✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید #عبدالمحمد_چهارمحالی
▫️ تاریخ تولد: 9 / 1/ 1341
▫️ نام پدر: اسدالله
▫️ محل تولد: روستای سمندی از توابع شوشتر
▫️ شهرستان: اهواز
▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف سوم- قبر هفتم
🔹 روایت عاشقی:
یک سالی تا سربازی رفتنش مانده بود.
می خواست برای ادامه تحصیل برود خارج!
آمریکا یا هرجایی که شد...
مانده بود مردد که برود یا نه؟
آخر سر هم ماند و مدتی بعد رفت توی سپاه.
می گفت:« ما در محاصره اقتصادی هستیم. باید کمتر بخوریم و روزه سیاسی بگیریم تا بتوانیم با مشت به دهان آمریکای لعنتی بزنیم.»
👤 راوی: خانواده شهید چهارمحالی
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
‼️ رو در رو با جنگ
🖋 خاطراتی از اولین مواجهه #شهیدان_هویزه با خبر آغاز جنگ
👈 به افلاک اگر پَرِ دل بگشایی و با ملائک همسفر شوی، ساکنان هفت آسمان را می بینی که به تبرک دست بر دامان مردان دفاع قدسی 8 ساله مان زده اند و انبوه ستارگان را می یابی صف اندر صف تا از گلچهرگان ایمان و جهاد و شهادت، نور گیرند.
مجاهدمردانی که سپیدروییِ سال های ایستادگی، حماسه و ایثار از بصیرت، فهم و زمان شناسی شان است و در این میانه «شهدای مظلوم کربلای هویزه» را عظمتی دیگر است. شهیدان والای «صدر جنگ» که رهبر معظم انقلاب به «شهیدان صدر اسلام» تشبیه شان کرده اند. مجاهدمردانی کم تکرار که در همان آغازین روزهای نبرد، بی معطلی پای کار امام (ره) و ایران آمدند؛ مثل سال های سخت برف و بنفشه که پای کار «انقلاب» ماندند یا روزهای توطئه و تهدید در کردستان و...
🔺 به مناسبت هفته دفاع مقدس و به نقل از خاطرات «کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه» نخستین واکنش و مواجهه برخی از حماسه آفرینان کربلای هویزه با خبر آغاز دفاع مقدس و نبرد نور و نار را روایت کرده ایم:
1️⃣ بسیجی شهید #سید_مهدی_جعفری:
🔸 دشمن که با همه توش و توان آمد به جنگ، معطل نکرد.
می گفت: «می خواهم اولین شهید روستایمان باشم. می خواهم اولین کسی باشم که در راه خدا، انقلاب و کشورم به دفاع بر می خیزم.»
سید مهدی، اولین شهید روستا شد و خیلی زود ندای «هل من ناصر؟» جد غریبش را با «جان» پاسخ داد.
2️⃣ بسیجی شهید #علی_اصغر_فرهمندفر:
🔸 رفته بودیم مشهد، زیارت.
همانجا دختر نجیبی را برایش پسند کردیم.
داشتیم قرار مدار خواستگاری می گذاشتیم که خبر حمله عراق را شنید.
بی درنگ گفت:«خب، خواستگاری ما هم حل شد. دیگه پیگیری نکنید. تا وقتی جبهه و جنگ است، زن می خوام چیکار!»
3️⃣ بسیجی شهید #محمد_حسین_آقا_رضازاده:
🔸 جنگ که شد، معطل نکرد.
با اجازه و بی اجازه خانواده می رفت منطقه.
از شهریور تا دی که شهید شد خیلی کم می آمد خانه.
4️⃣ پاسدار شهید #عبدالمحمد_چهارمحالی:
🔸 مأموریت کردستان که تمام شد، بچه ها گفتند کارمان تمام شده برگردیم شوشتر.
گفت: «مأموریت ما تموم شده، انقلاب که تموم نشده؛
تازه جنگ شروع شده؛
بر می گردیم نه برای استراحت و رفاه؛
برای دفاع.»
5️⃣ پاسدار شهید #قدیر_قدرتی:
🔸 از مدرسه با عجله آمد خانه.
گفت:«مامان، خیلی جاهای خوزستان را گرفتند. ما هم داریم اعزام می شیم»
گفتم مگر امام نگفتند مدرسه سنگر شماست. کجا می خواهی بروی؟
گفت:«دارند اهواز رو می گیرن. ما باید بریم تا شهر خالی نمونه. الان سنگر اونجاست.»
و رفت که رفت...
6️⃣ پاسدار شهید #محمد_رضا_ملایی_زمانی:
🔸 سوم مهر 59 ازدواج کرد.
دلم خوش بود.
گفتم حالا که ازدواج کردی، درست و حسابی بچسب به کار.
مغازه اش را بست؛
گفت: «حالا وقت کاسبی نیست. وقت دفاعه.»
رفت بسیج؛ یک هفته بعد هم جبهه.
همه جوانی و زندگی اش را بُرد جنگ.
#هفته_دفاع_مقدس
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید #عبدالمحمد_چهارمحالی
▫️ تاریخ تولد: 9 / 1/ 1341
▫️ نام پدر: اسدالله
▫️ محل تولد: روستای سمندی از توابع شوشتر
▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف سوم- قبر هفتم
🔹 روایت عاشقی:
یک سالی تا سربازی رفتنش مانده بود.
می خواست برای ادامه تحصیل برود خارج!
#آمریکا یا هرجایی که شد...
مانده بود مردد که برود یا نه؟
آخر سر هم ماند و مدتی بعد رفت توی #سپاه.
شد #پاسدار
یعنی کسی که به قول آقا #مهدی_باکری:«کار کنه، بجنگه،
خسته نشه؛ کسی که نخوابه تا وقتی
خود به خود خوابش ببره!...»
شد پاسدار و مدتی بعد هم رفت؛... منتها به بهشت!
همراه حسین و یاران حسین
👤 راوی: خانواده شهید چهارمحالی
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#دوم_اردیبهشت
#سپاه_مردم
#شهدای_هویزه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 پاسدار شهید #عبدالمحمد_چهارمحالی
▫️ تاریخ تولد: 9 / 1/ 1341
▫️ نام پدر: اسدالله
▫️ محل تولد: روستای سمندی از توابع شوشتر
▫️ شهادت: 16 دی 1359- کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف سوم- قبر هفتم
🔹 روایت عاشقی:
از بدگویی بدش می آمد.
بد هیچ چیز و هیچ کس را نمی گفت.
تکیه کلامش این بود:«ایشالا وضع دولت خوب می شه. همه چی درست میشه.»
می گفت:« ما در محاصره اقتصادی هستیم. باید کمتر بخوریم و روزه سیاسی بگیریم تا بتوانیم با مشت به دهان آمریکای لعنتی بزنیم.»
👤 راوی: خانواده شهید چهارمحالی
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#سبک_زندگی_شهدا
#شهدای_هویزه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh