#یا_زینب_ڪبرے_س 🥀
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
▫️از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
▫️رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
▫️کار ما نیست شناسایی نامت زینب
#أم_المصائب🥀
#وفات_حضرت_زینب(س)🏴
#تسلیت_باد🥀
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🏴🏴🏴🏴🏴
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#فداییان_حضرت_،زینب س
🔰از عــراق برڱشت .گفت: بابا من برگشتـم تا به سوریہ بروم‼️😳
گفـتم :با چه خـاطرجمعے چنین حرفی میزنے⁉️
گفـت: بابابه من الهام شده که اگر اعزامی صورت بگیرد من در اعزام هستم.
🔰میگفت: یک روز ، بـعداذان صبح به حرم #حضـرت_عـباس (ع) رفتم. خیلی دور ضـریح خـلوت بود.
با قمر بنیهاشم (ع) #عهـد کردم. از او که اولین #مدافع_حرم حضرت زینب (س) در این کره خاکی بودند خواستم که اگر مرا قابل بدانند اجازه بدهند راهی دفاع از حرم حضرت زینب شوم. مردد بودم اینجا بمانم یا به #سوریه بروم. عاجزانه خواستم.
در حرم را بسته بودند. ارتباطی قلبی برقرار شد خواب نبودم، اما #الهامی به من شـد که #دعوت شدم و آقا مرا پذیرفــت. 😇
🔰 *تروریست ها در خان طومان جگرش را بیرون کشیدند و به حمزه شهدای مدافع حرم معروف شد*
🏴
#شهیدمدافع_حرم_حمیدقاسم_پـور*
#شهداےفارس.
🌷🌹🌷
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
لرزه بر پیڪره ےشام می افتد وقتے
چادر فاطمه را بر سرخود می پوشد
بی سَبَب نیست عَدو ازسخنش میترسد
زینب است،خون علے در رگ او میجوشد
#سلام🤚
#وفات_حضرت_زینب(س)🥀
#تسلیت_باد🏴
@shohadaye_shiraz
🌷 حاج عبدالله عاشق #اعتکاف بود. هر سال براي اين سه روز وقت مي گذاشت
یک بار همکارانش گیر داده بودند اگر این سه روز را بمانی و به کارهای مردم برسی، بهتر نیست؟
گفته بود: شما یک هفته، ده روز مرخصی می گیرید به شمال مي روید براي تفريح، من هم سه روز مرخصی می گیرم تا با خدایم تنها باشم تا دست پر برگردم و کار مردم را راه بی اندازم.
اعتکاف آخرش بود. روز آخر اعتکاف به حاج عبدالله گفتم: من می خواهم برم کربلا!
دیدم حاج عبدالله سر به پائین انداخت و گفت: کربلا... امام حسین(ع)... شهادت... کاش من هم مثل امام حسین(ع) سر از تنم جدا بشه...
با خودم گفتم حتماً مثل دعا هاي زباني ماست اما دو هفته از اين آروز نگذشته بود که در دفاع از حرم حضرت زينب(س)، همچون مولايش حسين(ع) سر از بدنش جدا شد و بر نيزه رفت!
🌹🌷🌷🌷🌹
#ﺷﻬﻴﺪﺣﺎﺝ_ﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ_اﺳﻜﻨﺪﺭﻱ
#شهدای_فارس 🌹
🌹🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تشرف شهید حاج قاسم سلیمانی به حرم مطهر حضرتزینبکبری(س)
...و چه مناجاتی داشت حاج قاسم با #بی_بی حضرت زینب س که برات شهادت را گرفت
#حضرت_زینب س
🌹🌱🌹🌱
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#رسم_خوبان
‼️ابوذر پرچمی منقش به اسم حضرت عباس بر سر در خانه نصب میکند و میگوید « هر کسی برای دفاع از حرم زینب رود باید مثل حضرت عباس شهید شود.
‼️ابوذر در کارهای خانه با من همکاری میکرد. یک شب تب داشتم تا صبح نشست. من میگفتم حالم خوبه اما ابوذر میگفت من راحتم تو بخواب».
‼️نماز اول وقتش هیچوقت به تاخیر نمیافتاد، صدقه میداد، به نیازمندان کمک میکرد، به هیچ کس بیاحترامی نمیکرد و همین خوبیهایش مرا مطمئن میکرد که ابوذر در این دنیا ماندنی نیست. وقتی برای آخرین ماموریت بار سفر میبست من تا صبح کنارش نشسته بودم و کمکش میکردم».
‼️همان شب به ابوذر گفتم خیلی مواظب خودت باش. من و محدثه اینجا منتظرت هستیم. گفت چشم حاج خانوم ولی یک خواهش دارم اگه به سلامت برگشتم که هیچ، اما اگر شهید شدم محدثه را به تو وتو را به خدا میسپارم».
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_ابوذر_داوودی🌷
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ 🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📸 قرائت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی درباره حضرت زینب (س) توسط خانم فاطمه سلیمانی فرزند شهید
#بسیارزیبا..
#حتماببنید...
#سرداردلها
🌱🌹🌱🌹🌱
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
بیست و دومین مرحله
#کمک_مومنانه
در ایام میلاد حضرت علی ع و پایان سال
🌿🌿🌿🌿🌿
تهیه 110 بسته به ارزش 313 هزار تومان شامل پوشاک، کفش و مواد غذایی
و توزیع بین نیازمندان
🔹🔸🔹🔸🔹
شماره کارت جهت مشارکت 👇👇
6037997950252222
بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام
🌱🌹🌱🌹
تحویل حضوری کالا(اجناس نو )
⬇️⬇️⬇️⬇️
مراسم میهمانی لاله های زهرایی
عصر هر پنجشنبه. دارالرحمه شیراز . قطعه شهدای گمنام
🔺🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
#مرکز_نیکوکاری_شهدای_گمنام شیراز
🌸🌼
صبـح یعنے ڪہ دلم
تنگ تـو و آمدنتـــ ...
نقشے از نـور بزن
بر شب تنهـایے من ...
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
#شهیدسیدرضاطاهر
🌸🌼
@shohadaye_shiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاداشش کمتر از شهید نیست
#شهادت فقط کشته شدن نیست🌷
#دوری_ازگناه
#ماه_رجب
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#دهم_اسفند
سالروز #آسمانی شدن #شهیدی است که با عکسش بیش از خودش آشناییـــــم !
#شهیــــد_امیر_حاج_امینی 🌹
چه آرام خوابیده ای جانا...
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
#قسمتی از #وصیت_نامه_شهیدامیرحاج امینی
سلام بر خدا و شهیدان خدا و بندگان پاک و مخلص او...
🍃بعد از مدتها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم میدهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیدهام و آن در این جمله خلاصه میشود: #خدایا! عاشقم کن
🌷 🌷
#شهدا_ﺩﻋﺎﻳﻤﺎﻥﻛﻨﻴﺪ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ستارههای_زینبی
🔸شبها تو سوریه نماز شب میخواند. اولین نفری بود که بلند میشد اذان میگفت و نماز جماعت برگزار میکرد. استاد قرآنمون بود و شب ها میگفت: بیاین سوره ذاریات بخونیم. بررسی کردم دیدم امام صادق (ع) فرمودند: هر کسی سوره ذاریات را قرائت نماید، مانند چراغی درخشان موجب نورانیت او در قبر میشود.
🔹جمعه ظهر (6 آذر 94 ) توی سنگر بودیم. اگر ایستاده نماز می خوندیم دشمن ما رو میزد علیرضا نمازش رو بصورت نشسته توی سنگر ما خوند. ده الی بیست دقیقه بعد از نماز ظهر بود که تیر خورد بالای چشم چپش، با اینکه کلاه سرش بود تیر از کلاه رد شد و پیشونی اش رو شکافت.
🔸سریع سوار ماشینش کردیم هنوز نبضش میزد و داشت خس خس می کرد. توسل کردیم به حضرت زهرا اما علیرضا انتخاب شده بود و فدای حضرت زینب(س) شد وقتی می خواستیم دفنش کنیم انگار به خواب رفته بود. آرامش توی چهره اش موج میزد.
#شهید_علیرضا_قلیپور🌷
#شهدای مدافع حرم
#ﺷﻬﺪاﻱ_فارس
☘🕊☘🕊☘🕊
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰🏴 17 رجب سالروز بزرگداشت شهادت ﺳﻴﺪﺳﺎﺩاﺕ اﻻﻋﺎﻇﻢ حضرت احمدبنموسیالکاظم شاهچراغ(ع) #اﻣﻴﻦ_ﻭﻻﻳﺖ تسلیت باد.
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🌺🌹
ﻫﺪﻳﻪ ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺗﺶ #ﺻﻠﻮاﺕ 🌷
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
📌خوابش را دید و گفت :
چگونه توفیق #شهادت پیدا کردی؟!
-گفت از آنچه دلم میخواست ، #گذشتم ...🥀
#شهادت همه آرزومه....
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔅إِنَّهُمیَرَوْنَہُبَعِیدهاونَرَاهُقَرِیبا🔅
هر ﺭﻭﺯ 🔆
زخمهاے مکرر💔 را
به مرحمِ#نراهقریبا آرام می کنیم!
★دردِ #غریبی ات اما
همچنان باقےست😔
کاش می فهمیدیم، #تو همان نقطه ی آغازی👌 که دنبالش می گردیم
ناگهان باز دلم #یادِ_تو افتاد شکست💔
#سردارجان♥️
#شهید_قاسم_سلیمانی
#ﺭﻭﺯﺗﺎﻥ_شهدایی! 🔅🔅
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ #حرم_سوم
تقدیم به آستان مقدس و گرامی حضرت احمدابن موسی(شاهچراغ) علیه السلام
شعر :حسن عرفان منش
مناجات :سید ابراهیم طاهریان
دکلمه و مداحی : میثم مفتاحی
کارگردان و تدوینگر: حسین علی مددی
صوت: استودیو هنر ضبط برتر شیراز
با تشکر از آستان مقدس احمدی و محمدی
بازنشر به مناسبت 17 ماه رجب سالروز شهادت حضرت #احمد_ابن_موسی_علیه_السلام
🏴🏴🏴🏴🏴
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
همسر شهيد:
مبارزه كار هميشه يوسف رضا بود، او فقط ميخواست به هر صورت از حريم مرزي و اخلاقي كشورش دفاع كند. يكبار در جريان مبارزه با قاچاقچيان استان فارس از ناحيه پا مجروح شد. وقتي به بيمارستان رفتم، نتوانستم آرامش خود را حفظ كنم، و با ناراحتي به او اعتراض كردم. اما او در جواب بيتابي من گفت: «مشقتهاي كار من، زندگي راحت را از شما گرفته. دختر عمو! من را حلال كن. اما خودت را زياد ناراحت نكن، و از خدا صبر بخواه . ما ميتوانستيم مانند بعضي از انسانها بيدرد زندگي كنيم، ميتوانستيم . اما نخواستيم.» از شرم صورتم را از او پنهان كردم، ولي ابوالفتحي با خنده گفت:«اين دردها همه اش خدائيه، زياد غضه نخور.» روز بعد پرستاري از يوسف رضا را شخصا به عهده گرفتم ، تا شايد گوشهاي از زحمات او را جبران كنم.🌹
#سردارشهید یوسف رضا ابوالفتحی
فرمانده نیروی انتظامی استان فارس
#سالگردشهادت
🌱🌹🌱🌹🌱
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای آخرین تماس حاجقاسم با همرزم قدیمیاش
🔺«مهدی صدفی» از همرزمان سردارشهیدحاجقاسمسلیمانی در خصوص چرایی لغو جلسههای کرمان حاج قاسم در سال ۹۸ به نکتهای اشاره کرده که تاکنون بیان نشده است.
#سرداردلها
🌱🌹🌱🌹🌱
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✅پدرم معروف بود به حاجی صلواتی، به خاطر صلوات ها مکرر و بلندی که می فرستاد.
گاه می شد در یک جمع هزار نفری صدای صلواتش بلند می شد و همه می فهمیدند علی شبان پور در جلسه است.
روزی در جمع خانواده نشسته بودیم که ناگاه صدایش به صلوات بلند شد و بعد قطره قطره اشک از چشمانش جاری. هر چه اصرار کردیم چیزی نگفت.
🔶چند روز بعد خبر شهادت حمید، سومین پسر شهیدش را آوردند. آن روز بود که رازی را برای اولین بار با ما در میان گذاشت.
*تعریف می کرد سال ها پیش قبل از تولد حمید، قبل از بسته شدن نطفه حمید در سیاه چادرم نشسته بودم که احساس کردم نور سبزی آمد و وارد دهانم شد. آنقدر برایم عجیب بود که شروع کردم به صلوات فرستادن، به حدی که مردان سایر سیاه چادر ها فکر کردند برایم اتفاقی افتاده. چند روز پیش احساس کردم همان نور سبز از دهانم خارج شد، یقین کردم حمید شهید شد*
*شهید حمید شبانپور*
*شهدای فارس*
شهادت: 9/12/1363 – سومار
🌿🌱🌿🌱🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢💢💢💢💢
#مراسم مــیهمانی لاله های زهرایی
🌷🌷🌷
همراه قرائت زیارت پرفیــض عاشـــورا
💢💢💢💢
#بامـــداحی
حاج امیر راستی
◀️ *ســـاعت ۱۶:۳۰*
*پنجشنــبه ۱۴ اسفند*
⭕⭕⭕⭕⭕
ﺩاﺭاﻟﺮﺣــﻤﻪ ﺷﻴــﺮاﺯ
قطعـــه شهــدای گمــنام
🌷🌷
مراسم با رعایت پروتکل های بهداشتی برگزار می گردد
🌷🌷
*هیئـــت شهـــدای گمـــنام شیــراز*
⬆️⬆️⬆️⬆️
مبلغ مجلس شهدا باشید
🌟 #تلنگر | #شهید_آوینی
🔻 هر شهیدی کربلایی دارد !
خاک آن کربلا ، تشنه خون اوست ، و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه ، خون شهید ، جاذبه خاک را خواهد شکست ، ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن مسیر خواهد برد ،
🔅 برای پیمودن آن هیج راهی جز شهادت وجود ندارد....
📍 سید شهیدان اهل قلم
#شهیدسیدمرتضی_آوینی
🌱🌹🌱🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﭘﺮﭼﻤﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﻥ ﻗﺮﻣﺰ ﺷﺪ ...
👇👇
🌷به شهید بزرگوار، حاج منصور خادم صادق قول داده بودم که در مقری که ایشان فرمانده آنجا بود تصویری از بارگاه آقا اباعبدالله(ع)، همراه با سلام به حضرت بکشم. محمد جواد در تبلیغات لشکر بود و کارهای نقاشی را انجام می داد.
می خواست برای عیادت از برادرش که تازه مجروح شده بود به شیراز برود، او را راضی کردم تا برای این امر با من همراه شود. قرار شد محمد جواد بارگاه آقا را نقاشی کند و من هم سلام را بنویسم.
نزدیک های غروب کار ما تقریباً تمام شد. محمد جواد که پرچم را رنگ می کرد که صدای سوت خمپاره پیچید.
خرده بتن های سنگر که بر اثر موج انفجار کنده شده بود، عینکم را شکاند، همه چیز را محو می دیدم.
اما از چیزی که دیدم تنم یخ کرد. ترکشی بزرگ به پیشانی محمد جواد بوسه زده و پیشانی اش را برده بود, خون سرش بر بالای گنبد آقا، درست در محل پرچم پاشیده شده بود!"
☝🏻️
🌷🌾🌷🌾🌷
#طلبه_شهیدمحمدجوادروزیطلب
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
شهادت: 12/12/1364- فاو
🌹🌷🌹🌷🌹🌷
ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺷﻬﺪاﻱ ﻏﺮﻳﺐ ﺷﻴﺮاﺯ ﺭا ﺧﺎﻟﻲ ﻧﮕﺬاﺭﻳﺪ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌹🌹🌹🌹🌹:
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت*
* #شهید_حاج_منصور_خادم_صادق*
* #نویسنده_بابک_طیبی*
* #قسمت_اول*
_برین کنار! برین کنار !همتون از من فاصله بیگیرین..
انگار که برق گرفته باشد یا در حضور مافوقی خشکبایستد با احترام یا مثل آخر فیلم ها که هنرپیشه ها ثابت می شوند و اسم دست اندرکاران میآید و میرود .بی هیچ تکانی پایش را درست همانجایی که باید می چسباند.
مزه اش را قبلا هم چشیده بود نزدیکی های عید سال ۶۳ بعد از عملیات خیبر که قرار بوده از باشگاه زید تا طلاییه خاکریز زده شود.در آن زمان فاصله ۲یا ۳ کیلومتری بین در ایران و عراق باید حداکثر به یک کیلومتر می رسیده تا آتش متمرکز دشمن از جزایر منحرف شود.
جا به جا در دشت تانک های سوخته افتاده بوده و با آرایش های هندسی انگار که موقع انفجار شان با آرایش نظامی حرکت می کردند.
یک ...دو ...سه ..یا آرایشی دیگر.
کنارشان برجکهای پریده افتاده بود و لابه لای دودهای غلیظی که روی هورها پیچ می خوردند و بالا می رفتند و دور ها در آسمان محسوب می شدند. چشم را به خود وا نمی داشت.گویا صدای لودر را ضبط کرده بودند و از بلندگوهای ماشین ها در سمت مخالف محور پخش میکردند تا شدت آتش دشمن در محور کم شود.
زرهی لشکر باید با تانک مانور میداد و آتش دشمن را متوجه خود می کرده تا بچه های مهندسی کمی فارغ از گلوله های ریز و درشتی که در موقعیت پدافندی میآید تند و تند با دستگاههای مکانیکی خاکریز بزنند.
شرایط طوری نبود که فرمانده زرهی به فلان خدمه بگوید فلان کار انجام بده و به فلان راننده بگوید فلان کار را با خودش نظارت کند.
خودش نشسته بود پشت تانک و این ور و آن ور می رانده و شلیک می کرده.طوری که دشمن فکر کند لابد ۵یا ۶ تانک از آن منطقه دارند شلیک می کنند. گو اینکه لشکر آن موقع هنوز آمار تانک هایش به اینقدر نمی رسید.
داخل اتاقک تانک همینطور شلیک می کرده که گلوله خمپاره ۱۲۰ بی خبر و بدون سود اگر هم سودی داشته لاو دو از داخل اتاقک نمی شنود،می آید و درست می خورد تانک و ترکش هایش کمان میکند از دهلیز پایین می رود و تا زیر موهایش نفوذ می کند و چند تا برای همیشه آنجا میماند.
حتما بعد که هوش می آید از لحظه مجروحیت فقط لرزش یکباره بدن از ضربه موج انفجار و صدایی به رنگ گدازه های مذاب آتشفشان به ذهنش می آید و گاه که ولوله ای میافتد در بدنش ،این صدا به طور خفیفی میپیچد در حافظه اش.
ترکشهای توی سر ساختار عصبی اش را به هم می ریزند. چشم راستش کمی چپ می بیند.گویا چشم که میچرخاند چشم راستش مشکلی نداشته ولی مستقیم که نگاه می کرده یک امتدادی را اصلا نمی دیده.
بعضی وقت ها مجبور بود سرش را پایین بیندازد و نگاهش را بالا.یا سرش به چپ باشد و چشمهایش به راست برگرداند تا بتواند ببیند صورت آدمی که روبه رویش نشسته و دارد با او حرف می زند.
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
در ایتا
@shohadaye_shiraz
🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای #شـــــهید🌷شدن چه کار کنیم؟
♦️همراه با سخنان رهبر معظم انقلاب
♦️صدای حاج حسین خرازی
#اشک
#راه_ شهادت
#پیشنهاددانلود
🌹🍃🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد
🌷 یکشب ، جواد را شام به خانهام دعوت کردم. گفت: میام، اما دعوتم کردند مرکز شهید مازندرانی برای مجروحین دعای توسل بخونم. مراسم آنجا تمام شد میآیم.
مرکز مازندرانی، یک مرکز درمانی جهت جانبازان و مجروحین جنگ بود. جواد هم که صدای خوبی داشت معمولاً برای خواندن دعا دعوت میشد. شب جواد با تأخیر آمد. حال خاص و پریشانی داشت. گفتم: چی شده کاکا، چرا انقدر دیر کردی؟
تکه پارچهای به من داد و گفت: این را یادگار نگهدار.
گفتم: این چیه؟
اشک توی چشمش پیچید و با بغض گفت: قبل از اینکه دعا را شروع کنم، یک قاب عکس جلو من گذاشتند و گفتند این شهید مفقودالجسد است. بیاختیار یاد حبیب افتادم و دلم سوخت. اختیار از دستم رفت و متوسل شدم به امام زمان (عج)، نمیدانم در آن حال چه گفتم و چه طور امام زمان را صدا زدم، اما همه مجروحینی که برای دعا جمع شده بودند منقلب شدند.
ناگهان عطر خوشی، در نمازخانه پیچید و صدای صلوات و جیغ و فریاد بلند شد. یکی از مجروحین وسط ایستاده بود و میگفت: آقا آمد...
آن جانباز از ناحیه پا مجروح بود و قرار بود مثل فردا پایش را قطع کنند. میگفت امام زمان (عج) دست روی زانویم کشید و فرمودند بلند شو.
تمام قامت روی پایش ایستاده بود. بقیه مجروحین روی او ریختند و لباسش را به تبرک کندند، این تکه پارچه از لباسش را هم به من دادند. اشک در چشمهایم پیچیده بود. یقین داشتم حضور آقا امام زمان (عج) و شفای آن مجروح، جز به نَفَس و دعای خالصانه جواد نبوده است.
برشی از کتاب *قلب های آرام 2*
#شهیدجوادروزیطلب
🌱🌹🌱🌹
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75