﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
قسم به بغضهایِ شکسته شده،
در دلِ چاه،
قسم به حال و روز حَسَـــن
در میانِ کوچهها..
قسم به سکوتِ پر از حرفِ علی،
که ما محتــاجِ آمدنت هستیم،
برگرد..
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#یادت_باشد
#قسمتصدچهلهشتم
🌿﷽🌿
سفره را که پهن کردیم حمید از روی هیجانی که داشت نتوانست چیز زیادی بخورد، ساعت های آخر از ذوق رفتن هیجان خاصی داشت، بر خلاف ذوق و شوق حمید من استرس داشتم، دعا دعا می کردم و
منتظر بودم گوشی حمید زنگ بخورد و بگویند فعلا سفرش کنسل شده است.
ولی خبری نبود! چون اوضاع روحی عمه و پدر حمید خوب نبود از آنجا زود بلند شدیم.
موقع خداحافظی عمه کمی گردو داد تا با کشمش داخل ساک حمید بگذارم،
حمید پدر و مادرش را که تا دم در آمده بودند به آغوش کشید، از در که بیرون آمدیم پشت سر ما آب ریختند، کاری که من در طول این چند سال هر روز صبح موقع رفتن حمید انجام می دادم و پشت سرش آب می ریختم تا سالم برگردد.
سر بستن ساک وسایلش کلی بحث داشتیم، خواستم وسایلش را داخل چمدان تک نفره چرخ دار بچینم.
کلی لباس و وسیله شخصی ردیف کردم، همین که داخل چمدان چیدم حمید آمد و دانه دانه برداشت قایم کرد یا پشت مبل ها می انداخت.
برایش بیسکوییت خریده بودم، بیسکوییت آن مدلی دوست نداشت.
شوخی و جدی گفت: «چه خبره این همه لباس و وسایل و خوراکی، به خدا فردا همکارای من یدونه لباس انداختن داخل به نایلون اومدن، اون وقت من باید با چمدان و عینک دودی برم بهم بخندن، من با چمدان نمیرم! وسایلمو داخل ساک بچین»
فقط یک ساک داشت، آن هم برای باشگاه کاراته اش بود، گفتم:
ساک به این کوچکی، چطور این همه وسایلو جا کنم؟!،
بالاخره من را مجاب کرد که بی خیال چمدان شوم، با این که ساک خیلی جمع و
جور بود همه وسایل را چیدم الا همان بیسکوییت ها.
بین همه وسایلی که گذاشته بودم فقط از قرآن جیبی خوشش آمد، قرآن کوچکی که همراه با معنی بود.
گفت: این قرآن به همه وسایلی که چیدی می ارزه.
شماره تماس خودم، پدر و مادرش و پدرم را داخل یک کاغذ نوشتم، بین وسایل گذاشتم که اگر نیاز شد خودش یا همکارانش با ما در ارتباط باشند.
برایش یک مسواک جدید قرمز رنگ گذاشتم، می خواست مسواک سبز رنگ قبلی را داخل سطل آشغال بیندازد، از دستش گرفتم و گفتم: «بذار یادگاری بمونه!»،
من را نگاه کرد و لبخند زد، انگار یک چیزهایی هم به دل حمید و هم به دل من برات شده بود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️پیامبر صلی الله علیه وآله خطاب به دخترشان حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
روز قیامت، جبرییل میگوید:
ای فاطمه، حاجتت را از خدا بخواه!
و تو میگویی:
خدایا، شیعیانم!
خدا میفرماید: آنها را بخشیدم!
تو میگویی:
خدایا، شیعیان فرزندانم!
خدا میفرماید: آنها را هم بخشیدم!
تو میگویی:
خدایا، پیروان شیعیانم!
خدا میفرماید:
برو، هرکس به تو پناه بیاورد با تو در بهشت خواهد بود.
فَعِنْدَ ذَلِكِ يَوَدُّ الْخَلَائِقُ أَنَّهُمْ كَانُوا فَاطِمِيِّينَ
آنجاست که تمام خلق آرزو دارند که ایکاش از فاطمیون (دوستداران فاطمه سلاماللهعلیها) بودند.
📚 تفسير فرات الكوفي
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتهجدزدهم🍀
🌿﷽🌿
* * *
شب جمعه بود و تو در محراب به نماز ايستاده بودى، از سر شب تا وقت سحر براى مؤمنان دعا مى كردى، نام آنان را مى بردى و از خدا براى آنان رحمت و بخشش طلب كردى، ولى براى خود هيچ نخواستى. فرزندت امام حسن(ع) كنار تو بود و صداى تو را مى شنيد.
صداى اذان صبح به گوش رسيد، ديگر وقت نماز صبح شده بود، فرزندت حسن(ع) به تو رو كرد و گفت: "مادر! چرا براى خودت دعايى نكردى؟ تو همواره ديگران را دعا كردى".
تو در جواب چنين گفتى: "پسرم! ابتدا براى همسايگان بايد دعا كرد و سپس براى خود".
بانوى من! تو با اين سخن درس بزرگى به شيعيانت دادى، به خدا قسم كه چقدر جامعه امروز ما نيازمند اين نگاه توست. زندگى امروزه چقدر ما را با همسايگانمان بيگانه كرده است، ما اصلاً آنان را نمى شناسيم، چگونه مى توانيم در نماز شب، نام آنان را ببريم! ما چقدر از سبك زندگى تو فاصله گرفته ايم! اگر شبى توفيق يارم شوم و به نماز بايستم، بيشتر به فكر خودم هستم، خوبى ها را براى خودم مى خواهم...
خودت از خدا بخواه تا مرا يارى كند و زندگى من، شبيه زندگى تو باشد...
در اينجا سه ماجرا از زندگى تو را ذكر مى كنم كه ارتباط بيشترى با خواهران دارد:
* ماجراى اوّل
يك روز پيامبر رو به ياران خود كرد و گفت: آيا شما مى دانيد چه زمانى يك زن به خدا نزديك تر است؟
هيچ كس نتوانست جواب اين سوال را بدهد. اين ماجرا به گوش تو رسيد، تو رو به على(ع) نمودى و گفتى: "اى على! نزد پيامبر برو و به او بگو كه وقتى زن در خانه اش است به خدا نزديك تر از هر جاى ديگرى است".
على(ع) به سوى مسجد حركت كرد و پاسخ را براى پيامبر بيان كرد و به او خبر داد كه اين پاسخ از توست. اينجا بود كه پيامبر فرمود: "سخن دخترم فاطمه، درست است، به راستى كه فاطمه، پاره تن من است".
* ماجراى دوم
پيامبر اين سؤال را از مسلمانان پرسيد: "چه چيزى براى زنان نيكوتر و بهتر از همه چيز است؟". هر كسى پاسخى داد، پيامبر جواب آنان را نپسنديد. خبر به تو رسيد و سؤال پيامبر را چنين پاسخ گفتى: "بهترين چيز براى زنان اين است كه مردان نامحرم را نبينند و نامحرمان نيز آنان را ننگرند". وقتى كه پاسخ تو را براى پيامبر بيان كردند، او از شنيدن اين پاسخ به وجد آمد و گفت: "به راستى كه فاطمه پاره تن من است".
* ماجراى سوم
وقتى تو با على(ع) ازدواج كردى و به خانه او رفتى، پيامبر به ديدن تو آمد.
پيامبر تصميم گرفت كه براى زندگى شما تقسيم كار انجام دهد براى همين كارهاى بيرون خانه را به على(ع) سپرد و كارهاى داخل خانه را به تو.
آن روز تو بسيار خوشحال شدى، اين سخن توست كه تاريخ، آن را ثبت كرده است: "فقط خدا مى داند كه من چقدر خوشحال شدم كه پيامبر كارهاى داخل خانه را به من سپرد و مرا از انجام كارهايى كه مربوط به مردان است، معاف داشت".
بانوى من! اين سه ماجرا از زندگى تو بود كه تاريخ آن را نگاشته است، اكنون مى خواهم چنين بگويم:
تو از كار در خانه به اوج شادمانى رسيدى و هرگز دوست نداشتى كنار نامحرمان كار كنى، پس چرا بعضى از زنان جامعه ما اين قدر اشتياق به كار بيرون از خانه دارند؟
تو گفتى كه وقتى زن در خانه اش باشد، بيش از همه جا به خدا نزديك است، تو گفتى كه بهترين چيز براى زن اين است كه مردان نامحرم او را نبينند و او نيز نامحرمان را نبيند، پس چرا گروهى از زنان، اين قدر شوق دارند كه بيرون از خانه بروند و ديده شوند؟
آنان خيال مى كنند پيرو تو مى باشند ولى براى بيشتر ديده شدن، مسابقه مى گذارند، اين چه خيال باطلى است كه آنان دارند! آنان به كجا مى روند؟ شايد به جايى برسند، امّا به خدا و فطرت خويش نمى رسند، زنانى را ديده ام كه به ثروت و شهرت رسيده اند ولى حسرت يك لحظه مادر بودن، آنان را افسرده كرده است.
نمى گويم زن فقط در گوشه خانه باشد، بلكه مى گويم حضور زن با عشوه گرى و دلبرى همراه نباشد. يك زن بهتر از هر كس مى تواند تشخيص بدهد كه با رفتارش، نگاه و دل مردى نامحرم را به سوى خود جذب مى كند يا نه.
سخن من به معناى مخالفت با شغل هاى ضرورى زنان نيست، جامعه نياز به پزشك زن و پرستار زن و معلّم زن و... دارد. سخن من، يك هشدار است و سست شدن كانون خانواده را فرياد مى زند!
حجاب و عفاف فقط به حفظِ ظاهر نيست، ممكن است زنى در اوجِ حجاب ظاهرى باشد، امّا با رفتار و گفتارش، دل هاى مردان نامحرم را به سوى خود بكشاند و دلربايى كند، چنين زنى هرگز شيعه واقعى تو نيست!
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
➥ @hedye110
➥ @shohada_vamahdawiat
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتنوزدهم 🍀
🌿﷽🌿
* * *
غرب با كشاندن زن در اجتماع و محيط كار، نه تنها جامعه خود را به فساد كشاند و شغلى براى بانوان ايجاد نكرد، بلكه مهم ترين و مقدّس ترين شغل زنان را از آنان گرفت، شغل اصلى زنان، تربيت انسان است كه از تربيت نهال بالاتر است، تربيت انسان مهم تر از هر كار ديگرى است.
ما راهى را پيموديم كه غرب رفته بود و از آن، پشيمان بود، ما صداى پشيمانىِ غرب را نشنيديم... امروز آمار طلاق در جامعه ما بيداد مى كند، امروزه در بعضى از استان هاى ايران، يك سوم ازدواج ها به طلاق مى رسد!
از وقتى كه ادعاى پيروىِ حضرت فاطمه()را نموديم، ولى كمتر از روش و منش آن حضرت سخن گفتيم، جامعه ما دچار آسيب هاى جدّى شد.
از وقتى كه كار زنان خانه دار را كم ارزش جلوه داديم، دخترانِ ما به سوى شغل هاى غيرضرورى رو آوردند، سنّ ازدواج بالا رفت و آمار طلاق سال به سال زياد و زيادتر شد و بنيان خانواده رو به سستى رفت و... افسوس كه جامعه شيعه، مجذوب اشتباه غرب شد و كم كم زنان از اساسى ترين كارها و باارزش ترين عمل ها كه حفظِ كيان خانواده و تربيت انسان بود، دور شدند.
وقتى در جامعه اى، مادران به كارِ بيرون از خانه، ايمان دارند و به آن عشق مىورزند، ديگر آن جامعه نمى تواند نسلى پويا تربيت كند. بقاىِ جامعه به بقاى خانواده است، خانواده سالم هم در گرو زنانى است كه با عشقى آسمانى، وظيفه مادرى را به خوبى ادا مى كنند.
فقط آن زنى پيرو واقعى حضرت فاطمه(س) است كه حفظ كانون خانواده را اساسى ترين وظيفه خود بداند و دلش مشتاقِ خانواده باشد و به خانواده اصالت دهد.
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
➥ @hedye110
➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#صحیفه_سجادیه
❣دعا برای فرشتگان و حاملان عرش
فراز👇
✨﴿۱۵﴾ وَ مُشَيِّعِي الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ ، وَ الْهَابِطِينَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ ، وَ الْقُوَّامِ عَلَى خَزَائِنِ الرِّيَاحِ ، وَ الْمُوَكَّلِينَ بِالْجِبَالِ فَلَا تَزُولُ
و درود بر فرشتگانی که برف و تگرگ را بدرقه میکنند؛ و فرشتگانی که همراه قطره باران، چون ببارد، فرود آیند؛ و درود بر آنان که سرپرست خزینههای بادند و آنان که بر کوهها گماشته شدهاند؛ بنابراین از انجام تکلیف کنار نمیروند.
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🌷 شهید محمدرضا تورجی زاده :
مردم؛
هر وقت کارتان خیلی گیر کرده، امام زمانتان را صدا کنید. یا خودش میآید یا یکی را میفرستد که کارتان را راه بیندازد.
📖 #در_انتظار_پدر
مادرانهای دلنشین از شهید محمدرضا تورجیزاده
✍🏻 به قلم: کبری خدا بخش دهقی
✅ مشاهده کتاب
https://manvaketab.com/book/372702/
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#سلام_امام_زمانم💚
ای ز هر زیباتری، زیباتری
از زمین و آسمان بالاتری
پس چرا ای حجت ثانی عشر
از علی و فاطمه تنهاتری ...
#شهداءومهدویت
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat
#یادت_باشد
#قسمتصدچهلنهم
🌿﷽🌿
🌹ساک را که چیدم برایش حنا درست کردم، گفتم:
حمید من نمی دونم تو کی میری و چه موقعی عملیات داری، می خوام مثل بچه های جنگ که شب عملیات حنا ميذاشتن، امشب برات حنابندون بگیرم.
با تعجب از من پرسید: «حنا برای چی؟ »
گفتم: «اگر ان شاء الله سالم برگشتی که هیچ ولی اگر قسمت این بود شهید بشی من الان خودم برات حنابندون می گیرم که فردای شهادت بشه روز عروسیت، روز خوش بختی و عاقبت بخیری تو بهترین روز برای هر دوتامونه».
روی مبل کنار بخاری سمت چپ ويترين داخل پذیرایی نشست، پارچه سفیدی رویش انداختم، روزنامه زیر پاهایش گذاشتم، نیت کردم و روی موها، محاسن و پاهایش حنا گذاشتم، در همان حالت که حنا
روی سرش بود دوربین موبایلم را روشن کردم و گفتم: «حمید صحبت کن، برای من، برای پدر و مادرهامون»۔
🌸گفت: «نمی تونم زحمات پدر و مادرم رو جبران کنم»،
دنبال جمله می گشت، به شوخی گفتم: «حمید یک دقیقه بیشتر وقت نداری، زود باش»
ادامه داد: «پدر و مادر شما هم که خیلی به من لطف کردن، بزرگ ترین لطفشون هم این که دخترشون رو در اختیار من گذاشتن، خود تو هم که عزیز دل مایی، فعلا على الحساب میذارمت امانت پیش پدر و مادرت تا برم و برگردم ان شاء الله».
این اواخر همیشه می گفت:
از دایی خجالت می کشم، چون هر مأموریتی میشه تو باید بری اون جا، الآن میگن این عروس شده ولی همش خونه پدرشه.
. بعد از ثبت لحظات حنابندان، روسری سر کردم و دوتایی کلی با هم عکس سلفی گرفتیم، به من گفت:
فرزانه اگر برنگشتم خاطراتمون رو حتما یک جایی ثبت کن.
انگار چیزهایی هم به دل حمید هم به دل من برات شده بود، گفتم: نمیدونم شاید این کار رو کردم، ولی واقعا حوصله نوشتن ندارم.
وقتی دید حس و حال نوشتن ندارم نگاهش را سمت طاقچه به کاست های خالی کنار ضبط صوت برگرداند و گفت: «توی همین کاستها ضبط کن».
💐 این نوارهای کاست خالی را حمید در دوره راهنمایی برای مسابقات شعر جایزه گرفته بود. ناخودآگاه مداحی حاج محمود کریمی» که آن روزها روی زبانم افتاده بود را زیر لب زمزمه کردم.
همان مداحی که روضه وداع حضرت زینب (س) از امام حسین (ع) است: «کجا می خوای بری؟ چرا منو نمی بری؟ این دم آخرى، چقدر شبیه مادری».
همین مداحی را با کمی تغییرات برای حمید خواندم: «حمید کجا می خوای بری؟ حمید نمیشه که نری؟ حمید منم با خودت ببر، حمید چقدر شبیه مادری!».
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#ایران_قوی🇮🇷
#او_خواهد_آمد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#صحیفه_سجادیه
❣دعا برای فرشتگان و حاملان عرش
فراز👇
✨﴿۱۶﴾ وَ الَّذِينَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِيلَ الْمِيَاهِ ، وَ كَيْلَ مَا تَحْوِيهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَ عَوَالِجُهَا
و درود بر آنان که وزن آبها و اندازۀ بارانهای سیلآسا و رگبارهای متراکم را به آنها شناساندهای.
↶【با ما همراه باشید】↷
꧁꧁꧁🌺꧂꧂꧂
_ _ _ _ _ _ _ _ _
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#كتابزيارتمهتاب🪴
#قسمتبیستم🍀
🌿﷽🌿
بانوى من! من چقدر با راه و رسم تو آشنا هستم؟ بايد سبك زندگى تو را بيشتر فرا گيرم، اگر بخواهم از شفاعت تو بهره مند شوم بايد راه تو را بپيمايم.
سلمان فارسى به خانه تو آمد، ديد كه تو با دست، آسياب دستى را مى چرخانى تا آرد تهيّه كنى و نان بپزى. از دستگيره آسياب، خون جارى شده بود، اين خون دست تو بود... تو آسياب را مى چرخاندى و چنين مى گفتى: "آنچه نزد خداست بهتر است و بقاى بيشترى دارد".
تو با اين جمله، دنيا را به حقارت كشانده بودى! سلمان اين منظره را ديد و به فكر فرو رفت. او اهل ايران بود و دختران پادشاهان ايران را ديده بود كه در چه ناز و نعمتى زندگى مى كنند. تو دختر پيامبر بودى و اين گونه دنيا را به حقارت كشانده بودى!
تو اين گونه به من هشدار مى دهى كه از عشق به دنيا پرهيز كنم، دلبستگى به دنيا، بزرگ ترين دشمن سعادت من است، من بايد بدانم كه دنيا به هيچ كس وفا نمى كند.
دنيا همانند آب شور درياست، هر چه قدر انسان از آن بنوشد، تشنه تر مى شود. خوشا به حال كسى كه به گنج قناعت دست يافت و در دنيا به فكر آخرت خويش بود!
اكنون من به حال خود نظر مى كنم، آيا من پيرو تو هستم؟ وقتى دل من از عشق به دنيا پر شده است، وقتى در مسابقه دنياطلبى شركت كرده ام و همواره تلاش مى كنم تا ثروت بيشتر براى خود جمع كنم، وقتى دنيا همه چيز من شده است.
من از راه و روش تو فاصله گرفته ام. بهره گيرى از نعمت هاى حلال دنيا، بد نيست، امّا دل بستن به آن بد است، زهد اين است كه وقتى من ثروتى را از دست مى دهم غمناك نشوم و وقتى ثروتى را به دست مى آورم به آن دلبسته نشوم.
* * *
تو مرا به دقّت كردن در آيه 64 سوره عنكبوت فرا مى خوانى، آنجا كه قرآن مى گويد: (وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إلاّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ...): "زندگى دنيا، فقط بازيچه اى فريبنده است".
قرآن با اين سخن، بر سرم فرياد مى زند كه اگر مال و ثروت دنيا، بُت من شوند، ضرر كرده ام، زيرا به يك زندگىِ پست، دل خوش كرده ام ! يك زندگى كه در آن فقط عشق به دنيا باشد، زندگى پست و حقيرى است.
من كى بيدار خواهم شد؟
وقتى كه مرگ به سراغم آيد، آن روز من بايد همه ثروت و دارايى خود را بگذارم و از اين دنيا بروم، آن وقت مى فهمم كه حقيقت دنيا، چيزى جز بازى نبوده است و فقط زندگى آخرت است كه زندگى واقعى است، زندگى آخرت، هرگز تمام شدنى نيست ! ابدى است.
دنيا چيزى جز بازيچه اى فريبنده نيست، مردمى جمع مى شوند و به پندارهايى دل مى بندند، آنان همه سرمايه هاى وجودى خويش را صرف آن پندارها مى كنند و پس از مدّتى، همه مى ميرند و زير خاك پنهان مى شوند و همه چيز به دست فراموشى سپرده مى شود !
خوشا به حال كسى كه از اين دنيا، براى خود توشه ايمان و عمل صالح برگيرد، اين توشه هرگز نابود نمى شود، اين گنجى است پربها كه زندگى جاويد در بهشت را براى او به ارمغان مى آورد.
بانوى من! كسى كه پيرو تو است، دنيا در چشمش كوچك است، از دنيا بهره مى گيرد اما دل او از عشق به دنيا خالى است.
وقتى در دل من، دنيا بزرگ شد و شيفته دنيا شدم، ديگر به دنيا قانع مى شوم و همه كارهايى كه انجام مى دهم رنگ دنيا را به خود مى گيرد، زيرا بزرگ ترين همّت و آرزوى من، رسيدن به دنيا مى شود، كارهاى من براى رسيدن به دنيا و به خاطر آن است، آن وقت است كه نماز خواندن من هم دنيايى مى شود.
عشق دنيا با من چنين مى كند كه اگر دعا هم مى كنم و به در خانه خدا هم مى روم، دنيا را مى خواهم، دلبستگى به دنيا چنان مرا شيفته مى كند كه خدا را هم براى دنياى بيشتر مى خواهم.
ولى اگر محبّت دنيا از دلم بيرون رفت و من ارزش خود را دانستم، آن وقت ديگر زندگى من عوض مى شود و همه كارهاى من رنگ خدايى مى گيرد.
#فاطمیه 🏴🏴
#زیارتمهتاب
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
➥ @hedye110
➥ @shohada_vamahdawiat
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🦋گاهی بیا
به آرامگه واژه های من ...
🦋این جا دلی
برای دوست داشتنت پر کشیده است...
❤️سلام آرام جانم...
#شهداءومهدویت
#فرج_مولاصلوات🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
↶【بہ ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄
➥ @shohada_vamahdawiat