eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.3هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
و ..‌ رسید ... عشّاق امضا می‌شود..🌹
شهدای غریب شیراز
#قربانےاول_ماه_قمرے #ﻧﺬﺭﻇﻬﻮﺭ_وسلامتی_ﻣﻨﺠﻲ_ﻣﻮﻋﻮﺩ(ﻋﺞ ) #ﺑﻪ_ﻧﻴﺎﺑﺖ_اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و #ﺷﻬﺪا 🏴🏴🏴🏴 حضـرت رسـول
🚨صدقه اول ماه فراموش نشود ... مخصوصا ماه محرم .. نیت کنیم جهت تسلی دل امام زمان عج و سلامتی و ظهور حضرت
💔🕊 کشتی نوح، نشد منتظر هیچ کسی این حسین است که با خود همه را خواهد برد. - اللهم ارزقنا شفاعة الحسین - 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰محمد حسین از همان روز های اول اعزام حال و هوای عجیبی داشت. علاقه زیادی به ذکر مصیبت اهل بیت(ع) خصوصأ سالار شهیدان، بن علی(ع) داشت. با اینکه مداح نبود ولی بین نماز و یا در مراسم دعای صبح که زیارت عاشورا برگزار می شد، بی مقدمه شروع به می کرد و حال و هوای همه را منقلب می کرد. 🔰چیز عجیبی که در وجود محمد حسین بروز کرد، این بود که هر چه ما به ایام اعزام به اهواز و منطقه نزدیک می شدیم، لکنت زبان پیدا کرده و رفته رفته قدرت تکلم ایشان تحلیل رفته و تا شب ورود به منطقه چزابه به حدی کم شد که حتی قادر به ادای کوچکترین کلمه ای هم نبود! 🔰محمد حسین با همان زبانی که دیگر کلمات را درست ادا نمی کرد، از شهادت و نحوی شهادت خودش به ما خبر می داد و محمد حسین همان طور که خودش پیش بینی کرده شهید شد ... محمد حسین بهاری خوب فارس 🌱🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * این هم داداشمه که همراهم شده. همان طور که تا نیمه داخل ماشین خم بود و تجسس میکرد غرولند میکرد که دهاتیها خوشی زده زیر دلشان علیه شخص اول مملکت حرف میزنند. آخ که اگر به چنگ من بیفتند پوست از سرشان میکنم ،توش کاه میکنم . در همین حال متوجه شمس شدم که نگاه از من میدزدید و در حالی که سعی میکرد عادی باشد، چیزی زیر لب زمزمه میکرد .شاید برایش آخر بدشانسی بود که آجان اول از همه رفت سراغ کیف بچه؛ یعنی زرنگ تر از خودش هم کسی ممکن است پیدا شود . البته بگویم که شمس واقعاً زرنگ بود .ما افتخار میکردیم که همچین برادری داریم .جسور و چابک بود و خیلی جانسوز خانواده. همه ی خریدهای منزل را با گشاده رویی انجام میداد و در عین حال دل نازکی داشت و برای اندک چیزی اشکش جاری میشد .از هوش سرشاری نیز برخوردار بود و ما کمتر میدیدیم که درس بخواند. وقتی ازش میپرسیدیم مگر تو درس نداری؟ میگفت: تو مدرسه که خواندم کافیست. میل به خواندن و دانستن هم در او زیاد بود و از طریق دایی مادرم ، محمد جعفر ترابی با قم و مراکز دینی و علمی آن روزگار که فعالیتهای مکاتبه ای چشمگیری داشتند ارتباط داشت ،کتاب مجله و بسته های فرهنگی برایش ارسال میشد و میخواند .به همین دلیل بنیه ی آگاهی مذهبی او قوی و قابل توجه بود و نیز از مسائل سیاسی روز با اطلاع بود. حضور فعال او در تظاهرات قبل از انقلاب و آمادگی اش برای مبارزه با رژیم شاه نتیجه ی همین ارتباط معنوی بود. همچنین تأثیر و تعلیم پدر و پدربزرگ از او شخصیت کاملی ساخته بود. روحیه ی سلحشوری و جنگاوری را نیز از همان نوجوانی با خود داشت و از کاردستی های قشنگی که درست میکرد یکی هم ساخت تفنگ بـود کـه شبیه كُلت بود و با باروت و چاشنی صدایی شبیه صدای شلیک از آن خارج میشد. یکی دیگر از کاردستی هایش ساخت رادیوی تک موج بود. سال سوم راهنمایی بود که با وسایل جزئی و معمولی گیرنده رادیویی ساخته بود که حتی رادیو فارسی عراق را میگرفت و میخواست فرستنده هم درست کند که پدر مانع شد و گفت :که خطرناکه و از همین طریق به رادیو عراق نامه نوشت و برایش بسته هدیه فرستادند که شامل یک عدد نوار قرآن عبدالباسط عکس صدام حسین و عکس خیرالله طلفاء بود و نامه ای که از او دعوت کرده بودند تا به عراق بیاید. عراقیها فکر کرده بودند که فرستنده ی نامه شیخ بزرگیست در حالی که شمس تنها پانزده سال داشت و برای این که بداند بر سر نامه ها چه میآید این کار را کرده بود. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
(ع) (ع) توصيه هاي استاد فاطمي نيا در ماه محرم 🔹خالصانه در مجالس عزاداري شركت كنيد. طوري باشيد كه غير از امام حسين (ع) چيزي نبينيد. با پاكي ظاهر و باطن به اين مجالس مشرف شويد ؛ همانطور كه با وضوء وطهارت در اين جلسات شركت ميكنيم ، به وسيله استغفار ، طهارت باطني هم كسب كنيم. قبل از ورود به مراسم عزاي ابي عبدالله عليه السلام بگوييم: خدايا اگر در وجود من مانعي از كسب فيض ابي عبدالله عليه السلام هست، آن را برطرف بفرما. 🔹دهه محرم ، دهه تحول است ، جناب حرّ يك شخص است اما حرّ شدن يك جريان ميباشد. در اين دهه بايد متحول شويم. 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️ 🌹یکی از ویژگی های سید رسول این بود که همیشه نسبت به خدا حضور قلب داشت و خدا را کنار خودش حس می کرد، مِثل یک فرد مُحرم که در حال احرام است و همیشه آماده عبادت. این حالت خاصش باعث شده بود که ما هم شرم کنیم در حضور ایشان حرف ناجنس بزنیم و خطایی کنیم. البته اهل تذکر بود و اگر می دید، اشتباهی در رفتار و اعمال ما هست تذکر می داد. گاهی برای مأموریتی می رفتیم، وقتی بعد از پنج شش ساعت پیاده روی خسته بر می گشتیم، همه سریع یک نماز می خواندیم و استراحت می کردیم. اما هیچ وقت ندیدم که سید رسول با حالت خستگی و کسلی نماز بخواند. جوری برای نمازش آماده می شد و حواسش بود که انگار نه انگار که از ماموریتی چند ساعته برگشته است. گویی در این دنیا کاری جز نماز خواندن نداشت و ندارد. با یک نشاط و شادی خاصی نمازش را می خواند. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌱شرط مرخصی امام خمینی ره به شهید بابائی 🌿شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی(ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند. شهید بابایی گفتند: من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم. امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می دهم که هر موقع رفتی به من هم چند استکان بشویی. 🌷 🖤 🏴🏴🏴🏴🏴 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌹 میهمانی لاله های زهرایی🌹 و عزاداری دهه اول ماه محرم الحرام🏴 💢و گرامیداشت شهدای عملیات قدس ۳ 💢 با برادر حاج قاسم مهدوی 💢 : کربلایی مهدی کبیری نژاد : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام : ◀️ پنجشنبه ۲۹ تيرماه / از ساعت ۱۷ 🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
اگرصراط‌مستقیم‌مےجویۍبیا.. ازاین‌مستقیم‌ترراهےوجودندارد..! ⸤حُبُ‌الحُسین❤️ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💢به مناسبت یادواره شهدای عملیات قدس ۳ امروز در 🍂می گفت رحیم, نه تنها برادر که بهترین دوست منه! عملیات قدس ۳ تمام شده و گردان از شیار مالحه به عقب می امد. به پنجاه درجه می رسید, همه کلافه بودند و تجهیزات را از خود باز می کردند. دشمن هم با خمپاره بچه ها را بدرقه می کرد... خمپاره ای لبه شیار خورد و ترکشش به کوله رضا چمن گرفت. کوله پر از موشک ار پی جی اتش گرفت. همه هاج واج نگاه اتش می کردند, رحیم فریاد زد رضا بدو... رضا امد... دو برادر, رضا را که می سوخت گرفتند و با هم شروع کردند روی زمین غلطاندن, شکر خدا, به موقع او را خاموش کردند. ♨️نزدیک ظهر بود که بچه ها از شیار وارد جاده اسفالت شدند.اخرین خمپاره های دشمن هم برای بدرقه رسیدند. جاده اسفالت سرخ شده بود, هر دو برادر کنار هم به زمین افتاده و خونشان در هم پیچیده بود.   محمدرضا و رحیم زهتاب 🍃🌹🍃🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 خاطرم هست که چند روزی مادرم نبود؛ زیرا برای پرستاری و عیادت پدرش که مریض بود به یاسوج رفته بود در همان ایام یک روز وقتی وارد خانه شدم بوی خوش غذا همه جا را پر کرده بود . گفتم :حتماً خاله ام یا کسی از فامیل آمده و غذا درست کرده است. در حالی که کسی جز شمس الدین در خانه نبود. تاس کباب درست کرده بود و مرتب و با آداب تمام گذاشته بود وسط ,وقتی وارد اتاق شدم، پشت به من بود. کلاه دو گوشی عشایری روی موهای بلندش گذاشته بود و نشسته بود داشت تفنگش را که یک دم پُر یک لول بود, تمیز میکرد و گفت که میخواهم فیلم رئیس علی بازی کنم. القصه، وردهای شمس الدین سبب شد که نیروهای خشن و عصبانی گارد ،چیزی را نبینند همین که دوباره سوار ماشین شدیم ،نفس عمیقی کشید و شروع کرد به تشکر از خدا نفر جلو گفت :چی شده سیّد؟ گفت ،هیچ به خیر گذشت بعد دست کرد ته کیف و فتیله ها و چاشنی را درآورد داد به جلویی و گفت بکن تو جورابت. او هم همین کار را کرد. من تازه فهمیدم که چه اتفاقی افتاده! اگر چه از شمس عصبانی بودم؛ اما خوشحال شدم که گرفتار نشدیم. فقط گفتم: فکر نکردی من جواب آقامو چی بدم؟ خلاصه مابقی راه را با دعا و ندبه پشت سر گذاشتیم تا به شیراز رسیدیم. یادم هست که تمام راه را فقط یا صاحب الزمان می گفتم. وقتی به شهر رسیدیم ،سید وسایلش را که برای ساخت مواد انفجاری و نارنجکهای دستی که آماده کرده بود برداشت و رفت و اصلاً انگار نه انگار که به خاطر من و بچه ی مریضم به شیراز آمده است! : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرسول سجادیان⭐️ 🌹یک خانم با دخترش به مسجد آمد، به سید رسول گفت: فلانی به دخترم متلک گفته و مزاحمش شده! کسی که می گفت یکی از قلدرهای محله شیشه گری بود. سید رسول تنها رفت و او را کشان کشان به مسجد آورد.آن مرد با قلدری گفت: تقصیر دختر این خانمه که ... هنوز حرفش تمام نشده بود که سید رسول محکم توی گوشش کشید. یک لحظه همه ساکت شدند. برای آن مردخیلی اُفت داشت از کسی با هیکل و جثه سید رسول سیلی بخورد، اما نمی دانم چه چیز در سید رسول دید که مثل موش به لرز افتاد و حتی دست بلند نکرد که جواب سیلی که خورده بود را بدهد. با صدایی که می لرزید گفت: اشکال از دخترها ... سید رسول حرفش را قطع کرد و با عصبانیت گفت: حقت هست همین جا، جلو مسجد شلاقت بزنم! مرد قلدر سرش را پائین انداخت و گفت: ببخشید! تا آن زن و دخترش رضایت ندادند سید رسول کوتاه نیامد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری سردار مهدوی از عملیات قدس ۳⬆️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«بابا؛ توی آسمونا دنبالت می‌گشتم» مرثیه سرایی حاج محمود کریمی برای شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
♥️ بودن عشق تو در سینہ از الزاماٺ اسٺ پاے تفسیر غمٺ عقل جهانے، ماٺ اسٺ اے خیال حرمٺ علٺ شاعر شدنم نام شش گوشہ‌ے تو منبع الهاماٺ اسٺ 💚 ♥️ 🌙کربلا می خواهم... 🏴🏴🏴 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌷🕊🍃 ▪️بر پا شده حسینیه گریه ها بیا بر روی چشم های تر از اشک ما بیا... ▪️شال عزای تو به عزایم نشانده است وقت عزای مان شده صاحب عزا بیا... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
.... 🏴یادشهدای حسینی ... 🌷حاج شير علي سلطانی خاطره اي را از حضورش با حاج خسرو بيان مي کند: شبي حاج خسرو نگهبان بودیم. سنگر مادرمحلي بود که مثل نقل و نبات خمپاره، روي سرمان ريخته مي شد. ترکش هااز بغل گوش ما رد مي شدند، اما چيزي از آنها نصيب ما نمي شد. حاج خسرو شروع کرد به خواند (س) در آن دل شب، هر دو تا توانستيم گريه کرديم.😭 همان شب با حاج خسرو با خدا عهد بستيم. گفتيم خدايا، ما به عهدمان وفا مي کنيم تو هم به عهدت وفا کن و ما را به آرزويمان برسان. آن شب سپري شد... وقتي براي نماز بيدار شديم، حاج خسرو گفت من ديشب خواب عجيبي ديدم، من هم خواب عجيبي ديده بودم، خواب هايي که نويد هايي بودبراي شهادت ما... 🍃🌷🍃🌷 حاج خسرو آزادی حاج شیر سلطانی (س) 🌱🍃🌷🍃🌷🌱 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت زهره غازی در حالی که خانه ی ما کاملاً محاصره بود، یکی از آجانها که سرکرده ی آنها به نظر می آمد جلو آمد و سرنیزه را گذاشت زیرگلوی شمس. - مگه نگفتم کسی حق بیرون رفتن نداره؟ میخوای بگی خیلی شجاعی؟ حالا کدوم گوری میری؟ _میرم دفتر بخرم _گم شو ولی حق نداری برگردی. همین طور که راه افتاد برود ,زد زیر دست فرمانده و با حالت غضبناک گفت : بر می گردم خوبم برمیگردم اینجا خونه ی ماست .باید برگردم. فرماندهی یگان ضربت راست گفت. واقعاً شمس شجاع بود در آن اوضاع و احوال که مردم زیادی به ویژه کسانی که سابقه ای در مبارزه و خرابکاری علیه رژیم شاه داشتند و پاسگاه اردکان گزارش آنها را داده بود به خانه ی ما پناه آورده بودند، این شمس بود که تک و تنها و در عین جوانی و کم سن و سالی آن هم از راه پنجره از خانه بیرون زد و صاف از جلو آجانها رد شد تا ببیند چه کاره اند. وقتی هم که برگشت بهش گفتم :چی شد ؟! گفت:هیچی،جرأت ندارند کاری بکنند اینها مترسکی بیشتر نیستند. پرسیدم :حالا واقعاً رفتی دفتر بخری؟ گفت: نه بابا رفتم باروت تهیه کنم برای شب. سپیدان و اردکان در آن سالها شهر کوچکی بود و حضور گروه ضربت در آن حساسیت دستگاه و خطرناک بودن موقعیت را میرساند و آنها هم یک راست آمده بودند سراغ خانه ما .روحانی بودن جدمان که از همکلاسیها و هم مباحثه ای پدر شهید سید عبدالحسین دستغیب بود، دلیل عمده ی این کار به حساب می آمد .از طرف دیگر مرحوم ،پدرم سابقه ی مبارزه ی سیاسی داشت و در کودتای ۲۸ مرداد و ماجرای دکتر محمد مصدق، تیرخورده بود و به نوعی جانباز انقلاب اسلامی محسوب میشد این بود که گروه ضربت به محض ورود به اردکان خانه ما را محاصره کرد معمول هم این بود که هر گاه حادثه ای واقعه ای یا موضوع مهمی پیش می آمد، مردم به خانه ی ما می آمدند و به نوعی مرکز تجمع به حساب میآمد . در حوادث انقلاب هم این گونه بود و تعداد قابل توجهی از مردم از همسایه ها و اقوام گرفته تا جوانان انقلابی و نیز کسانی که از تیر و تفنگ و آجان و این جور چیزها میترسیدند به خانه ی ما پناه میآوردند و اعتقاد داشتند خانه ی «آقا» که هم سید است و هم نواده امامزاده محل امن است و امنیه ها جرأت جسارت به آن را ندارند در حالی که منزل ما پر بود از عکس و نوار و کتاب . شاید هیچ کس در آن زمان عکس امام خمینی را نداشت؛ ولی پدر من عکس و رساله ی امام داشت. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
اسطوره و قهرمان ملی ایرانی ، امیر عباس دوران گرامی باد 🌹هدیه به شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 روایت یک اسطوره شهید.... 🎙 :اگر ماجراى شهيد دوران را در كتاب‌ها خوانده بوديم يا امروز هر كس مى‌خواند، احتمال مى‌داد كه افسانه باشد... 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دق کردن دختر شهید مدافع حرم از خبر نحوه شهادت پدر 😔 🏴 بمیرم برات رقیه جان.... 👆 ( س) ﺷﻬﺪاﻳﻴﻢ... 🏴🏴🏴🏴🏴 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75