eitaa logo
شهداءومهدویت
7هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ ❣﷽ هزار نکته‌ی ... باریک تر زِ مو ؛ اینجاست بدون عشقِ تـ❤️ـو ... بی‌شک صراط می‌لرزد سلام حضرت محبوبـ❤️ـ .... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌸حمید هفته آخر قبل عروسی دوره آموزش عقیدتی داشت. وقت زیادی نداشتم،ولی با این حال سعی کرد همه جا با من همراه باشد. با حمید برای خرید عروسی به بازار رفتیم. ❤️هر مغازه ای که میرفتیم علاوه بر ما عروس وداماد های دیگری هم بودند که مشغول خرید بودند، مشخص بود خیلی از آن ها مثل ما روز عید غدیر را برای مراسم ازدواجشان انتخاب کرده اند. برای حمید یک انشگتر نقره خریدیم که سه ردیف کج ودر هر دریف سه تا نگین داشت. از روزی که این حلقه را خریدیم همیشه دستش بود. یک کت وشلوار قهوه ای سوخته هم خریدکه فقط شب عروسی پوشید. 🌷حمید برای من یک سرویس طلا گرفت، از شانس من اصلا خسیس نبود،انتخاب هایش هم حرف نداشت،چیزهایی را انتخاب می کرد که فکرش را هم نمی کردم. برای همین همیشه ترجیح می دادم خودش انتخاب کند،چون می دانستم سلیقه خیلی خوبی دارد. 💐آن هفته من هم داخل دانشگاه خیلی درگیر بودم،برای دعوت از شهید گمنام طومار وامضاءجمع می کردیم. خیلی دوست داشتم مثل دانشگاه های دیگر ما هم داخل محوطه دانشگاه مقبره شهید گمنام داشته باشیم. چند روز مانده به عروسی صبح ها بین دانشکده ها دنبال امضاء می چرخیدم وبعدازظهر ها هم حمید بابرای خرید یا چیدن وسایل خانه می رفتم. یکی از دوستان صمیمی از روی شوخی به من گفت: 🌺ــ تو دیگه چه عروسی هستی؟بیا برو دنبال کارهای مراسم،هر کی جای تو باشه تمام فکر وخیالش این میشه که ببینه کدوم آرایشگاه بره،کدوم آتلیه عکس بندازه،کدوم لباس رو بگیره، اون وقت تو اینجا داری برای مقبره شهید گمنام امضاء جمع میکنی؟ خندیدم ودر جوابش گفتم: شما نگران نباشین شوهرم راضیه،تا جایی که بشه امضاء جمع می کنم بقیه پای شما. 🌹بعد ها که پیکر2شهید گمنام را در دانشگاه علوم پزشکی آوردند حمید همیشه به من می گفت: چون شهدای دانشگاه شما خارج از محدوده کلاس ها هستن حتما برید سر مزارشون،این ها رو شما شما دعوت کردین،بی انصافیه رها کنین. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌷دوره عقیدتی حمید یک طرف،امضاءجمع کردن برای شهید گمنام از طرف دیگر در کنار تمز کردن خانه و چیدن وسایل جهاز حسابی مشغولم کرده بود. بین همه این گرفتاری مشغول جابجا کردن وسایل بودم که از طرف دانشگاه با من تماس گرفتند. وخبر دادند که مسابقات کشوری کاراته دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی دقیقا یک روز قبل عروسی افتاده و قرار است در شهرساری برگزار شود. 💐من ورزش کاراته را تا کمربند زرد پیش پدرم آموزش دیده بودم،بعد هم که رفتم باشگاه وکمربند مشکی گرفتم. تاریخ دقیق مسابقات قبلا اعلام نشده بود،به من گفته بودند احتمال زیاد مسابقات آذرماه باشد. خیالم راحت بود که تا آن موقع ما عروسی را گرفته وحتی مسافرت وماه عسل را هم رذفته ایم. اماحالا خبردادند مسابقه دقیقا روز اول آبان ماه برگزار شود. دو دل بین رفتن ونرفتن بودم،شش ماه زحمت کشیده بودم وتمرینات سختی را گذرانده بودم. 🌹مسابقات برایم اهمیت داشت،به مربی گفتم: من برای مسابقه همراهتون میام،فقط منو زودتربرسونید قزوین که به کار های عروسیم برسم. ،مربی که از تاریخ دقیق عروسی خبر داشت خندید وگفت: هیچ معلومه چی داری میگی دختر؟اون جا که وسط مسابقه حلوا خیرات نمی کنن، اومدیم به صورتت ضربه خورد،کبود شد،اون موقع میگن داماد روز اول نرسیده عروس رو زده. 🌸کلی خندیدم وگفتم: حمید آقا خودش مربی کاراته ست ولی دست بزن نداره، حتی توی مسابقات سعی میکنه ضرباتش طوری باشه که به حریفش آسیبی نزنه. در نهایت مربی حرفش را به کرسی نشاند ونگذاشت که برای مسابقات به ساری بروم!
✳️ برخی از دیدگاه های عارف کامل حضرت آیت الله آقا شیخ عبدالقائم شوشتری (دامت برکاته) درباره مقام معظم رهبری  حضرت آیت الله العظمی امام‌ خامنه ای( مد ظله العالی) ؛👇 ۱_مقام معظم رهبری از جمله کسانی هستند که خداوند به ایشان کمالات و مقامات معنوی را تفضلا" داده است. ۲_ایشان دارای مقام عصمت اکتسابی هستند . ((یعنی عارف خودساخته)) ۳_بعد از امام زمان (علیه السلام) ایشان بالاترین مقام را دارا هستند! ۴_ایشان ازجنس انبیاء "علیه السلام"هستند. ۵_اوتاد و ابدال هم باید تابع مقام معظم رهبری باشد. ۶_من کراماتی از رهبری سراغ دارم که اگرلازم شود؛ افشاء وحتی منتشرخواهم کرد. ۷_عارفی که این سه چیز را باهم قبول نداشته باشد؛ موردقبول من نیست؛ نظام، امام، شخص رهبری، ۸_بیعت با ایشان رابرای همه ی مومنین لازم وضروری میدانم. 💐🌺🌸🌼🌸🌺💐 @shohada_vamahdawiat                      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖ولادت با سعادت پیامبر اکرم،حضرت محمد امین صلی الله علیه و آله و حضرت آقا امام جعفر صادق علیه السلام را محضر حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف و شما خوبان تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم @shohada_vamahdawiat                      
🌷 در ایام زلزله رودبار که محمودرضا کودکى نه ساله بود پس از وقوع زلزله که اعلام شد و سازمان هاى امدادى شروع به جمع آورى کمک هاى مردمى کردند به خانه آمد و گفت مادر میخواهم به زلزله زدگان کمک کنم. گفتم پسرم آفرین کار خوبى میکنى بگذار شب پدرت بیاید خانه از او پول میگیریم میبرى در محل جمع آورى تحویل میدى. محمودرضا گفت نه مادر الان وضعیت آنها خیلى اضطرارى است و باید هر چه سریعتر به آنها کمک برسد تا شب دیر میشود من میخواهم از وسایل خانه چیزى بدهم. وقتى شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه اى را کمک کند اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من ظهر کمک کردم خودم. بعد از چند سال متوجه شدیم پتوى نو اما قدیمى که در خانه داشتیم را برداشته و برده به محل جمع آورى تحویل داده است. 📚 شهید محمود رضا بیضایی 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
دوستان عزیز سلام شبتون بخیر .... دوستان عزیز از صلوات های دیشب ۷ هزار تاش مونده (البته تا به دوتا ختم برسد) ان شاءالله حاجت روا بشوییداگر دوستی قصد همراهی داره بسم الله اجرتون با حضرت زهرا سلام الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
﷽❣ ❣﷽ هر روز... روز ِتوست هر ثانیه وُ دقیقه ... بهِ بهانه‌ی نام وُ یادت نان بر سفره‌مان است و دل‌ِمان ... قُرصِ قرص است از این‌که امام زمان داریم! از پدر مهربان‌تَر... از مادر دل‌سوزتَر... و رفیقی شَفیق ؛ خوش ‌بحال ما که |تو| را داریم. ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 ❤️روز جهازبرون هم شوق داشتم هم استرس. همه خانواده وبستگان درجه یک در تکاپو برای بردن وسایل خونه بودند . مشغول بسته بندی وسایل بودم که حمید کنارم نشست ومقداری تربت کربلا به دستم داد وگفت: 🌻این تربت رو بین جهزیه بذار،دوست دارم تمام زندگیمون بوی اهل بیت وامام حسین(ع) بگیره. می دانستم خانه ای که انتخاب کرده ایم کوچک تر از آن است که تمام وسایل جهاز را بتوانیم با خودمان ببریم. 🌷برای همین بسیاری از وسایل مثل پشتی ها،میز ناهارخوری،تابلوفرش ومیزتلفن خانه مادرم ماند. در جواب اعتراض ها هم گفتم:(نشاءالله هر موقع خونه بزرگ تر رفتیم این ها رو هم میبریم. وسایل یکی یکی بین مرد های فامیل دست به دست تا ماشین می رفت. 🍀با بیرون رفتن هر کدام از آن ها در ذهنم جای آن را مشخص می کردم. با صدای بلندی که از حیاط آمد همه ترسیدیم،وقتی به حیاط آمدم متوجه شدم اجاق گاز از دستشان افتاده و شیشه جلوی آن شکسته است. 🌷چند روز مانده به عروسی یکی از کار های ما این شده بود که دنبال ششه جلوی این گاز باشیم،متاسفانه پیدا هم نمی شد. روز های آخر برای چیدن جهاز از دانشگاه یکسره خانه خودمان می رفتم. 💐حمید هم برای جابجایی وسایل از سرکار به خانه می آمد،چون خانه کوچک بود چیدمان وسایل وقت وانرژِی زیادی می خواست. حمید در حالی که مشغول انداختن کارتون کف اتاق خواب بود،گفت: خانم نظرت چیه غذای بیرون نگیریم،اجاق گاز رو وصل کنیم همین جا یه چیز ساده درست کن بخوریم. 🌺اولین غذایی که که پختم سیب زمینی سرخ کرده با تخم مرغ بود،گفتم بیا این هم غذای سر آشپز! برای چیدمان وسایل تصمیم گرفتیم بعضی از وسایل آشپزخانه را حتی از داخل کارتون بیرون نیاوریم چون کل کابینت های آشپزخانه چهارتا هم نمی شد. 🌹یک طرف پذیرایی بیست متری خانه،فرش شش متری پهن کردیم. بوفه و مبل ها را هم بعد از چند بار جابه جا کردن دور اتاق چیدیم. البته یک ستون هم وسط پذیرایی به این کوچکی داشتیم! باید طوری وسایل را می چیدیم که ستون وسط خانه کمترین مزاحمت را داشته باشد. 🌸نوه صاحب خانه هر وقت این ستون را می دید می گفت: وقتی که ما پایین زندگی می کردیم از همین ستون می گرفتیم می رفتیم بالا،تا دستمون به سقف می خورد برمیگشتیم! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🌼عهد نامه مولا جان! عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم. آمین یا رب العالمین🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 روایت پنجاه و هشت(زندگینامه پیامبر) ✨بعد از گفتگوهای زیاد پیمان صلحی منعقد شد، که یکی از موادّش همین بود که مسلمانان آن سال را از عمره چشم بپوشند و سال آینده به مکه بیایند، مشروط بر اینکه بیش از سه روز نمانند و سلاحی جز سلاح مسافر با خود نیاورند، و مواد متعدد دیگری دائر بر امنیّت جانی و مالی مسلمانان که از مدینه وارد مکه می شوند و همچنین ده سال متارکه جنگ میان مسلمین و مشرکین و آزادی مسلمانان مکه در انجام فرائض مذهبی در آن گنجانیده شد. بر این پیمان صلح، گروهی از مسلمانان و مشرکان گواهی داده و کاتب عهدنامه، علی بن ابیطالب(علیه السلام) بود. 🍁در اینجا پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستور داد، شترهای قربانی که به همراه آورده بودند، در همان جا قربانی کنند. سرهای خود را بتراشند و از اِحرام به درآیند. اما این امر برای جمعی از مسلمانان سخت ناگوار بود، چرا که بیرون آمدن از اِحرام، بدون انجام مناسک عمره، در نظر آنها امکان پذیر نبود، ولی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شخصا پیشگام شد و شتران قربانی را نحر فرمود و از اِحرام بیرون آمد و به مسلمانان تفهیم نمود که این استثنایی است در قانون اِحرام و قربانی که از سوی خداوند قرار داده شده است. 🍁مسلمین هنگامی که چنین دیدند تسلیم شدند و دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله) دقیقا اجرا شد و از همان جا آهنگ مدینه کردند، اما کوهی از غم و اندوه بر قلب آنها سنگینی می نمود، چرا که ظاهر قضیّه مجموع این مسافرت، یک ناکامی و شکست بود، ولی خبر نداشتند که در پشت داستان صلح حدیبیه چه پیروزی هایی برای مسلمانان و آینده اسلام نهفته است و در همین هنگام بود که سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظیمی را به پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) داد. 🍁با قرارداد صلح ده ساله حدیبیه تا حدی مسلمانان مدینه، از تجاوز و تعرّض راهزنان و رهگذران قریش که از راه وادی القریٰ به شام و نواحی شمال عربستان رفت و آمد می کردند، آسوده خاطر شدند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را فرصتی به دست آمد، تا برای سران کشورها و شهرها نامه بنویسد و آنها را به اسلام دعوت کند. این نخستین گامی بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله) پس از نوزده سال کشمکش با قریش لجوج، برداشت. اگر دشمنان داخلی، با نبردهای خونین خود، او را مشغول نمی ساختند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیش از این، به دعوت ملل جهانی دست می زد، ولی حملات ناجوانمردانه عرب، او را مجبور ساخت، که قسمت مهمی از وقت خود را به امر دفاع از حوزه اسلام صرف نماید. اکنون صد و هشتاد و پنج نامه، از متون نامه های پیامبر(صلی الله علیه و آله) که برای تبلیغ و دعوت به اسلام و یا به عنوان میثاق و پیمان نوشته است، در دست داریم که محدّثان و تاریخ نویسان آنها را ضبط کرده اند. همه این نامه ها حاکی از این است که روش اسلام در دعوت و تبلیغ، منطق و برهان بوده، نه جنگ و شمشیر. نویسندگان این نامه ها بالغ بر بیست و سه نفر بودند، بعضی بیست و شش و نیز تا چهل و دو نفر نوشته اند که یکی از آنها حضرت علی(علیه السلام) بود و افرادی که برای آنها نامه نوشته اند، بسیارند، از جمله: قیصر روم، خسروپرویز پادشاه ایران، نجاشی پادشاه حبشه و... ادامه دارد... ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ دَردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست..! دارو فروشِ خَسته دلان را دُکان کجاست..؟! سلام طبیبـ❤️ـ دلهای خسته .... ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌻دوم آبان عید غدیر سال نود ودو روز برگزاری جشن عروسی ما بود. با حمید نیت کردیم برای اینکه در مراسم عروسیمان هیچ گناهی نباشد سه روز روزه بگیریم. شبی که کارت عروسی را می نوشتیم حمید یک لیست بلند بالا از رفقایش را دست گرفته بود و دوست داشت همه را دعوت کند. 🍎رفیق زیاد داشت،چه رفقای همکر،چه رفقای هم هیئتی،چه رفقای باشگاه،همسایه ها،فامیل،خلاصه با خیلی ها رفت وآمد داشت. با همه قاتی می شد ولی رفیق باز نبود،این طوری نبود که این رفاقت ها بخواهد از با هم بودن هایمان کم کند. وقتی لیست تعداد رفقایش را دیدم به شوخی گفتم: 🌷تو آن قدر رفیق داری می ترسم شب عروسی مشغول این ها بشی منو فراموش کنی! حمید ششمین فرزند خانواده بود که ازدواج می کرد برای همین در خانواده آن ها این چیزها تازگی نداشت وبرایشان عادی شده بود. ❤️ولی خانواده ما این طور نبود،من اولین فرزند خانواده بودم که ازدواج می کرد. صبح روز عروسی که می خواستم به آزایشگاه بروم پدر ومادرم خیلی گریه کردند. خودم هم از چند روز قبل اضطراب عجیبی گرفته بودم،خواب به چشمم نمی آمد. وقتی دیدم این همه مضطرب وناآرامم چاره کار را در توسل وتوکل دیدم،یک کاغذ برداشتم ونوشتم: 💐خدایا من از ورود به زندگی مشترک می ترسم،کمکم کن که بهترین زندگی رو داشته باشم. دست نوشته را بین صفحات قرآنم گذاشتم،این کار خیلی به آرامشم کمک کرد. حمید ساعت شش غروب دنبالم آمد،می دانست گل رز ومریم دوست دارم،یک دسته گل با 10 شاخه گل رزو6گل مریم برایم خریده بود. 🌺کت وشلواری که خریده بودیم را پوشیده بود،از همیشه خوش تیپ تر وتوی دل برو ترشده بود. ماشین عروسمان پراید بود،خیلی هم ساده تزیین شده بود،آتلیه را به اصرار من آمد، خانمی که می خواست از ما عکس بگیرد حجاب چندان جالبی نداشت. 🌹آن قدر حمید سنگین رفتار کرد که این خانم خودش متوجه شد وکامل پوشش خودش را عوض کرد.خیلی خوب بود. 🌸حمید خیلی همراه بود واصلا به من سخت نگرفت،تمام سعیش این بود که من از مراسم راضی باشم، همیشه نظرم را می پرسید،می گفت: اگر این رو دوست نداری یا این طوری باب میلت نیست بگو عوض کنیم. تنهااصرارش‌بر‌این‌بودکه‌درعروسی‌گناه‌نباشد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
اسمش قدرت الله بود ، سنی نداشت . نصف صورتش سوخته بود ، خیلی گوشه گیر بود و از جمع فاصله می گرفت . همه اش تسبیح دستش بود و ذکر می گفت. بچه ها به من گفتند : فلانی برو بیارش تو جمع خودمان. شب عملیات کربلای 5 گفتم : قدرت الله خدا وکیلی تو چی داری می گی این قدر تسبیح دست گرفتی پچ پچ می کنی؟ گفت : هیچی ! قسمش دادم به قرآن که چی داری می گی؟ گفت : دارم می گم "السلام علیک یا ابا عبدالله" . می خوام این قدر این ذکر را بگم که برام ملکه بشه . دم رفتن یک بار بتونم به ارباب راحت سلام بدم. در عملیات کربلای پنج مرحله سوم، قدرت الله را اصلا ندیده بودم، توی یک لحظه دیدم سرخاک ریز نشسته. لحظه ای که من نگاهم بهش افتاد لحظه ای بود که تیر خورد و افتاد سر سنگر. دویدیم بالای سنگر و یقه اش را گرفتیم کشیدم پایین. تیر خورده بود و درد داشت ، ولی داشت می خندید. لبخند میزد . بغض کردیم که قدرت الله چی شده. سرش را بالا آورد و گفت : "السلام علیک یا ابا عبدالله" و سرش افتاد... شهید قدرت الله حسین زاده 📡 ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
در سن 18سالگی "خدایا کمکم کن ، تنها امیدم تویی خدا خوشا به حال هروقت خاطره یا بعضی وقتها که تلویزیون تصاویر و خاطره یا وصیت نامه آنها را پخش می کند حالم یک مقدار تغییر می کند ، به حال آنها ، به عمل آنها ، به وقت شناسی آنها ، به عبادت و.... آنها غبطه می خورم. دوست دارم مثل باشم ، با اخلاق، ایمان، محبت ، کیس، شجاعت، مردانگی ... ؟ کجاست همت من و که واقعا نامش برازنده اوست . براستی که لباس تک سایزی است که اندازه هرکسی نمی شود کار یک روز و دو روز هم نیست ... برای شدن باید زندگی کرد. ✅پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرمایند : " شرافتمندانه ترین مرگ ها است " آقا رسول واقعا آماده بود و بند بند وجودش برای آماده بود.. حتی کفن خودش را هم خریده بود روی زندگی داشت و حتی که در قطعه 53 است، از قبل مشخص کرده بود و می رفت بالای مزار ابدی اش فاتحه می خواند !!! حتی یک عکس برای خودش طراحی کرده بود که روی آن نوشته بود ....... @shohada_vamahdawiat                      
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سه سفارش امام زمان (عج) برای گشایش در کارها و رزق و روزی 1️⃣ بعد از فجر صبح دست بر سینه گذارد و هفتاد مرتبه بگوید👈"یا فَتّاح" 2️⃣ بعد از نماز صبح این دعا را بخواند: ❇️ وَ أُفَوِّضُ أَمرِي إِلَى اللَّهِ ❇️ إنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالعِبَادِ ❇️فوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَامَكَرُوا لاَإِلَهَ‌إِلاَّ أَنتَ ❇️ سُبحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ‏ ❇️ فَاستَجَبنَا لَهُ وَ نَجَّينَاهُ مِنَ الغَمِّ ❇️ و كَذَلِكَ نُنجِي المُؤمِنِينَ‏ ❇️ حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعمَ الوَكِيلُ ❇️ فانقَلَبُوابِنِعمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضلٍ ❇️ لم يَمسَسهُم سُوءٌ ❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ حَولَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ‏ ❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ مَا شَاءَ النَّاسُ‏ ❇️ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِن كَرِهَ النَّاسُ‏ ❇️ حَسبِيَ الرَّبُّ مِنَ المَربُوبِينَ ❇️ حسبِيَ الخَالِقُ مِنَ المَخلُوقِينَ‏ ❇️ حَسبِيَ الرَّازِقُ مِنَ المَرزُوقِينَ ❇️ حسبِيَ اللَّهُ رَبُّ العَالَمِينَ‏ ❇️ حَسبِي مَن هُوَ حَسبِي ❇️ حسبِي مَن لَم يَزَل حَسبِي‏ ❇️حَسبِي مَن‌كَانَ مُذكُنتُ لَم يَزَل حَسبِي ❇️ حسبِيَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ ❇️علَيهِ تَوَكَّلتُ وَهُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِيمِ‏ 3️⃣ مواظبت کن به خواندن این دعا👇 لاحَولَ وَلاقُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ الَّذی لایَمُوتُ وَ اَلحَمدُللِهِ الَّذی لَم یَتَّخِذ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شَریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرهُ تَکبیرا عج @shohada_vamahdawiat                      
﷽❣ ❣﷽ 📖 السَّلاَمُ عَلَى خَلَفِ السَّلَفِ وَ صَاحِبِ الشَّرَفِ‏... 🌱سلام بر آن مولایی که عصاره همه انبیا و اولیاست و معدن تمام شرافت ها و بزرگواری ها. سلام بر او و بر روزی که گوهر شرافتش چشمِ تَمام خلق را خیره کُند. 📚مفاتیح الجنان، زیارت امام زمان سلام الله علیه ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
🌿﷽🌿 🌷برای غذا کوبیده همراه سالاد سفارش داده بودیم،حساس بود که غذا به اندازه باشد واسراف نداشته باشیم. 💐بعد از این که از تالار در آمدیم در خیابان ها دور زدیم وسمت خانه راه افتادیم. رفقای حمید آن شب خیلی شلوغ کردند،جلوی ماشین عروسی را می گرفتند،با دستمال شیشه های پاک می کردند وانعام می خواستند. 🌺می گفتند:داماد به این خوش تیپی باید به ما انعام بده. حمید که به شیطنت رفقایش عادت داشت گاهی انعام می داد وگاهی هم بدون دادن انعام گاز ماشین را می گرفت می گفت صلوات بفرستید وبعد هم می رفت 🌹به من گفت: این ها توی تالار هم بدجوری آتیش سوزوندن،یکسره به سرصورتم دست می کشیدنوموهای منو به هم زدن. به خانه رسیدیم بعد از خداحافظی و تشکر از اقوام وخانواده اول قرآن خواندیم حمید سجاده انداخت وبعد از نماز از حضرت معصومه (س)تشکر کرد. 🌸خیلی جدی به این عنایت اعتقاد داشت،همیشه بعد از هرکار از کریمه اهل بیت تشکر میکرد که بانی این وصلت شده است. دست هایش را بلند می کرد و همان جمله ای را می گفت که بعد از تحویل سال کنار من رو ضریح گفته بود: ممنونم که خانمم رو به من دادی و من رو به عشقم رسوندی. گاهی ساده توکل کردن قشنگ است! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ 🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🌼عهد نامه مولا جان! عهد می بندم در این زمانه پر ازسیاهی، تا آخرین لحظه و باتمام توان برای خدمت به شما تلاش وجانم را در این راه فدا کنم. امید است که به یاری خداوند متعال و با لطف و عنایت شما، بتوانم به عهدم پایبند باشم. آمین یا رب العالمین🤲 ↶【با ما همراه باشید】↷ ꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂ _ _ _ _ _ _ _ _ _ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59