eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💢به یاد شهدای حرم شاهچراغ علیه السلام 💠شهید محمدرضا کشاورز چندماهی بوده که ۱۵ سالگی را پشت سرگذاشته بود و در مقطع دهم مشغول تحصیل در مدرسه شاهد شیراز بود. محمدرضا پسری با ادب و کارگر زاده و همواره در امور دینی و مذهبی سرآمد بود.تمام کسانی که با محمدرضا معاشرت داشته‌اند از ادب ،حیاء و متنانت این پسر نوجوان سخن می گویند. 💠محمدرضا از ۲ هفته پیش نیت کرده بوده که شامگاه هر چهارشنبه در حرم مطهر شاهچراغ(ع) حاضر و ضمن به پا داشتن نماز مغرب و عشاء به جماعت در جلسات مذهبی این آستان مقدس شرکت کند. 💠مادر شهید چند ماه قبل از شهادت پسرش ، سفری به کربلای معلا داشته که قبل از سفر به محمدرضا می گوید، چه سوغاتی از این سفر زیارتی می خواهد که برای او بیاورد که شهید می گوید از کربلا برایم پارچه کفنی متبرک به تربت امام حسین(ع) بیاور. محمدرضا کشاورز 🌱🌷🌱🌷🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰ساواك كسبه را به عضويت در حزب«رستاخيز» ترغيب مي كرد، اگر كسي عضو اين حزب نمي شد، او را تهديد مي كردند كه پروانه ي كسب تو را باطل مي كنيم. به اجبار، ايشان را عضو حزب كردن.از او مي خواستن همراه همسرش در مهماني ها شركت كند. می دانست زنان مجلس، اغلب بي حجاب اند و مجلس لهوولعب برپاست، قبول نميكرد كه شركت كند. 🔰 وقتي خواستند تصوير شاه را روي ديوار مغازه بزنند، قبول نكرد. 🍰سال ۵٠ قنادي را جمع كرد و به خريد و فروش موتورسيكلت مشغول شد. 🔰بعد از پيروزي انقلاب تصوير امام و شهيد دكتر بهشتي را سر در مغازه زده بود. بارها منافقين تهديدش كردند، با نامه و تلفني كه اين عكس را بردار. داخل قفل مغازه اش چسب ريختند، شيشه هايش را شكستند و يك بار مغازه را به آتش كشيدند 🔰حاج اكبر خوار چشم منافقين بود و مغازه اش هم محل ارشاد مردم، بعد از فتح خرمشهر، دو نفر 🏍️موتورسوار به در مغازه حاج اكبر رفتند، چند تير به سينه او شليك كرد،حاجی افتاد، خون گرمش كف مغازه را رنگنين كرد. ضارب نشست ترك موتور و فرار كردند.😢 علی اکبر یغمور 🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فرزند برادرم تازه به دنیا آمده بود و همه خوشحال بودیم ولی پس از چند ماه بیمار شد. پزشکان از علاج او عاجز ماندند و گفتند برای شفای او اگر معجزه‌ای رخ دهد. پدر در آن زمان خادم حرم امام رضا(علیه السلام) بود. به پدر زنگ زدم و ماجرا را توضیح دادم. چند روزی گذشت. پس از آخرین آزمایش، پزشک متخصص متعجب ماند و پرسید: مطمئن هستید که جواب آزمایش این نوزاد را آورده‌ای؟ گفتم: بله چطور مگه؟! گفت: هیچ مشکلی در بدنش وجود ندارد. پس از آزمایشات و سیتی اسکن‌های بعدی گفتند که مشکل کاملاً برطرف شده است. به پدر زنگ زدم و با خوشحالی جریان را بازگو کردم. پدر با گریه گفت: دخترم اینجا در حرم امام رضا(ع) برایش نذر کردم و از امام رئوف خواستم که او را شفا دهد و اگر خوب شد نوزاد را به حرم بیاورید .(راوی : دختر شهید) حسنعلی پورعیسی 🌱🌷🍃🌷🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
💢 ارادت قلبی به حاج قاسم داشت. روی در و دیوار اتاقش پر بود از عکس‌های حاج قاسم. زمانی که خبر شهادت حاج قاسم را شنید. خیلی گریه کرد و با برادرم ابوذر برای تشییع به کرمان رفت. زمانی که برگشت کمی آرامتر شده بود.   پدرم در تعریف از حاج قاسم، همیشه می‌گفت: «او مردی به تمام معنا بود. و می‌گفت شهادت حقِ شایسته و برازنده قامت رعنای حاج قاسم بود. 💢اولین توصیه‌اش به ما خواندن نماز اول وقت بود. مدام به ما توصیه و یادآوری می‌کرد که نماز را با آرامش بخوانید می‌گفت نماز انسان را به خدا نزدیک می‌کند. بهادر آزادی شیری 🌱🌷🍃🌱🌷🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
💢عکس حاج قاسم در اتاقم جایی بود که خیلی به چشم نمی‌خورد. پدر به من گفت: دخترم عکس حاج قاسم را جایی بگذار که جلو چشمانت باشد و هر زمان که به مشکلی برخوردی، از شهدا طلب حاجت کن که قطعا کمکت خواهند کرد. در ادامه گفت: در جبهه هر زمان به مشکلی برمی‌خوردیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا(سلام الله) متوسل می‌شدیم و تاثیر آن ‌را به سرعت می‌دیدیم. 💢پدر هرگاه فیلمی از جبهه و یا شهدا می‌دید اشک از چشمانم سرازیر می شد و و می‌گفت: ای کاش من هم در جبهه یا اسارت شهید می‌شدم.... محمد ولی کیاسی 🌱🌷🍃🌷🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
🔰به محضرشهید محراب آیت ا... دستغیب ( رحمه ا... علیه) در هنگام بوسیدن دست ایشان گفت: آقا دست شما بوی بهشت می دهد و شهید دستغیب در جواب به ایشان گفتند :این خودت هستی که بوی بهشت می دهی.... 🔰بار سوم که می خواست به جبهه برود هنگام خداحافظی مادر را در آغوش کشید و وصیت کرد که اگر به شهادت رسید در مراسم سوگواری زینب وار رفتار کنید... و اما از دیدن پدر امتناع کرد. 😢 می‌گفت: *می ترسم مهر پدر دامن گیرم شود و از رفتن من جلوگیری کند* اما از دور برای آخرین بار به زیارت پدر رفت بی آنکه پدرش متوجه شود.😭 غلامرضا بنی پری - 🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢به یاد شهدای حرم حضرت شاهچراغ علیه السلام 💠من درزمان بارداری خیلی رعایت میکردم،مستحبات وواجبات وبرنامه های مذهبی را ادا میکردم... وزمانی هم که متولد شدهمیشه باوضوبودم ونوارقرآن کنار گهوارش بودو لالائیش قرآن بود،موقع شیر دادن هم هر موقع که بود،روز یا نیمه شب حتما وضومیگرفتم. خیلی علاقه به مسجد داشت وپشت سرم میدوید ومیگفت: مامان منم ببر مسجد، ۴/۵ساله که بودمکبرشد.خیلی علاقه داشت.باصدای قشنگی که داشت تکبیر میگفت. 💠 روز آخر (۴ ابان ماه ۱۴۰۱) گفتم نرو مامان خطرناکه.. گفت: برم دعا کنم برای آرامش و امنیت کشور،برای سلامتی رهبر،برای اینکه خدا یه آبی روی آتیش اغتشاشات بریزه و خاموش بشه... گفتم نرو مادر...برگشت گفت خدا،امام زمان،شاهچراغ ... بهش گفتم پس زودتر بیا طاقت دوری رو ندارم،جوری بیا که به شب نخوری،ساعت هفت خونه باشی.گفت باشه مامان زیارت میکنم و نماز مغرب و عشا رو میخونم و میام.که..... 💠تقریبا از اول مهر بود پای چپ مادر حالت پرش داشت ودکتر هم رفت.هرکسی میگفت چیزی بخوره،مثلا میگفتن بادام بخورد خوبه،فلان دارو خوبه.تا روز شهادت مجتبی که خیلی بدتر شده بود و دقیقا همان ساعات شهادتش بیشتر بود که از لحظه ای که داداشم شهید شد پای مادر هم خوب شد وبعد متوجه شدیم دقیقا تیر به پای چپ و همین قسمت زانو اصابت کرده. انگار یک نشونه بوده برای اطلاع دادن شهادتش.😞 (به روایت برادر شهید) مجتبی ندیمی 🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
😳 🔰عصــر بود کہ حســین آمــد درب پادگان امــام حسین شیــراز. گفت بیا بریم چــند جا ڪار دارم! گــفت :بــرو دارالرحــمه! رفتیــم قطعــہ ، تعــدادے آمــاده کرده بودند. گفت ســید بیا برویــم داخل قـبر بخوابیــم ببینیم اندازه ما هـــست یا نه! هرکدام رفـــتیم داخل یہ قبر دراز کشیــدیم. حسین صدا زد اندازه اســت؟ 😇 گفتم: برای من ڪنده شــده اندازه است. گفت این هم برای من هـــم آماده شده.🙂 بعد از چند روز خــبر شـــهادتش را در عملیات شنیدم‌. جنازه اش را در قــبر گذاشــتند که گفـــت برای مــن اســت‌‌‌... حسین رنجبر اسلاملو 🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹 همیشه با وضو بود و اغلب نمازش را اول وقت می‌خواند. خواندن نماز شب و زیارت عاشورا از برنامه‌های همیشگی زندگی روزمره‌اش بود. زیاد اهل حرف زدن نبود، ولی همیشه لبخند بر لب داشت و شایدبخاطر همین لبخندهایش بود که خیلی زود مورد توجه و محبت دیگران قرار میگرفت. 🌹به خواهرش گفته بود:می‌دانم که راه و رسم و مسیر زندگی‌ام طوری نیست که برای خاک وطن و دینم به برسم؛ اما آرزو دارم که این دنیا را با مقام شهادت ترک کنم؛ ولی آخر هم به آرزویش رسید ... در راه خدمت به بیماران کرونا گرفت و شد شهید مدافع سلامت ... سیدفخرالدین میرحسینی 🌱🌷🍃🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید⬆️⬆️
... 🌸سيزده سال بيشتر نداشت که قصد رفتن به جبهه کرد ولی به خاطر کمی سن قبولش نکردند. 💢دفعه دوم شناسنامه برادر بزرگترش را به سپاه برد و این سری او را پذیرفتند و فقط مانده بود رضایت نامه ما به خانه آمد .کنار من نشست و گفت : برای رفتن به جبهه نام مرا نوشته اند ولی شما این رضایت نامه را امضا کن. ✨گفتم: اجازه نمی دهم بروی برادرت که نیست تو بمان. ناراحت شد گریه کرد و گفت: من با 12 نفر از دوستانمان ثبت نام کردیم حالا اگر بروم جلو آنها خجالت می کشم و سرافکنده می شوم .آنقدر گریه کرد که من امضا کردم🥺 قرار بود آن جمع دوازده نفری ۴۵ روز بعد مرخصی بیایند همه آمدند اما او نیامد🥺 مانده بود تا ٧۵ روز دیگر😢 ١٢٠ روز بعد از اعزامش آسمانی شد و خبر شهادتش آمد.💔 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅ https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
✍شهید مدافع حرم محسن جمالی : اگربخواهیم در وقت ظهور امام عصر(عج)شرمنده ایشان نشویم باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم. 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔷تولد حضرت فاطمه(سلام‌الله علیها) بود. سجاد مثل همیشه با روی خندان از سر کار آمد. بعد از چند دقیقه گفت: خانم اشکال نداره، تو راضی هستی که من هدیه‌ای که پادگان برای روز زن داده است، بدهم به بنده خدایی که لازم دارد؟ گفتم: نه چه اشکالی دارد؟ من از خدایم است. من تازه چادر گرفتم فعلاً لازم ندارم. 🔶 آن روز نپرسیدم چادر رو برای چه کسی می‌خواهی، تا اینکه بعد از شهادت همسرم، یکی از دوستانش به من گفت موضوع چه بوده. گفت: در دانشگاه یک دختر خانم بود حجاب خوبی نداشت. سجاد به دوستش می‌گوید برو با این خانم صحبت کن ببین چرا حجابش این طور است. سجاد  به دلیل حیای زیاد خودش با دختر خانم حرف نمی‌زند. دختر خانم هم گفته بود به دلیل مشکلات مالی نمی‌توانم چادر تهیه کنم. اتفاقاً همان روز چادر را به ما هدیه دادند. سجاد آن روز چادر را می‌برد برای این خانم و خدا را شکر از آن روز تا حالا از چادر استفاده می‌کنند. مدافع حرم سجاد دهقان 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
💢می گفتم همه هم دوره هایت و همکارانت، یه تکه زمین گرفتند و یه سرپناه برای زن و بچه شان ساختند، تو چرا به فکر نیستی! مرا برد جایی پائین تر از خانه ما. خانه هایی را نشانم داد که چهار دیوارش کارتن بود. دیگر جرأت نکردم چیزی بگویم. بعد از شهادتش فهمیدم بیشتر حقوقش صرف همین خانواده های فقیر و کارتن خواب می شد. بعد شهادت از طرف سپاه تمام دارایی اش را قیمت زدند شد28600 تومان! سردار امان الله عباسی 🌹🍃🌹🍃 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
♻️یادی از شهدای عملیات محرم 💠حسین،علی،بهرام و کوروش هم رزم و جزو تیپ امام سجاد(ع) بودند. تپه ی ۱۷۵ دشت عباس در دست دشمن بود. در عملیات محرم تپه به تصرف ایرانیها در آمد. دشمن، سه بار تپه را آماج توپ و خمپاره قرار دادند.تانک های عراقی از پایین به سمت تپه در حال حرکت بودند. خمپاره ای چند متری کوروش اصابت کرد. ترکش خمپاره، بازویش مجروح شد. حسین او را از زمین بلند کرد و از تیررس دشمن دور کرد. به سرعت رفت بالای سر شهیدی که آن طرف تر افتاده بود. چفیه اش را باز کرد و برگشت به طرف کوروش تا با آن چفیه، بازویش را ببند. 💠بعد از عملیات، کوروش گفت: « حسین چفیه به دست به سمت من می آمد، گلوله ی توپی کنارش به زمین خورد و ترکشی بزرگ به شکم حسین اصابت کرد و در سن ۱۸ سالگی آسمانی شد. ❤️کوروش ،شهادت علی و بهرام را هم با چشم دیده بود.که با ترکش گلوله ی توپ به شهادت رسیدند. 📛 تپه ی ۱۷۵ دوباره سقوط کرد. سال ۱۳۷۳ با نشانی که ١٣سال قبل، بعد از عملیات شهید کوروش قنبری داده بود، پیکرشان را یافتند. علی بذرافکن،بهرام یوسفی،حسین قنبری 🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
✨هروقت با محمد میرفتیم سر مزار عباس(برادر شهیدم)کلی زیر لب باهاش حرف میزد. میگفتم :چی میگی⁉️ میگفت :بعد میفهمی❗ یه شب خواب دیدم یه لباس سفید نورانی پوشیده،گفتم: از کجا آوردی⁉️😳 گفت :عباس برام آورده.😇 خواب را که براش تعریف کردم گفت: وقتشه برم جبهه، رفت و شهید شد.🥺 فهمیدم روزهایی که بر مزار عباس می رفتیم عباس را واسطه می کرد برای شهادتش!💔 🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋 @shohadaye_shiraz
🔰همسرم گفت ۳ سفارش به تو می کنم ‌که دوست دارم همیشه به آن ها مقید باشی. 1⃣ اول اینکه هیچ وقت غیبت نکن، حتی اگر دیدی فردی بی راهه می رود بازهم پشت سر او حرف نزن. 2⃣دوم اینکه به مال کسی راضی نباش، اگر کسی با دست خودش چیزی به تو داد، بپذیر 3⃣سوم اینکه نکند خدای ناکرده مال حرامی به بچه های من بدهی تا بخورند. همسرم اهل کمک کردن به مردم بود و اگر فقیری در خانه می آمد، هر چه داشتیم به او می داد. ✍قسمتی از وصیت نامه شهید : ای کسانی که‌ مرا دوست دارید، از شما تقاضا دارم هنگامی که خبر شهادت من به شما رسید، ناراحت نشوید و مبادا خدای ناکرده از جمهوری اسلامی انتقاد بگیرید که همه جوانان مردم را به کشتن داده است. همه ما ذلیل بودیم، خدا ما را به واسطه این انقلاب عزیز کرد... فریبرز بهروزی 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
💢به یاد که جانشان فدای سلامتی مردم شد...🇮🇷 🔹چند باری پیش آمد که ما با توجه به وضعیت بارداری از ایشان خواهش کردیم که اگر نیاز به استراحت دارد از مرخصی استفاده کند. دخترم مشتاق خدمت به مردم به ویژه بیماران و خانواده‌های آن‌ها بود. 🔹حتی در شب‌های ماه رمضان و شب های قدر بیمارستان را ترک نکرد و بر بالین همین بیماران ماند و  قرآن تلاوت کرد. 🔹 هر زمان که از مرخصی صحبت می شد ایشان خیلی صریح می‌گفتند الان اصلا وقت این صحبت‌ها و درخواست ها نیست. بیماران به ما احتیاج دارند. چشم امید خانواده‌های شان به ماست. یا مدام می‌گفتند همین طوری در بیمارستان نیرو کم است و کادر درمان در چند شیفت کار می کنند و خسته می‌شوند. من در این شرایط چطور می‌توانم مرخصی بگیرم در حالی که سالم هستم و مشکلی ندارم. 🔹هر وقت گره کوری به کارش می‌افتاد از شهدا استمداد می‌طلبید. سر آخر قسمت خودش و فرزند 6 ماهه در زهدانش هم پیوستن به قافله رو سپید شهدا شد(راوی پدرشهید) مریم رحیمی 🌹 🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✨روز تولد حضرت علی (ع) به دنیا آمد و اسمش را علی گذاشتند. همه می گفتند نظر کرده است.کار و کاسبی رو به ورشکستگی پدر با تولدش دوباره جان گرفتـــ. 👣اولین قدم ها را که برداشت ، برادر بزرگترش سیاوش که ۵ سال نتوانسته بود راه برود نیز ، همراه او راه افتاد.😇 قرآن و احکام را از خیاط محل (شهید اسلامی نسب) یاد گرفت. 🏆هندبال باز حرفه ای بود. شروع راهش کتابی بود که پسرخاله اش (شهید مهدی فیروزی) به او داد "وظیفه شیعه بودن" و از آن به بعد شیفته مطالعه شد.📚 با مهدی فعالیت سیاسی اش را آغاز کرد. 🔰علی از دانش آموزان دبیرستان شاپور (ابوذر) بود که قبل از انقلاب اولین نماز جماعت دانش آموزی با فراخوانی که انجمن اسلامی از قبل برای مدارس داده بودند به پیش نمازی او اقامه شد.📿 علی اولین شهید بسیجی شیراز است، که تنها چند روز بعد از اولین اعزامش به قافله شهدا پیوست.🕊️ علی شفاف @shohadaye_shiraz 🦋--🍃─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─🍃-🦋
🕊 📌 از خداوند می‌خواهم زمانی که امام زمان ظهور کرد، دوباره ما را زنده کند و از خاک بلند کند تا در رکاب امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوباره بجنگیم و به شهادت برسیم... شهید‌ 🌱🌷🍃🌱🌷🍃 @shohadaye_shiraz نشردهید⬆️⬆️
💠فرمانده گردان بود. تا بیکار می شد, می رفت سراغ دستشویی صحرایی ها. کارش تمیز کردن انها بود, بعد هم پر کردن منبع آب آنجا… 💠مجروح شده بود, پایش توی گچ بود و به اجبار در مرخصی. گفت بیا بریم انتقال خون من خون بدم! گفتم: تو با این حالت؟😳 گفت حالا که دستم از جبهه کوتاه شده, بذار حداقل خونم را برای مجروحین بدم. با اصرار رفتیم. اما پرستار حاضر نشد, سعید هم اصرار. دیدم راضی نمی شود, گفتم پس من به جای تو خون می دهم. کارمان که تمام شد. هنوز سعید ارام نشده بود. دست کرد توی جیبش همه پول هایش که ۳۰ تومن بود را در اورد و گفت:پس این را بده به صندوق کمک به جبهه! حمیدرضا (سعید )ابوالاحرار 🍃🌷🍃 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💠آن روز صبح حبیب نورانی‌تر از همیشه شده بود. گفت: آقای رودکی روایتی برات بگم؟ گفتم: بفرما! گفت: شیخ شوشتری (ره) فرمود امام حسین(ع) دو خون داشت. یکی خونی که از سر مبارک آمد و به سمت محاسن شریفش رفت و حضرت آن را در دست جمع کرد و به آسمان پاشید و دیگری خون‌دل امام از مردم آن روزگار. ادامه داد: ما نباید دل امام خمینی (ره) را خون کنیم، ما باید مطیع ایشان باشیم و اطاعت بکنیم، تا این عَلم اسلام ناب را که امام برافراشته است، برافراشته بماند. 💠در همین حین خبر دادند که عراق روی تپه 175 پاتک کرده است. با تعدادی از بچه‌ها آماده رفتن شدیم. حبیب هم پای ماندن نداشت و با ما راهی شد. پایین تپه، دست در جیبش کرد و هرچه در جیب‌هایش بود را درآورد و به من داد. یک قرآن جیبی کوچک، یک انگشتر و کلید منزلشان، بعد پیراهنش را هم در آورد با زیر پوش به سمت تپه دوید. ساعتی بعد خبر شهادتش و ماندن پیکرش را به من دادند. وقتی جنازه حبیب ماند، با خودم گفتم چرا هر چه داشت را به من داد و با جیب‌های خالی از هر نشانه‌ای رفت! حبیب روزیطلب 🌿🌷🌿🌷🌿 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهیده معصومه کرباسی: 🎥 دخترم همیشه حجاب داشت و بسیار مقید بود به خاطر اینکه اگر اتفاقی افتاد، بدن‌شان پیدا نباشد. 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
وقتی تیراندازی تمام میشود و نفرات با مربی جهت امتیازبندی بطرف هدف ها میدوند، همه میبینند حبیب منقلب است و گریه میکند و وقتی به هدف میرسد بیشترگریه میکند! به او میگویند چه شده!؟ میگوید یاد روز قیامت افتادم که هرکس بطرف هدف و سیبل خود میرود و کسی نمی آید که ببیند من چه کرده ام. مانند قیامت همه در حال فرار، به دنبال اعمال خود هستند! وقتی به هدف نزدیک شدیم دیدیم تعداد خیلی کمی تیر نزدیک هدف یا به هدف خورده و بیشترش به خطا رفته است! بیاد اعمالم افتادم که دراین دنیا خیال میکنم همه درست است و همه به هدف قبولی باری تعالی خواهد رسید. اما روز قیامت معلوم میشود که چقدرش مقبول حق تعالی است! شهادت 🌱🌷🍃🌱🌷🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz شوداجرشهادت ببرید.
✍قسمتی از وصیت نامه زیبای شهید👇 ای امام! به خدا {قسم} اگر بدنم را قطعه قطعه کنند، اگر زبانم را از حلقومم بیرون بکشند، اگر چشمانم را از حدقه بیرون آورند، اگر رگ های بدنم را قطع کنند، اگر گوشتم و پوستم را در آتش بسوزانند، اگر انگشتانم را با قیچی بزنند، و اگر با پتک بر سرم بکوبند، دست از امامم و رهبرم و این یگانه گوهر عزیزم و این جاودانه انسان بشر دوست و این نماینده ی حجت ابن الحسن العسکری (عج)، بر نخواهم داشت. 🌿 امام زمان (عج)، حجت ابن الحسن، ای مهدی عزیز، تو از خدا بخواه که به اماممان طول عمر عنایت فرماید. تو از خدا بخواه که این رهبر دلسوزمان را از ما نگیرد. ای حجت ابن الحسن(عج)، ای مهدی عزیز! دعایی برای ما بفرما که ایمانمان قوی تر و اسلام مان کامل تر و شجاعت مان افزون تر و علممان بیشتر گردد.  علی کارآزموده 🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
😭😳 در ســوریه، ایمــان به دوستانے که مداحے میڪــردند میگه برایــم حضــرت (س) بخونــید و بهشــون میــگه برایــم دعــا کنید؛ اگر قرار هست شهید بشم یا به روش آقا ابوالفضــل یا به روش سرورمــون آقا (ع) یا مثل خانم زهرا.  ایمان به سہ روش شهــید شد: ڪہ عبــارت یا روی ان نوشته شــده بود مــثل آقا ابوالفضل، قسمتی از گردنش مثل سرورمون آقا امام حسین ع و قسمت اصلے جراحـت ایمــان و شـکم بود؛ مـثل خانم فاطمه زهرا. که بعد از برگرداندن پیکر مطهرش متوجه میشوند یک قــسمت از بدنش جا مانده که آن را همان جا در سوریه تپه العیس دفن میکنند؛ یعنے یک قســمت از وجــود من در خاک جـا مانــد. ﺭاﻭﻱ : ﻫﻤﺴﺮﺷﻬﻴﺪ 🌷   🌹🍃🌹🍃🌹 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید