✍️ #گزارش | #ازدواج_شهدایی
🔺 همزمان با ایام سراسر نور و سرور نیمه شعبان؛
🔻 شهدای هویزه شاهد عقد زوجی از خراسان شمالی بودند
🔸 برنامه امروز غافلگیرکننده بود! مسوول کاروان آمد دفتر فرهنگی و گفت:« کاروان دارد پیاده می شود؛ مجلس عقد هم داریم؛ اگر می شود دور مزار #شهید_علی_حاتمی را خالی کنید.»
🔸 فرصتی برای چون و چرا و اینکه از قبل اطلاع می دادید و... نبود.
همه چیز خیلی فوری جور شد؛ مجلس امروز از قبلی ها هم ساده تر بود.
🔸 آقا «فرهاد نیستانی» که #پاسدار است و البته داماد برنامه امروز برای بار دوم به هویزه آمده به این نیت که شهدا شاهد عقدشان باشند و عاقبتی مثل خودشان برایش رقم بزنند؛ می گوید:« دعای امروزم عاقبت بخیری و شهادت است.»
🔸 محل برنامه، مقابل مزار مطهر دانشجوی شهید علی حاتمی است؛ شهیدی که سال هاست مسوول #کمیته_ازدواج! در زیارتگاه شهدای هویزه است و مخصوصا بین زائران نامتأهل طرفداران بی شمار دارد؛ آن قدر که از دور و نزدیک و وقت و بی وقت عاشقانه به سویش می شتابند و حاجت می گیرند.
🔸 شهید حاتمی هم مانند فرمانده اش سید حسین علم الهدی در زمان شهادت 22 ساله است و مجرد و دقیقا مثل فرمانده اش قول و قرارهایی برای تشکیل خانواده گذاشته بوده که شروع جنگ و بعد هم شهادت در هویزه، وصالی بالاتر و بهتر را برایش رقم می زند؛ قصه شهید حاتمی را تا همین جا داشته باشید که باید برگردیم پای سفره عقد زوج خوشبخت مان که از استان #خراسان_شمالی هستند؛ سفره ای به اسم و رسم شهدا.
🔸 ساتن سپیدی با سه چفیه ، دو جانماز جیبی طرح چفیه؛ قرآنی کوچک، چند شاخه نبات، گلدانی گل و... که توسط خدام خواهر آماده شده است.
در مراسم امروز #چفیه بیش از هر چیز دیگر به چشم می آید؛ از سفره که بگذریم، بسیاری از خانم های زائر و حتی عروس خانم، چفیه را روسری کرده اند.
به جای تور قندسابی که بر سر عروس و داماد می گیرند هم چفیه جایگزین شده است.
🔸 آقا داماد که با لباس پاسداری اش کنار عروس خانم می نشیند، حاج #عظیم_ابراهیم_پور صلواتی از جمع می گیرد و می خواهد که همه -حتی آنها که گوشی دست شان دارند! و کم هم نیستند- برای خوشبختی عروس و داماد کف مرتب بزنند؛ بعد هم سر شوخی را باز می کند که:«ما چند روز قبل هم بر سر مزار شهید #علم_الهدی مجلس عقد داشتیم و یک عالمه دانشجو با حسرت نگاه می کردند!!»
همان لحظه تعدادی از آقاپسرها حرفش را قطع می کنند که:«ما هم الان داریم با حسرت نگاه می کنیم!»
🔸 خنده و خوشمزگی ها ادامه دارد، اما حاجی با صدای بلندتر ادامه می دهد:«خیلی خوب است که این سنت دارد احیا می شود و عروس و دامادها عقدشان را می آورند کنار شهدا تا شهید علم الهدی و بچه هایی که با وضو شیرخوردند و تربیت شدند، شاهد عقدشان باشند. شما عروس و دامادها هم نیت کنید و از خدا بخواهید فرزندان زیادی نصیب تان شود و به تأسی از #مادران_شهدای_هویزه بچه هایتان را با #وضو شیر بدهید تا نسل نخبگان در آخرالزمان بیشتر و بیشتر شود.شهدای هویزه؛ علم الهدی ها، #سلحشورها، #فاضل ها هرکدام نخبه ای بودند.»
🔸 دست آخر هم حاج آقا را دعوت می کند برای خواندن خطبه عقد با این دعا که به حق امیرالمؤمنین و حضرت زهرا (س) خداوند به همه جوان ها همسر خوب مهدی پسند و علی پسند عنایت فرماید.
#اخبار_هویزه
#راهیان_نور_1401
#ما_متحدیم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
⬆️⬆️ ادامه از پست قبل...⬇️
🔸 سید حسین هم دست رد به سینه مهمانان عزیزش نمی زند و حتما واسطه می شود پیش خدا که بعد از مدتی یک #پسر_کاکل_زری می آید در دامن شان...
زوج قدرشناس زائر ما اسم پسرشان را می گذارند:«محمد حسین علم الهدی»!
بعد هم توضیح می دهم که فیلم این اتفاق با روایت #حاج_حسین_یکتا قبلا منتشر شده و موجود است...
🔸 همزمان با حرف های من شانه های همراه جوان آرام تکان می خورد و اشک مهمان چشم ها می شود؛ تازه می فهمم مشکل این جوان هم همان مشکل زوج پاکستانی است.
حاج آقا رو به عکس سید حسین با بغض می گویند:«سید! تو چه می کنی؟» بعد هم دست شان را روی مزار می گذارند و می گویند هم برای حاجت من و هم این جوان دعا کنید و برمی خیزند.
🔻 شهدای جدید هویزه
🔸 کمی آن سوتر ایستاده بر مزار #شهید_محمد_حسن_قدوسی (نوه علامه طباطبایی) عرض ارادتی می کنند و از تعداد و چرایی قبور شهدای گمنام می پرسند. توضیحاتی درباره تفحص و نحوه شناسایی شهدای هویزه می دهم و خبر شناسایی دو شهید جدید هویزه که 18 اردیبهشت سرخط خبرها بود را بازگو می کنم. حاج آقا خبر را نشنیده اند و برایشان جذاب می شود؛ می گویم اتفاقا هر دو هم استانی شما و اهل فارس هستند؛ #شهید_قنبر_پویان از کازرون و #شهید_احمد_رحیم_پور از شیراز.
اصرار دارند بر مزارشان حاضر شوند که می گویم هنوز سنگ قبرها حاضر نشده و باید مزار دو شهید گمنام به نام و یاد این شهدا تغییر یابند.
🔸 با اینکه آفتاب قدری اذیت می کند، حاج آقا همچنان مشتاق شنیدن هستند. ماجرای #شهید_حاتمی و به قول دانشجوها مسوولیت #کمیته_ازدواج هویزه را که می گویم لبخند حاج آقا پر رنگ می شود و از میانه قبور برمی گردند تا مزار علی حاتمی را نشان شان دهم. بعد هم همراه دوم که قدری جاافتاده تر و حتما متأهل است را با خنده خطاب قرار می دهند که: «اگر حاجتی داری بیا جلو!» و ادامه می دهند:«پس این شهید هم مثل #امامزاده_صالح (ع) تهران حاجت ازدواج می دهد.»
🔻 چرا کم سبزی خوردن کاشتی؟
🔸 فرصت زیارت تمام شده و حاج آقا در مسیر با خادمان خدمات خوش و بشی می کنند و از مسوول فضای سبز که سرگرم باغچه کوچک ریحان هایش است می پرسند:«پس چرا این قدر کم سبزی خوردن کاشتی؟»
🔸 او هم می گوید: اجازه بدهید از زمین اصلی برایتان سبزی بچینم، اما حاج آقا می گویند:«نه،ما خودمان سبزی کاشتیم، اما فرصت چیدن و خوردنش را نداریم!» و می خندند.
از تعداد، نوع و سن و سال نخل های یادمان هم می پرسند و وقتی می شنوند که «#خرمای_برحی» هم داریم، دوباره با خنده می گویند:«هر وقت رسید خبرمان کن تا بیاییم بخوریم.»
🔸 جالب اینکه مسوول ساده دل فضای سبز ما اصلا حاج آقا را نمی شناخت و بعد که فهمید ایشان نماینده رهبری در استان بوده کلی خوش خوشانش شد که حاج آقا این طور گرم و صمیمی تحویلش گرفته و از کارهایش پرسیده اند. راز محبوبیت حاج آقا هم دقیقا همین #مشی_مردمی است.
🔻 بچه جهرم باشی و از لیموترش لذت نبری!
🔸 همزمان که از راهرو خارج می شوند به عکس های رزمندگان دفاع مقدس نگاه می کنند و می پرسند:«چرا این عکس ها تکراری است؟ آن طرف راهرو هم همینها بود.» پاسخ می دهم در شلوغی ایام راهیان نور خانم ها از یک طرف و آقایان از طرف دیگر راهرو تردد دارند برای همین هم عکس ها در دو طرف مشابه اند.
این یعنی حاج آقا برخلاف خیلی از مسوولان حتی مرتبط تر، موقع ورود هم با دقت و توجه همه جا را دیده و به خاطر سپرده اند.
🔸 دوباره بحث را به فضای سبز می کشانم و چند جمله تکمیلی درباره دیگر درختانی که در زیارتگاه جواب داده اند می گویم و اینکه عزم مجموعه به توسعه کاشت گونه های مثمرثمر است. شاهد مثالش هم می شود درخت #لیموترش جلوی دفتر مدیریت که تازه به بار نشسته است. حاج آقا با مکثی کوتاه، درخت شاداب و سرحال را دقیق ورانداز می کنند و لب به تحسین و تشویق می گشایند. مگر می شود بچه #جهرم باشی و از تماشای لیموترشی که محصول شهر و دیارت است در این صحرای بابرکت لذت نبری؟
🔻 حبیب ابن مظاهر کربلای خمینی (ره)
🔸 در محوطه بیرونی سؤالاتی از ابنیه و امکانات زیرساختی می پرسند و چشم شان که به یادمان #شهدای_عشایر_عرب_کرخه_نور می افتد می ایستند و می گویند یک خاطره هم از این شهدا بگو.
🔸 بی معطلی روایت #شهیدمسعدبوعذار را تعریف می کنم. حبیب ابن مظاهر کربلای خمینی (ره) که به جرم ارادت به "ولی" شهید شد. پیرمرد 81 ساله ای که 18 آبان 59 در روستای محل سکونتش به اسارت بعثی ها درآمد و وقتی عکس امام خمینی (ره) را در جیب دشداشه اش پیدا کردند و تشر زدند که عکس را پاره کند و به امام دشنام دهد، زیربار نرفت. محکم و بی هول و هراس، عکس را به جیب دشداشه، روی قلبش برگرداند و مثل شیر غرید:«من به مرجع تقلیدم دشنام نمی دهم. شما می خواهید با این کار مرا از همینجا روانه جهنم کنید؟!...»
مزد «بصیرت» و «ولی شناسی»اش هم شد شهادت...
⬅️ ادامه در پست بعد...⬇️⬇️