✍️ #روایت_خادمی (2)
#بازه_یک
#روز_سوم
🔹 برای عصر رفتم توی تیم #مقتل؛ یعنی تیمی که فضای مقتل را آماده میکند. برخلاف تصورم، مقتل یک محدودهی کوچک است که با یک فرش سه در چهار هم پُر میشود. گفته میشود همینجا پیکر شهدا، سه سال روی زمین بوده. فقط یک دیوارِ سیمانیِ نیم متری دورش و یک گل لاله فلزی هم وسطش ساخته بودند. خلاصه بهنظرم باید وقت درستوحسابی برای درست کردن اینجا بگذاریم. حیف است.کار امروز ما، نه در خود مقتل بلکه در مسیر آن بود. باید بین هر دو تیر چراغ برق، یک پرچم میزدیم، یکی این طرف جاده و یکی هم آن طرف. اینجا بود که برای اولین بار به جنس خاک اینجا توجه کردم. خاک اینجا، نه آنقدر سفت است که پا در آن فرو نرود، نه مثل ساحل آنقدر نرم است که رد پا سریع پاک شود. بهنظرم چون تازه باران آمده این شکلی است.فکر کنم دل ما هم تازه باران خورده است. اینجا، دلمان شبیه خاکش شده، نه آنقدر سفت که نفهمیم دوروبرمان خبری هست و نه آنقدر شل که اثرش به این زودی برود. بعد از همهی اینها، چقدر در خاکِ خیس اینجا دویدن سخت است. سینهخیز رفتن عجب مکافاتی است! کاش هیچ ابری هوس آسمانِ اینجا را نکند.
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh