eitaa logo
شهداءومهدویت
6.9هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2هزار ویدیو
33 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
● در وصيتنامه‌اش به همه تأكيد كرده است كه پشتيبان ولايت باشيد و از خط ولايت فاصله نگيريد. ● ايشان آرام و قرار نداشت و آن‌قدر از شهادتش مطمئن بود كه مي‌گفت در نماز شبت هر چي از خدا بخواهي، مي‌دهد. به خدا اطمینان داشت از ته دل شهادت می خواست با این که نه جنگی بود و نه به ظاهر شرایطی. برای باورش برنامه‌ریزی می‌کرد. ● می‌گفت را فقط برای خودش نمی‌خواهد، می‌خواهد شفیع ما باشد. ابراز محبت برایش مهم بود. هرشب بچه‌ها را می‌بوسید و می‌گفت: دوست‌تان دارم. پسرها هم باید می‌گفتند دوستت داریم تا دست از سرشان بردارد. نقل از محترمه شهید ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shohada_vamahdawiat                      
💠 برادر شهید جهان‌دیده: اگر همه‌چیزمان را از دست بدهیم، دست از پشتیبانی رهبر نخواهیم کشید. 🔹برادر شهید حمزه جهان‌دیده که دیشب در حملهٔ رژیم صهیونیستی به شهادت رسید، در گفت‌وگو با فارس گفت: برادرم که در پدافند هوایی ارتش ماهشهر مشغول خدمت بودند، دیشب بر اثر حملات متجاوزانهٔ رژیم جنایتکار صهیونیستی به شهادت رسید. 🔹رژیم جنایتکار صهیونیستی و تمام دشمنان بدانند که ما اگر جان، مال و همه‌چیزمان را هم از دست بدهیم، دست از پشتیبانی رهبر و آرمان‌هایمان نخواهیم کشید. 🔹اگرچه در بُعد عاطفی از اتفاق پیش‌آمده در ناراحتی و سوگ به‌سر می‌بریم، اما بسیار خوشحال و خرسندیم که همین شهید شفیع ما خواهد بود ان‌شاالله خداوند این شهادت را از ما بپذیرد. برادرم در ماه‌های گذشته چندین مرتبه به من گفته بود «منتظر باش که به زودی به‌عنوان برادر شهید خطاب خواهی شد». @shohada_vamahdawiat                      
چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم: "هان، آقا مهدی خبری رسیده؟" چشم هایش برق زد. گفت: "خبر که .... راستش عکسش رو فرستادن". خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم: "خب بده، ببینم". گفت: "خودم هنوز ندیدمش". خورد توی ذوقم. قیافه ام را که دید، گفت: "راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش". نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟ گفتم: "خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم". 📚 خاطره ى شهید محمدرضا عسگری از كتاب پرواز در قلاویزان، ص ١٣٢ @shohada_vamahdawiat                      
مدافع حرم تازه دامادشهید، شجاع 💔 🍃⚘🍃 در ۲۳ آبان ماه سال ۱۳۶۸ درتهران،چهاردانگه اسلام شهر متولدشد. متاهل بود و تازه داماد ۱۰ پس از به اعزام شد و به رسید. 🍃⚘🍃 سه خواهروبرادربودند،ایشان فرزند اول خانواده بود. خانواده اش بسیارمذهبی و متدین بودند، از کودکی در مساجد و حسینیه ها می کرداز ابتدا #خدا و بانماز بود از اول را شناخت،مادرش همیشه از می خواستند فرزندانشون، کنیزان و نوکران بیت⚘ باشند. از بچه 7 ساله تا پیر 80 ساله همه را به می شناختند. پدرش وعمویش، دفاع مقدس بودندو در حضور داشتند و این باعث شده بود ایشان از با از و خو بگیرد. 🍃⚘🍃 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shohada_vamahdawiat                      
‍🥀 شهادت در سال ۹۵ در یکی از روزهای اردیبهشت ۹۵ در قرارگاه تاکتیکی ، گفت: حاج آقاحاج، میخواهم کمی باهم صحبت و درد و دل کنیم. گفتم : سیدجان بفرما (آخه بنده سیدها رو بنام صدا نمی‌کردم). ، از وضعیت منطقه و نیروها و پیگیری‌هایش گزارش داد. بنده هم گوش میکردم. از وجود نیروهای جاسوس در بین نیروها گفت (غیر ایرانی بودند). ادامه داد... از برخوردهایش با تعدادی از متخلفین (فاطمیون) گزارش داد. بنده هم چند تذکر را جهت رعایت موضوعات گفتم. متوجه برخورد و رفتارهای خشن با غیرایرانی‌ها شده بود. درد و دل و صحبت‌های اصلی اش شروع شد. فهمیدم که همه آن گزارشات مقدمه مطالب اصلی سید هست. او می‌خواست کمی از دلش بگوید و سفره دلش را باز کند. بنده و ، علاوه بر همکار و همرزم، یه طوری بچه محل سببی می‌شدیم. بعصی اوقات لفظ بچه محل را بهش می‌گفتم. از حماسه سازی رزمندگان تعریف کرد. بعد گفت، ما باید هوای همه این رزمندگان را در عقبه داشته باشیم. از مسؤل وقت رده خودش تعریف می‌کرد که خیلی هوای نفرات را داره.. بنده گوش می‌کردم و گهگداری اشاراتی داشتم و تصدیق یا رد می‌کردم. سید ادامه داد که هوای خانواده‌ام را داشته باشید. از و پسرش و زحمات اونها میگفت. سفره دل سید باز شده بود. یکطرفه صحبت می‌کرد. از مادرش گفت و خوابی که مادرش دیده بود گفت و گفت و گفت. بنده هم با آرامش گوش می‌کردم، با هم لبخند هم می‌زدیم. ادامه داد که حاج آقا، خواب خودم را دیدم. و بحث اصلی این بود که می‌خواست به بنده بگوید. گفتم سیدجان، خواب چگونه بود؟ ‌خندید و بانشاط و شادابی گفت: حاج آقا، چند شب قبل خواب دیدم که در اثر جراحت به شهادت رسیدم. اول یاد خواب مادرم افتادم که برای شهادت یکی دیگر از پسرهایش به فرزندانش گفته بود. ( همیشه می‌گفت که شهید دوم خانواده بنده هستم.) دوم اینکه بعد از شهادت، روحم به سمت آسمان بالا آمد، از بالای جنازه ام به پیکر بی جانم نگاه می‌کنم و میخندم و لذت می‌برم. ادامه داد که حتما توی این منطقه شهید خواهم شد و راضی هستم. کمی به او سفارش کردم که سیدجان برای شما که برادر شهید هستی شهادت ممنوع است. مواظب خودت باش. هم لبخندی زد. از هم خدا حافظی کردیم. چند روزی گذشت و در روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵ در درگیری شدید با جبهه کفر، و در کنار یکدیگر در به شهادت رسیدند. 🌹 روحشان شاد و راهشان پررهرو باد. @shohada_vamahdawiat                      
هی نگاهت بڪنم، گم بشوم در چشمت گم شدن در شبِ چشمان تو پیدا شدن است... : دوست دارم اگر شهید شدم ؛ پیڪری نداشتہ باشم از ادب دور است ڪہ در پیشگاه سیدالشهدا با تنے سالم و ڪفن پوش محشور شوم... [ شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی ] @shohada_vamahdawiat
: «بین سعادت و شقاوت، یک قدم بیشتر فاصله نیست و آن قدمی‌ ست که بر هوای نفس گذاشته شود!» @shohada_vamahdawiat                      
✍وصیت عشاق: مادر شادمان باش كه از طايفه و خانواده تو چنين پسرى به عرصه آمد... و براى همه پيغام شهادت مرا بده ... و دستهاى پينه بسته ات را در درگاه خدا به طرف عزت و شكوهش و عظمتش بالا ببر ... و بگو پسرم را قبول كن. .... چون كمتر كسى مى تواند به خيل شهداى حسينى بپيوندد و از ياران حسين زمان گردد خدايا قبل از شهادتم مرا با شناخت عميق اسلام ياري بنما.... ابراهیم عراقی زاده 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
از خدا یک چیز خواسته ام؛ خواستم که، خدایا اگر من خواستم به انقلاب اسلامی خدمت کنم ، باید خودم را وقف انقلاب کنم . ازخدا خواستم اینقدر به من مشغله بدهد ، که حتی فکر گناه هم نکنم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
3.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• «آخرین حضور اهالی آسمان بر روی زمین ...» ″چه خوبست ، از «خود» گذشتن، به ملکوت پیوستن ... چه خوبست ، از هیچ به همه چیز رسیدن و چه خوبست ، از فنائی به جاودانه رسیدن و چه زیباست ...فیلمی زیبا از رزمندگان و شهدای مدافع حرم مازندران ، در عصر ۱۶ فروردین سال ۱۳۹۵ در فرودگاه دمشق، و به سمت حلب . لازم به ذکر است شهدای حاضر در این کلیپ در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ در خانطومان سوریه به شهادت رسیدند. 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
سیزده بدر“ 🌿🌿 به یاد مردانی که سبزه‌های🌱 نوروزشان را با آرزوی گره می‌زدند... @shohada_vamahdawiat                      
: ﻫﻤﺴﺮاﻧﻪ✍: آن لحظه استرس شدیدی گرفته بودم. سینی چای را به خاله برگرداندم و گفتم: من اصلا نمی توانم... شما چای را ببرید. شیرینی را برداشتم و آرام وارد اتاق شدم. پس از پذیرایی در کنار مادرش نشستم. پس از دقیقه ای پدر اجازه داد تا چند کلمه را با یکدیگر صحبت کنیم. وقتی صحبت را شروع کردیم. اولین موردی که اشاره کرد، بود او گفت: "من یک هستم ماموریت های زیادی می روم و ." برایم عجیب بود که چرا روز اول از شهادت صحبت می کند ✍ دستنوشته شهید مجتبی ذوالفقارنسب در روز 13 فروردین (ﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺷﻬﺎﺩﺕ)/سوریه: امیدوارم سالی همراه با تغییر و دگرگونی در درون و احوال ما به سمت و سوی احسن الحال خداوند رقم بزند. عاقبت هم ختم به خیر شود و جمیع شیعیان و محبین حضرت علی علیه السلام در مورد آمرزش و مغفرت قرار گیرد و نهایت عمر من هم به در راه خدا رقم بخورد. 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat