🔰یک بار من در آشپزخانه بودم و او هم سر کار بود، وقتی رسید گفت: «شهید سعید است و شهادت سعادت» و بلند گفت: «خانم دعا کن تا من شهید شوم.»
من هم از آشپزخانه گفتم: «ان شاءالله. ان شاءالله که اکبرآقا شهید شود؛ ولی نه در این سن و سال.»
آخر پسر کوچکمان زمانی که پدرش شهید شد یک سال و سه ماهش بود، یکی دیگر ۱۰ ساله و دیگری ۵ سال و نیمه بودند.
🔰خیلی به او وابسته بودم؛ چون من سه تا بچه کوچک داشتم و وقتی کارهای خودش تمام میشد خیلی به من کمک میکرد، بچهها را حمام میبرد، ظرفها را میشست و کارهای منزل را انجام میداد. هر چند زمان خیلی کمیخانه بود و گاهی ساعت ۱۰، ۱۱ شب میآمد؛ ولی با این حال کمک حالم بود.
🔰به نظرم اخلاصش باعث شهادتش شد ، او خیلی انسان بااخلاصی بود و کارهای خیری را که انجام میداد به دیگران نمیگفت. خیلی کمک حال مستمندان بود. مسئله دیگری که فکر میکنم باعث شد به این درجه برسد، احترام زیادی بود که برای دیگران به ویژه مادرش قائل بود. محال بود برویم منزل مادرشان و دست مادرش را نبوسد، دست و پیشانی مادرش را نبوسد. گاهی هم میافتاد زمین و پای مادرش را میبوسید.
#شهیداکبرعبدالله_نژاد
#شهدای_فارس
#شهدای_امنیت
#شهداءومهدویت
#نشردهید📡
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat