✍️ #روایت_خادمی
5️⃣ قسمت پنجم
🔺 بعد از جلسه، حیران وسرگردان داخل صحن مزار میچرخیدم، کاشیهای آبی، حجرهها، نخل نسبتا بلند گوشه سمت چپ، پرچم «یاحسین» روی گنبد که دل آدم رو هوایی میکرد، واقعا حس خوبی داشتم.
قراربود صبح مشخص بشه که هر کدوم از خادمها چه کاری باید انجام بدن، شب خوابیدم واین آخرین باری بود که خودم برای زمان خوابیدن تصمیم می گرفتم، آخه در طول روز نمی تونستم بخوابم؛ نه اینکه وقتی برای خوابیدن نباشه! اما من نمی تونستم از گشتن داخل یادمان بگذرم و خواب رو ترجیح بدم.
صبح شد و مقوایی عجیب توجه همه رو به خوش جلب کرد، الفاظ تازهای به چشم میخورد؛
#دانشگاه_هویزه
#شابُز
#مامان
#مقتل
و...
من اسمم بین بچههای فضاسازی بود. قرار بود کار فضاسازی از مقتل شروع بشه.
👈 ادامه دارد...
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #روایت_خادمی
7️⃣ قسمت هفتم
🔺 جمعی شش، هفت نفره رفتیم سمت #مقتل؛ جایی که حدود ۵۰۰متر از #مزار فاصله داشت، محوطهای مسطح که از یک طرف توسط جاده ای که مردم ازش استفاده می کردند و از طرف دیگه توسط یک جاده قدیمی و غیر قابل استفاده محصور شده بود، با یک #لاله بزرگ فلزی در مرکز این محوطه.
بعدها فهمیدم داستان #مقتل از این قرار بود که سه سال و یک ماه پس از عملیات نصر تعدادی از شهدا در اون مکان تفحص شده بودند:
#سیدمحمدحسین_علم_الهدی
#فرخ_سلحشور
#جمال_دهش_ور
#محسن_غدیریان
و دو شهید #گمنام.
مقتل جای فوق العادهای بود برای خلوتهای شبانه و اینکه ساعتها بشینم و خدا رو به خون شهدایی که در همین مقتل به زمین ریخته بود قسم بدم تا در حل علامت سوالم کمکم کنه
«وظیفهی من چیه؟ من باید چیکار کنم؟»
👈 ادامه دارد...
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ #روایت_خادمی (2)
#بازه_یک
#روز_سوم
🔹 برای عصر رفتم توی تیم #مقتل؛ یعنی تیمی که فضای مقتل را آماده میکند. برخلاف تصورم، مقتل یک محدودهی کوچک است که با یک فرش سه در چهار هم پُر میشود. گفته میشود همینجا پیکر شهدا، سه سال روی زمین بوده. فقط یک دیوارِ سیمانیِ نیم متری دورش و یک گل لاله فلزی هم وسطش ساخته بودند. خلاصه بهنظرم باید وقت درستوحسابی برای درست کردن اینجا بگذاریم. حیف است.کار امروز ما، نه در خود مقتل بلکه در مسیر آن بود. باید بین هر دو تیر چراغ برق، یک پرچم میزدیم، یکی این طرف جاده و یکی هم آن طرف. اینجا بود که برای اولین بار به جنس خاک اینجا توجه کردم. خاک اینجا، نه آنقدر سفت است که پا در آن فرو نرود، نه مثل ساحل آنقدر نرم است که رد پا سریع پاک شود. بهنظرم چون تازه باران آمده این شکلی است.فکر کنم دل ما هم تازه باران خورده است. اینجا، دلمان شبیه خاکش شده، نه آنقدر سفت که نفهمیم دوروبرمان خبری هست و نه آنقدر شل که اثرش به این زودی برود. بعد از همهی اینها، چقدر در خاکِ خیس اینجا دویدن سخت است. سینهخیز رفتن عجب مکافاتی است! کاش هیچ ابری هوس آسمانِ اینجا را نکند.
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #روایت_خادمی |
🔹 اینکه خودمان را به خواب و مریضی بزنیم فایده نداشت. فرمانده به زور هم که بود ما را به مراسم صبحگاه، در سرمای پنج صبح #هویزه روانه میکرد. از ورودی مزار شروع به دویدن میکردیم. مسیر هر روزمان بسته به ذوق نفر اول متفاوت بود. گاهی از کنار کرخه و خاکریزهای اطرافش، گاهی هم از آن طرف یادمان. مقصدمان اما ثابت بود. #مقتل آخرین جایی بود که سر از آن در میآوردیم و با نشستن روی سکو در کنار لاله نمادینش آرام میگرفتیم. هم مسیر لذت بخش بود هم مقصد. اصلاً به عشق این مقتل بود که سختیها را به جان میخریدیم. به تکتک خادمها که نگاه میکردم هر کدام حس و حال قشنگی داشتند. سرهایشان پایین بود و در فکر بودند. من اما فکرم جای دیگری بود. این مسیر مرا یاد #پیادهروی_اربعین میانداخت. عجب شباهتی است بین کربلای ایران و کربلای عراق، عجب شباهتی است بین مقتل و گودی قتلگاه و چه شباهتی است بین تانکهایی که روی تن شهدا رفتند و اسبهایی که...
🔹 خادم در هویزه فقط نوکری نمیکند؛ دردهایش را دوا میکند، حاجتهایش را میگیرد و خود را به شهدا میسپارد. خادم هویزه رزق کربلا را در کربلای ایران میگیرد و به نیابت از حسین علمالهدی و یارانش در مسیر منتهی به حسین فاطمه قدم میگذارد.
#به_نیابت_از_حسین
#دانشگاه_هویزه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh