eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨فردا،مراسم هفتگی میهمانی لاله های زهرایی به علت مراسم استقبال از ریاست محترم جمهوری ، با تاخیر آغاز میشود
🌷🕊🍃 پنجشنبه‌ها چشم‌ڪه‌میگشاییم نام‌ڪسانی‌درذهنمان‌روشن‌است ڪه‌تاهمیشه‌مدیونشان‌هستیم آنھایی‌ڪه‌هرگزفراموش‌نمۍشوند🕊️ بازپنجشنبه‌ویادشھیدان‌باصلوات🌸 🕊️ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠بمناسبت یادواره سردارشهید رحیم فعال امروز در 🔰در بهمن ماه یکی از سال ها که توفیق زیارت کربلا نصیبم شد، قبل از سفر با سردار فعال تماس گرفتم و از سردار حلالیت خواستم. سردار تا اسم کربلا و امام حسین (ع) را شنید، بغض چندین ساله اش در گلو شکست و به گریه افتاد. وی از زبان سردار فعال ادامه داده است: 'زیارت امام حسین (ع) زیارت عشق است؛ هرگاه نام کربلا و امام حسین (ع) به میان می آید از خود بی خود می شوم. تو را به خدا از آقا امام حسین (ع) بخواه که این بنده گناهکار را نیز بطلبد و مرگ مرا شهادت در راهش قرار دهد.' رحیم فعال 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمدیوسف غلامی ورق پایین کیوسک تلفن را تیربارون کردن کلانتری یکم و اسلحه خونه کامل تصرف شده بود و چندنفر هم به خاطر ناشیگری تیر خوردند. _رهبران ما رو مسلح کنید. این صدای شعار عشایر قشقایی بود که به گوش میرسید و کرامت خودش رو به جمع اونا رسوند و با اونا فریاد میزد. از اون طرف به سمت چهارراه مشیر رفتیم .توی خیابان داریوش تو کوچه اولی درهای اول به روی همه باز بود و مقوا آتیش زده بودند و دود مقوا استنشاق میکردیم که آثار گازی که زده بودن از بین بره. کرامت رو تو اون دود نمیتونستم پیدا کنم یک لحظه چشمم افتاد بهش. داشت یکی دو نفر رو که افتاده بودند رو زمین بلند میکرد دویدم که برم سمتش مثِ برق این طرف و اون طرف میرفت و غیب میشد حدود ساعت سه طول کشید که دیگه همه جا تصرف شد مردم یک صدا فریاد میزدند و شور و شوق پیروزی رو سر میدادند. توی همون شلوغی جمعیت بود که کرامت رو دیدم .دویدم به سمتش و از پشت پیراهنش رو کشیدم برگشت عقب و نگاه کرد _کرامت کجا داری میری؟ تموم شد دیگه پیروز شدیم. سر از پا نمیشناخت دستش رو گرفتم و نگذاشتم همراه جمعیت جلو بره. - يوسف تو هم بیا بریم بذار برم باهاشون... - یه نگاه به ساعت بنداز ببین ساعت چنده؟ تا الآن ننه بابا سكته کردن. میدونم نگران هستند زود بیا تا بریم - یوسف تو برو بذار من بمونم _نه نمیشه دیگه همه چی به خیر و خوبی تموم شد و همه جا تصرف شد و آزاد شد. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر⭐️ 🌹حاج منوچهر در مورد شهید محسن زیانی می گفت: محسن پسر زرنگ و باهوشی بود، به قول بچه های گردان امام مهدی(عج) آچار فرانسه گردان بود، با اینکه توانایی انجام مسئولیت های مختلف گردان را داشت، او را آزاد گذاشته بودیم تا کنار فرماندهی باشد و کارهای ضروری را انجام دهد. هیچ وقت نمی ایستاد تا به او بگوئیم چه کار بکن، مرتب می پرسید چی کار بکنم! عملیات بجلیه بود. بعد از اینکه دستور عقب نشینی داده شد، آقای شریف عراقی را جلو بردم که روی خط توجیه کنم، تیربار دشمن هم مرتب و یک نفس ما را می زد. در حال صحبت با شریف عراقی بودم که متوجه محسن شدم که با سرعت، دور ما دو نفر می دود. گفتم چرا اینکار می کنی؟ گفت اینجور راحت تر هستم. فهمیدم، دور تا دور ما می دود تا اگر گلوله ای به سمت ما آمد، به خودش بخورد، به فرمانده اش نه! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
دستگیری‌ زِگدا گردنِ‌هرارباب‌ است کارِمادستِ‌تو آقاست‌ اباعبدالله... 🌷 🌙 دلم کربلا می‌خواهد... شب جمعه صفا دارد😭 🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 ❤️ پاییز است... روی سنگفرش دل‌هایمان پر از آرزوهای خزان شده است و سرمای فراق ، تا عمق استخوانمان را می‌سوزاند... آسمان جان‌هایمان را ابرهای تیره‌ی دلتنگی، فراگرفته و صحن وجودمان از عبور مداوم بغض و اضطراب و چشم به راهی ، سرشار است... شما بگویید عزیز دل‌های ما شما بگویید جز مژده‌ی سبز و معطر ظهورتان چیزی هست که آراممان کند؟ 🌸 💚 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠زوزه‌های خمپاره‌ها و انفجار‌ها کنار پاسگاه یک لحظه قطع نمی‌شد و این خواب راحت رزمندگان من را به یاد مجاهدان جنگ بدر می‌انداخت که إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً ... مهمات را خالی کردیم. با حبیب به سنگرهای اطراف سرک کشیدیم. همه برادران خواب بودند. جایی برای خوابیدن ما وجود نداشت. هوا خیلی سرد بود. حبیب دو تا پتو برداشت و گفت: بیا بریم پشت ماشین بخوابیم. عین خیالش نبود که منطقه زیر آتش خمپاره است. وضویی گرفت و دو رکعت نماز نشسته بجا آورد و بعد دراز کشید. هر شب قبــل از خوابش این نماز را می‌خواند. فکر می‌کنم نافله عشایش بود. پشت ماشین در قسمت سرباز آن خوابیده بودیم. هوا خیلی سرد بود، پتو را محکم دور خودمان پیچیده بودیم. کمی که صحبت کردیم، باران شدیدی شروع شد. شاید این باران هم مثل جنگ بدر نوید پیروزی بود. بارش باران که روی سر ما شروع شد بلافاصله حبیب گفت: پتو را بردار به زیر ماشین بریم! از این سرعت در تصمیم گیری تعجب کردم. فوراً به زیر وانت بار رفتیم. با خندۀ مخصوص خودش گفت: چقدر خدا به ما نعمت داده، ممکنه دیگر در زندگی هیچ گاه این همه نعمت نصیب ما نشود. در جبهه که هستیم، خمپاره که می‌آید، هوا که سرد است، باران هم می‌بارد، دیگر چه می‌خواهیم!؟ (صبح روز بعد خدا با نعمت شهادت، نعمت هایش را بر او تکمیل کرد.) 📚برشی از کتاب قلب های آرام۲ 🌹🍃🌷 حبیب روزی طلب https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمدیوسف غلامی از اونجا ماشین گرفتیم و اومدیم خونه سرکوچه که رسیدیم دیدیم پدر و مادرم منتظر ایستادن. همین که ماشین نگه داشت و ما پیاده شدیم، پدر و مادرم دویدن به سمت ماشین و همین طور که اشک از چشماشون می ریخت ،میخندیدند و خدا رو شکر میکردند و صورت ما رو غرق بوسه کردند. _ننه کرامت، دلم هزار راه رفت! گفتیم تا الآن شهید شدید که .نیومدید !یه ذره به فکر دل من نیستید! کرامت هم جواب داد: - ننه خدا رو شکر که انقلاب پیروز شد. ما شهید هم شده بودیم تو باید خدا رو شکر میکردی .جان ما فدای انقلاب...... پنج ماهی از پیروزی انقلاب میگذشت و من زمزمه اینکه کرامت میخواد بره سربازی رو از خانواده میشنیدم؛ ولی به رو خودم نمیآوردم و از خود کرامت چیزی نمیپرسیدم‌. فقط به مادرم میگفتم که کاش کرامت بیاد بره برا شغل معلمی _کرامت برادرت راست میگه. تو به حرفش گوش کن ضرر نمیکنی - ننه من علاقه ندارم .دلم میخواد برم سربازی مشغول صحبت بودند که وارد اتاق شدم _ چیه؟ چی شده؟ کرامت به چی علاقه نداره؟ - هیچی ننه میگه میخوام برم سربازی دارم بهش میگم به حرف داداشت گوش کن و بیا برو برا معلمی -کرامت ننه راست میگه میخوای بری سربازی؟! _بله ،کاکا من دلم میخواد برم سربازی به معلمی علاقه ندارم - خیلی خب برادر من اصراری که نیست وقتی علاقه نداری موفق نمیشی ،ننه شما هم اصرار نکن بذار بره سربازی ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
⭐️یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر⭐️ 🌹حاج منوچهر در مورد شهید شیخ اکبر خوشابی می گفت: بهار سال 1365بود،شيخ جوانى به گردان امام مهدی جهت تبليغات معرفى شد. طولى نگذشت كه با اخلاق وروحيات بچه هاى جبهه خوگرفت به حدى كه نمى خواست ازانها جداشود. ماموریت یک ماه اش که تمام شد گفت: اقا به من مرخصی می دید؟ گفتم تو که ماموریتت تمومه, مرخصی برا چی؟ گفت: یک ماهی که اینجا بودم,چیزهایی دیدم و درسهایی گرفتم که با هفتاد سال درس خواندن تو حوزه و دانشگاه بدست نمیاد, میخوام با حوزه تسویه کنم برگردم جبهه! ده روز از رفتنش نمى گذشت كه سر و كله اش پيدا شد. به او گفتم شيخ چطور شد به اين زودي برگشتى؟ گفت: همين چند روز هم كه طول كشيد مشغول تسويه حساب و تحويل دادن اتاق و وسائل بودم, كارهام رو كردم, مى خوام ديگه پهلو بچه ها بمونم . ماند تا کربلای 8 که شهید شد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆ببینید شجاعت یک دختر فلسطینی... 📽 سخنان فاتحانه و حماسی دختر شهید فلسطینی خطاب به قاتلین پدرش😔✊ 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 توصیه آیت الله جاودان به ما، برای دعا مردم غزه ⬅️حتما ببینید 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
شهدای غریب شیراز
🚨 توصیه آیت الله جاودان به ما، برای دعا مردم غزه ⬅️حتما ببینید 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/golzars
🚨محبین و خادمین شهدا این روزها مردم غزه در سختی بسیاری به سر می برند.. این توصیه آیت الله جاودان حداقل کاری هست که می‌شود به عنوان یک مسلمان برای این مظلومین انجام داد ... 🔹پس لطفا همه انشاءالله دعا فراموش نکنند
🌷🕊🍃 پـرواز تنها بـه داشتـن‌ دو بـال‌ نیست! بلکه بـه دلی‌ آسمـانی است‌ کـه بیکران را در خـود می‌گنجـانـد..، آسمـانی کـه قلمـرو کبـوتـرانی‌ست ازجنـس‌وفـاداری! ازجنـس‌ ! 🥀💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠چند ماه قبل از شهادت، نورالدین برای اولین بار توانست راهی کربلا شود. وقتی به کربلا رسید، با من تماس گرفت و گفت: داداش آمدم تا از امام حسین (ع) اذن شهادتم را بگیرم. می‌توانست خیلی پیش از این‌ها برود، اما انگار قسمتش همین بود که این بار برود برای طلب شهادت و آرزویی که پای ضریح امام حسین (ع) اجابت شد. وقتی گفت آمدم اذن شهادت را بگیرم، به دلم افتاد که او زودتر از من به شهادت می‌رسد. 💠 نورالدین به بیت‌المال خیلی حساس بود. در مورد امورات جهادی هم که انجام می‌داد، باز بیت‌المال برایش مهم بود. سعی می‌کرد از آنچه خودش دارد برای بیت‌المال هزینه کند، اما از بیت‌المال برای امورات شخصی و حتی جهادی استفاده نکند. با ماشینش دائم در اختیار سازمان بود و برای کار‌های سازمان استفاده می‌کرد. 💠چند روز قبل شهادت یک یادواره شهدا برپا کرد،دوستانش می‌گفتند نورالدین از ابتدا تا انتهای یادواره سکوت کرده و در خودش بود. این رفتارش برای بچه‌ها عجیب بود، چون نورالدین آدم پرحرفی بود. از همان جا هم به مأموریت رفت و شهادت نصیبش شد.» نورالدین جنگجو : ۲۲ مهرماه ۱۴۰۱، در اغتشاشات 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت محمدیوسف غلامی - ننه من طاقت ندارم بچه ام ازم دور بشه _این حرفا چیه مادر همه میرن سربازی اشکالی نداره که! مادرم به کرامت خیلی وابسته بود. دوتاشون همدیگه رو خیلی دوست داشتن. خلاصه اصرارهای خانواده نتیجه ای نداد و کرامت رفت سربازی. دوره آموزشیش صفر ۵ کرمان افتاد و بعدش هم اصفهان. مرتب نامه میداد و جویای احوال ما به خصوص مادرم میشد. چندماهی از خدمتش تو اصفهان میگذشت و چند باری مرخصی اومده بود. - یوسف ،ننه الآن چندوقته که برادرت نیومده. فکر کنم از سه ماه بیشتر هست. _نه مادرجون هنوز دو ماه نشده حواست کجاست؟ اون که مرتب نامه میده دیگه چرا اینقدر شور میزنی؟! - مادر چیکار کنم دلتنگش هستم چندروزی از صحبت مادرم نگذشته بود که پدرم فوت کرد. سال ۵۸! حالا بیتابی مادرم بیشتر شده بود. تلفن زدیم به کرامت گفتیم بیاد، ولی بهش نگفتیم که بابا فوت کرده، گفتیم بیا که دلتنگت هستیم و یه خورده کار داریم. آخه اگه تلفن میزدیم که بیا و فلان کار رو کمکون انجام بده هر جور بود خودش رو میرسوند. به همین بهانه گفتیم مرخصی بگیر و بیا کرامت همین که رسیده بود تو کوچه ، پارچه سیاه رو دیده بود شده بود، دیگه همه چی رو متوجه شد. وارد حیاط که شد ساکش رو همون دم در گذاشت و اومد طرف مادرم. تا چشم مادرم به کرامت افتاد، بلند بلند شروع کرد به گریه کردن و حالا کرامت رو هم بغل گرفته بود و دوتایی گریه میکردند .کرامت ده روزی مرخصی گرفته بود و تو این چند روز کارش قرآن خوندن و گریه کردن بود .هرچی هم بهش دلداری میدادیم فایده نداشت. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💠 ادب یکی از خصوصیات بارز این شهید عزیز است. پدرش می گوید: «من چهار پسر داشتم که در میان آنها احمدرضا از همه مظلوم تر بود. از بچگی هم تمام انرژی بچگی اش در راه مراسمات مذهبی و بسیج صرف می شد. من و احمدرضا با هم حریمی داشتیم. برای همین اگر می خواستم موضوعی را به او تذکر بدهم به مادرش می گفتم به او اطلاع بدهد. اما گاهی هم که خودم با او صحبت می کردم سرش را بالا نمی آورد و در چشمان من نگاه نمی کرد.» 💠احمدرضا هر وقت که برای دیدن خانواده به لارستان می آمد، دستش برای نوجوانان آنجا نیز پر بود. او علاقه خاصی به شهید ابراهیم هادی داشت و سعی می کرد کتاب زندگی نامه و عکس های این شهید را تهیه و بین بچه ها پخش کند. او دوست داشت علاوه بر کارهای عمرانی در بخش فرهنگی نیز کارهای جهادی انجام دهد. احمدرضا(هادی)عرفانی نیا 🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یاد شهدا در کلام سردار شهیدحاج منوچهر(محمدباقر) رنجبر⭐️ 🌹حاج منوچهر در مورد شهید جعفر عوض پور می گفت: کربلای 5 مجروح شده بود. خبر عملیات کربلای 8 را که شنید، با تن زخمی خودش را به منطقه رساند.نمی خواستم بااین وضعیت در عملیات شرکت کند اسم او را نبردم.دستش را بالا برد و گفت: اقا منوچهر چیزی فراموش نکردی؟ گفتم : فکر نکنم! گفت: یادت رفت بگی من باید چی کار کنم! گفتم: شما همین جا باش، بعد عملیات بیا، کار زیاده، بهت احتیاج دارم! گفت: من این همه راه نیامدم که اینجا بمانم، برای شرکت در عملیات آمده ام! آنقدر محکم و پرصلابت گفت احساس کردم می داند قرار است در این عملیات شهید شود. نتوانستم جلویش مقاومت کنم. گفتم شما جانشین آقای امینی باش! شب عملیات وقتی گروهان آقای امینی وارد شد سراغ جعفر را گرفتم. گفت: خودرو آنها خمپاره خورد. جعفر هم دوباره مجروح شد بردنش عقب! وقتی خودم در این عملیات مجروح و در اهواز بستری شدم سراغ جعفر را از معاونم شهید حسین فولاد فر گرفتم. گفت: جعفر شهید شد! این خبر ناگهانی خیلی در من اثر گذاشت. جا خوردم. بچه ها گفتند: این چه وضع خبر دادنه! حسین گفت: من مث خودش خبر دادم! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بی‌تفاوت نباشیم... 🎙 حجت‌الاسلام استاد محمدرضا عابدینی 🔖 امداد الهی به همین اتحاد دلهاست و شکست یهود و صهیونیسم در این برهه، ظهور را نزدیک می‌کند. 🔰 دعا فراموش نشود! 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا