AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
التماس دعای فرج
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
صبح شد
بازهم آهنگ خدا می آید
چه نسیم ِخنکی!
دل به صفا میآید
به نخستین نفسِ
بانگِ خروس سحری
زنگِ دروازه ی
دنیا به صدا میآید
سلام صبحتون بخیر🌺
🌹💖🌻🇮🇷🇮🇷🏴🏴🏴
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_هشتاد_یک.....
جایی خوانده بود که انسان قادر به تحمل واحد درد است و
درد زایمان معادل واحد درد و حد تقریبی این درد معادل ،
تحمل شکسته شدن استخوان ، در آن واحد !
و عجب دردی بود. آنقدر که حس کردم طاقتم تمام شده.
دو کف دستم را روی لبه ی صندلی میز ناهارخوری گرفتم
و با حمله ی شدید درد دل و درد کمرم ، بی اراده با تمام
توانم فریاد زدم :
_رادوین.
نمیدانم فریاد من چقدر بلند بود ، ولی طوری که رادوین
سمت آشپزخانه دوید و به من که همانطور محکم لبه ی
صندلی را چسبیده بودم ، نگاه کرد و با نگرانی پرسید :
_چی شده ؟!
فهمیدم که حتما خیلی بلند فریاد کشیده ام.
_رادوین حالم بده.... زود باش... منو ببر دکتر.
چند ثانیه ای فقط دور خودش چرخ زد. گیج و منگ شده
بود. انگار اصال یادش رفته بود برای چی به آشپزخانه آمده
بود. او خیلی سریع لباس پوشید اما من به سختی. تمام
طول راه تا بیمارستان را درد کشیدم و به اصرار رادوین
گوش دادم :
_تو یه احمقی ارغوان... لعنتی من توی بهترین بیمارستان
دارم برات پول خرج میکنم که سزارین بشی درد نکشی ،
اونوقت تو میخوای درد بکشی ؟
اما من به دستور مشاور این نوع زایمان را انتخاب کردم :
_ " اگه همسر شما موقع زایمان ، درد شما رو ببینه خیلی
میتونه روش تاثیر بذاره... در تالشش برای مبارزه با
خشمش نسبت به شما و فرزندتون... چون برای هر مردی
،دیدن درد همسرش ، بزرگترین عذابه "
من عمدا میخواستم زایمان طبیعی داشته باشم تا در بهترین
بیمارستان شهر ، با بهترین امکانات ، همسرم کنارم باشد .
اما زایمان سزارین به دلیل ورود به اتاق عمل این امکان
نبود.
با ورود به بیمارستان و بخش زایمان و تشکیل پرونده ،
راهی یکی از بهترین اتاق های vip ، بیمارستان شدم.
یک اتاق دو تخته ، یکی بیمار ، یکی همراه ، با تمام
امکانات برای زایمان طبیعی ، حتی حوضچه ی آب گرم.
پرستاری که ما را راهنمایی میکرد ، یک دست لباس
زایمان روی تخت گذاشت و گفت :
_عزیزم لباساتو در بیار اینا رو بپوش... میتونی بری توی
حوضچه ی آب گرم تا دردت کمتر بشه ، تمرین های
هوازی رو که توی کالسهای قبل زایمان بلدی ؟
_بله.
_خب پس همونطوری درد رو مهار کن تا من دکتر رو خبر
کنم.
رادوین کمکم کرد و گفت:
_من جای تو بودم الان میگفتم سزارین و خلاص.
_نه... میخوام تو پیشم باشی.
_دیوونه ، کال نیم ساعت میری اتاق عمل من نبودمم
نبودم ، الاقل درد نمیکشی.
در حالیکه هنوز با درد درگیر بودم جوابش را دادم :
_ترجیح میدم پیش تو باشم که اگه مردمم تو فراموشم
نکنی.
اخم محکمی کرد و عصبی گفت:
_خفه شو تا باز قاط نزدما.
و خفه شدم. در طول اتاق راه رفتم و نفس هایم را منظم
کردم بلکه درد کمتر شود ، ولی یا من اصال نفس نداشتم یا
درد خیلی شدید تر از این حرفها بود.
رادوین نشست روی یکی از دو مبل کنج اتاق و در حالیکه
لم داده بود ، دست به سینه نگاهم کرد.
زیر نگاهش درد میکشیدم و او فقط با اخم نگاهم میکرد.
طول اتاق را راه میرفتم که حس کردم دیگر توان ندارم. از
شدت درد فکر کردم دارم از هوش میروم. نمیدانم چند
دقیقه راه رفتم تا اینکه انگار پاهایم چوب شد تا نتوانم تکان
بخورم. در حالیکه به دیوار تکیه میدادم تا روی زمین سقوط
نکنم گفتم :
_رادوین.... دکتر رو صدا بزن .
با همان اخم محکم جوابم را داد:
_بذار ببینم تا کی میتونی تحمل کنی.
حرصم گرفت و تا خواستم سرش فریاد بزنم ، گریه ام
گرفت. با گریه صدایم با ناله فریاد شد:
_رادوین.... نفسم... در نمیاد.... صداش بزن.
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_هشتاد_دو.....
بالاخره از جا برخاست و با عصبانیت سمت در رفت و چنان
فریادی کشید که پشیمان شدم.
_توی این بیمارستان بی صاحاب یه دکتر پیدا نمیشه...
فقط بلدید پول بگیرید ؟!
و صدای خانمی در جوابش گفت:
_بله... چی شده ؟
_چی شده ؟ ...تازه میگید چی شده ؟ نیم ساعته زن من رو
فرستادید توی یه اتاق ، نه یه پرستار اومده بگه چته نه یه
دکتر.
_بفرمایید الان من میام.
رادوین عمدا در اتاق را بهم کوبید و برگشت داخل. همانجا
کنج دیوار خشکم زده بود. دیگر یک قدم هم نمیتوانستم
بردارم و رادوین مقابلم ایستاد و با عصبانیت گفت :
_درد بکش کله شق تا بمیری... اخه خریتم حدی داره به
خدا.
چنگ زدم به دستش و با ناله ای که مهارش میکردم تا
فریاد نشود گفتم :
_کمکم کن برم سمت تخت... دارم از هوش میرم.
کمکم کرد اما با هزار کنایه.
_بابا اون زمان قدیم بود امکانات نبود ، با این بدبختی
زایمان میکردن ، االن واسه چی باید اینقدر زجر بکشی ؟
در حالیکه با هر قدم ، حس مرگ بهم دست میداد ، در بین
نفس های بریده ام گفتم :
_ میخوام یادت باشه .... که بخاطر من و بچه ات ،
....چطور مثل من بجنگی .... با دردات.
روی تخت دراز کشیدم و چشمانم رو بستم و در حالیکه
ملحفه ی سفید پایین تخت را روی خودم میکشیدم ، باز با
نفسهای که قد نمیداد که کشیده شود ، گفتم :
_رادوین... صداشون بزن... تو رو خدا.
اما او فقط خیره به من با اخم گفت :
_هنوز مونده تا بمیری.
چقدر دلم از این حرفش گرفت. اونقدر که سرم را از او
برگرداندم و در بین دردی که انگار نمیخواست توان نفس
به من بدهد ، اشک ریختم. در اتاق باز شد و خانمی وارد.
_خب عزیزم... مامان خانم ما چطوره ؟ .... اِ... برات سِرُم
نزدن هنوز ! ...
و رادوین با لحن بدی جواب داد :
_اِ مگه اینجا بیمارستانه که سَرُم بزنن ؟!
_خانم کمال پور.
و چند دقیقه بعد خانمی دیگر که حتما کمال پور بود وارد
اتاق شد :
_بله.
_سِرُم این مامان رو نزدید... زود باش حالش خوب نیست.
و همان جمله ی آخر ، فریاد رادوین را بلند کرد:
_حالش بده ؟! ... از همتون شکایت میکنم ، پدر همتون رو
در میارم... دوبله سوبله از آدم پول میگیرید ولی رسیدگی
ندارید!
و پرستار با خونسردی بی انکه از آن فریاد رادوین حتی
اخم کند ، در حالیکه سِرُمم را وصل میکرد رو به من گفت:
_آقاتون خیلی نگرانه ها.
دیگر واقعا داشتم از هوش میرفتم. انقدر که درد بود ، شدید
هم بود ولی توان حتی ناله هم نداشتم و نفسم داشت قطع
میشد که پرستار رو به رادوین گفت:
_جناب پدر... لطفا ماسک اکسیژن رو براش بذارید ، نفسش
تنگ شده.
رادوین ماسک رو روی دهانم گذاشت. دلم بدجوری ازش
گرفته بود. آنقدر که چشمانم را بستم تا او را نبینم و او در
حالیکه کش ماسک را پشت سرم میانداخت ، سر خم کرد
جلوی صورتم و با لحنی که بوی نگرانیش ، بی تظاهر ،
برخاسته بود گفت :
_ارغوان... صدامو میشنوی ؟
پرستار رفت و کمی بعد دو خانم وارد اتاق شدند ، رادوین
هنوز بالای سرم بود که خانمی با لباس ویژه ، تخت را با
ریموتش به حالت نیمه نشسته در آورد و گفت:
_من خوشنام هستم... ببین عزیزم ، به من نگاه کن... نفس
عمیق بکش ، با دردت همراه شو تا بتونی زایمان راحتی
داشته باشی.
جوابی ندادم . دو کف دستم را به میله های تخت گرفتم و
نگاهم را به دکتر دوختم. ملحفه ی روی تخت را تا روی
زانوانم بالا داد و گفت :
_آفرین... نفس عمیق بکش...
رادوین خم شده بود کنار صورتم و باز با همان نگرانی
مشهود در صدا و چهره اش گفت :
_میخوای بیخیال بشی ؟
حتی نگاهش هم نکردم. چشمانم را باز بستم و با یک حمله
ی شدید درد ، بعد از چند دقیقه بلند فریاد زدم :
_خداااا....
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
4_6026139592200029683.mp3
4.75M
آرامش من❤️
📻محمد حسین پویانفر
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مسیر عاشقی
🔹خاطره ای از شهید ابوالفضل غلامپور ویرانی برگرفته از کتاب در مسیر آسمان
🔹شهید ابوالفضل غلامپور ویرانی سرباز مرزبانی سیستان و بلوچستان بیست و هشتم فروردین ۹۷ در درگیری با گروهک تروریستی جیش الظلم به درجه رفیع شهادت نائل گردید
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهسوم
يزيد ادامه مى دهد: "آگاه باشيد كه من به شما پول و ثروت زيادى خواهم داد".
مردم با شنيدن وعده هاى يزيد، خوشحال مى شوند و صداى "الله اكبر" در تمام مسجد مى پيچد. يزيد با اين كار، نظر همه مردم را به خود جلب كرد و اكنون همه آنها، حكومت او را دوست دارند.
مگر مردم شام جز پول و آرامش چيز ديگرى مى خواستند؟ يزيد، مردم شام را به خوبى مى شناخت; بايد جيبشان پر شود تا بتوان به راحتى بر آنها حكومت كرد. با پول مى توان كارهاى بزرگى انجام داد. حتّى مى توان مردم را دوست دار يك حكومت كرد.
يزيد مطمئن مى شود كه مردم شام، او را يارى خواهند كرد. بدين ترتيب، فكرش از مردم اين شهر آسوده شده و فرصتى پيدا مى كند كه به فكر مخالفان خود باشد. به راستى آيا مى شود آنها را هم با پول خريد؟
او خوب مى داند كه مردم عادى را مى تواند با پول بخرد، امّا هرگز نمى تواند امام حسين(ع) را تسليم خود كند. معاويه هم خيلى تلاش كرد تا شايد بتواند امام حسين(ع) را با وليعهدىِ يزيد موافق نمايد، امّا نتوانست.
تا زمانى كه معاويه زنده بود، امام حسين(ع) وليعهدىِ يزيد را قبول نكرد و اين براى يزيد، بزرگ ترين خطر است. يزيد خوب مى داند كه امام حسين(ع) اهل سازش با او نيست.
اگر امام حسين(ع) در زمان معاويه، دست به اقدامى نزد، به اين دليل بود كه به پيمان نامه صلح برادرش امام حسن(ع)، پايبند بود.
در همان پيمان نامه آمده بود كه معاويه، نبايد كسى را به عنوان خليفه بعد از خود معرّفى كند، امّا معاويه چند ماه قبل از مرگ خود، با معرّفى جانشين، اين پيمان نامه را نقض كرد.
يزيد مى داند كه امام حسين(ع) هرگز خلافت او را قبول نخواهد كرد، پس براى حل اين مشكل، دستور مى دهد تا اين نامه براى امير مدينه (وليد بن عُتبه) نوشته شود: "از يزيد به امير مدينه : آگاه باش كه پدرم معاويه، از دنيا رفت. او رهبرى مسلمانان را به من سپرده است. وقتى نامه به دست تو رسيد حسين را نزد خود حاضر كن و از او براى خلافت من بيعت بگير و اگر از بيعت خوددارى كرد او را به قتل برسان و سرش را براى من بفرست".
يزيد دستور مى دهد قبل از اينكه خبر مرگ معاويه به مدينه برسد، نامه او به دست حاكم مدينه رسيده باشد. او اين چنين برنامه ريزى كرده است تا امام حسين(ع) را غافلگير كند. او مى داند كه اگر خبر فوت معاويه به مدينه برسد، ديگر نخواهد توانست به اين آسانى به امام حسين(ع) دسترسى پيدا كند.
آيا اين نامه به موقع به مدينه خواهد رسيد؟
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#نهمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#شهید_سردار_قاسم_سلیمانی
همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر
اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#ما_ملت_امام_حسینیم
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
4_5810023254546450769.mp3
4.11M
#فایل_صوتی
🖤قبل از بردن فرزندان به مراسم عزاداری محرم حتما به این👆 توصیه های مهم تربیتی توجه کنید.
🏴 همه پدر و ماورها حتما ببینند و نشر دهند...
👤محسن پوراحمد خمینی|روانشناس
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
#سلامبرخورشید
#صفحهپنجاه
دوست خوبم! تو خودت بارها زيارت عاشورا را خواندى و به جملات آن فكر كرده اى.
مى دانم تو مثل خيلى ها نيستى كه به معناى جملاتى كه مى خوانند توجّه ندارند. تو اگر دعا مى خوانى، اگر زيارت عاشورا مى خوانى، به معناى آن هم توجّه مى كنى.
آرى! قسمت هاى مهمّ زيارت عاشورا در مورد لعن بر دشمنان خاندان پيامبر است.
در اينجا لازم ديدم تا در اين موضوع بيشتر با شما سخن بگويم: من به قرن پنجم هجرى مى روم، به شهر طوس در خراسان...
چند روزى است كه در اين شهر مهمان هستم. مردم اين شهر براى خود امامى دارند و او را "امام محمّد غَزالى" مى نامند. آنها مى گويند كه غزالى از طريق مناجات هايى خاصّى كه با خدا دارد توانسته نور خدا را در قلب خويش دريافت كند و حقيقت را دريابد.
من در خانه يكى از دوستانم مهمان هستم، او يكى از شاگردان غزالى است. او مى خواهد مرا به ديدن غزالى ببرد. او مى گويد: حيف نيست تو به اين شهر آمده اى و به ديدار امام نروى! امامى كه آوازه عرفان او به تمام دنيا رسيده است! آخر تو چرا نمى خواهى بزرگترين استاد عرفان را زيارت كنى؟
من نمى دانم در پاسخ چه گويم. سرانجام حرف او را قبول مى كنم و با او به ديدار استادش مى روم.
به مسجد شهر مى رويم، جايى كه غزالى براى شاگردانش درس مى گويد، وقتى وارد مسجد مى شويم، جمعيّت زيادى را مى بينم كه در پاى درس او نشسته اند، من همراه دوستم در گوشه اى مى نشينم. او براى شاگردان خود سخن مى گويد، در اين ميان يكى از شاگردان از جاى خود بلند مى شود و مى گويد: جناب استاد! به نظر شما آيا ما مى توانيم يزيد را لعنت كنيم؟
غزالى رو به او مى كند و چنين سخن مى گويد: "عزيزانم! يزيد، مسلمان بوده است، هر كس مسلمانى را لعنت كند، خودش ملعون است! آرى! هر كس يزيد را لعنت كند، بايد او را لعنت كرد".
من لحظه اى به فكر مى روم! باور نمى كنم. من شيعه هستم، زيارت عاشورا مى خوانم، اين زيارت عاشورا را امام صادق(ع) خوانده است. امام صادق(ع)، يزيد را لعنت كرده است.
غزالى مى گويد هر كس يزيد را لعنت كند، ملعون است، معناى اين سخن اين مى شود كه امام صادق(ع)، ملعون است!!نعوذبالله
واى! اين چه حرفى است كه غزالى مى زند؟ اين چه دانشمندى است كه معناى سخن خود را متوجّه نمى شود.
در اين هنگام، سخن غزالى ادامه پيدا مى كند:
شاگردان عزيزم! كشتن حسين، باعث كفر يزيد نمى شود، يزيد يك معصيت انجام داده است، كشتن حسين، معصيت و گناه بزرگى است، امّا باعث نمى شود كه قاتل حسين، كافر بشود!
چه بسا كه قاتل حسين، قبل از مرگ توبه كرده باشد!
فراموش نكنيد، خدا توبه پذير است، شما از كجا مى دانيد كه قاتل حسين، توبه نكرده باشد؟ خدا توبه بندگان خود را مى پذيرد و اميد هيچ كس را نااميد نمى كند.
مگر شما قرآن نخوانده ايد؟ خدا خودش در قرآن سوره توبه، آيه 104 مى گويد:
(ع)أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ عَن عِبَادِهِ(ع)، خدا كسى است كه توبه بندگان خود را قبول مى كند.
💐💐💐💐💐💐💐💐💐
#سلامبرخورشید
#زیارتعاشورا
#انتخابات
#نشرحداکثری
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
شهداءومهدویت
#سلامبرخورشید #صفحهپنجاه دوست خوبم! تو خودت بارها زيارت عاشورا را خواندى و به جملات آن فكر
دوستان عزیزی که این قسمت از #سلامبرخورشید رو خوندند مجبور شدم قسمت بعدیش رو هم امروز تو کانال قرار بدهم که شبهه ای ایجاد نشه
💖🌹🦋
#سلامبرخورشید
#صفحهپنجاهیک
بدانيد كه لعن قاتل حسين جايز نيست و هر كس قاتل حسين را لعنت كند، فاسق است و معصيت خدا را نموده است.
شما وظيفه داريد براى يزيد طلب رحمت كنيد، او مسلمانى بود كه گناهى انجام داد، طلب رحمت براى يزيد مستحب است. همه با هم بگوييد: اللهمَّ اغفِر لِلمُؤمنينَ وَ المُؤمِنات، وقتى شما اين جمله را مى گوييد در واقع براى يزيد طلب رحمت مى كنيد تا خداى مهربان گناه او را ببخشد.
اى عزيزانم! بدانيد كه اگر كسى جريان كشته شدن حسين را براى مردم بگويد، كار حرامى انجام داده است. شما بايد از اين كار حرام دورى كنيد. شما مواظب زبان خود باشيد، اين زبان شما بايد ذكر خدا بگويد، نه اين كه به گناه و كار حرام مشغول باشد!
سخنان غزالى به پايان مى رسد، من سرم را پايين مى اندازم، در فكر هستم اين عرفانى كه غزالى ساخته است به كجا رسيده است. طلب رحمت براى يزيد!
اين مردم مى گويند كه سخنان غزالى، نور خداست كه بر قلب او تابيده است!! من نمى دانم چه بگويم! امّا مى دانم كه اين نور خدا نيست!!
من شيعه و پيرو امام صادق(ع) هستم، نه پيرو غزالى! من زيارت عاشورا مى خوانم و يزيد را لعنت مى كنم.
اكنون به ياد جمله اى از "زيارت وارث" مى افتم، حتماً تو اين زيارت را شنيده اى، زيارتى كه تو آن را خطاب به امام حسين مى خوانى:
السلام عليك يا وارثَ آدم صَفوةَ الله...
در زيارت وارث اين جمله آمده است: اى حسين! خدا لعنت كند كسانى كه در حقّ تو ظلم نموده و تو را به قتل رساندند، خدا لعنت كند كسانى كه حكايت غربت تو را شنيدند، امّا به كار يزيد راضى بودند.
آرى! عدّه اى مى آيند كه كار يزيد را درست مى دانند و قيام حسين را اشتباه، من از خدا مى خواهم كه همه آنان را لعنت كند.
شما مى توانيد فيلم سخنان يكى از رهبران وهابى را از اينترنت دانلود كنيد. آقاى "عبد العزيز آل شيخ" در شبكه "المجد" را سخنانى را بيان كرده است، او دانشمند بزرگ عربستان است. شبكه "المجد" هم از عربستان پخش مى شود.
آقاى عبد العزيز آل شيخ مهمان يكى از برنامه هاى اين شبكه بوده است. يكى از بينندگان با اين شبكه تماس مى گيرد و در مورد قيام امام حسين(ع)سؤال مى كند و او اين گونه پاسخ مى دهد:
به عقيده من، بيعت مردم با يزيد، بيعتى شرعى و درست بوده است، يزيد، خليفه مسلمانان بود و قيام حسين، كار حرامى بوده است.
در آن زمان بر همه مسلمانان واجب بود از يزيد اطاعت كنند و گوش به فرمان او باشند.
اين باور ما مى باشد كه وقتى مردم با يك نفر بيعت كردند همه بايد از او اطاعت كنند. آرى! قيام حسين بر عليه يزيد، معصيت و گناه بوده است.
حسين كار اشتباهى انجام داد كه بر عليه يزيد قيام كرد، بهتر بود كه او اين كار را نمى كرد، بهتر بود او در مدينه مى ماند و مثل همه مردم با يزيد بيعت مى كرد.
سخنان "عبد العزيز آل شيخ" به پايان رسيد، اكنون من بار ديگر اين جمله زيارت وارث را مى خوانم: "اى حسين! من از كسانى كه حكايت غربت تو را شنيدند، امّا به كار يزيد راضى بودند، بيزارم".
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#سلامبرخورشید
#زیارتعاشورا
#انتخابات
#نشرحداکثری
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#ستارگان_دشت_کربلا
⇦ ابراهیم بن علی بن ابی طالب
ابراهیم بن علی بن ابیطالب از فرزندان علی علیهالسلام هست.مادرش «امّ ولد» بود.
ابراهیم در کربلا به دست زید بن دفاف به شهادت رسید، جابر بن عبدالله انصاری بر وى نماز گزارد و قبر او در مقبره شهدای کربلا است.
○انصار الحسین علیهالسلام، ص۱۳۷.
● لباب الانساب، ج۱، ص۸۷.
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#السلام_علیک_یا_اصحاب_الحسین_ع
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
#جانم_حسین_ع🏴
عاشقانتمیفروشند عیش راغممیخرند
دل به پای روضه میریزند ماتم میخرند
باز هـم شـیر حـلال مـادران تـأثیـر کـرد
بچـه ها دارند از بازار پـرچـم میـخـرنـد
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#ما_ملت_امام_حسینیم
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_هشتاد_سه.....
انگار نفسم گیر کرده بود ، شاید واقعا من قادر به زایمان
طبیعی نبودم. چشم بسته ، صدای رادوین رو شنیدم :
_حالش چطوره ؟ ... اگه نمیتونه ببریدش اتاق عمل...
نمیخوام زجر بکشه.
و دکتر چیزی آرام زمزمه کرد که من نشنیدم ولی رادوین
شنید و عصبی شد:
_لعنتی... با من لج کردی ؟ ... خنگ خدا داری میمیری...
نمیتونی.
چشمانم دل نازک شده بود شاید . با چشمانی پر اشک ،
نگاهش کردم. به زحمت ماسک رو از روی دهانم برداشتم
و بریده بریده گفتم :
_الاقل اگه... بمیرم... تو باالی.... سرمی... هوای... بچه ام
رو... داشته باش.
صورتش قرمز شد از عصبانیت و سرم فریاد کشید :
_لامصب نذار باز اون روی سگم بالا بیاد... خفه شو فقط.
چشمانم اشک میبارید. سرم را از دیدن آنهمه خشم رادوین
برگرداندم که دست دراز کرد و ماسک را دوباره جلوی
دهانم گذاشت که دکتر در حالیکه خم شده بود گفت:
_هر وقت بگی میبرمت اتاق عمل... ببرم؟
_نه... کمکم کنید فقط.... میتونم.
_ من به آقاتونم گفتم... میتونی ولی... زایمان سختی
خواهی داشت... هر طور میلته.
نگاه رادوین هم با نگاه دکتر همراه شد برای شنیدن جوابم
، که گفتم:
_نه... خوبم.
رادوین عصبی از این جوابم از تخت فاصله گرفت و چرخی
در اتاق زد. و من در بین حصار و خروج نفسهای تندی که
مهارشان میکردم همراه درد شدم تا دردم کم شود و با
صدای دکتر همراهی کردم :
_دم.... بازدم.... دم.... بازدم.... آفرین.... خانم کمال پور.
صدای فریاد دکتر ، رادوین را بیشتر از من ترساند. سمت در
دوید و فریاد زد:
_کمال پور کیه ؟
چنان فریادی زد که یک لحظه با خودم گفتم ، االنه که بی
اختیار بگه :
" کمال پور کدوم خریه ؟ "
و حتی از تصور این فکر هم خنده ای بین آنهمه درد به لبم
آمد.
و خانم کمال پور با فریاد رادوین دوید سمت اتاق و صدای
پایش سکوت سالن را شکست .
_بله.
_دکتر شایسته رو صدا بزن... فقط سریع تر.
و هر قدر من آرام بودم ، رادوین با هر کلام دکتر بی تاب
تر میشد :
_چی شده ؟
_فکر کنم باید بره اتاق عمل... باید دکتر شایسته تایید کنه.
فوری گفتم :
_نه... کمکم کنید... من میتونم.
و رادوین بی توجه به حضور دکتر سرم فریاد زد :
_خفه شو بابا...
ماسک اکسیژن را از دوی دهانم پس زدم و نیم خیز شدم :
_میتونم... اینهمه تحمل کردم... بازم میتونم.
_بحث تحمل نیست عزیزم... ضربان قلبت بالا رفته ، هیچ
پیش رفتی هم حاصل نشده ، خطرناکه گلم... ماسکت رو
بذار لطفا.
بی توجه به حرف دکتر ، در بین دردهایی که هنوز همراهم
بود گفتم :
_حالم... خوبه... فقط... نفسم... تند شده.... همین.
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
🦋💖🌹🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_هشتاد_چهار.....
رادوین تخت را دور زد و با حرص آمیخته به عصبانیت ،
ماسکم را دوباره روی دهانم کشید و با خشم توی صورتم
گفت:
_ارغوان خفه شو تا خودم خفه ات نکردم.
چیزی نگفتم تا خشم رادوین کم شود که دکتر شایسته وارد
اتاق شد و با نگاهی به وضع من و مانیتور بالای سرم و
صحبت با دکتر خوشنام گفت :
_جناب پدر ، لطفا تشریف بیارید برگه ی اتاق عمل رو
امضا کنید.
فقط یک کلمه گفتم :
_نه...
که یک طرف صورتم سوخت. رادوین محکم فریاد زد:
_خفه...
لال شدم اما با بغض. نگاه دکتر خوشنام و شایسته روی
صورتم بود که رادوین همراه دکتر شایسته از اتاق بیرون
رفت و دکتر خوشنام برای دلداری دادنم گفت:
_عزیزم چرا امتناع میکنی ؟ ... شوهرت خیلی نگرانته ...
ضربان قلبتم خیلی نامنظمه ، بیشتر بخاطر سلامتی خودت
نگرانیم عزیزم وگرنه چیزی تا زایمانت نمونده.
_کمکم کنید... میتونم.
_با اینهمه نگرانی شوهر شما ، من یکی میترسم اصرار
کنم... ما دنبال دردسر نمیگردیم عزیزم... اینجوری بهتره
برات.
دکتر از اتاق بیرون رفت و کمی بعد رادوین وارد اتاق شد و
با جدیت همراه اخمش گفت:
_دختره ی زبون نفهم... فقط امشب داری با لجبازیات دِقم
میدیا .
دلخور از او سرم را برگردانده بودم سمت در و او دقیقا پشت
سرم ایستاده بود. درد هنوز پی در پی میامد و میرفت که
رادوین سر خم کرد توی صورتم :
_ارغوان... قهر کنی ، سرمو میکوبم به همین دیوار ها!
و دو پرستار در بین همان تهدید رادوین وارد اتاق شدند.
_خب عزیزم ، یه کمک برسون حاضرت کنیم واسه اتاق
عمل.
رادوین هم کمک کرد و با کمک دو پرستار ، گان اتاق
عمل تنم شد و روی ولیچر نشستم و رادوین در حالیکه
دسته های ولیچرم را هل میداد به جلو ، همراهمان آمد. در
بین دردهایی که حالا میدانستم به زودی به پایان میرسد تا
اتاق عمل رفتم و درست پشت در اتاق عمل ، رادوین از
بالای سرم ، خم شد و بوسه ای روی سرم زد و باز هم با
حرص گفت:
_حالا برگردی حالتو جا میارم تا اینقدر زبون نفهم نباشی.
سکوت کردم و دو پرستار با دیدن رادوینی که جلوی
چرخهای بزرگ ویلچر روی پنجه های پایش نشست ، به
خنده افتادن.
اصال نمیخواستم حتی نگاهش کنم. من خیلی صبورتر از
اینها بودم و حالا فقط بخاطر یه ضربه سیلی آرامَش ، اینقدر
دلم شکسته بود ؟!!!
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
🍀 ﷽ 🍀
#ارغــــــــوانــــــ🍁
#پارتـــ_صد_هشتاد_پنج.....
_ارغوان.... لعنتی ... میرم خودمو از همین پنجره پرت
میکنم پایین نا ... بابا لعنتی ، تو اگه طاقت درد کشیدن داری ،
من طاقت دیدن دردتو ندارم لامصب.
همان لحظه با فشار درد ، ناله کردم که پرستار گفت:
_بذارید زودتر ببریمش.
و قبل از هر حرف دیگری یا شاید رضایت من به آشتی ،
چرخهای ولیچر روی سنگهای سالن چرخید و از در شیشه
ای اتاق عمل گذشتم.
من خیلی با گذشت بودم. حقیقت زندگی رادوین را حتی از
خودش مخفی کردم و در اعماق قلبم چال . با واقعیت تلخ
وجود خودش که حاصل یک رابطه ی نامشروع بود کنار
آمده بودم چون از پدرم شنیده بودم که این بچه ها همان
قدر معصوم به دنیا می آیند که سایر بچه ها معصوم به دنیا
می آیند. هدایت برای همه ی انسان ها به یک اندازه هست
و هیچ کسی بخاطر گناه پدر و مادرش محکوم و مجبور به
گناه و ضاللت نیست. من حتی با این واقعیت تلخ کنار
آمدم بی آنکه حتی حرفی به رادوین بزنم. با خشم و لحن
تندش ، کنار آمدم و باز دلم را به همان کلمه ی لعنتی
هایش خوش کرده بودم
درد داشت هر ثانیه بیشتر میشد که با آمپول بی حسی ، از
کمر بی حس شدم و دردم کاهش یافت و چند دقیقه ای
نگذشت که صدای ظریف کوچولویی که داشت با گریه اش
مرا صدا میزد ، تمام افکارم را از سرم پاک کرد و فقط آنچه
ماند ، حضور خودش بود.
دکتر نوزاد را روی سینه ام گذاشتم و گفت:
_اینم آقا پسر شما.... به به چه خوش قدم اذان مغرب رو
دادند...
یه ذوقی توی وجودم نشست که اشک به صورتم آورد.
وقتی تخت چرخدارم را از اتاق عمل بیرون میبردند ،
رادوین را پشت در اتاق دیدم ، که با صدای پرستار سمت ما
آمد:
_بفرمایید اینم خانمتون... صحیح و سالم.
چه لحظه ای بود همان دیدار چند ثانیه ای! رنگ نگاهش
خیلی خاص بود و لبخندی خاص تر به صورتش نشست ،
به هر کدام از خدمه هایی که تختم را روی سنگ های
سالن هل میدادند ، چند اسکناسی داد و بعد خم شد سمت
صورتم و پیشانیم را بوسید.
بوسه اش انگار تپش زندگی داشت ، آنقدر پر ضرب که
حتی دلخوریم را برد و نگاه خاصش در چشمانم دوری زد:
_ تو امشب منو سکته دادی ارغوان... بعدا به حسابت
میرسم.
به اتاقم برگشتم. رادوین دسته گل بزرگی خریده بود و چند
بادکنک تولد را دور تا دور تخت نوزاد زده بود. و حتی کیک
کوچکی خریده بود که تنها یک شمع کوچک داشت. باورم
نمیشد اینهمه ذوقش را اینگونه خرج کرده بود. با کمک
خودش و چند پرستار روی تخت اتاق جابه جا شدم و اتاق
خالی شد ، جز من و خودش. کمرم هنوز بی حس بود و به
همین دلیل تخت کامال خوابیده بود و سرم بی بالشت روی
تخت که از کنار نرده های تخت سمت من خم شد و
اخمش را نشانم داد و لبخندش را به رخم کشید :
_حالا با من لج میکنی ؟
با اخمی که حالا خریدار داشت گفتم :
_شما هم که خوب ادبم کردی؟! ... جلوی چشم دکتر
خوشنام زدی تو گوشم!
لبخندش پررنگ تر از اخمش شد :
_از بس زبون درازی تو!.... من یکی حریفت نمیشدم ، اگه
نمیزدم که الان مرده بودی دیوونه!
جوابش را ندادم و همچنان اخمم را نگه داشتم که لحنش
نرم شد ، اخمش هم همینطور و صدایش با انعطاف بیشتری
، زمزمه :
_خب حالا... ناز نکن برام...
و بعد بوسه ای روی گونه ام زد:
🦋
🦋🦋
🦋🦋🦋✨
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
sajadie.mp3
9.73M
دعای هفتم #صحیفه_سجادیه
جهت رفع بیماری منحوس #کرونا
باهم قرائت می کنیم.
🦋💖🌹🏴🏴🏴🏴🏴
4_5793920189498131037.mp3
10.12M
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
🌷تقدیم به همه ی #شهدای_مدافعان_حرم
شادی روح همشون #صلوات
🌹🍃🌹🍃
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
🌹شهـــید ابراهیم هادی:
به تمامی ملت، خصوصاً مسئولین امر تذکر میدهم که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آنچنان که خداوند، اسلام و امام میخواهند، انجام داده باشید.
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
تا بال و پر عشق به جانم دادند / در وادی عاشقان مکانم دادند
گفتم که کجاست کعبه اهل ولا / درگاه حسین را نشانم دادند
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
💢 به دلم اومده که شهید میشم
🔹خیلی با هم رفیق بودیم و هر وقت فرصتی دست می داد با هم کشتی می گرفتیم . البته او احترامم را داشت و کمرم را به خاک نمی زد ، چون من عمویش بودم .با این وجود خدمت توی هنگ مرزی ارومیه او را عوض کرده بود . آخرین مرخصی یک عکس آورد و داد به مادربزرگش : « من شهید می شم . این عکس رو هم گرفتم برای روی قبرم !» . مادرم که خیلی عصبانی شده بود دعوایش کرد . قبلا هم این حرف را از او شنیده بودم . گفته بود: « آرزومه شهید بشم »یا « به دلم اومده شهید میشم » و همین طور هم شد .
🔹“شهید یاسر سلیمی” از مرزبانان هنگ مرزی پیرانشهر چهارم تیرماه 94 در حین حراست از مرزهای ایران به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلامبرخورشید
#صفحهپنجاهدو
در مسجد النبىّ كنار ضريح پيامبر نشسته بودم و مشغول خواندن قرآن بودم، خدا را شكرگزار بودم كه براى دهمين بار به من توفيق اين سفر را داده بود.
ساعتى گذشت، ديگر مى خواستم از جاى خود بلند شوم كه يكى از برادارن اهل سنّت به نزد من آمد، او دوست داشت تا با من سخن گويد، گويا او مى خواست مرا ارشاد نمايد تا دست از عقيده خود بردارم.
من با كمال احترام با او برخورد نمودم و اين گونه بود كه گفتگوى ما آغاز شد:
ــ شما شيعيان، يارانِ پيامبر (صحابه پيامبر) را لعنت مى كنيد و به آنان ناسزا مى گوييد. شما زيارت عاشورا مى خوانيد و در آنجا شما ياران پيامبر را لعنت مى كنيد. كسى كه به ياران پيامبر ناسزا بگويد كافر است!
ــ ما به ياران پيامبر احترام مى گذاريم و فقط از گروه اندكى از آنان بيزارى مى جوييم. ما هرگز ناسزا و دشنام به كسى نمى گويم. حتماً مى دانى لعن با دشنام فرق مى كند، خدا در قرآن از دشنام دادن نهى نموده است.
ــ به هر حال، شما گروهى از ياران پيامبر را لعن مى كنيد.
ــ ما در زيارت عاشورا از خدا مى خواهيم همه كسانى كه به خاندان پيامبر، ظلم و ستم كردند از رحمت خود دور كرده و آنان را لعنت كند، خدا خودش در قرآن همه ستمكاران را لعن كرده است.
ــ پس قبول دارى كه شما عدّه اى از ياران پيامبر را لعن مى كنيد. خوب، براى همين كار، همه شما كافر هستيد.
ــ يعنى تو مى گويى هر كس يكى از ياران پيامبر را لعنت كند، كافر است؟
ــ بله.
ــ برادر! يك سؤال از شما داشتم. نظر شما در مورد حضرت على(ع)چيست؟ آيا او از ياران پيامبر بود؟
ــ شما شيعيان خيال مى كنيد كه ما حضرت على(ع) را قبول نداريم. ما على را خليفه چهارم خود مى دانيم. چه كسى فداكارى و شجاعت او را مى تواند انكار كند.
ــ برادر! نظر شما در مورد معاويه چيست؟
ــ معاويه، خليفه مسلمانان و اميرمؤمنان است. پيامبر به او وعده بهشت داده است.
ــ عجب! يعنى تو مى گويى كه معاويه اهل بهشت است؟
ــ بله.
ــ برادر! تو نبايد اين حرف را بزنى.
ــ براى چه؟
ــ گوش كن! مگر تو نگفتى كه هر كس يكى از صحابه پيامبر را لعن كند، كافر است و به جهنّم مى رود.
ــ بله. من گفتم. امّا اين چه ربطى به اين حديث دارد.
ــ برادر! نظر تو در مورد كتاب "صحيح مسلم" چيست؟
ــ اين كتاب يكى از بهترين و صحيح ترين كتاب هاى ماست. هيچ كس نمى تواند در درستى و اعتبار مطالب آن شك كند.
ــ برادر! در همان كتاب چنين آمده است: يك روز معاويه با سعدبن ابىوقاص روبرو شد. معاويه به سعدبن ابىوقاص گفت: شنيده ام كه تو على(ع) را دشنام نمى دهى؟ چرا از دشنام دادن على(ع) سرپيچى مى كنى؟"، در كتب ديگر شما آمده است كه آن روز معاويه، على(ع) را لعنت كرد.نعوذن به لله همچنين او دستور داد تا در روزهاى جمعه، در همه شهرها، على(ع) را لعن كنند.
ــ خوب. حالا تو مى خواهى چه چيزى را ثابت كنى؟
ــ برادر! تو قبول دارى على(ع) از ياران پيامبر است، از آن طرف مى گويى كه هر كس يكى از ياران پيامبر را لعن كند، كافر است، در تاريخ آمده است كه معاويه، ساليان سال، على(ع) را لعنت مى كرد. نتيجه اين سه مطلب چه مى شود؟
ــ مى شود منظور خودت را واضح بگويى؟
ــ با آن سه مقدّمه اى كه گفتم، معلوم مى شود كه معاويه كافر بوده است. همه مردمى كه به دستور او عمل كردند. كافر بودند، تو بايد از معاويه اى كه كافر است بيزار باشى!! پس چرا او را از اهل بهشت مى دانى؟ چرا براى او اين همه حديث هاى دروغ مى بافى! چرا؟
ــ عجب! من تا به حال به اين نكته فكر نكرده بودم!
ــ برادر! تو اگر مى خواهى معاويه برايت مقدّس بماند، و او را خليفه بر حقّ بدانى، بايد دست از اين عقيده خودت بردارى و ديگر لعن ياران پيامبر را مساوى با كفر ندانى، زيرا اگر لعن ياران پيامبر، كفر باشد، معاويه هم كافر شده است. آيا تو حاضرى قبول كنى كه معاويه كافر بوده است؟
ــ نه، هرگز، معاويه، خليفه مسلمانان است. چگونه مى شود او كافر باشد.
ــ پس از عقيده اوّل خودت دست بردار! اگر بگويى لعن يكى از ياران پيامبر، مساوى با كفر است، معاويه هم كافر مى شود (چون او سال ها على(ع)را لعن كرده است)، پس تو بايد از اين عقيده خود دست بردارى.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#سلامبرخورشید
#زیارتعاشورا
#انتخابات
#نشرحداکثری
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر تو و عاشوراۍ کوچکـے کھ در چشمان تو خلاصہ شده . .
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ تذکر حاج محمود #کریمی به هیئتی ها
🎞من تابع ولی امرم هستم.
اگر یک نفر هم فاصله اجتماعی را رعایت نکند، همانجا سینهزنی را قطع میکنم و میروم.
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
09-Shoor-Nariman Panahi-Roze 2 Moharam 14000520.mp3
6.86M
شور
حسین من ای شهید بی کفن...
🎙کربلایی نریمان پناهی
روز دوم محرم الحرام ۱۴۴۳
چهارشنبه۲۰مردادماه۱۴۰۰
#سلامبرحسین
#کانالشهداءومهدویت
@shohada_vamahdawiat
<======🏴🌻🏴======>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهچهارم
از شب گذشته است. نامه رسانى وارد مدينه مى شود و بدون درنگ به سوى قصر حكومتى مى رود تا با امير مدينه (وليد بن عُتبه) ديدار كند.
نامه رسان به نگهبانان قصر مى گويد:
ــ من همين الآن، بايد امير مدينه را ببينم.
ــ امير مدينه استراحت مى كند، بايد تا صبح صبر كنى.
ــ من دستور دارم اين نامه را هر چه سريع تر به او برسانم. به او خبر دهيد پيكى از شام آمده است و كار مهمّى دارد.
اميرِ مدينه با خبر مى شود، نامه را مى گيرد و آن را مى خواند. او مى فهمد كه معاويه از دنيا رفته و يزيد روى كار آمده است.
امير مدينه گريه مى كند، امّا آيا او براى مرگ معاويه گريه مى كند؟
امير مدينه به خوبى مى داند كه امام حسين(ع) با يزيد بيعت نمى كند. گريه او براى انجام كارِ دشوارى است كه يزيد از او خواسته است. آيا او اين مأموريّت را خواهد پذيرفت؟
امير مدينه خود را ملامت مى كند و با خود مى گويد: "ببين كه رياست دنيا با من چه مى كند. آخر مرا با كشتن حسين چه كار".
او سخت مضطرب و نگران است و مى داند كه نامه رسان منتظر است تا نتيجه كار را براى يزيد ببرد. اگر از دستور يزيد سرپيچى كند، بايد منتظر روزهاى سختى باشد.
"خدايا، چه كنم؟ كاش هرگز به فكر حكومت كردن نمى افتادم! آيا اين رياست ارزش آن را دارد كه من مأمور قتل حسين شوم. هنوز مردم مدينه فراموش نكرده اند كه پيامبر چقدر به حسين علاقه داشت. آنها به ياد دارند كه پيامبر، حسينش را غرق بوسه مى كرد و مى فرمود: "هر كس كه حسينِ مرا دوست داشته باشد خدا نيز، او را دوست مى دارد". هر كس امام حسين(ع) را مى بيند به ياد مى آورد كه پيامبر او را گلِ زندگى خود مى دانست. چرا يزيد مى خواهد گل پيامبر را پر پر كند؟
<=====■■■■■■=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#نهمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef