🌹🌹🍃🍃
#روشنی_مهتاب
#صفحه_بیست_هشت
براى چندين شب، على و فاطمه(ع) از خانه بيرون مى آمدند و به درِ خانه مردم مدينه مى رفتند و با آنان سخن مى گفتند. مردم مدينه به على(ع) قول مى دادند كه فردا صبح براى يارى او قيام كنند.
آرى! هر شب 360 نفر با على(ع) پيمان يارى مى بستند، امّا وقتى صبح فرا مى رسيد، فقط مقداد، سلمان، ابوذر و عمّار براى يارى على(ع)مى آمدند.
آرى! مردم مدينه به عهد خود وفا نمى كردند، آنان مى ترسيدند كه خانه هايشان در آتش بسوزد، آن ها مى دانند كه هر كس بخواهد با خليفه در بيفتد جانش در خطر خواهد بود.
آرى! هيچ كس جرأت نكرد با ابوبكر مخالفت كند، امّا روزى، جوانمردى از راه رسيد و با اعتراض خود، پايه هاى حكومت ابوبكر را لرزاند!
نمى دانم آيا تا به حال نام او را شنيده اى؟ من از "ابن نُوَيره" سخن مى گويم، او به مدينه آمد و فرياد برآورد: "شما به اسلام خيانت كرديد و سخنان پيامبر را زير پا گذاشتيد".
اين فريادِ اعتراضى بود كه تاريخ، هيچ گاه آن را فراموش نخواهد كرد.
ابن نُويره به وطن خود بازگشت و ابوبكر، خالدبنوليد را مأمور كرد تا او را به قتل برساند. خالدبنوليد هم همراه با سپاهى به قبيله ابن نُويره هجوم برد و او را مظلومانه شهيد كرد.
من ماجراى شهادت مظلومانه او را در كتابى به نام "فانوس اوّل" شرح داده ام.
🌹🌹🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#در_قصر_تنهائی
#صفحه_بیست_هشت
اقامت امام در مدائن، چهل روز طول كشيده است و امروز او تصميم مى گيرد تا به سوى كوفه حركت كند .
او نامه اى براى قَيس و يارانش كه در مَسْكِن ] شمال بغداد [ اردو زده اند مى فرستد و از آنها مى خواهد تا به سوى كوفه باز گردند .
امام به سوى كوفه حركت مى كند و به مسجد كوفه مى رود، مردم كوفه از او مى خواهند تا براى آنان سخن بگويد .
مسجد پر از جمعيّت است، امام به منبر مى رود و چنين مى گويد :
اى مردم ! ما امير شما و مهمان شما بوديم !
ما خاندان پيامبر شما هستيم كه خداوند ما را از هر گونه پليدى پاك نموده است .
گوش كن !
امام فقط اين دو جمله را تكرار مى كند .
صداى گريه مردم بلند مى شود، كسى تا به حال، مسجد كوفه را اين چنين نديده است .
مردم منتظرند تا امام، سخن ديگرى بگويد ; اما آن حضرت فقط همان دو جمله را تكرار مى كند .
آرى امام اين گونه دارد حرف دل خود را با مردم كوفه مى گويد .
آرى، شما با من بيعت كرديد ولى آن لحظه كه به يارى شما نياز داشتم مرا تنها گذاشتيد .
ما از مدينه به شهر شما آمديم ولى شما چگونه از ما پذيرايى كرديد ؟ !
از آن طرف، وقتى معاويه امضاى امام حسن(ع) را پاى صلح نامه مى بيند بسيار خوشحال مى شود و در سپاه شام، جشن و شادى بر پا مى شود .
معاويه با عدّه اى از سپاهيان خود به سوى كوفه حركت مى كند تا در آنجا مردم كوفه با او بيعت كنند .
آرى، او سالهاست كه آرزوى تصرّف كوفه را داشته است و اكنون به اين شهر مى رود . . .
معاويه در نزديكى هاى شهر كوفه است، او دستور مى دهد تا سپاه شام در نُخَيْله ] اردوگاه نظامى كوفه [ اردو بزنند .
نُخَيْله همان اردوگاه بزرگ كوفه است كه هميشه حضرتعلى(ع) وقتى مى خواست به جنگ برود در آنجا اردو مى زد .
طبق برنامه قبلى، با رسيدن معاويه به نُخَيْله، امام حسن(ع) به آنجا مى رود و با او بيعت مى كند .
آرى، تاريخ تكرار مى شود، يك زمان در مدينه، حضرتعلى(ع) بعد از وفات پيامبر مجبور شد با ابوبكر بيعت كند و امروز هم امام حسن(ع) با معاويه بيعت مى كند .
بعد از بيعت امام حسن(ع)، به مردم كوفه هم خبر داده مى شود تا در روز جمعه براى خواندن نماز به نخيله ] اردوگاه نظامى كوفه [بروند .
روز جمعه فرا مى رسد و سپاهيان شام و مردم كوفه، همه، براى خواندن نماز جمعه مى آيند و امام حسن(ع) نيز در اين جمع، حاضر است .
نماز به امامت معاويه برگزار مى شود، بعد از نماز، معاويه به امام حسن(ع)مى گويد : "اى حسن بن على! برخيز و به مردم اعلام كن كه از حكومت كناره گيرى كرده اى و رهبرى مسلمانان را به من واگذار نموده اى" .
امام از جاى بر مى خيزد رو به مردم مى كند و مى فرمايد :
اى مردم ! معاويه گمان مى كند چون من او را شايسته خلافت مى دانستم با او صلح كرده ام ، امّا بدانيد اين خيال باطلى است .
به خدا سوگند ! اگر شما مرا يارى مى كرديد و تنهايم نمى گذاشتيد هرگز با او صلح نمى نمودم چرا كه رهبرى امّت اسلامى ، به فرموده پيامبر ، از آنِ من است ، امّا من براى صلاحِ مسلمانان ، از حقّ خود ، گذشتم .
معاويه به خيال خودش مى خواست تا پيروزى خود را به رخ امام حسن(ع) بكشد ; امّا سخنان امام، حقايق را روشن ساخت .
آرى، امام حسن(ع) به مردم فهماند كه درست است امروز معاويه به حكومت رسيده است ولى او خليفه و رهبر مسلمانان نيست .
#امام_حسن
#مظلوم_تاریخ
#شهداء_ومهدویت
🌷🌷🌷🌷🌷🍃🍃🍃🍃
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59