﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
آیا هنـوز مانده دلـم را صدا ڪنے؟
نوبت نشد ڪہ داد دلـم را دوا ڪنے؟
از شَر نَفس، خستہ ام پناهم نمےدهے؟
پاسخ بہ التمـاس نگاهـم نمےدهے؟
#نوای_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا،
کمک کن دیرتر برنجم،
زودتر ببخشم،
کمتر قضاوت کنم
و بیشتر فرصت دهم ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🌷🌻☘🇮🇷🇮🇷
#نیمهیتاریک
#پارتدهم
ناباورانه و عصبی سرم را تکان میدهم: دارین چرت میگین. امکان نداره! منو پیاده کنین بذارین برم!
مردی که در جای راننده نشسته، وقتی تقلایم برای باز کردن در را میبیند میگوید: قفله. الان اوضاع خطرناکه،
بهتره درها قفل باشه.
دست از تقال میکشم. مرد آینه جلو را طوری تنظیم میکند که صورتش را ببینم و میگوید: ابوالفضلم.
عصبی میخندم: منو مسخره کردین؟
بشری دستش را میگذارد روی دستانم: نه. باور کن واقعیه.
عالی شد. بعداز ظهر شنبه یکروز پاییزی،وسط اغتشاش و اعتصاب و درگیری، یک آدم دیوانه با اسلحه تهدیدم
کرده که دفترت را بده و سه تا آدم خل و چل نجاتم دادهاند و میگویند ما شخصیتهای رمانت هستیم؛ بچه های
تو. موقعیت از این مسخره تر در دنیا وجود ندارد. زیرلب میغرم: احمقانه س!
عباس میخندد: پس بگو چرا همهمون انقدر شکاک و دیرباوریم. این ویژگی مامانه.
و نگاهم میکند. از این که خرس گنده به من میگوید مامان لجم میگیرد. عباس ادامه میدهد: ویژگی شخصیتی
اکثر ماها شبیه شما شده. چون تیکه های شخصیت توایم.
بشری هم حرف عباس را تایید میکند: حتی گاهی میتونیم رفتارها و واکنشهات رو پیشبینی کنیم.
کمی ازشان میترسم. من الان با خودم مواجهم. چندتا آدم که تکثیر شدهی شخصیت مانند. بشری به ابوالفضل
میگوید: الان کجا میری؟
ابوالفضل حرفهای رانندگی میکند و میگوید: میخوام ببینم از این کوچه پس کوچهها میشه برسیم خونه یا نه.
همه خیابونای اصلی بسته س. قفلِ قفل.
عباس میگوید: معلومه از قبل یه برنامهریزی دقیق داشتن. چون مردم معمولی نمیتونن انقدر سریع کل شهر به این
بزرگی رو قفل کنن. این برنامه از یه جای دیگه داره هدایت میشه.
ابوالفضل سرش را تکان میدهد: این دفعه هم قرعه به نام ما اصفهانیا افتاده. مرکز اعتراضات اصفهانه. توی تهران
چون برف میومد خیلی کاری نکردن.کمی درباره شخصیتهایی که با آنها طرفم فکر میکنم و بعد میپرم وسط حرفشان: وایسین ببینم، عباس مگه تو
سال نود و شیش شهید نشدی؟ پس اینجا چکار میکنی؟ الان باید دو سال از شهادتت گذشته باشه!
بشری لبخند میزند؛عباس هم. عباس میگوید: تا وقتی تو زنده هستی ما هم زندهایم. گفتیم که، ما تیکه های وجود
توایم. الان من که هیچی، کمیل هم که ده سال پیش شهید شد زنده ست.
☘
💐☘
💐💐☘
💐💐💐☘
💐💐💐💐☘
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهنودیکم
الله اكبر، الله اكبر!
صداى اذان صبح در دشت كربلا طنين انداز مى شود. امام حسين(ع) همراه ياران خود به نماز مى ايستد.
نماز تمام مى شود و امام دست به دعا برمى دارد: "خدايا! تو پناه من هستى و من در سختى ها به يارى تو دل خوش دارم. همه خوبى ها و زيبايى ها از آن توست و تو آرزوى بزرگ من هستى".
سپس ايشان برمى خيزد و رو به ياران خود مى گويد: "ياران خوبم! آگاه باشيد كه شهادت نزديك است. شكيبا باشيد و صبور، كه وعده خداوند نزديك است. ياران من! به زودى از رنج و اندوه دنيا آسوده شده و به بهشت جاودان رهسپار مى شويد".
همه ياران يك صدا مى گويند: "ما همه آماده ايم تا جان خود را فداى شما نماييم".
با اشاره امام، همه برمى خيزند و آماده مى شوند. امام نيروهاى خود را به سه دسته تقسيم مى كند.
دسته راست، دسته چپ و دسته ميانه. زُهير فرمانده دسته راست و حَبيب بن مظاهر فرمانده دسته چپ لشكر مى شوند و خود حضرت نيز، در قلب لشكر قرار مى گيرد.
پروانه ها آماده اند تا جان خود را فداى شمع وجود امام حسين(ع) كنند.
امام پرچم لشكر را به دست برادرش عبّاس مى دهد. او امروز علمدار دشت كربلاست.
امام، اكنون دستور مى دهد تا هيزم هاى داخل خندق را آتش بزنند.
سوارى به سوى لشكر امام مى آيد. او همراه خود شمشيرى ندارد، امّا در دست او نامه اى است. خدايا، اين نامه چيست؟
او جلو مى آيد و مى گويد: "من نامه اى براى محمّد بن بَشيردارم. آيا شما او را مى شناسيد؟"
محمد بن بَشير از ياران امام است كه اكنون در صف مبارزه ايستاده است.
نگاه كن! محمّد بن بَشير پيش مى آيد. آورنده نامه يكى از بستگان اوست.
سلام مى كند و مى گويد از من چه مى خواهى؟
ــ اين نامه را براى تو آورده ام.
ــ در آن چه نوشته شده است؟
ــ خبر رسيده پسرت كه به جنگ با كافران رفته بود، اكنون اسير شده است. بيا برويم و براى آزادى او تلاش كنيم.
ــ من فرزندم را به خدا مى سپارم.
امام حسين(ع) كه اين صحنه را مى بيند، نزد محمّد بن بَشير مى آيد و مى فرمايد: "من بيعت خود را از تو برداشتم. تو مى توانى براى آزادى فرزند خود بروى".
چشمان محمّد بن بَشير پر از اشك مى شود و مى گويد: "تو را رها كنم و بروم. به خدا قسم كه هرگز چنين نمى كنم".
نامه رسان با نااميدى ميدان را ترك مى كند. او خيلى تعجّب كرده است. زيرا محمّد بن بَشير، پسر خود را بسيار دوست مى داشت. او را چه شده كه براى آزادى پسرش كارى نمى كند؟
او نمى داند كه محمّد بن بَشير هنوز هم جوان خود را دوست دارد، امّا عشقى والاتر قلب او را احاطه كرده است. او اكنون عاشق امام حسين(ع) است و مى خواهد جانش را فداى او كند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌺امام حسین(ع):
"هرگاه دو نفر قهر باشند آنکه برای آشتی پیشقدم شود زودتر از دیگری وارد بهشت
می شود."
📚محجه البیضا/۴:۲۲۸
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۲۹۳🌷
🌹ﻻ ﺍِﻟﻪَ ﺍِﻻّ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﻌَﺰِﻳﺰُ ﺍﻟْﺤَﻜﻴﻢ🌹
🔹زیارت جامعه ی کبیره🔹
☘شخصی ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ.ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺎﺷﺪ. ﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ؟!ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻘﺪﺭ؟ ﮔﻔﺖ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺑﯿﻔﺘﻢ ﻭ ﺳﺠﺪﻩ ﮐﻨﻢ. ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺳﺠﺪﻩ ﮐﻦ. ﺳﺠﺪﻩ ﮐﺮﺩ.ﺳﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩ،حضرت فرمود: ﺑﺒﯿﻦ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻦ ﺳﺠﺪﻩ ﮐﺮﺩﯼ،ﺣﺎﻻ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﺪﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﺑﮑﻨﯽ؟! ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﮐﺮﻧﺶ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﺮﺩﯼ. ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ.ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﯽ؟! ﮔﻔﺖ: ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ.
فرمود:ﺑﺪﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ .ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻭ ﺧﺎﮐﺴﺎﺭﯼ ﮐﻦ. ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯽﺍﻓﺘﯿﻢ. ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻨﺪﻩﯼ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﯿﻢ.
☘ﻓﺮﻕ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﻢ ﻣﯽﺑﺮﯾﻢ ﺳﺮ ﭼﺸﻤﻪ ﻣﯽﮔﻮﯾﯿﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ.ﺟﺰ ﺍﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ.
🍃ﺍﮔﺮ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻋﺰﺕ ﺩﺍﺭﻧﺪ،اﯾﻦ ﻋﺰﺕ ﯾﮏ ﭼﺸﻤﻪ ﺩﺍﺭﺩ. ﭼﺸﻤﻪﯼ ﻋﺰﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﺍیشان ﻣﯽﺑﯿﻨیم ﯾﮏ ﭼﺸﻤﻪﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ. ﭼﺸﻤﻪﯼ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ.
🍃ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻋﺰﺕ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ "ﻭَﻟِﻠَّـﻪِ ﺍﻟْﻌِﺰَّﺓُ جمیعا" (ﻣﻨﺎﻓﻘﻮﻥ/ 8) ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﺩ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﺧﺪﺍ.اگر ﻭﺻﻞ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺷﺪ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﯽﺷﻮﺩ.ﺭﺍﻩ ﻋﺰﺕ ﻫﻢ ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ.ﻋﺰﯾﺰ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻘﺘﺪﺭ. ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ انجام دهد.
🍃ﺣﮑﯿﻢ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ را ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﺑﺨﻮﺍﻩ.ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﺣﮑﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺩﻋﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻧﺸﺪ ﻧﮕﻮ ﺍﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﻧﯿﺴﺖ. ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ. ﺍﻭ ﺣﮑﯿﻢ ﺍﺳﺖ. ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﺗﻮﺟﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ.
🍃 ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ما ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮیم و ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺳﺮمان را ﺍﺯ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﺮﺩﺍﺭیم،ﺑﻪ ﺍﯾﻦ و آن ﻧﻔﺮﯾﻦ ﮐﻨیم ﮐﻪ ﺳﻨﮓ ﺳﯿﺎﻩ ﺷﻮﺩ!،ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮﻫﺎ ﻧﯿﺴﺖ.یا این که حاجتمان در جا برآورده شود،چنین خبری نیست.ﺍﻭ ﺣﮑﯿﻢ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫیم ﺑﺎﯾﺪ ﺣﮑﯿﻤﺎﻧﻪ بخواهیم...
💐☘🌻💐☘🌻💐☘🌻
#مهدی_شناسی
#قسمت_293
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
#ابراهیم می گفت:
همیشه به دنبال #حلال باش!
مال #حرام زندگی را به 🔥آتش می کشد.
#پول حلال کم هم باشد برکت دارد.
سلام بر ابراهیم:
🌸🍃🌸🍃🌸
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
السَّلامُ عَلیڪَ ایُّهَا المُقَدَّمُ المَامول
السَّلامُ عَلَیڪَ بِجَوامِعِ السَّلام
💞سلام بر تو ای کسی که اوّلین آرزوی همه هستی
همه سلامها و درودها نثار تو باد
#صلوات بر قطب عالم امکان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا،
کمک کن دیرتر برنجم،
زودتر ببخشم،
کمتر قضاوت کنم
و بیشتر فرصت دهم ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🌷🌻☘🇮🇷🇮🇷
#نیمهیتاریک
#پارتیازدهم
کمیل را نمیشناسم: کمیل دیگه کیه؟ من همچین شخصیتی ننوشتم!
ابوالفضل میخندد: اونو هنوز ننوشتی، ولی توی وجودت هست. اتفاقا همین امروز توی آزمایشگاه داشتی روی
شخصیتش فکر میکردی، ایده رمانش چندروز پیش به فکرت رسید. الان حتی شخصیتهایی که هنوز نوشته نشدن
هم زنده ان. چون تو زنده ای.
چقدر پیچیده و غیرقابل باور! اینها را به هرکس بگویند، آدرس و شماره تلفن آسایشگاه فارابی را بهشان میدهد.
تازه یادم میافتد قرار است بروم خانه. مینالم: من باید برم خونه! خانوادهم منتظرن!
بشری سر تکان میدهد: حرفشم نزن. بهزاد آدرس خونهتون رو بلده. میاد سراغت.
باز هم یک مجهول مسخره جدید. تقریباً جیغ میکشم: بهزاد دیگه کیه؟
-بهزاد همونه که میخواست دفتر رو ازت بگیره. اونم شخصیت یکی از رماناته. هنوز ننوشتیش؛ همونی که امروز
توی آزمایشگاه داشتی روی ایده ش فکر میکردی. همون که کمیل هم توش بود.
در ذهنم حرفهای بشری را کنار هم میچینم؛ پس برای همین بود که بهزاد میتوانست پیشبینی کند که قصد
فرار یا جیغ دارم. چون خودش هم بخشی از من بود؛ احتمالا نیمه تاریک من.
مینالم: من باید برم خونه! نمیشه شب توی خیابون بمونم که!
عباس که نگاهش به جلوست میگوید: فعلا میبریمت یه جای امن تا آبا از آسیاب بیفته.
-کجا؟
عباس با لبخند شیطنت آمیزی به ابوالفضل نگاه میکند: اون دیگه رازه! به قول خودتون یه شگفتانه ست!
اخم میکنم. عباس میگوید: خیالتون راحت، مطمئن باشید ما به شما آسیب نمیزنیم.
با حرص نفسم را بیرون میدهم: خب به خانوادهام چی بگم؟بشری گوشیاش را درمیآورد و میگوید: بگو رفتی خونه یکی از دوستات؛ یعنی ما.
موبایلش را به سمت من دراز میکند: بگیرزنگ بزن بهشون، برای این که لازم بشه خودم باهاشون صحبت میکنم که مطمئن بشن. شما رو نمی شناسه.
با مادر تماس میگیرم و توضیح میدهم که اتفاقی یکی از دوستانم را دیدهام و میتوانم به خانه شان بروم، چون
بازگشت در این شرایط به خانه ممکن نیست. پدر کمی شک دارد و میخواهد از قابل اعتماد بودن خانواده دوستم
مطمئن شود. بشری خودش با پدر صحبت میکند تا خیال پدر راحت باشد. با این وجود پدر آدرس خانه و شماره
تلفنش را میگیرد و میسپارد هربار با خانه تماس بگیرم.
☘
💐☘
💐💐☘
💐💐💐☘
💐💐💐💐☘
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
.
وقتـے میبینۍ رفیقت ناراحتـھ ؛
حالـش خوش نیس ، دلش گرفتہ . .
بیخیـال نباش❗️-
شھـید هادۍ . . .
تو رفاقت کـم نمیزاشت🖇
'
〈حواسـت بـھ رفیقـت باشـھ مشتـے🌿〉
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهنوددوم
اين شيشه سبز چيست كه در دست آن فرشته است؟
براى چه او به زمين آمده است؟ او آمده تا خون سرخ حسين(ع) را در اين شيشه سبز قرار دهد. امام حسين(ع) مهمان جدّش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است.
اين پيامبر است كه با حسينش سخن مى گويد: "فرزندم! تو شهيد آل محمّد هستى! تمام اهل آسمان منتظر آمدن تواند و تو به زودى كنار من خواهى بود. پس به سوى من بشتاب كه چشم انتظار توام".
آن فرشته مأمور است تا خون مظلوم و پاك تو را به آسمان ببرد. چرا كه خون تو، خون خداست. تو ثارالله هستى!
امام از اين خواب شيرين بيدار مى شود. او بار ديگر آغوش گرم پيامبر را در خواب احساس مى كند.
امروز دشمنان مى خواهند اسلام را نابود كنند، امّا تو با قيام خود دين جدّت را پاس مى دارى.
تو با خون خود اسلام را زنده مى كنى و اگر حماسه سرخ تو نباشد، اثرى از اسلام باقى نخواهد ماند. خون سرخ تو، رمز بقاى اسلام است.
آرى! تو خون خدايى! السلام عليك يا ثارالله!
سپاه كوفه آماده جنگ مى شود. در خيمه فرماندهى، سران سپاه جمع شده و به اين نتيجه رسيده اند كه بايد هر چه سريع تر جنگ را آغاز كنند. برنامه آنها اين است كه از چهار طرف به سوى اردوگاه امام حسين(ع) حمله كنند و در كمتر از يك ساعت او و يارانش را اسير نموده و يا به قتل برسانند.
عمرسعد به شمر مى گويد: "خود را به نزديكى خيمه هاى حسين برسان و وضعيّت آنها را بررسى كن و براى من خبر بياور".
شمر، سوار بر اسب مى شود و به سوى اردوگاه امام پيش مى تازد.
آتش!
خدايا! چه مى بينم؟ سه طرف خيمه ها پر از آتش است. گودالى عميق كنده شده و آتش از درون آنها شعله مى كشد.
يك طرف خيمه ها باز است و مقابل آن، لشكرى كوچك امّا منظّم ايستاده است. آنها سه دسته نظامى اند. شير مردانى كه شمشير به دست آماده اند تا تمام وجود از امام خويش دفاع كنند.
او مى فهمد كه ديگر نقشه حمله كردن از چهار طرف، عملى نيست.
شمر عصبانى مى شود. از شدّت ناراحتى فرياد مى زند: "اى حسين! چرا زودتر از آتش جهنّم به استقبال آتش رفته اى؟".
سخن شمر دل ها را به درد مى آورد. شمر چه بى حيا و گستاخ است. مسلم بن عَوْسجه طاقت نمى آورد. تيرى در كمان مى نهد و مى خواهد حلقوم اين نامرد را نشانه رود.
ــ مولاى من، اجازه مى دهى اين نامرد را از پاى درآورم.
ــ نه، صبر كن. دوست ندارم آغازگر جنگ ما باشيم.
مسلم بن عوسجه تير از كمان بيرون مى نهد.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۲۹۴🌷
🌹ﻭَﺍَﺷْﻬَﺪُ ﺍَﻥَّ ﻣُﺤَﻤَّﺪﺍً ﻋَﺒْﺪُﻩُ ﺍﻟْﻤُﻨْﺘَﺠَﺐُ🌹
🔹زیارت جامعه کبیره🔹
🌺ﺷﻤﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﭼﺸﻤﻪ ﮐﻪ ﻣﯽﺁﯾﯿﺪ،ﺍﻃﺮﺍﻑ ﭼﺸﻤﻪ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﯿﺪ،ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﺪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﻪ ﺁﺏ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﻧﺜﺎﺭ ﺍﻭ ﻣﯽﮐﻨﺪ.ﺁﻥ ﻫﻢ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ.ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ و ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍلّا ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ.
🌺 می فرماید: ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ امام ﭼﺮﺍ ﺭﺣﻤﺖ و ﻧﻮﺭ ﺍﻟﻬﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ می کند؟ﭼﻮﻥ ایشان ﻋﺒﺪ و ﺟﻮﯼ ﺧﺪﺍ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﻣﺎ ﺟﻮﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ،ﻫﻤﻪﯼ ﻣﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﺟﻮﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻧﻤﯽﮐﻨﯿﻢ! ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻨﮓ! ﭼﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺑﮑﻨﺪ؟!
ﺯﻣﯿﻦ آب حیات را ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺑﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽ ﺑﮑﻨﺪ.
🌺 ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ صلوات الله علیه و آله ﭼﻮﻥ ﻋﺒﺪ ﺷﺪ، ﻣﻨﺘﺠﺐ ﺷﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻨﺘﺨﺐ ﺷﺪ. ﺍﯾﻦ فراز ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮔﺮﺍ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯼ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ.ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ. ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ،ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺖ. ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ،خدا هم او را انتخاب کرد.
🌹ﺃَﺭْﺳَﻠَﻪُ ﺑِﺎﻟْﻬُﺪَﻯ ﻭَ ﺩِﻳﻦِ ﺍﻟْﺤَﻖِّ🌹
🌿ﯾﮏ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﻃﺮﺍﻓﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﻭﻟﯽ ﭼﺸﻤﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺧﻮﺩﺵ ﺁﺏ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻃﺮﻓﯽ ﺁﺏ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺮﻭ و ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩﯼ ﻇﺮﻓﯿﺘﺶ. ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﯽﺩﻫﺪ و ﻟﺒﺮﯾﺰ ﻭ ﺳﺮﺷﺎﺭﺵ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
🌿ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ صلوات الله علیه و آله ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺟﻮﯼ ﺑﻮﺩ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﮔﯽ و ﺧﺎﮐﺴﺎﺭﯼ و ﺑﻨﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ.
🌿 ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺍﻭ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺟﻮﯼ ﺁﻥ ﭼﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﻧﻤﯽﺩﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﺩﻫﺪ.
🌿ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺷﺪ "ﺭﺳﻮﻟﻪ" ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺟﻮﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﺁﺏ ﭼﺸﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻞﻫﺎ ﻭ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ. ایشان ﻫﻢ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ سخاوتمندانه ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ انسان ها ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ.
🌿چرا ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ؟ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﮑﻨﺪ. ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺁﺏ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﺬﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺑﺎﻻ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺑﮑﻨﺪ و ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﺮﻭﺩ و ﺭﺷﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
🍃ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﻧﺮﯾﺰﯼ ،ﻫﻮﺍ و ﮔﺮﺩ ﻭ ﻏﺒﺎﺭ ﻣﯽﺭﻭﺩ. ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﺩ. بنابراین ﺩﯾﻦ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﯾﻦ ﺑﺎﻃﻞ، ﺍﺯ ﺩﯾﻦﻫﺎﯼ ﭘﻮﭺ ﻭ ﮐﺎﺫﺏ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﮑﻨﻨﺪ.
🍃ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪﺍﯼ ﺧﺎﺹ ﺍﺯ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ:" ﻣَﺎ ﺣَﻘِﯿﻘَﺔٌ ﺍﻟﺪِّﯾﻦِ" ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﯾﻦ ﭼﯿﺴت؟ِ ﻓﺮﻣﻮﺩ:" ﺣُﺴْﻦُ ﺍﻟُﺨُﻠْﻖِ" ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺩﻡ رفت ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺖ و ﮔﻔﺖ:"ﻣَﺎ ﺣَﻘِﯿﻘَﺔٌ ﺍﻟﺪِّﯾﻦ"ِ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ: "ﺣُﺴْﻦُ ﺍﻟُﺨُﻠْﻖ"ِ ﺁﻣﺪ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ﮔﻔﺖ:" ﻣَﺎ ﺣَﻘِﯿﻘَﺔٌ ﺍﻟﺪِّﯾﻦِ"ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ :"ﺣُﺴْﻦُ ﺍﻟُﺨُﻠْﻖ"ِ ﺭﻓﺖ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ:! ﻣَﺎ ﺣَﻘِﯿﻘَﺔٌ ﺍﻟﺪِّﯾﻦِ"ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺣُﺴْﻦُ ﺍﻟُﺨُﻠْﻖِ (ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻭﺭّﺍﻡ، ﺝ1، ﺹ89)
🍃آن شخص ﺧﯿﻠﯽ ﺭﻧﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩ! ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺁﻥ ﭼﻪ ﮐﻪ پیامبر ﻣﯽ فرماید ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ هست؟ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺴﻦ ﺧﻠﻖ ﺩﺍﺭﺩ؟پس ﯾﮏ ﺣﺮﮐﺖ ﻏﯿﺮ ﻣﺘﻌﺎﺭﻓﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ پیامبر عصبانی شود و به هم بریزد،که این طور نشد.
🍃 ﺍﯾﻦ ﺣﺴﻦ ﺧﻠﻖ ﻫﻢ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺧﻮﺵ ﻭ ﺑﺶ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ. ﺧﻨﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ. ﺣﺴﻦ ﺧﻠﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺧﻼﻕ ﺯﯾﺒﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ...
💐☘❤️🌻💐☘🌻❤️
#مهدی_شناسی
#قسمت_294
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
1_409332082.mp3
2.49M
🍃🌴🌼🎼 آوای شبانه
🍃🌴🌺زیبا و آرامبخش
شبتون بخیر 🌻💖
🌹💖🌟🌙✨💖🌹
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
چہ میشود ڪہ بگوید خدا به جبرائیل
بگو بہ حضرت مهـدی رسیده نوبٺ ٺو
تمام خواست ما ازخدا فقط این است
ظهور یا فـرج عاجل و سلامـت تو
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
#نیمهیتاریک
#پارتدوازدهم
بشری گوشیاش را درمیآورد و میگوید: بگو رفتی خونه یکی از دوستات؛ یعنی ما.
موبایلش را به سمت من دراز میکند: بگیرزنگ بزن بهشون، برای این که الزم بشه خودم باهاشون صحبت میکنمشما رو نمیشناسه.
که مطمئن بشن.
با مادر تماس میگیرم و توضیح میدهم که اتفاقی یکی از دوستانم را دیدهام و میتوانم به خانه شان بروم، چون
بازگشت در این شرایط به خانه ممکن نیست. پدر کمی شک دارد و میخواهد از قابل اعتماد بودن خانواده دوستم
مطمئن شود. بشری خودش با پدر صحبت میکند تا خیال پدر راحت باشد. با این وجود پدر آدرس خانه و شماره
تلفنش را میگیرد و میسپارد هربار با خانه تماس بگیرم.
گوشیِ بشری زنگ میخورد. بشری زمزمه میکند: اریحاست!
و پاسخ میدهد: الو اریحا کجایی؟
. ...-
-ما خودمونم گیرافتادیم. نمیتونیم کاری بکنیم.
. ...-
-بهتره نری بیمارستان، اگه میتونی برگرد خونه.
. ...-
-مامان هم الان پیش ماست. فعلا جاش امنه. خیلی مواظب باش!خداحافظ.
. ...-
قطع میکند و میگوید: اریحا توی خیابون گیر کرده. داشته میرفته بیمارستان، شوهرش انگار توی این شلوغیاباشه؛
زخمی شده.
قبل از این که درباره اریحا بپرسم، خودش جواب میدهد: اریحا هم شخصیت رمانته. همون که ایدهش چند وقت
پیش به ذهنت رسید.ابوالفضل در هر خیابان اصلی ای که میپیچد، به بنبست میخورد. واقعاً تمام شهر قفل است. زیرلب میگویم: چرا
اینطوری شده؟
عباس شانه بالا میاندازد: چون مردم عصبانین، حق هم دارن. آخه یکی اومده قاه قاه خندیده و گفته من خودم صبح
جمعه فهمیدم! این دردش از بنزین سه هزارتومنی بیشتره!
سرم را به پشتی صندلی تکیه میدهم. خستهام؛ هم روحم خسته است هم جسمم. چشمانم را میبندم و میگویم:
کجا داریم میریم؟
صدای بشری را میشنوم: بذار فعالً بهت نگیم.
واقعاً احمقانه است که در ماشینِ شخصیتهای داستانم نشسته ام و دارم میروم جایی که نمیدانم کجاست. ماشین
تکان میخورد؛ مثل گهواره. بالاخره ابوالفضل از میان کوچه پس کوچه ها راهی باز میکند و جلوی در خانهای
میایستد. چشمانم را باز میکنم؛ یک خانه با در سبزرنگ تیره. چقدر آشناست! میپرسم: این خونه کیه؟
بشری با شیطنت میخندد. ابوالفضل قفل بچه را غیرفعال میکند و پیاده میشود، عباس هم. با تردید پیاده میشوم.
یک خانه حیاطدارِ دوطبقه که برگهای درخت مو از پشت دیوارهایش تا کوچه سرک کشیده. بشری یک کلید
میدهد دستم: در رو باز کن!
☘
💐☘
💐💐☘
💐💐💐☘
💐💐💐💐☘
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
♡
💌 #ڪــلامشهـــید
🌷شهــید حســین خــرازی:
هرچه ڪه میڪشیم و هرچه ڪه
بر ســرمان میآید از #نافـــــرمانی
خداست و همه #ریشـــه در عـــدم
رعــایت حــلال و حــرام خدا دارد.
👌 #رعایت_حــلال_و_حـرام
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جـهان
بـی
تـو
خـزان
اسـت...🖤
#Hero
♥️¦⇠#حاجقاسمقلبم
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهنودسوم
شمر باز مى گردد و خبر مى دهد كه ديگر نمى توان از چهار طرف حمله كرد.
عمرسعد با تغيير در شيوه حمله، پرچم سپاه را به غلام خود مى دهد. طبل آغاز جنگ، زده مى شود و سپاه كوفه حركت مى كند.
اين صداى عمرسعد است كه در صحراى كربلا مى پيچد: "اى لشكر خدا! پيش به سوى بهشت!".
لشكر كوفه حركت مى كند و روبروى لشكر امام مى ايستد.
امام حسين(ع) رو به سپاه كوفه مى فرمايد: "اى مردم! سخن مرا بشنويد و در جنگ شتاب نكنيد. مى خواهم شما را نصيحت كنم".
نفس ها در سينه حبس مى شود و همه منتظر شنيدن سخن امام هستند: "آيا مرا مى شناسيد؟ لحظه اى با خود فكر كنيد كه مى خواهيد خون چه كسى را بريزيد. مگر من فرزند دختر پيامبر نيستم؟".
سكوت بر تمام سپاه كوفه سايه افكنده است. هيچ كس جوابى نمى دهد.
امام ادامه مى دهد: "آيا در اين هم شك داريد كه من فرزند دختر پيامبر شما هستم؟ به خدا قسم، اگر امروز شرق و غرب دنيا را بگرديد، غير از من كسى را نخواهيد يافت كه پسر دختر پيامبر باشد. آيا من، خونِ كسى را ريخته ام كه مى خواهيد اين گونه قصاص كنيد؟ آيا مالى را از شما تباه كرده ام؟ بگوييد من چه كرده ام؟".
سكوت مرگ بار سپاه كوفه، ادامه پيدا مى كند. امام حسين(ع) فرماندهان سپاه كوفه را مى شناسد، آنها شَبَث بن رِبْعى، حَجّار بن اَبْجَر، قَيْس بن اَشْعَث هستند، اكنون آنها را با نام صدا مى زند و مى فرمايد: "آيا شما نبوديد كه برايم نامه نوشتيد و مرا به سوى شهر خود دعوت كرديد؟ آيا شما نبوديد كه به من وعده داديد كه اگر كوفه بيايم مرا يارى خواهيد نمود؟"
همسفرم! به راستى كه اين مردم، چقدر نامرد هستند. آنها امام حسين(ع) را به كوفه دعوت كرده اند و اكنون در مقابلش شمشير كشيده اند!
عمرسعد نگاهى به قَيْس بن اَشْعَث مى كند و با اشاره از او مى خواهد كه جواب امام را بدهد.
او فرياد مى زند: "اى حسين! ما نمى دانيم تو از چه سخن مى گويى، امّا اگر بيعت با يزيد را بپذيرى روزگار خوب و خوشى خواهى داشت".
امام در جواب مى گويد: "من هرگز با كسى كه به خدا ايمان ندارد، بيعت نمى كنم".
امام با اين سخن، چهره واقعى يزيد را به همه نشان مى دهد.
💜
عمرسعد به نيروهاى خود نگاه مى كند. بسيارى از آنها سرشان را پايين انداخته اند. اكنون وجدان آنها بيدار شده و از خود مى پرسند: به راستى، ما مى خواهيم چه كنيم؟ مگر حسين چه گناهى كرده است؟
عمرسعد نگران مى شود. براى همين، يكى از نيروهاى خود به نام ابن حَوْزَه را صدا مى زند و با او خصوصى مطلبى را در ميان مى گذارد.
من نزديك مى روم تا ببينم آنها درباره چه سخن مى گويند. تا همين حد متوجه مى شوم كه عمرسعد به او وعده پول زيادى مى دهد و او پيشنهاد عمرسعد را قبول مى كند.
او سوار بر اسب مى شود و با سرعت به سوى سپاه امام مى رود و فرياد مى زند: "حسين كجاست؟ با او سخنى دارم".
ياران، امام را به او نشان مى دهند و از او مى خواهند سخن خود را بگويد. امام هم نگاه خود را به سوى آن مرد مى كند و منتظر شنيدن سخن او مى شود.
همه نگاه هاى دو لشكر به اين مرد است. به راستى، او چه مى خواهد بگويد؟
ابن حوزه فرياد مى زند: "اى حسين، تو را به آتش جهنّم بشارت مى دهم".
زخم زبان از زخم شمشير نيز، دردناك تر است. نمى دانم اين سخن با قلب امام چه كرد؟
دل ياران امام با شنيدن اين گستاخى به درد مى آيد.
سپاه كوفه با شنيدن اين سخن شادى و هلهله مى كنند. بار ديگر شيطان در وجود آنها فرياد مى زند: " حسين از دين پيامبر خويش خارج شده، چون او از بيعت با خليفه مسلمانان خوددارى كرده است".
امام سكوت مى كند و فقط دست هاى خود را به سوى آسمان گرفته و با خداى خويش سخنى مى گويد.
آن مرد هنوز بر اسب خود سوار است. قهقهه مستانه اش فضا را پر كرده است، امّا يك مرتبه اسب او رَم مى كند و مهار اسب از دستش خارج مى شود و از روى اسب بر زمين مى افتد، گويا پايش در ركاب اسب گير كرده است. اسب به سوى خندق پر از آتش مى تازد و ابن حَوزه كه چنين جسارتى به امام كرد در آتش گرفتار مى شود و به سزاى عملش مى رسد.
به هرحال با پيش آمدن اين صحنه عدّه اى از سپاهيان عمرسعد از جنگ كردن با امام حسين(ع) پشيمان مى شوند و دشت كربلا را ترك مى كنند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنر اسمانی زندگی کردن
حتما ببینید عالیه
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۲۹۵🌷
🌹ﻭَ ﺃَﺷْﻬَﺪُ ﺃَﻧَّﻜُﻢُ ﺍﻟْﺄَﺋِﻤَّﺔُ ﺍﻟﺮَّﺍﺷِﺪُﻭﻥَ ﺍﻟْﻤَﻬْﺪِﻳُّﻮﻥ🌹
🔸َ زیارت جامعه کبیره🔸
🌸ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺍﺭﺯﺷﺶ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ. ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ و ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ.ﻣﺜﻞ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ. ﺟﻤﻌﯽ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ.ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻤﻊ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻨﺪ و ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﻫﯿﭻ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
🌸 ﻭﻟﯽ ﺑﻌﻀﯽ از ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺍﺭﺯﺷﺶ ﺫﺍﺗﯽ ﺍﺳﺖ. ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ.ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﺴﯽ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﮕﯿﺮﺩ.ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻓﻼﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ،ﺫﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﺭﺯﺷﺶ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ. ﺭﺍﯼ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ.
🌸ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ.ﺍﺭﺯﺷﺶ ﺫﺍﺗﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﯼ و ﺭﺍﯼ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ.بنابراین ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺩﺳﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﯽ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ و می فرماید این ﺍﻋﻼﻡ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪﯼ ﺧﺪﺍﺳﺖ. ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺫﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺭﺯﺵ ﺭﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ. ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺑﻨﺸﯿﻨﻨﺪ و ﺭﺍﯼ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﯾن ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ!ﺍﺻﻼ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻭﯾﮋﮔﯽﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ.
🌸 ﺣﺎﻻ ﺁﻥ ﻭﯾﮋﮔﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﯽ فرماید:ﺍﯾشان ﮐﺴﺎﻧیند ﮐﻪ ﺭﺍﺷﺪﻭﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺟﻤﻊ ﺭﺍﺷﺪ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﻪﯼ ﺭﺷد. ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺭﺳﯿﺪﻩ « ﻳَﻬْﺪِﻱ ﺇِﻟَﻰ ﺍﻟﺮُّﺷْﺪِ» (ﺟﻦ/ 2) ﻗﺮﺁﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﺪ.ایشان ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ که ﺑﻪ ﻫﺪﻑ رسیده اند.
🔶اهل بیت علیهم السلام ﺍﻧﺴﺎﻥﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ که ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺭﺳﯿﺪﻩ اند و رشد کرده اند. رشد ﻧﻘﻄﻪﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻏﻮﺍﯾﺖ است. ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺪﻑ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻥ.ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺑﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﺪ.ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﻧﻘﻄﻪﯼ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺿﻼﻟﺖ ﺍﺳﺖ.ﯾﻌﻨﯽ ﮔﻤﺮﺍﻫﯽ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻥ.
🔶ﺍﯾشان ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ که ﻫﻢ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ.ﯾﻌﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺍﯾشان ﻫﺴﺘﻨﺪ که ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺑﺮﺳﺎﻧﻨﺪ.ﺍﯾشان ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﻧﺪ.
🔶فرض کنید که چند ﻣﯿﻮﻩﯼ ﮐﺎﻝ داری. ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫی ﺑﺮﺳﺪ، ﭼﻨﺪ ﻣﯿﻮﻩﯼ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻗﺎﻃﯽ ﺁﻥﻫﺎ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺷﻮﻧﺪ.ماﻣﺜﻞ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎﯼ ﮐﺎﻝ ﻣﯽﻣﺎﻧﯿم ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿم ﭘﺨﺘﻪ ﺷﻮﯾم، ﻃﻌم و ﻣﺰﻩﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﮑﻨﯿم، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ امام ﺑﺎﺷﯿم...
🦋🌹💖🦋🌹💖
#مهدی_شناسی
#قسمت_295
#جامعه_کبیره
#شهداء_ومهدویت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
رنج فراق هست و ...
امید وصال نیست
این"هست و نیست"
کاش که زیر و زبر شود ...!♥️
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
➥ @shohada_vamahdawiat
#نیمهیتاریک
#پارتسیزدهم
کلید را در قفل میچرخانم. در باز میشود. حیاطی نسبتاً بزرگ پر از باغچه و گلدان گلهای رز و ساناز و شبرنگ
صورتی و سفید؛ با دوتا درخت انگور، یک درخت گیلاس و یک درخت انجیر.
این که حیاط خانه مادربزرگ
است! به ساختمان خانه نگاه میکنم. طبقه اولش دقیقاً شبیه خانه مادربزرگ است. به چهره بشری و ابوالفضل و
عباس نگاه میکنم: این که خونه مادربزرگمه!
هرسه تا لبخند میزنند. عباس میگوید: نه دقیقاً. ولی شبیه شه.
صدایی دخترانه و آشنا از پشت سرم میگوید: این خونهایه که وقتی بچه بودی آرزوش رو داشتی. ترکیب خونه
خودتون و مادربزرگ. نه؟
برمیگردم به سمت صدا. خودم را میبینم که کنار دوستم زهرا ایستاده ام. زهرا اینجا چکار میکند؟
آن یکی که شبیه خودم است کیست؟ قبل از این که بپرسم، دختری که شبیه خودم است به حرف میآید: من
حورام. مگه بشری برات توضیح نداد؟ ما همهمون مثل توایم. اریحا هم مثل توئه دقیقاً.نگاهی به بشری میکنم و نگاهی به حورا. واقعا هردو کپی برابر اصل من اند. حورا روسری گلبهی سرش کرده و
چادر رنگی. نگاه میچرخانم به سمت زهرا و میپرسم: زهرا تو هم میبینی؟ باورم نمیشه!
زهرا میخندد؛همه میخندند. میگوید: من که زهرا نیستم! من شخصیت رمان دوستتم. همونطور که شخصیتهای
دخترِ رمانِ تو، شبیه تو شدن، منم شبیه مادرم شدم. اسمم نورا ست، یادته درباره من باهات حرف زد؟
یادم هست؛ یکی دو هفته پیش بود. از خیلی وقت پیش دارم تلاش میکنم محدثه و زهرا را برای نوشتن آماده کنم.
استعداد نویسندگی دارند و جسارتش را نداشتند. یکی دو ماهی میشود که به طور جدی شروع کردهاند به نوشتن
رمانشان و هر روز و هرشب داریم درباره رمانهایمان با هم صحبت میکنیم. دوست ندارم فقط خودم در جریان
رماننویسی انقلابی تنها باشم؛ هدفم جریانسازی بود تا اگر یک روز من هم نبودم و نتوانستم بنویسم، کسانی بهتر
از من این مسیر را ادامه بدهند.
☘
💐☘
💐💐☘
💐💐💐☘
💐💐💐💐☘
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat