مداحی آنلاین - جلوی آیینه خودم می بینم - حمید علیمی.mp3
6.34M
⏯ #شور #جاماندگان #اربعین
🍃جلوی آئینه خودمو می بینم
🍃خیلی تغییر کردم
🎤 #حمید_علیمی
👌بسیار دلنشین
🔴گلچین بهترین #مداحی های روز
@shohada_vamahdawiat
🏴🏴🏴🏴
41.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_پای_دل
حالا که مجال زیارت نیست...
حالا که قدم در طریق کربلا نمیگذارم...
#به_پای_دل زائر میشوم!
من، از اهالی توام...
از کودکی، با مِهر و غمت بزرگ شدهام...
و دست از تو نمیکشم!
#اربعین امسال هم از دور...
پابهپای قافله...
و از راه دور...
حرکت کرده و سلام میدهم!
تصور کن: اربعین؛ کربلا...
🎤باصدای حاج امیر کرمانشاهی
#پای_کار_حسین_ایستاده_ایم
➥ @shohada_vamahdawiat
#الماس_هستی
#صفحه_بیست_چهارم
فصل برداشت خرما كه فرا مى رسد، فاطمه(س) كارگزارى را به فدك مى فرستد. فاطمه(س) به نماينده خود دستور مى دهد تا با مردم فدك با عدالت و انصاف برخورد كند، مبادا حقّ آن ها ضايع شود.
مدّتى مى گذرد، خبر مى رسد كه نماينده فاطمه(س) با درآمد فدك به مدينه مى آيد. هفتاد هزار سكّه طلا!
فاطمه(س) با هفتاد هزار سكّه طلا چه خواهد كرد؟
نگاه كن! همه فقيران مدينه به درِ خانه فاطمه(س) آمده اند. پيامبر هم اينجاست. گويا فاطمه(س) مى خواهد اين سكّه ها به دست پيامبر ميان فقيران تقسيم شود.
پيامبر رو به فقيران مى كند و مى گويد: "اين سكّه ها از آنِ فاطمه(س)است"، بعد آن سكّه ها را ميان همه تقسيم مى كند.
نگاه كن! به دست هر فقيرى كه نگاه مى كنى سكّه هاى طلا را مى بينى!
همه خوشحال هستند و براى فاطمه(س) دعا مى كنند. خدا فاطمه(س) را پاينده دارد. تا فاطمه(س) هست ديگر از فقر و گرسنگى خبرى نيست!
فاطمه(س) به هر كدام از آن ها به اندازه خرجىِ يك سال داده است. آن ها تا يك سال بى نيازند!
حتماً مى خواهى بدانى از آن هفتاد هزار سكّه طلا چقدر براى خود فاطمه(س)باقى مانده است؟
فاطمه(س) از آن همه پول براى خود به اندازه غذاى يك سال برداشته است. نه يك سكّه كمتر نه يك سكّه بيشتر!
آيا باور مى كنى؟ سهمى كه فاطمه(س) براى خود برداشته كمتر از سهم هر كدام از فقيران مدينه است.
فاطمه(س) به هر فقير مدينه علاوه بر هزينه تهيّه غذاى يك سال، هزينه لباس و ديگر وسايل زندگى را داده است; امّا براى خودش فقط به اندازه غذاى يك سال برداشته است. او جود و كرم را از مادرش به ارث برده است.
آرى، فاطمه(س)، دخترِ خديجه(س) است.
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
#شناخت_علی_علیه_السلام
#وفاطمه_سلام_الله
#من_حیدریم
#کانال_شهداء_ومهدویت
#کپی_آزاد
#نشر_حداکثری
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#سردار_دلها #اربعین
سلام سردار
خیلی ها میخواستن امسال به یاد شما سمت کربلا قدم بردارند😍، ولی از بعد رفتنتون همه چیز به هم خورد😔، اربعین امسال همه خونه نشین شدن 😭
سردار شما و شهدا الان کربلایید⁉️
سردار دعا برای جاماندگان یادتون نره، همه محتاجند ...😔
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#ما_ملت_امام_حسینیم
@shohada_vamahdawiat
[WWW.FOTROS.IR]ma98072602.mp3
10.06M
نوحههای #حضرت_سیدالشهدا ( ع ) ویژه شب #اربعین_حسینی
با مداحی حاج محمود کریمی
[حاج محمود کریمی ]
@shohada_vamahdawiat
[WWW.FOTROS.IR]Rajeon[04].mp3
5.99M
نوحههای #حضرت_سیدالشهدا ( ع ) ویژه شب #اربعین_حسینی
با مداحی حاج محمود کریمی
[حاج محمود کریمی ]
@shohada_vamahdawiat
28.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎵 #ببینید
نوحه های اربعین حسینی علیه السلام
#دعا ( قرائت زیارت اربعین ﴾
روز اربعین 1398
حسینیه بیت الرضا "علیه السلام"
🔸🔸🔸
✅ #حاج_محمود_کریمی
@shohada_vamahdawiat
🔵 فکیف اصبر علی فراقک؟
#اربعین آمد. اینبار به جای پاهایمان قلبمان تاول زد.💔
میدانید ارباب!
هر چه میگذرد و به اربعین نزدیکتر میشویم سختتر میشود.
هیچ چیز برای عاشق سختتر از خانهنشینی نیست. ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است... 😔
امشب شب اربعین است و من...
مرد میدان عشق بودن، تسلیم محض بودن، دشوار است.
اینکه هربار مولایت گفت بیا، بروی؛ همهی ماجرا نیست.
مرد میخواهد که بر دستور «نیامدن» صبر کند...
🌱 در عاشورا همه مشتاق فرمان آقا برای رفتن و نبرد بودند. عباس از همه مشتاقتر.
فرمان مولایش نبرد نبود❕
❗️اما عباس مثل همیشه سراپا «چَشم» محض بود
داغ نبرد برای ارباب بر دلش ماند...
داغ آب رساندن بر دلش ماند...
شاید برای همین بابالحوائج شد.
یاعباس! دلهایمان از داغ جاماندن میسوزد. فردای قیامت که صدا زدند جاماندگان اربعین۹۹!
دستمان را بگیر...😭
🏴
🏴فرا رسیدن #اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) تسلیت باد..
@shohada_vamahdawiat
چهل روزه چهل ماهه چهل ساله - @Maddahionlin.mp3
4.2M
🖤40 روزه 40 ماهه 40 ساله
💔دل زینب کنار تو تو گوداله😭
#محمودکریمی
#الحسین_یجمعنا
@shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مخاطب_خاص
خدای پیادهها...
عازمم حلال کنید؛ روی پروفایلها!
دانلودِ مداحی، قبل از سفر!
دِهینِ ابوعلی...
تیربرقهای پُر از سیم...
آهنگِ یوسف پیامبر از ماشین کپسولِ گاز...
کنار قدمهای جابر...
یُسَجِّلنی...
تِزورونی...
مبلهای خسته، کنار جاده...
مای بارِد...
موکبهای دوستداشتنی...
صدای بلندگوی مرکز مفقودین...
خرمااردههای شیرین...
هَلَبیکُم بِزوّارِ اَبوُسَجّاد...
حاجی! وایفای موجود...
فنجانهای قهوهی عربی...
کولهپُشتی جای بالِشت...
ماساژهای صلواتی...
اولین نگاه به گنبدِ ماه...
حالا، اما...
جنون؛ بر جاماندگانت حلال است!
کلیپ ارسالی از اعضا کانال
بگو تقاص کدوم گناهه...💔
#پیشنهاد_دانلود
➥@shohada_vamahdawiat
1_379607482.mp3
1.22M
خ #دعای_عهد
آغاز روز با دعای عهد👆🏻
التماس دعا
🙏🙏🙏🙏🙏
@shohada_vamahdawiat
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
@delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
🌸🍃🥀🌸🍃🥀🌸🍃🥀🌸
💫بابا #جونم به من بگو
در این سن
💫آغوش #گرم تــ🌸ـــو
جای #من است
💫یا عکس 🖼سرد تو
هم آغوش من⁉️
#شهید_الیاس_چگینی
🍃🌹🍃🌹
@shohada_vamahdawiat
4_1141739312438576050.mp3
6.39M
🎵 #صوت_شهدایی
✨به خدا نمی ارزه به هیچ قیمتی
✨بابات بره دیگه برنگرده
🎤🎤 سیدرضا #نریمانی
🍃🌹🍃🌹
@shohada_vamahdawiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سید اسدالله میرمحمدی جانباز آزاده نیروی انتظامی در محضر رهبر انقلاب از روزهای اسارات و آزادیش می گوید
🔹دستبندهایم زنگ زده بود،آن را با ارّه بریدند و قسمتی از مچ دستم را هم بریدند
🔹وقتی آزاد شدم دخترم مرا نشناخت و به خیال اینکه نامحرم هستم مرا در آغوش نگرفت
➥ @shohada_vamahdawiat
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت23
بعداز آخرین کلاس باید پیش ریحانه می رفتم. برنامه ی هر روزم بعد از دانشگاهم بود. بعضی روزها کلاسهایم زودترتمام میشدومن بیشترازنصف روزباریحانه بودم.
در آپارتمان را زدم زهرا خانم دررا باز کردو گفت:
–به به سلام راحیل جان.
ــ سلام زهراخانم خوبید؟ ریحانه چطوره؟ بهتر شده؟
همانطور که از جلو در به طرف رخت چرکها که در آشپزخانه بود می رفت با صدای پایینی گفت:
ــ بهتره، خداروشکر، سوپشم بهش دادم فعلا خوابیده.
سبد رخت ها را بغل گرفت و به طرف در خروجی رفت.
–دیگه من برم، الان آقامون میاد.
اشاره کردم به سبد دستش.
–لباسشویی که اینجا هست.
ــ اینجوری راحت ترم بالا می شورم خشک می کنم و اتو می کنم میارم.
ــ دستتون درد نکنه.
ــ راستی غذارو گازه اگه ناهار نخوردی هم خودت بخور هم به داداش بده.
ــ چشم.
لباس هایم را عوض کردم و چادر رنگی ام را روی سرم انداختم.
غذا لوبیا پلو بود داخل بشقاب ریختم و داخل سینی با یک لیوان آب و یک پیاله ترشی گذاشتم.
چادرم را در یک دستم جمع کردم وبادست دیگرم سینی راگرفتم.
چند تقه به در اتاق زدم.ــ بفرمایید.ــ سلام.به سختی از روی صندلی اش بلند شد و با لبخند پهنی جواب داد.از این که به خاطر من از جایش بلند شد با خجالت گفتم:–شرمنده نکنید بفرمایید.آقای معصومی همیشه با احترام با من برخورد می کرد برای همین من هم احترام زیادی برایش قائل بودم.سینی را روی میزش گذاشتم، یک میز قهوه ایی خیلی بزرگ که میز کارش بود. یک کامپیوتر باکلی چیزهای مختلف، رویش قرار داشت. مثل وسایل خطاطی و انواع کتاب و یک سری اوراق برای خط نوشتن. همیشه پشت میزش مطالعه می کرد.
شاگردهایش را هم دور همین میز، آموزش می داد. چندصندلی هم دور میز برای شاگردهای خطاطی اش گذاشته بود.یکی از دیوارهای اتاق قفسه بندی بود و پر بوداز کتاب های بسیار ارزشمند.پنجره اتاق هم با یک تور حریرسفیدساده تزیین شده بود.نگاهش را به غذای داخل بشقاب انداخت و گفت:–صبر کنید برای شما هم غذا بکشم با هم غذا بخوریم.ــ از این حرفش تعجب کردم.
تا حالا با او سریک میز غذا نخورده بودم. اگر گاهی وقت نمی شد ناهار بخورم توی دانشگاه، اینجا با ریحانه ناهار می خوردم. ــ نه من نمی خورم.ــ چرا مگه ناهار خوردید؟کمی این پاو آن پا کردم و گفتم:نه ــ اگه با من سختتونه پس...
ــ حرفش را قطع کردم و گفتم:نه...برای این که فکر دیگه ایی نکند گفتم:– آخه من روزه ام.
ــ دوباره لبخندی زدو گفت:–قبول باشهاینجوری که من خیلی شرمنده شدم آخه...ــ نه، نه شما راحت باشید، من باید برم پیش ریحانه و زود از اتاق بیرون آمدم.سرکی توی اتاق کشیدم. ریحانه هنوز خواب بود. آشپزخانه نامرتب بود. احتمالا زهرا خانم وقت نکرده بود مرتب کند.شروع به تمیز کردن کردم.بعد از تمیز کردن گاز و جمع و جور کردن کانترآشپزخانه. به طرف اتاق آقای معصومی رفتم تا سینی غذا را بیاورم.در اتاق باز بود، درحال وارد شدن گفتم: –امدم سینی غذارو ببرم.سرش پایین بودو خطاطی می کرد.ــ دستتون درد نکنه، خودم می خواستم بیارم. چرا زحمت کشیدید.ــ زحمتی نیست.خم شدم سینی را بردارم، چشمم افتاد به شعری که روی کاغذی نوشته بودو کنار دستش گذاشته بود.چند لحظه مکث کردم، چقدر شعر قشنگی بود.
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافـت
یک موی ندانست ولی موی شکافـت
اندر دل من هـزار خورشیـد بتافـت
آخر به کمــــــــال ذره ای راه نیافـت
مبهوت شعر شدم، چقدر پر معنی بودوچقدر خط خوشی داشت این آقای معصومی.با صدایش به خودم امدم،– می دونید شعرش از کیه؟ــ با دست پاچگی گفتم:–نهــ ازابو علی سیناست.با تعجب گفتم:–مگه شاعرم بوده.ــ بله هم به عربی و هم به فارسی شعر می سرودن.باحسرت گفتم:–واقعا خوش به حالش، چطور میشه که یه نفر اینقدر همه چی تموم میشه.ــ حالا شما این رو می گید ولی تو شعرش یه جورایی میگه ذره ایی به کمال نرسیدم.یعنی به اونچه که می خواسته نرسیده.نچ نچی کردم و گفتم:–آدم میمونه تو کار این بزرگان. یه فیلسوف وقتی اینجوری بگه پس...با صدای گریه ی ریحانه حرفم نصفه ماند، سینی را برداشتم و گفتم:– با اجازه من برم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
💐 #شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
#مناجات_امام_زمان #امام_زمان #ادینه
دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن
وقتش رسیده صبح طلوعت فرارسد
پایان بده براین شب یلداشتاب کن
در انتظار آمدنت روزها گذشت
ای وعده ی قدیمی فردا شتاب کن
ای وارث عدالت و صبر و غم علی
با ذوالفقار حضرت مولا شتاب کن
جانم به لب رسیدازاین روزگار پست
آقا به جان حضرت زهرا شتاب کن
برآن پدرکه با سر زانو رسیدو دید
نقش زمین جوان خودش راشتاب کن
برآن پدر که پیکر فرزند خویش را
برخاک میسپرد به صحرا شتاب کن
برآن تنی که زخمی تیرسه شعبه شد
برآن سریکه رفت به نی ها شتاب کن
برخانمی که در دم گودال میگرفت
با ناله ذکر”وای حسینا” شتاب کن
روضه گرفته ایم که شاید نظر کنی
روضه برای حضرت سقا شتاب کن
جان سه ساله دخترکی که گرفته بود
بر روی دامنش سر بابا شتاب کن
🔸شاعر:
#محمدحسن_بیات_لو
@shohada_vamahdawiat
💜💜💜💜💜💜🍃🍃🍃🍃
#یااباصالح_المهدی_عج ❤️
من سرم گرم #گناه هست، سرم داد بزن
سینه ات سخت به تنگ آمده، فریاد بزن
جمعه هایی که نبودید به تفریح زدیم
ما فقط در غم هجران تو تسبیح زدیم!!!
#جمعه_های_دلتنگی💔
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_فرج3_صلوات
➥ @shohada_vamahdawiat
گذشت جمعهای ولی دعای ما نگرفت
دعای ما نه، بگو ادعــــــای ما نگرفت
اگر به یاد تو بودم چرا دلـم نشکست
چرا غروب رسید و صـدای ما نگرفت
#جمعههای_دلتنگی💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shohada_vamahdawiat
#مناجات_امام_زمان #امام_زمان #ادینه
تقویم، بی تو پیر شد یکسالِ دیگر هم
سَر شد زمستان و نشد نوروز، آخر هم
شد کاسهی صبرِ غزل لبریز از گریه
از قطرههای شعرِ اشکآلود، دفتر هم
عمریست، پیش مایی و هستیم نابینا
گفتی «اناالمظلوم»؛ نشنیدیم؛ پس کَر هم ...
شرمنده! بین ادّعاهای دعا بر لب
حتی نخواهی یافت، یک ناچیز لشکر هم
هرچند خوبان کمترند از ما که بدهاییم
اما ببر در لشکرت این قوم را دَرهم
ذکرِ قیامت در رکوعِ خیسِ محراب است
پای رکابِ خطبههای توست، منبر هم
«یامنتقم» میریزد از شمشیرِ بابایت
چشمانتظارِ انتقامِ توست مادر هم
حَک میشود یک روز بر سنگِ مزار ما
مُردند، دور از خیمهات یک قومِ دیگر هم
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
@shohada_vamahdawiat
🌷مهدی شناسی ۱۳۳🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹ناقور🌹
🌼قرآن در سوره مباركه مدثر آيه ۸ ميفرمايد: "فَإِذَا نُقِرَ فىِ النَّاقُورِ" هنگامى كه در «صور» دميده شود...
🌼در كتاب نجم الثاقب در بيان اين آيه گفته شده است مفضل بن عمر يكی از اصحاب خاص امام صادق (علیه السلام) در محضر امام تفسير و تاويل اين آيه را جويا شد،حضرت فرمودند: آن روز، روز عجيب و عظيمي است در آن روز امامي كه از ديده ها مخفي و پنهان است ظهور ميكند و خداوند متعال اين ظهور را به همه عالميان اعلام ميدارد.
🌼امام صادق(علیه السلام) ناقور را از القاب حضرت صاحب الزمان بيان كردند. ناقور به معناي كوبيدن و دميدن است. زمان ظهور سر و صداي زيادي در عالم ماده برپا ميشود و هر چيز و هركس ظهور را اعلام ميدارد. اما اگر چشم حقيقت بين افراد در پي ظلمات عالمِ ماده و معصيت بسته شده باشد از غوغا و هياهوي ظهور غافل میماند.
🌼در تاريخچه ی نقارهخانهها آمده است: در قديم هر صبحگاه كه سلطان قصد خروج از بارگاهش را داشت جارچيها طبل را به صدا در ميآوردند تا هركس عريضه و خواستهاي از او دارد خود را به سلطان برساند و در غروب كه ايشان قصد بازگشت به بارگاهشان را داشتند كوبيدن طبل توسط جارچيها تكرار ميشد تا كسي از قافله عقب نماند و خودش را به سلطان برساند.
طبله نقاره صدا ميكند
شاه نگاهي به گدا ميكند...
🌼وجود مقدس ولي عصر ناقور هستند. سلطانی که هر صبح و شب با ورود به زمين وجودي افراد، كوبه دل او را به صدا در ميآورد و میفرمايد:"انا المهدي"، "انا المهدي"
🌼حضرت وجود خودشان را اعلام ميدارند تا قافله عقب ماندگاني كه در اثر گرفتاريهاي دنياي مادي از وجود نازنينش غافل شدهاند خودشان را به او برسانند و حيات طيب و حقيقي نصيبشان شود.
🌼 اينكه صبح و شب به خواندن دعاي آل يس سفارش شدهايم از اين روست تا صداي قدمهای يوسف زهرا را بشنويم و از تابعين حقيقي ايشان گرديم.
#مهدی_شناسی
#قسمت_133
#اسامی_امام
#ناقور
#شهداء_ومهدویت
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59