين توضيح نمى دهم، تو خودت بنشين و فكر كن! ببين به چه نتيجه اى مى رسى. اگر ما بعضى از ياران پيامبر را لعن مى كنيم، دليلش واضح است. من از كتاب هاى خود شما براى شما دليل آوردم. آنانى كه فاطمه را آزردند، خدا آنها را لعنت كرده است! 💐🏴💐🏴💐🏴💐🏴💐🏴 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
دوست خوبم! ديگر به آخر كتاب نزديك مى شويم، ما تا اينجا به امام خود سلام داده ايم و بر مصيبتش اشك ريخته ايم و بيزارى خود را از دشمنانش اعلام نموده ايم. اكنون ديگر وقت آن است دعا كنيم، پس با هم دست به دعا برمى داريم و چنين مى گوييم: بار خدايا! چه كنم! دلم بيقرار است، مى ترسم اين آخرين ديدار من با حسين تو باشد! از تو مى خواهم باز هم توفيقم دهى تا حسين تو را زيارت كنم، باز هم به ديدارش بيايم. بار خدايا! از تو مى خواهم تا مرا با شيوه زندگى حسين(ع) آشنا سازى و در عمل به آن ياريم كنى و مرا به آيين او بميرانى، مردنى كه آغاز زندگى دوباره باشد. زندگى من زندگى محمّد و آل محمّد باشد، مردن من به شيوه آنان باشد، خوب مى دانم هر كس به شيوه آنان بميرد به زندگى جاودانه دست يافته است. خدايا! آمده ام تا از حسين تو مدد بگيرم تا مرا همچون ياران او قرار بدهى، مانند كسانى كه لبخند رضايت بر لب هاى امام زمان خود نشاندند. خدايا! مرگ مرا به گونه اى قرار ده كه امام زمانم، مسلمانى مرا بپذيرد و چند قدمى همراه جنازه من، زمزمه "لا اله الا الله" سر دهد، باشد كه رحمت تو بر من نازل شود. آرزوى من اين است، مى خواهم همواره و هميشه در مسير محمّد و آل محمّد باشم. ●●●□□□□□●●● eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
بار خدايا! تو بر من منّت نهاده اى و مرا با حسين(ع) آشنا ساخته اى. تو بودى كه دل مرا شيداى حسين(ع) نمودى و بعض و كينه دشمنانش به قلب من عنايت كردى. تو بودى كه مرا حسينى كردى و از غير او جدا نمودى. اكنون من احساس مى كنم كه نزد تو گرامى تر شده ام، پس اكنون موقع آن است كه از تو حاجت خويش بخواهم. خدايا! من شنيده ام كه در روز غدير، هزاران نفر با على(ع) بيعت كردند، امّا بعد از رحلت پيامبر، آنها پيمان خود را فراموش كردند. من شنيده ام كه اهل كوفه، هيجده هزار نامه براى حسين(ع) نوشتند و او را به شهر خود دعوت كردند و به او گفتند ما آماده ايم تا جانِ خود را فداى تو كنيم، امّا وقتى حسين(ع) به سوى آنان آمد، با شمشير به جنگ او رفتند. خدايا! من اين ها را شنيده ام، و براى همين از عاقبت خويش مى ترسم! تو را به حقّ حسين(ع) قسم مى دهم كه مرا در راه او ثابت قدم نما! اين بزرگترين حاجت من است. تو كارى كن كه قلب من براى هميشه از آن امام زمانم باشد، تو كارى كن كه من از امام زمان خويش دست برندارم! تو كارى كن من در اين راه، ثابت بمانم. ○○○○●●●●●○○○○ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
بار خدايا! تو بر من منّت نهاده اى و مرا با حسين(ع) آشنا ساخته اى. تو بودى كه دل مرا شيداى حسين(ع) نمودى و بعض و كينه دشمنانش به قلب من عنايت كردى. تو بودى كه مرا حسينى كردى و از غير او جدا نمودى. اكنون من احساس مى كنم كه نزد تو گرامى تر شده ام، پس اكنون موقع آن است كه از تو حاجت خويش بخواهم. خدايا! من شنيده ام كه در روز غدير، هزاران نفر با على(ع) بيعت كردند، امّا بعد از رحلت پيامبر، آنها پيمان خود را فراموش كردند. من شنيده ام كه اهل كوفه، هيجده هزار نامه براى حسين(ع) نوشتند و او را به شهر خود دعوت كردند و به او گفتند ما آماده ايم تا جانِ خود را فداى تو كنيم، امّا وقتى حسين(ع) به سوى آنان آمد، با شمشير به جنگ او رفتند. خدايا! من اين ها را شنيده ام، و براى همين از عاقبت خويش مى ترسم! تو را به حقّ حسين(ع) قسم مى دهم كه مرا در راه او ثابت قدم نما! اين بزرگترين حاجت من است. تو كارى كن كه قلب من براى هميشه از آن امام زمانم باشد، تو كارى كن كه من از امام زمان خويش دست برندارم! تو كارى كن من در اين راه، ثابت بمانم. ◇◇◇◇■■■■◇◇◇◇ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
بار خدايا! تو به حسين(ع) مقامى بس بزرگ عنايت كرده اى كه فهم و درك بشر نمى آيد. عقل من مبهوت مقام او است، اكنون كه من در مصيبت حسين(ع) اشك مى ريزم، از تو مى خواهم تا رحمتت را بر من نازل كنى. آرى! من براى حسين تو اشك ريخته ام و اميدوارم كه تو با مهربانى به من نظر كنى و از گناهانم درگذرى و توبه مرا قبول كنى. بار خدايا! در روز قيامت شفاعت حسين(ع) را نصيب من بگردان، آن روزى كه من تنها و بى كس خواهم بود، مرا به خاطر حسين(ع) ببخش كه تو به او مقام شفاعت داده اى. بارخدايا! مرا در سايه مولايم حسين(ع) آبرو ببخش و عزّتى ماندگار در دنيا و آخرت به من كرم كن. بار خدايا! از تو مى خواهم تا به من توفيق دهى تا در لشكر امام زمان حضور يابم و انتقام خون حسين(ع) را بگيرم. من آرزو دارم آن روز كه مهدى(ع) ظهور مى كند او را يارى نمايم، آن روز كه او با پرچمى بر خون نشسته در غم حسين(ع)مى آيد تا درد و داغ صدها ساله را التيام بخشد. روز ظهور مهدى(ع)، روز پايان همه سياهى ها و پليدى ها خواهد بود، و چه شكوهى خواهد داشت آن روز! روزى كه مهدى(ع) كنار كعبه خواهد بود تو فرشتگان زيادى را به مسجد الحرام خواهى فرستاد. آن روز مسجد الحرام پر از صف هاى طولانى فرشتگان مى شود. جبرئيل با كمال ادب خدمت امام مى رسد و سلام مى كند و مى گويد: "اى سرور و آقاى من ! اكنون دعاى شما مستجاب شده است". مهدى(ع) رو به آسمان مى كند و با تو چنين سخن مى گويد: "بار خدايا! تو را حمد و ستايش مى كنم كه به وعده خود وفا كردى و ما را وارثِ زمين قرار دادى". بعد از آن، مهدى(ع) از جاى خود برمى خيزد و ياران خود را صدا زده و مى گويد: "اى ياران من ! اى كسانى كه خدا شما را براى ظهور من ذخيره كرده است به سويم بياييد". با قدرت تو، ياران مهدى(ع) يكى بعد از ديگرى، خود را به مسجد الحرام مى رسانند. همه آنها كنار درِ كعبه دور امام جمع مى شوند... اكنون امام به كعبه، خانه تو تكيّه مى زند و اين آيه قرآن را مى خواند: (ع)بَقيَّةُ اللهِ خَيرٌ لَكُم إِن كُنتُم مُؤمِنينَ(ع). و سپس مى گويد: "من بَقيّةُ الله و حجّت خدا هستم. 🏴💖🏴💖🏴💖🏴💖🏴 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
آرى! مهدى(ع) ذخيره تو در روى زمين است. تو پيامبران زيادى را براى هدايت بشر فرستادى. همه آنان تلاش زيادى براى هدايت بشر انجام دادند، ولى آنها نتوانستند كه عدالت را در همه دنيا برقرار كنند. مهدى(ع) ذخيره توست تا امروز عدالت واقعى را در همه جهان برپا كند. مدّتى مى گذرد، وقت آن فرا مى رسد كه لشكر مهدى(ع) به سوى مدينه حركت كند، هر لشكر و سپاهى براى خود، يك شعارى را انتخاب مى كند. وقتى لشكر امام مى خواهد حركت كند همه يك صدا فرياد مى زنند: يا لَثاراتِ الحُسَينِ اى خونخواهان حسين(ع)! مهدى(ع) مى داند كه صدها سال است شيعه براى حسين(ع) اشك ريخته است. آرى! اين نام حسين(ع) است كه دل ها را منقلب مى كند... خدايا! من دوست دارم كه آن روز در ميان آن لشكر باشم و همراه با آنان فرياد برآورم: "يا لَثاراتِ الحُسَينِ". آيا مرا به اين آرزويم مى رسانى. شنيده ام كه تو گروهى از بندگان خوبت را كه از دنيا رفته اند، زنده مى كنى تا به آرزويشان برسند. آنها زنده مى شوند و مهدى(ع) را يارى مى كنند. اگر در تقدير تو چنين است كه من قبل از ظهور مهدى(ع) از دنيا مى روم، از تو مى خواهم مرا زنده كنى تا امام خويش را يارى كنم... بار خدايا! اكنون من سجده مى روم و تو را شكر و سپاس مى گويم، از اين كه دل مرا به مصيبت حسين(ع) اندوهناك كردى و اشك مرا در مظلوميّت او جارى ساختى. از تو مى خواهم تا در روز قيامت شفاعت حسين(ع) را نصيبم گردانى و مرا در راه حسين(ع) و راه ياران او ثابت قدم قرار دهى تا همواره و هميشه، ادامه دهنده راه آنان باشم. 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
خسته هستى، در كوچه ها قدم مى زنى، به هر كسى كه مى رسى از او سؤال مى كنى: شما "استاد اشرف" را مى شناسى؟ از اين كوچه به آن كوچه مى روى، تصميم گرفته اى همه مغازه هاى آهنگرى شهر را سر زنى. من مى خواهم بدانم چرا اين گونه در جستجو هستى؟ شايد از او پولى مى خواهى؟ نزديك مى شوم، سلام مى كنم. حالا مى فهمم كه لباس سياه هم به تن كرده اى. نمى دانم چه بگويم، حتماً عزيزى را از دست داده اى. با تو سخن مى گويم: ــ برادر! لباس سياه به تن كرده اى؟ ــ آرى، يكى از نزديكان من از دنيا رفته است. ــ خدا رحمتش كند. آيا پولى از آن آهنگر طلب دارى، كه اين گونه در جستجوى او هستى يا امانتى در پيش او دارى؟ ــ نه. من از او پولى نمى خواهم، امانتى هم نزد او ندارم. بلكه مى خواهم از او يك سؤال بپرسم. ــ عجب! پس آن سؤال بايد خيلى مهم باشد كه تو از صبح تا حالا به دنبال جوابش در اين كوچه ها مى گردى؟ نكند نشانه گنجى را از او مى خواهى بپرسى؟ ــ اى برادر! آرى، من گنجى را مى خواهم از او بپرسم، اما گنج معنوى! ــ جريان چيست؟ برايم بگو. ــ يك ماه پيش، يكى از نزديكان من از دنيا رفت. او انسان خطاكارى بود، من ديشب او را خواب ديدم، او در باغى بزرگ بود، باغى زيبا. او در كمال آسايش و راحتى بود. من وقتى او را ديدم، خيلى تعجب كردم. به او گفتم: من تو را مى شناسم، جايگاه تو نبايد اينجا باشد، بگو بدانم چه شد؟ ــ يعنى آن رفيق تو، اهل معصيت و گناه بود؟ ــ آرى، متأسّفانه من هر چه او را نصيحت مى كردم، گوش نمى كرد، اما ديشب ديدم كه او در بهشت جاى دارد. براى همين از او سؤال كردم تا برايم از آن دنيا خبر بدهد كه چه شده است. ــ او در پاسخ چه گفت؟ ــ او گفت كه از لحظه اى كه مرا در قبر نهادند، در سخت ترين عذاب ها بودم و در آتش جهنّم مى سوختم، تا اين كه ديشب فرا رسيد. ديشب اتّفاق مهمّى روى داد. ديشب مرده اى را در اين قبرستان دفن كردند، ديشب تا صبح، سه بار، امام حسين(ع) به ديدار او آمدند. خدا به بركت آن امام، عذاب را از ما برداشت، شفاعت امام حسين نصيب ما شد. ــ عجب! آن مرده كه بوده است كه امام حسين، در يك شب سه بار به ديدن او رفته است؟ ــ من به دنبال همين هستم. اين را مى خواهم بدانم. از صبح تا حالا به دنبال جواب اين سؤال هستم. ــ آيا نشانه اى از آن مرده ندارى؟ ــ رفيق من فقط اين را گفت: "همسرِ استاد اشرف". 💐🏴💐🏴💐🏴💐🏴💐 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
با هم همه اين شهر را جستجو مى كنيم، هر طور كه شده بايد او را پيدا كنيم... ساعتى مى گذرد، يكى به ما مى گويد، گمشده شما در كوچه بعدى است، ما به سوى گمشده خود مى رويم. وارد مغازه اش مى شويم، سلام مى كنيم، به روى صندلى مى نشينيم. نگاه كن! او هم لباس سياه به تن كرده است. حتما عزاردار است! ــ سلام! برادر! خسته نباشى. ــ ممنونم. خوش آمديد. ــ مى بينم لباس سياه به تن كرده ايد؟ ــ ديروز همسر من از دنيا رفت. ــ خدا او را رحمت كند. گويا درست آمده ايم، اينجا مغازه آهنگرى است كه ديروز همسرش از دنيا رفته است. حتما ديشب شب اول قبر همسرش بوده است. اما خوب است سؤال كنم. ــ ببخشيد، تشييع جنازه همسرتان كى است؟ ــ ما ديروز عصر، او را به خاك سپرديم. ــ مى توانم يك سؤال در مورد همسرتان از شما بنمايم. ــ چه سؤالى؟ ــ آيا همسر شما مسجد يا حسينيّه اى ساخته است؟ ــ چه حرف ها مى زنى! ما به زحمت مى توانستيم خرج زندگى خود را تأمين كنيم. ــ ببينم، آيا همسر شما به كربلا رفته بود. ــ او آرزو داشت به كربلا برود، اما او به آرزوى خود نرسيد. من نتوانستم براى او اين كار را بنمايم. خود امام حسين مى داند كه من به زحمت خرج زندگى را از اين كار درمى آوردم. من نتوانستم اين آزروى همسرم را برآروده كنم. ــ برادر! بگو بدانم آيا همسر شما، مجلس عزا براى امام حسين مى گرفت؟ ــ نه، گفتم ما آن قدر پول نداشتيم كه اين كارها را بتوانيم انجام بدهيم. نگاهت به كوره آتش مغازه دوخته شده است، آتش چگونه زبانه مى كشد، به ياد خواب رفيق خود هستى. به راستى اين زن چه كرده است كه امام حسين(ع)، در يك شب، سه بار به ديدن او رفته است؟ او كه نه به كربلا رفته است، نه مسجد و حسينه اى ساخته است، مجلس عزا هم براى امام حسين(ع) نداشته است. به راستى او چه كرده است. فكرى به ذهن تو مى رسد، خوب است خواب خود را براى آهنگر تعريف كنى، شايد خود او بتواند به تو كمك كند. رو به آهنگر مى كنى و ماجرا را تعريف مى كنى، آهنگر اشك مى ريزد و مى گويد: قربان لطف و كرم تو يا حسين! بعد براى تو يك جمله بيشتر نمى گويد: "همسر من، هر روز زيارت عاشورا مى خواند". 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59