🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
بہ دلـمـ لڪ زده
با خنـده ے تو جـاݩ بدهمـ
طـرح لبـخند تـو
پایاݩ پریشانـے هاستـــ
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
#شهید_عباس_دانشگر🌷
@golzarshohadashiraz
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_دوم
به نام الله به نام آنکه خلق کرد انسان را در سختی رب اشرح لی صدری.
سلام به سنگر ،سلام از دلی سیاه به دریاچه ای از نور،سلام بر کلاس درس و دانشگاه سلام به روزنه گشوده به آسمان.
سلام به انسانهایی که به این چاردیواری رفت و آمد میکنند و سلام به این چاردیواری که بوی خوب انسانیت می دهد.سلام به این وادی که تجلی نورانیت نور مطلق است آنجا که پنجره ای از درون تاریکی ها رو به نور. محلی که از پوچی خارج میکند و به شدن و بودن می رساند.
این مکان در هر کجا که باشد ملک مالک یا والدین است به این مکان خرج ورزش می بخشد نام و ذکر و تجلی نوری اندازه ظرفیت انسان. این مکانها محل خدایی شدن و طور سینا است. طور سینا خود زمین و مخلوقی است از خالق پاک.
این مکان وقتی تجلی نور و محل ملاقات موسی و معبود موسی شد وادی مقدس گردید. همچنین است غار حرا و سرزمین نینوا. اگر از آنجا که هر مکان نیما ممکن است باشد از خویش جدا گشتیم و به دوست رسیدیم آنجا مقدس است.اگر در وادی مقدس از او دور شدیم دیگر قداستی را در خواهیم کرد و نمی دانیم که فرق کعبه با جاهای دیگر چیست.
سنگرم آنانی که سر از پا نشناخته ،به سوی دوست ایران کرده و رفتند تا بمانند،آنان که بت نفس را شکستند تا دل و چشم هایشان به او برسد،و آنانی که با مولایشان ملاقاتی داشتند،به تو ارزش و قداست ای به اندازه خویش دادند وگرنه تا به جز مشتی خاک چه هستی؟تو مقدسی زیرا روحهای آزاد گشته از همه بندها را درون خود داری. ارزش از مادام از که طلایی درونت هست.وقتی آن طلا رفت دیگر ارزشی نمی ماند ولی اگر درون های خدایی شده و فنای فی الله گردیده در تو باشند تو هم پر از ارزشی.
سنگرم.ای محل عروج انسان ،ای مسجدی دیگر برای عابدی که همه چیزش عبادت است.
تو محل امنی هستی که انسان را از دغدغه های دنیای و تفرق و تفکر بیهوده بیرون می آوری. قطاری هستی در حال حرکت که در هر کوپه مسافرانی با خصوصیاتی متفاوت نشسته اند
اگر در این سفر زندگی ساز همسفر داشته باشید که درک کند و مسافران را در این راه هوشیار کند،اگر اینان مخلص باشند و آنچه میگویند نه در زبانشان که در دلشان باشد،اگر این موقعیتها را با واقعیتها و واقعیتها را با اتفاقات هماهنگ کنند. اگر اینان معلمی باشند که خودم متعلمند.
وقتی سربلند می کنی که به مقصد نزدیک شدهایم و در راه فلسطین نداشتهایم و اگر بوده چقدر کمتر شده است.
آری در این میان باید مسافران را نیز درک کرد و خود نیز چنین بود. گوشی از دانشگاه بزرگ الهیات!تو درسها داری ولی من چشم بینا و گوش شنوا ندارم تا ببینم که چقدر مخلصان در دل داری و چقدر فهمیدگان راه را راهبری.
سنگر وادی مقدس دیگری هستی ولی این مسافر راه و این دیدار کننده تو از درک قداستت وامانده است. و تنها سر در شکم دارد و دیده بر زمین و دلی که مشغول تعظیم این دو است. این مسافر اگرچه در منا و مروه و صفا است ولی حاجی نیست،اگرچه در قربانگاه اسماعیل ایستاده ولی گوسفندش را به جای نفسش ذبح کرده درویش و خوشحال از قربانی خویش است.و خوشحال از قربانی خویش است. اما تو سنگر ای گذرگاه مردان خدایی که چون موج توفنده آمدند و خوب شدند و رفتند.
ولی ما هنوز به ما امید می دهی که میتوان چون آنان شد چرا که در خود بسیار کسانی را دیده بودند و چه شدند. زن رم ای کاش می توانستی بیشتر بگویی که آنان چه کردهاند که این چنین بارز شدند و ای کاش من سرم را بلند و چشمم را باز به گوشم را شنوا میکردم.
ای کاش مرا راهی بود در کاروان لیک راهی نیست در ناخالصان،آنچه ارزش است عشق را خالصانه و سوختن در انتظار است.والسلام
مقر تاکتیکی المهدی،ربوط شرهانی،۸ فروردین ۱۳۶۲،عبدالعلی ناظم پور
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
دانش آموز سال چهارم دبیرستان در رشته علوم اقتصادی بود.دوستانش در آن سال شهادت می رسند و باقر بدون اطلاع خانواده به جبهه می رود و بی صبرانه انتظار شهادت را می کشد.
💌در نامه ای به خانواده می نویسد:
هر هفته در مدرسه گروهي از دوستان يکبار به جبهه حرکت مي کردند و من هم دائماً اين فکر را مي کردم که چرا من نروم مگر من از آنها عزيزترم مگر خون من رنگينتر است تا اينکه موقعي که براي امتحانات رفته بودم ثبت نام کردم و روزي يک دفعه دو دفعه را به بسيج نيريز مي رفتم و حالا هم معتقد به هر چه خداوند قسمت کند هستم.
💌آفرين بر چينن پدران و مادراني که چنين عزيزاني تربيت کرده اند.خدا به آنان صبر و اجر عنايت و فقدان عزیزشان را به لطف خود جبران نمايد.تا چراغي فروزان براي هدايت و راهنمايي نسل آينده کشورمان باشند.
خانواده هاي داغدار آنها را از ياد نبريم و در رفع نگراني آنها باشيم و ياد و خاطره آنها را هميشه زنده نگهداريم.
#شهید باقر نگهداری*
#شهدای_فارس*
#سالروز_شهادت*
─═ঊঈ🌹ঊঈ┅
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شاه کلید پیروزی در جنگ از زبان حاج قاسم
#ﺳﺮﺩاﺭﺩﻟﻬﺎ
🌷🌱🌷🌱🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰ساعت 2 شب بود که از خواب پریدم. برای تجدید وضو می رفتم که شنیدم صدای ناله ای از پشت خاکریز می آید. فکر کردم، رزمنده ای مجروحی را از خط آورده و پشت خاکریز گذاشته اند. نزدیکتر رفتم، دقت کردم دیدم صدای دعا و مناجات است. دوست داشتم بدانم این ناله از کیست. تا اذان صبح همان کنار خاکریز نشستم. نزدیک اذان دیدم شخصی از گودالی بیرون آمد و به سمت نمازخانه رفت. دنبالش رفتم، تا نور روی صورتش افتاد شناختمش، قاسم بود، فرمانده گروهان یکم از گردان فجر!
🔰می گفت من وقف جبهه ام, یک سال از حقوقش را صرف خرید کفش برای گردان کرد.
گاه به صورتی که کسی متوجه نشود, بعد از غذا ظرف غذای تمام گردان را می شست.
گاهی در اطراف محوطه گردان می گشت, لباس هایی که نیروها دور انداخته بودند جمع می کرد, پارگی ها را رفو می کرد و می شست و به تدارکات تحویل می داد, می گفت شاید روزی به کار امد...
🥀🌿🥀
#ﺷﻬﻴﺪاﺑﻮاﻟﻘﺎﺳﻢ_ﭼﻮﭘﺎﻥ
#ﺷﻬﺪاﻱ_فارس
🌷☘🌷☘🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
💐ڪی بنگارم
غم بی طاقتی ام را
اے برده مرا
طاقت ایام کجایـــی . . .؟!🍃
#سلام🤚
#صبحتون _شهدایی
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🍂🍃🍂🍃🌹🍂🍃🍂🍃
#ﻫﻴﻴـــﺖ_ﺗﻌﻂﻴـــﻞ_ﻧﻤﻴﺸـــﻮﺩ....
👇👇👇👇
ﭘﺨﺶ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاﻩ ﻗﺮاﻋﺖ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا
پنجشــبه 27 ﺁﺫﺭ / اﺯ ﺳﺎﻋﺖ 16:15
🌷🌹🌷
در صفحه 👇:
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
🌹🌹🌹
*ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ*
👇👇👇
⛔️⛔️⛔️⛔️
ﺗﻮﺟﻪ : ﺑﺎ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﺑﻪ اﻋﻼﻡ ﻣﺮاﺟﻊ ﺫﻳﺼﻼﺡ و ﺁﻟﻮﺩﮔﻲ ﻣﺤﻴﻄ ﺩاﺭاﻟﺮﺣﻤﻪ ﺷﻴﺮاﺯ, ﺟﻬﺖ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ اﺯ ﺷﻴﻮﻉ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﻛﺮﻭﻧﺎ, ﻟﻂﻔﺎ اﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻣﺤﻴﻄ ﺧﻮﺩﺩاﺭﻱ ﻛﻨﻴﺪ
🌷▫️🌷▫️🌷
#ﻫﻴﻴﺖ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﮔﻤﻨﺎﻡﺷﻴﺮاﺯ
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_سوم
لشکر المهدی بارابان را جمع کرده بود و رفته بود غرب برای عملیات والفجر ۲ و در پادگان جلدیان مستقر شده بود.سوال های هم به بچههای تخریب داده بودند که به وسیله برزنت و داربست آن را به اتاقهای مختلفی تقسیم کرده بودند.سید یوسف بنی هاشمی نیروی تخریب بود اما خلیل مطهرنیا غذا حسینی لو خواسته بود که سید را بفرستد تا کالک و نقشه عملیات را بکشد. سید که دل از تخریب نمی کند کارش در طرح و عملیات و غذا خوردنش در تخریب بود.مخ همه را زده و از زیر دو و نرمش صبحگاهی به بهانه کشیدن کالک و نقشه در می رفت و تا نرمش تمام میشد برمیگشت تخریب و اول از همه می نشست سر سفره.سفره ای که طبق معمول بادمجان خام و لیمو ایده رومی اش رو به راه بود. از بس که غذا خوردن کنار دوست و رفقا به دل می چسبید،سید یک بعدش را هم حاضر نبود از دست بدهد.مدتها بود سر سفره هفت سین ایرلو به هر بهانهای از عبدالعلی ناظم پور خاطراتی برای بچهها میگفت و همه مشتاق شده بودند او را ببیند.
او آنقدر از عبدالعلی تعریف کرده بود که بچههای تخریب ندیده عاشق شده بودند.یک روز گفت :قرار عبدالعلی به زودی به المهدی معرفی بشه.
صبح بچههای تخریب رفتم برای نرمش صبحگاهی و سید به بهانه کشیدن کار طراحی طرح و عملیات شد اما در حقیقت داشت از زیر نرمش در می رفت. یک ساعت بعد به هوای صبحانه برگشت.در سوله تخریب سمت راست اتاق اول که اتاق فرمانده تخریب بود بعد از اتاق پرسنلی و آسایشگاه بچه ها و آنجا هم که صید کار داشت در آخر سوله اتاق تدارکات بود که با مسئول تدارکات یعنی علی قیمتی شوخی و بگو بخندی داشت.
سید پایش را گذاشت داخل سوله و سمت راستش را نیم نگاهی کرد.در اتاق فرمانده تخریب جوانی غریبه بلند قد و لاغر اندام نشسته بود و قرآن هم توی دستش بود. و به آن نگاه میکرد سید یواش و بی سر و صدا رفت سمت تدارکات.
علی قیمتی نشسته بود پشت میز و روی کاغذ چیزی می نوشت.تا سید گفت سلام علی قیمتی به شوخی داد و هوارش بالا رفت که: «سید تکلیفتو روشن کن از دو نرمش که در میری کارتو طرح و عملیات اما صبحانه خوردن توی تخریب! مگر اینجا خونه خاله است که روزی دو سه بار میای ور دل ما !ببینم تو کار زندگی نداری؟!
سید هم کم نیاورد و با خنده جواب بین دو و نرمش که نفس تنگی دارم نمیتونم برم. اما خودت هم میدونی که مال بد بیخ ریش صاحبشه.من نیرویی تخریب اگر بیرونم کنید بازم هر روز میام صبحانه خدمتتون ناهار و شام هم هستم. من این چیزها حالیم نیست.
یک دفعه صدای خشک و محکم و مردانه ای توی سولع پیچید که:«مگر اینجا هتل نیروی هر جا هستی برگرد را همون جایی که بودی!»
سید برگشت سمت صدا توی دلت یهو خالی شد. همان غریبه ای بود که توی اتاق فرماندهی تخریب داشت قرآن می خواند.نتوانست لحن شوخی یا ددی بودنش را تشخیص دهد اما هرچه بود قدرت تکلم از سید یوسف گرفته شد و چون تازه وارد را نمیشناخت صلاح ندید جوابش را بدهد. فقط با اشاره سر از علی قیمتی پرسید این کیه؟
علی قیمتی با یک تیر دو نشان زده شد که هم سید سابقه کار دستش بیاد به مصاحبه صدا و آرام شود این بود که با صدای بلند به صاحب صدا گفت:«خودت رو ناراحت نکن کاکاعلی با شهید قول میدهم که صبحانه شوهر همونجایی بخوره که محل کار شه؟!
سید هاج و واج شد کاکا علی !!؟آقای ناظم پور؟! وای ..
محکم زد روی پیشانی از چیزی نگفت و ۱۸۰ درجه عقب گرد کرد و برگشت طرح و عملیات.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
در این کوچههای بن بست نَفْس،
پرواز ممکن نیست ..
باید چگونه زیستن بیاموزیم
از آنان که گمنــام رفتند .. ...
📎 پنج شنبه های دلتنگی
هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات🌷
🌹🌷🌹🌷
ﭘﺨﺶ ﺯﻧﺪﻩ اﺯ ﮔﻠﺰاﺭ ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻴﺮاﺯ و ﺯﻳﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭا
ﺳﺎﻋﺖ 16:15
👇👇👇
https://instagram.com/shohadaye_shiraz?igshid=18bw34gt43xwk
🔺🌹🔺
ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻫﻢ اﻃﻼﻉ ﺩﻫﻴﺪ
✅برای انجام یک دوره آموزش غواصی رفته بوديم قشم.
چند روزي كه گذشت و جاهای مختلف رفتيم و يه دوری تو پاساژا زديم و در نهايت شب آخر می خواستيم بريم يكى از مراكز خريدِ معروف قشم .
به مسعود گفتم که بیا باهم بریم خرید من هر چی گفتم پاشو بريم، نميومد و دليلشم نمی گفت.
و از اونجايی كه اگه نميومد به ما هم خوش نمي گذشت به حاجی گفتم كه مسعود نمياد؛ شما بهش بگی نه نميگه.
بعد از گفتن حاجی، بلند شد
وباكمال عصبانيت به من گفت
اگه بيام و به ((گناه)) كشيده بشم تو مسوليتشو قبول ميكنی...
اون موقع خنديدم ولی الان وقتى ياد اون حرف مسعود مى افتم،
فقط گريه مى كنم به حال خانم هايى كه ارزش خودشونو نمى دونن و با پوشش نامناسب باعث به گناه افتادن جوونا ميشن...
مسعود از چشم هاش مراقبت کرد که خدا خریدارش شد.
هرکس می خواد راه مسعودو بره یه راهش اینه که از چشماش مراقبت کنه...
*شهید مدافع حرم مسعود عسکری*
*شهدای تهران*
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خدایا سی سال برای این لحظه تلاش کردهام. در راه عشق جان دادن چقدر زیباست...
🔹قرائت یادداشت شهید سردار سلیمانی که برای اولین بار توسط دخترش در حضور رهبر انقلاب قرائت شد.
#ﺳﺮﺩاﺭﺩﻟﻬﺎ
#ﺟﻤﻌﻪ_ﻓﺮاﻕ
🍃🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
شب جمعه است دلم کرب و بلا میخواهد
در حرم حال مناجات و بکا میخواهد
شب جمعه ست دلم شوق پریدن دارد
بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد😭
#اﺯﺩﻭﺭ_ﺳﻼﻡ_اﺭﺑﺎﺏ ✋🤲
🌷☘🌷☘🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﮔﺰاﺭﺵ
#ﻛﻤﻚ_ﻣﻮﻣﻨﺎﻧﻪ
ﺑﻪ ﻟﻂﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا (س) و ﺷﻬﺪا, ﺗﻌﺪاﺩ 2 ﺭاﺱ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ #اﻭﻝ_ﻣﺎﻩ_ﻗﻤﺮﻱ (ﺟﻤﺎﺩﻱ اﻟاﻭﻝ)ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺑﺖ اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﺞ و ﺩﺭ ﺟﻬﺖ #ﺗﻌﺠﻴﻞ ﺩﺭ اﻣﺮ ﻓﺮﺝ و ﺭﻓﻊ ﺑﻼ و ﻣﺼﻴﺒﺖ اﺯ ﻋﺎﻟﻢ ﺫﺑﺢ ﮔﺮﺩﻳﺪ,
اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﺗﻮﺯﻳﻊ ﮔﻮﺷﺖ, ﺑﻴﻦ 47 ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺷﺪﻩ, اﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪ.
🔻🔻🔻🔻
ﺧﺪاﻭﻧﺪ اﺯ ﺑﺎﻧﻴﺎﻥ ﺧﻴﺮ ﻗﺒﻮﻝ ﻛﻨﺪ🤲
ﺧﻴﺮاﺕ ﺷﻬﺪا و اﻣﺎﻡ و ﻫﻤﻪ اﻣﻮاﺕ ﺑﺨﺼﻮﺹ اﻣﻮاﺕ ﺑﺎﻧﻴﺎﻥ ﺧﻴﺮ #ﺻﻠﻮاﺕ
▫️☘▫️☘▫️☘
ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ساقیا ساغر به دستان را نگر
پرکن این پیمانهها را از سحر
تا ز نورت دیدهها روشن شود
این کویر پرترک، گلشن شود
دم بزن ای منجی عیسی نفس
وارهان ما را زاندوه قفس
ما کبوترزاده بام توایم
حلقه بر گوشیم و در دام توایم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_مولای_مــهربانم🌸🍃
@golzarshohadashiraz
#یلـــداے_همــدلے
😊😊😊😊
#کمڪهاےمؤمنانه به فرمانـ رهبرمان
#به_نیابـت_امام_زمان (عج) و #شهدا
#نذرظهــورمنجےموعــود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
😊سفـــره یلدا😊 متفاوت تر از همیــشه...
براے حفظ سلامتے و رعایت پروتکل ها میهمانےها ⛔️تعطیل⛔️ ❌
هزینــہ آن 🔻🔻🔻
هدیه به نیــازمندان 😇😊😇
پاے کار خیر باشیم 😉
👇👇👇
شماره کارت:
6037991933482956
یانک ملے. بنام محمد پولادے
🌷🌸🌷🌸🌷
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✨مسئولین و كارگزاران نظام به خود بياييد و دست از ثروت اندوزي و رفاه طلبي برداريد كه داريد به دره فنا و نيستي سقوط ميكنيد.
✨چه مرگتان شده آيا كريد، كوريد، نميفهميد كه قشر ضعيف جامعه دارد خرد تر مي شود در حالي كه فرزندانتان را براي تحصيل به كشور هايي مي فرستيد كه طبق تعليم آنها پرورش بيابند و فردا براي سهم خواهي به ايران بازگردند.
✨اعمال شما مرا ياد اين بيت شعر مي اندازد:
زمين را گر شوي مالك طمع بر آسمان داري
به وقت مردنت بيني نه اين داري نه ان داري
دست از دنيا طلبي برداريد و به فكر مردم باشيد. و نريدون ان نمن الذين ...
🔖فرازهایی از وصیت نامه
#ﺷﻬﻴﺪﻣﺪاﻓﻊﺣﺮﻡ
#شهید_محمد_مهدی_فریدونی🌹
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
🌹🍃🌹🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_چهارم
دنیا روی سرش خراب شد بی آنکه بخواهد اشکش در آمد و تا طرح و عملیات اشک ریخت. تا شب با کسی حرف نمیزد. تا ماجرای صبح یادش می آمد اشکش زودتر از بغضش میریخت بیرون. خیلی برایش مهم بود. خودش را سرزنش می کرد که باعث شده اولین برخوردش با آقای ناظم پور اینطوری خراب شود.
چند ماه انتظار کشیده بود تا یک روز او را ببیند آن هم اینطور شد.فردا صبح قبل از همه پوتینش را پوشید لباسش را مرتب کرد و اومد روی صفحه بچه های تخریب چی ایستاد. آقای ناظم پور لباسش را مرتب پوشیده بود و میخواست بچهها را نرمش بدهد.معلوم بود در همین ۲۴ ساعته بچهها خیلی بهش علاقه پیدا کردند.سید باز هم خودش را سرزنش کرد که چرا نتوانسته دیروز آنطور که دلش میخواهد کاکاعلی را ببینند.قرآن که خواندند نرمش شروع شد .نفس تنگی کهنه سید را آزار می داد و پاهایش درد میگرفت .احساس میکرد کم آورده. مدتها بود که از نرمش صبحگاهی در می رفت.زیرچشمی ناظم پور را برانداز می کرد نمی دانست از دستش هنوز ناراحت است یا نه. نمیداند چطور برود و دلش را به دست بیاورد.کاکا علی بیشتر از این چیزها برای سید می ارزید که بخواهد با این برخورد او را از دست بدهد.آقای ناظم پور کنار بچه ها می دوید و شعار میداد بچهها هم کوبنده جوابش می دادند.
«رفتم جبهه. دیدم دشمن. خنجر کشیدم .سینه اش دریدم .گفتم ترسو گفتم بز دل من سرباز قرآنم»
بچه ها محکم و مردانه شعار را تکرار میکردند.اما سید فرق خودش بود و به عشق کاکا علی تا آخر نرمش را با وجود تنگی نفسش دوید. احساس کرد بچههای تخریب هم حال و هوای دیگری پیدا کردهاند.نرمش که تمام شد طاقت نیاورد و به خودش جرأت داد و دور و بر کاکا علی شروع کرد به پلکیدن.عشق و علاقهای درونش بود که با این چیزها کمرنگ نمی شد تا چشم عبدالعلی به او افتاد آمد طرفش. دستانش را باز کرد و سید را گرفت توی بغل و پیشانی اش را بوسید. سید یوسف جا خورده بود. اصلا انتظار چنین برخوردی را نداشت زبانش بند آمده بود.عبدالعلی همینطور که سید رادربغل فشار میداد آرام در گوشش گفت: «ببخشید من دیروز تند برخورد کردم. ظهر دوباره یوسف طاقت نیاورد و رفت تخریب اما اینظهر دوباره یوسف طاقت نیاورد و رفت تخریب اما این دفعه عبدالعلی را کنار خودش جا داد.عبدالعلی جانشین تخریب لشکر المهدی بود و سید یوسف در این فکر که هر طور شده کارش را در طرح و عملیات تمام کند تا دیگر از حسین ایرلو و عبدالعلی دور نباشد.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
🔰وقتی به دنیا آمد نام او را گذاشتم هدایت، اما به توصیه یکی از دوستان نامش را به ابوالفضل تغییر دادیم. از کودکی به درس و تحصیل علاقه مند بود. همراه برادرش تا نیمه شب درس می خواندند. از همان کودکی مقید به انجام فرائض دینی بود. حتی هنگامی که می خواست وارد ارتش شود از آیت الله حق شناس در جهرم اجازه گرفت.
🔰 در رشته خلبانی امتحان داد و با بهترنی رتبه پذیرفته شد و جهت آموزش به آمریکا اعزام شد. وقتی برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا می رفت، اولین چیزی که در ساکش گذاشت رساله امام خمینی(ره) بود، آنجا هم به عنوان خلبان نمونه چندین بار تقدیر شد، به نحوی که به او گفته بودند ایران باید به خلبانانی مثل تو افتخار کند. استاد خلبان آمریکایی اش هم گفته بود: اگر روزی من در جنگ با اسدزاده روبرو شوم حتماً از مقابل او فرار می کنم...😳
🔰سرانجام در عملیات والفجر 8 پس از بازگشت از ماموریت ، هواپیمایش مورد اصابت پدافند هوایی دشمن قرار گرفت. به هواپیما صدمه شدیدی وارد شده بود، ل در خاک ایران اسلامی در جزیره مینو به زمین اصابت کرد. افسر رادار می گفت آخرین صحبت های ابوالفضل ، ندای یا صاحب الزمان بود. وقتی پیکر ابوالفضل را پیدا کردند می بینند، مثل مولایش ابوالفضل، سر و دستش از بدن جدا افتاده...
🍃🌹🍃
#خلبان_شهیدابوالفضل_اسدزاده
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
🌷🥀🌷🥀🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_خوبان
🎥 عقب وایسیم برادرها ترسو بار میایم، استثناء هم نداره...!
🎙 "سردار شهید #حسن_باقری فرمانده جوان و استراتژیست دفاع مقدس"
#اﺳﺘﻘﺎﻣﺖ_ﺷﻬﺪا
🌹🍃🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
اے #شهید
از میله هاے این قفس دنیایے
نگاهم میرسد به تو
تویے که رهاشده اے
از همه تیر و ترکشهاے گناه
جداشده اے از این تن خاکے
پرواز را یادم بده
اے پرستوے عاشق
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
#شهید_جهاد_مغنیه🌹
Join→@shohadaye_shiraz
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
#یلــــداےهمدلے
🌼🌸🌼🌸🌼
در ایام #حضــرت_زینــب(س) و شب یلدا تعداد ۷۲ بستہ ویژه به همراه جوایزے برای کودکان یتیــم شهرمان به ارزش ۱۰ میلیون تومــان تهیه و در حال توزیع مے باشد
😊😊😊😊
فقط،این را یاد آورے کنیم خیلے #بدهکاریم 😇
شب یلداے امسـال را یه طورے برگزار کنــیم ...
بدون جمعــهای خانوادگے اما به وسعــت همدلے 🤚👌👌
👇👇👇
و باز مشارکت ....
شماره کارت:
6037991933482956
یانک ملے. بنام محمد پولادے
🤲الهے مثل شهدا عاقبت بخیــر بشـــیم🤲
🌷🌸🌷🌸🌷
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_عبدالعلی_ناظمپور*
* #نویسنده_ایوب_پرندآور*
* #قسمت_سی_و_پنجم
در والفجر ۲ تکلیف همه تخریبچی ها روشن بود عدهای با بچه های اطلاعات و شناسایی برای باز کردن معبر ها می رفتند و عدهای هم تخریبچی گردانها شدند تا شب عملیات همراه گردان بروند. عشق خیلی ها تخریبچی گردان شدن بود که مستقیم با دشمن درگیر میشدند و میجنگیدند. چند نفری مانده بودند و حسین ایرلو هیچ مسئولیتی به آنها نداده بود. صادق شبیری سید یوسف بنی هاشمی و عبدالعلی ناظم پور و سید حمیدرضا رضازاده.
یک روز حسین از جلسه فرماندهی برگشت و علی قیمتی را صدا زد و گفت: «برو سریع کاکاعلی را از مقر تاکتیکی بیار که کار واجب داریم»
بعد سیدحمید را صدا زد و دفترش را باز کرد و شروع کرد به توضیح دادن: «یک کار سخت برات دارم تو دل عراقی ها. یک عملیات پارتیزانی،ببین سید ما باید پل رودخانه روان و رود را بزنیم تا جاده عراقی ها قطع بشه خودتو برای این کار آماده کن تو هستی و کاکا علی از المهدی سه چهار نفر هم از لشکر فجر.
کردها هم قراره که همکاری کنند »
سید یوسف با خودش گفت تکلیف همه روشن شد خوشبحالشون من چقدر بدبختم و اشکش در آمد. ازحسین دلخور بود که به حسابش نیاورده. به آسمان نگاه کرد و آرام گفت: «ای خدا..»
بعد گفت ای بابا حسین کیه همه چی دست خداست اگه خدا بخواد تو هم...»
حسین یک مرتبه چشمش به سید یوسف افتاد و بلند بلند گفت حالا اومدیم سیدحمید کاکاعلی طوریشون شد... بعد مکث کوتاهی کرد و بلند تر گفت:«میگما سیدحمید تو نمیخواد به این ماموریت بری آزادی یوسف پاشو بیا..»
سیدحمید بی چون و چرا پذیرفت.سریال یوسف بلند شد و سری برای خدا تکان دادند لبخندی زد و آمد کنار حسین و هرچه برای سیدحمید گفته بود از اول برایش تشریح کرد در همین حال علی قیمتی هم با کاکاعلی رسید.
کورتا ۲۷ سال بود در دره حاج عمران با صدا می جنگیدند اما پیروز نمی شدند و می گفتند ایران هم موفق نمیشود.مسعود بارزانی گفته بود اگر ایران بتواند پادگان حاج عمران را بگیرد من کلید استان سلیمانیه را به آنها می دهم.سپاه باید آماده ترین یگان خود را پای کار میآورد تا نسبت به نتیجه عملیات مطمئن شود و لشکر المهدی برای این کار انتخاب شد. عملیات حساسی بود و محسن رضایی فرمانده کل سپاه خودش باز صیاد شیرازی بر همه چیز نظارت داشتند.بچههای اطلاعات لشکر المهدی ۵۳ پایگاه دشمن را شناسایی کردند.
۱۰ گردان قبراق آماده عملیات بودند.قرار شد یک گردان دشمن را دور بزند شش نفر نیروی زبده هم باید با کمک کرد های مخالف صدام در یک عملیات پارتیزانی در خاک عراق،با انفجار پل ارتباط دشمن را قطع می کردند.برای این عملیات کاکاعلی و بنی هاشمی از المهدی و برادر)شهید) محمدکدخدا و (شهید)محمد اسلامی نسب و ۲ نفر دیگر از بچه های لشکر ۱۹ فجر انتخاب شدند.از این عملیات برون مرزی فقط فرمانده لشکر و چند نفر دیگر باید اطلاعات پیدا میکردند.
یک هفته قبل از عملیات ایم عملیات پارتیزانی لباس های کردی پوشیده و مهمات لازم برای عملیات برون مرزی و مواد منفجره برای انفجار پل را بالای تویوتا گذاشته به همراه چند کرد مخالف صدام به سمت مرز حرکت کردند.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #روایتگری | #روایت_حماسه
🔻ماجرای یک انتصاب دولتی
🎙روای :حجت السلام روح الله
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💢 هنوز می شود به فدای تو شدن را فریاد زد.....🌹
#میلاد_حضرت _زینب سلام الله علیها و
#روز_پرستار ﺑﺮ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺎﺩ 🌸
🌼🌸🌼🌸🌼
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75