eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ 🔻شخصی در محله ابراهیم بود و برای این که پول خودش را به دست آورد خیلی خانواده اش را اذیت می کرد برای ترک این آقا خیلی تلاش کرد. وقتی دید که ترک نمی کند، به آن شخص گفت من پول مواد شما را می دهم به شرطی که دست از سر خانواده ات برداری و به همین خاطر خانواده او یک سال راحت بودند. 💶او وقتی مزد کار سخت خودش در بازار را می‌گرفت، قسمتی از آن پول را به جوان معتاد می داد تا خانواده اش را اذیت نکند! 🌻ابراهیم هر چه کرد برای رضای خداوند انجام داد و خدا هم این گونه او را در بین مردم بلند مرتبه کرد. این ماجرای ابراهیم بسیار عجیب بوده و در کمتر خاطرات شهیدی به چنین ماجرایی برخورد کرده ایم. 🍃🍃🍃🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
کتاب صوتی دریچه ای رو به ایمان' قسمت سوم.mp3
33.54M
🎙 کتاب صوتی «دریچه ای رو به ایمان» مادرانه های شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد 🎙گوینده : مهدی رضاییان فرد 📻فصل اول :خانه هایی از جنس محبت ⏱مدت زمان: 23:15 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 در واتساپ: https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG دارد
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 ﻫﺮﻛﺲ ﺩﻟﺶ ﺑﺮاﻱ ﺭﻓﻴﻖ ﺷﻬﻴﺪﺵ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ... 🚨همینک🚨 ..... ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺯﻳﺎﺭﺕ ﺷﻬدا انجام بدهید ⬇️⬇️⬇️ پخش مستقیم با اینترنت رایگان: http://heyatonline.ir/heyat/120
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫 🌷 درب خانه را می زدند. سیدی پیر و روستایی با دو پسرش بود. غریب بود. سراغ آقا را می گرفت. ایشان را نزد پدر بردیم. تا آقا ایشان را دید جلو ایشان بلند شد، گویی منتظر ایشان بود. قبل از اینکه ایشان حرفی بزند با ایشان سلام و علیک کرد و با مهربانی گفت: بچه ات را هم آوردی؟ حالش خوب است؟ هیچ غصه نخوری همه مخارج درمانش را من به عهده می گیرم! نگاهم به سمت پیرمرد رفت که حیران مانده بود. جریان را از ایشان پرسیدم. گفت: من از یکی از روستاهای بوشهر آمده ام. مدتی است فرزندم بیمار شده است، پزشکان بوشهر برای درمان من را به شیراز حواله دادند، اما نه پولی برای درمان پسرم داشتم، نه در شیراز آشنایی! راهی جز استغاثه به درگاه خداوند و توسل به حضرت ولی عصر(عج) پیدا نکردم. تا اینکه حضرت صاحب الزمان را در خواب دیدم که به من فرمودند: هیچ ناراحت نباش، به شیراز برو، آنجا نماینده ما آقای دستغیب به شما کمک می کنند و کارت را اصلاح و مشکلت را حل می کند! من هم به شیراز آمدم، پرسان پرسان حوزه ایشان را پیدا کردم، بعد هم آدرس گرفتم و به درب منزل شما آمدم! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📡 | 🔻 با شنیدن پیام شهیدان انگیزه‌ و تلاش را بیشتر کنیم 🔹رهبر انقلاب: شهیدان به ما می‌گویند: راه خدا خوف و حزن ندارد، ترس و اندوه ندارد؛ در راه خدا بایستی ثابت‌قدم بود، بایستی با قدرت حرکت کرد، باید با وسوسه‌های دشمنان متزلزل نشد. 🔹ملّت ایران با شنیدن پیام شهیدان باید اتّحاد خود، اتّفاق خود، انگیزه‌ خود، تلاش خود را بیشتر کند. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 خیلی گذشته از سفر آخرم حسین با خاطرات کرب و بلا گریه می کنم 🌺 ع 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌤️صبح می آید؛ تا به احترامِ سلام بر تو، تمام قد طلوع کند.☀️ و دنیا...سالهاست که منتظرِ چشیدنِ همین طعمی ست که خورشید، هر صبح، مزمزه میکند!🌈 تو بیایی و دنیا، به احترام سلامِ بر تو؛ تمام قــد قیام کند...😍 ••• -أللَّھُـمَ‌‌عـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج 💚 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
دست راست شهید حسن باقری بود. همین همراهی، او را متخصص اطلاعات عملیات کرده بود. شناسایی را در هر کاری ضروری می دانست و همیشه می گفت تا می توانید شناسایی کنید و بعد عملیات. حاج قاسم هم خیلی دوستش داشت، چون حاج رسول مرد عملیات های سخت بود. یک بار وسط بحبوحه جنگ سوریه، حاج قاسم وارد سنگر شده بود و دیده بود حاج رسول نقشه اسرائیل را گذاشته وسط و دارد نقشه عملیاتی طراحی می کند. بهش گفته بود: چه می کنی حاج رسول؟ گفته بود: دارم نقشه عملیات حذف اسرائیل بعد از داعش را طراحی می کنم. حاج قاسم گفته بود: وسط این شلوغی جنگ و حضور داعش؟ حاج رسول پاسخ داده بود: فرضش که محال نیست. ان شاءالله با فرماندهی شما اون روز هم میاد. سردار شهید عبدالرسول استوار 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
1_1102359705.mp3
32.39M
🎙 کتاب صوتی «دریچه ای رو به ایمان» مادرانه های شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد 🎙گوینده : مهدی رضاییان فرد 📻فصل اول :خانه هایی از جنس محبت ⏱مدت زمان: 22:27 💠کانال شهید مدافع حرم کربلایی ایمان خزاعی نژاد : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 در واتساپ: https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 | 🔻امام خامنه ای:هر شهیدی یک نماد است،مفهوم شهادت این است که بهترین حسابگری را دارد. 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫 🌷زمستان سال 41 بود. بهمن ماه از نيمه گذشته بود، اما هنوز يك قطره باران هم بر شيراز نباريده بود. طبق معمول شب هاي جمعه به مسجد جامع و دعاي كميل آقاي دستغيب رفته بودم. دعا كه تمام شد. آسيد عبدالحسين همان طور كه روي منبر بودند، با همان صورت خيس اشك فرمودند: بمانيد، مي خواهم دعاي باران بخوانم! با همان سوزي كه دعاي كميل را خوانده بود شروع به خواندن دعاي باران كردند. از مسجد كه بيرون آمدم به سمت خانه مي رفتم كه ديدم آسمان شب دارد با ابرها پوشيده مي شود، آن شب به نيمه نرسيده، ‌باران رحمت الهي بر سر شهر و مردم شيراز به نفس گرم آسيد عبدالحسين دستغيب باريدن گرفت و تا دو روز بند نيامد. شب جمعه بعد كه رفتم،‌ديدم جمعيت بيشتري از مردم در شبستان جمع شده اند آسيد عبدالحسين بعد از دعاي كميل،‌چند دقيقه اي در مورد وضع اسف بار كشور صحبت كردند و باز دست به آسمان كشيدند و دعاي باران خواندند. آن شب هم باران باريد. تا چند هفته اين دعاي باران خواندن آقا ادامه داشت و هر هفته به دعاي ايشان باران بر شهر شيراز مي باريد... 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🕊 | 🔻حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد. برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟! 🍀 همین طور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر ، بریم تا از این آقا جلو نزنیم من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد. 👤 یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را می رفت. ➖ ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود. ️◽️گفتم: ابراهیم جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم. 💗 آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند! 🍃🌷🍃🌷 ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
(ﻋﺞ ) و 🌷🌹🌷🌹 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  🌷🏴🌹🏴🌷 ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ منجے موعــود، در روزاول ماه جمادی الاول (روز‌ دوشنبه ۱۵ آذر ماه) ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋ شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: ۶۳۶۲۱۴۱۱۱۸۰۵۹۰۷۱ بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ *هییت شهداے گمنام شـــیراز* مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز 🌹🌷🌹🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
❤️دلم تنگ است و حالم را فقط پاییز مےفهمد...💔🍂 منم آن شاخہ‌ے خشکے ڪہ از دورے پریشان است!🥀 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
تقریبا سال پنجاه و شش بود وشهید فرهاد شاهچراغی فقط پانزده سال سن داشت. به خاطر فعالیت های انقلابی بارها قصد بازداشت وی را داشتند به همین دلیل یک بار که درتعقیب وی بودند و او درفرار بود به زمین خورد به صورتی که نتوانست از جایش بلند شود سرباز ها نزدیک تر می شدند و او کاری از دستش بر نمی آمد . تااین که در آن شرایط و با خلوص دلی که داشت شروع کرد به خواندن آیه ی شریفه ی (وجعلنا من بین ایدیهم سد و من خلفهم سدا فآغشیناهم فهم لا یبصرون). خلاصه سرباز ها بهش رسیدند اما انگار که او را ندیدند به طوری که یکی از سرباز ها با پوتین روی دستان فرهاد ایستاده بود بدون آن که بداند و دیگری روی کمر فرهاد ایستاد بود بدون آنکه متوجه شود ویا فرهاد را ببیندو... همه در جستجوی او بودند اما هیچ کدام او را نیافتند در حالی که او درست همان جا بود. بعد از نیم ساعت جستجو وقتی دیگر مطمئن می شوند که فرهاد آنجا نیست ازجستجو صرف نظر کرده و می روند . فرهاد هم  سالم و سلامت بلند می شود و به خانه می رود... فرهاد شاهچراغی 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
کتاب صوتی دریچه ای رو به ایمان'قسمت پنجم.mp3
37.17M
🎙 کتاب صوتی «دریچه ای رو به ایمان» مادرانه های شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد 🎙گوینده : مهدی رضاییان فرد 📻فصل اول :خانه هایی از جنس محبت ⏱مدت زمان: 25:46 💠کانال شهید مدافع حرم کربلایی ایمان خزاعی نژاد 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻شهید مرتضی عبدالهی: من از حضرت زهرا(س) خجالت میکشم که روی قبرم سنگ بذارید،من دوست دارم روی قبرم خاک باشه! وقتی که شهید شد،خیلی از مستمندان آمدندگفتند این شهید ما رو پشتیبانی میکرد. آتش به اختیار یعنی چه؟! غم مردم به دل خوردن یعنی چه؟! یعنی کسی که استاده پای درد مردم،مثل شهدا... 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫 🌷سر صبح درب خانه را می زدند، درب را باز کردم، خانمی بود که صورت خود را پوشانده بود. گفت: منزل دستغیب؟ گفتم: بفرمائید؟ گفت: به آقا بگوئید، خانم سیدی هستم، به هزارتومان پول احتیاج پیدا کردم. آبرو دارم، نمی خواستم جای دیگری بروم که آبرویم ریخته شود! گفتم: آقا شما را می شناسن؟ گفت: نه من آقا را می شناسم، نه ایشان من را، پرسو و جو کردم خانه شما را پیدا کردم. بالا به سمت اتاق آقا رفتم. در زدم و با اجازه وارد شدم. آقا پشت میزش روی زمین نشسته بود و سرش پائین بود، مقداری پول هم روی میز بود. تا گفتم آقا... نگذاشت حرفم را ادامه بدهم، گفتند: بردار و برو، چیزی هم نگو! پول را برداشتم و به سمت پائین رفتم. پول ها را شمردم، دیدم ده تا صد تومانی است، به همان مقدار که آن خانم نیاز داشت! منبع مجله زن روز شماره 895 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
توےسنگــر با او و چند تای دیگه از بچه ها نشسته بودیم .😊 یکی از بچـه های وارد شد. پانزده – شانزده ساله به نظر میرسید. مثل بقیه جوانترها شیــفته فرهاد شده بود و نشــانی منزل او را میخواست.☺️ فرهاد مکــثی کـرد و سرش را بالا آورد و گفت : - شما لطــف دارین ! ما در خدمتــتون هستیــم . خیابــونای بلدی؟ - بلـــــــــه... - سوار ماشـــین که شدی میگی ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها جوان را گــیج کرده بود.😂 فرهــاد جوان را بوسید و گفــت: بنــویس ڪاکو ... برای مزاح بود ... بنویــس :✍ دارالرحمة ، قطعـــه ، ردیف ... ، پلاک ... بسیجی جوان رفت. روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . اکبر رفت ، حسین رفت ، فرهاد هم رفت ... جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپــردند. وقتــے به شـــوق ‌ مزار او به راه افــتادم ، یڪ نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، هــمان بسیجی جوان را درست آمده بود.😭 فرهاد شــاهچراغی 🌷 🍃🌷🍃🌷 : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✨در شفاعت شهدا دست درازی دارند عکسشان را بنگر چهره ی نازی دارند ما به یاد آوری خاطره ها محتاجیمـ ور نه آنان به من و تو چه نیازی دارند🍃 🕊️ 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان، برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. به من - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان دارید. رفتم و با کمال تعجب شهید عباس بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته. پس از سلام عرض کردم جناب بابایی چرا تو این گرما اینجا نشسته اید؟ خیلی آرام و متواضع پاسخ داد. این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی. من هم منتظر ماندم تا مانع پرواز نشوم. در صورتی که شهید بابایی فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بودند. نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او شد. بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم. امروز ١۴ آذر زادروز سرلشکر شهید عباس بابایی است. کسی که بیش از ۳ هزار ساعت پرواز و ۶۰ عملیات جنگی موفق داشت و بنیانگذار سوختگیری هوایی با هواپیمای اف14بود. روحش شاد و یادش گرامی 🥀 🌺🌺🌱🌺🌱🌺🌺 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb نشردهید
کتاب صوتی دریچه ای رو به ایمان' قسمت ششم.mp3
29.53M
🎙 کتاب صوتی «دریچه ای رو به ایمان» مادرانه های شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد 🎙گوینده : مهدی رضاییان فرد 📻فصل اول :خانه هایی از جنس محبت ⏱مدت زمان: 20:28 💠کانال شهید مدافع حرم کربلایی ایمان خزاعی نژاد 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 | 🔻راه خدا شهادت راهیست که حزن ندارد،در این راه بایستی ثابت قدم بود و با وسوسه دشمنان متزلزل نشد.ملت ایران با شنیدن پیام شهیدان باید اتحاد خود،اتفاق خود،انگیزه خود واندیشه خود را بیشتر کند. ۱۴۰۰/۸/۳۰ کنگره شهدای ایلام 🍃🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از شهیدآیت الله سید عبدالحسین دستغیب 💫 🌷آن سال آقا عازم حج بودند. آن زمان روال حج این بود که هواپیما از تهران به بیروت می رفت و از آنجا هم به جده. با هواپیما به بیروت رفتیم. هواپیما جده با تاخیر انجام شد. نزدیک غروب آفتاب گفتند سوار شوید. وقتی سوار شدیم آقا مرتب می گفت نماز... چند مرتبه قصد کرد تا برای ادا نماز پیاده شود اما مهمانداران مانع شدند و گفتند که امکان پیاده شدن وجود ندارد. با این تأخیر وقتی هم به جده می رسیدیم نمازمان قضا شده بود. آقا دیگرطاقت نیاورد، ‌ایستاد و گفت: هر چه می خواهد بشود،‌ من باید نمازم را بخوانم. به سمت درب هواپیما که بسته بود رفتند،‌ که مهماندار ها جلو ایشان را گرفتند. ناگهان آتشی از داخل موتور هواپیما به بیرون زبانه کشید. به سرعت درب هواپیما را باز کردند تا مسافران پیاده شوند و اعلام کردند حداقل چهار پنج ساعت دیگر برای تعمیر، هواپیما تأخیر دارد. پیاده که شدیم، آقا با خوشحالی و با فراغ بال نماز مغرب و عشاءشان را خواندند. نماز آقا که تمام شد اعلام کردند مشکل بر طرف شده است و برای پرواز سوار شوید! 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌷تشنگی و محاصره طاقت ما را بریده بود. همه چیز داشتیم جز آب و یک راه ارتباطی اَمن به عقب. یک قطره آب هم نداشتیم، نه برای نوشیدن نه برای وضو. دشمن هم که وضع ما را می دانست در انتظار تسلیم شدن ما بود. هشتاد، نود نفر بودیم. جعفر با صدای سوزناکش زیارت عاشورا میخواند. همه از گرما در سینه خاکریز سر به زمین دوخته بودیم که از گرمای آفتاب خلاص شویم و به صدای حزن انگیز جعفر گوش میدادیم. زیارت عاشورا که تمام شد، بلند شد. همه را دور خودش جمع کرد و گفت: برادران از شما می خواهم در این ساعات سخت، یاد خدا را فراموش نکنید. همه به یاد لب تشنه امام حسین(ع) و یارانش باشید. دیگر سخنی نگفت. نشست روی زمین و پوتینش را در آورد. دو کف دستش را روی زمین که هرم گرما از بلند می شد کوبید و بعد روی پیشانی و پشت دست ها کشید. بعد به نماز قامت بست. بجز چند نفری گه نگهبانی از خط را به عهده داشتند، همه تیمم کرده و پشت سر جعفر به نماز ایستادیم. نماز که تمام شد خنکی سایه ای را روی سر خود حس کردیم. سر به آسمان کشیدیم. در آن فصل گرما، ابری سیاه روی سر ما آمده بود و چند دقیقه بعد در کمال ناباوری، دانه های کوچک و سرد تگرگ روی سر ما باریدن گرفت! 🍃🌷🍃🌷 محمدجعفر صادقی 🌹🌱🌹 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید