eitaa logo
شهدای ایران
153.1هزار دنبال‌کننده
57.8هزار عکس
26.8هزار ویدیو
22 فایل
این کانال متعلق به پایگاه خبری شهدای ایران است www.shohadayeiran.com ارتباط با ادمین eitaa.com/shahid87 فقط تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/656146463C00fe549c86 ارتباط با سردبیر #شهدای_ایران eitaa.com/shohada_admin1 تلفن تماس: 09102095699
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹سلام مهربانان امروزتون پر از لبخند الهی در این روزهای زرد پاییزی خداوند براتون خوشبختی شادی و عشق سلامتی و لبخند و یک دنیا خیر و برکت رقم بزنه... . 📷 : ما ۱۳۶۵_ کربلای پنج_حاج جوشن ویژه ۲۵ در حاجی بخشی لشکر ۲۷...🦋 . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 و ویژه ۲۵ را میشناسید ؟؟؟ که خبر را داد... . 🔹سردار شهید محمدابراهیم موسی‌پسندی در روز دوازدهم خردادماه 1340 در شهرستان چالوس به دنیا آمد.وی در لشکر 25 کربلا «مسئول طرح و عملیات» بود.این سردار دلاور اسلام به همراه همسر شهیده‌اش «مرضیه عاملی» در روز نُهم اردیبهشت ماه سال 1362 در جاده آبادان - خرمشهر به شهادت می‌رسند. 🔹 از کلماتی که درمشکلات بیان می کرد اینکه «خدا شاهد است که من برای غیر خدا کار نمی کنم». سردار به صورت ناشناس در گردان های لشگر می رفت و با آنان در کندن کانال کمک می کرد، و از مشکلات انان مطلع و در رفع آن ها اقدام می کرد. 🔹او همچنین نقش مهمی در درگیری با منافقين جنگل، تصرف پاسگاه شرهانی، سلسله ارتفاعات ۱۷۵، فتح شهر موسیان و زبیدات عراق داشت. محمد ابراهیم در مرحله دوم عملیات محرم در حوالی شهر موسیان، در اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه سر و صورت مجروح و بلافاصله توسط هم‌رزمان‌اش به بیمارستان دزفول منتقل شد. ساعاتی بیشتر از بستری شدنش نگذشته بود که از بیمارستان خارج شد و مجدّد با بدنی مجروح به خط مقدم برگشت. .روح سردار آسمانی و همسر شهیده اش شاد و به همراه والدین مرحومشان میهمان اهلبیت باشند.🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹خستہ بودن فقط دریـــا آرومشون میڪرد دل رو زدن به دریا . . . . 🌹 ،یکی به بگوید دل به نزنند... لو رفته است‌...!!!! ✍️احمدی پرتویی 💢کانال خبری @shohadayeiran57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹رفاقت باید اینجوری باشه...... وقتی با هم رفتند ، باهم برگشتند... . 🎙 شنیدنی از بابلی در پنج (به : برادر سیداسماعیل سیدحسین پور)🌷🌷🌷🌷 . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 بسم الله الرحمن الرحیم ... . 🔸رفقا چند روز پیش راهی شدیم. روستایی از توابع شهرستان و زادگاه آیت الله والامقام. خانه قدیمی بود و ساده و مادر خانه روزگاری پنج پسرش را راهی کرده بود..‌.اهالی محل وقتی به او می‌گفتند حداقل به چندتاشون بگو نرن و پیشت بمونن.میگفت : دلم میخاد پیشم باشن اما نمیتونم بهشون بگم نرین ، فردای جواب حضرت رو نمیتونم بدم ؛ دلم نمیاد. . ▫️سال ۱۳۶۴ پسر اولش عبدالحمید داوری تو در حالی که ۱۹ ساله بود رسید.یازده ماه بعد بهمن ماه ۱۳۶۵ پسر دومش عبدالصاحب ۱۶ ساله تو عملیات کربلای پنج رسید و حليمه خانم اسحاقی شد مادر داوری. (( شادی روحشان 🕊)) . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 . 🔹حسن فدایی ؛ بچه ی فریدونکنار بود.، و در بین ، مثال‌زدنی بود. دعای همیشگی‌اش، آرزوی سلامتی برای امام و بعد، به رسیدن خودش بود. تا جایی‌که هر وقت مادرش می‌خواست قرآن بخواند، می‌گفت: «مادر جان! برایم دعا کن که شهید شوم.» . ▪️او در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۶۶، در 10، در شهد شیرین را لاجرعه نوشید. پیکرش بر اثر تهاجم دشمن، به مدت 45 روز در همان منطقه عملیاتی باقی ماند و بعد توسط همرزمانش پیکرش به عقب انتقال داده شد.شادی روحش صلوات 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹به این قشنگی که تو شهید شده‌ای ما حتی نمی‌توانیم بخوابیم .... 🌷 : ۱۳۶۵/۲/۱۲ / . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 پس امام زمان چی ؟ ( از و ۲۵ ) ۱۳۳۹ ـ ۱۳۶۴.۱۱.۲۶ ... . ▪️سه چهار ماه بعد ازدواجش، شب عملیات والفجر ۸، مهدی حرف‌هایی زد که برای همه بچه بسیجی‌ها اتمام حجت بود، مهدی یکی از دوستانش را کنار کشید و گفت: سید! من امتحان سختی رو گذراندم و خودت می‌‌دانی که روزهای اول زندگی چقدر شیرین است. ▪️من می‌‌توانستم در سپاه بابل بمانم و همان جا خدمت کنم اما خیلی با خودم کلنجار رفتم، بالاخره حریف نفس‌ام شدم، وسوسه‌ها را کنار زدم و با خودم گفتم: مهدی! پس امام زمان چی؟ مگه قرار نبود یاورش باشی، یعنی این قدر نامردی که تا زن گرفتی آقا رو فراموش کردی؟ . ▪️من می‌‌‌دونستم که شهادتم در گرو ازدواجمه، این طوری باید دینم رو کامل می‌‌کردم، بقیه‌اش با خدا.حالا خوشحالم که به واسطه این سیده خانم، با حضرت زهرا(س) هم محرم شدم، سلام من رو به بچه‌ها برسون، بگو گول دنیا رو نخورند. ▪️راوی: سیدحسین مشهدسری . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 پس امام زمان چی ؟ ( از و ۲۵ ) ۱۳۳۹ ـ ۱۳۶۴.۱۱.۲۶ ... . ▪️سه چهار ماه بعد ازدواجش، شب عملیات والفجر ۸، مهدی حرف‌هایی زد که برای همه بچه بسیجی‌ها اتمام حجت بود، مهدی یکی از دوستانش را کنار کشید و گفت: سید! من امتحان سختی رو گذراندم و خودت می‌‌دانی که روزهای اول زندگی چقدر شیرین است. ▪️من می‌‌توانستم در سپاه بابل بمانم و همان جا خدمت کنم اما خیلی با خودم کلنجار رفتم، بالاخره حریف نفس‌ام شدم، وسوسه‌ها را کنار زدم و با خودم گفتم: مهدی! پس امام زمان چی؟ مگه قرار نبود یاورش باشی، یعنی این قدر نامردی که تا زن گرفتی آقا رو فراموش کردی؟ . ▪️من می‌‌‌دونستم که شهادتم در گرو ازدواجمه، این طوری باید دینم رو کامل می‌‌کردم، بقیه‌اش با خدا.حالا خوشحالم که به واسطه این سیده خانم، با حضرت زهرا(س) هم محرم شدم، سلام من رو به بچه‌ها برسون، بگو گول دنیا رو نخورند. ▪️راوی: سیدحسین مشهدسری . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ اِنَّالِلَه وَاِنَّااِلَيْهِ رَاجِعُوْنَ ⚫️به اطلاع میرساند،بانهایت تاسف و تاثر حاجیه‌خانم داوری‌دار فانی را وداع نموده است. ⚫️کانال هفت‌تپه‌ی گمنام از خداوند متعال برای آن مرحومه طلب مغفرت و برای خانواده محترمشان صبر جمیل خواستاریم. •┈••✾•🌿🇮🇷🌺🇮🇷🌿•✾••┈• 💢 راهی شدیم. روستایی از توابع شهرستان و زادگاه آیت الله والامقام. خانه قدیمی بود و ساده و مادر خانه روزگاری پنج پسرش را راهی کرده بود..‌.اهالی محل وقتی به او می‌گفتند حداقل به چندتاشون بگو نرن و پیشت بمونن.میگفت : دلم میخاد پیشم باشن اما نمیتونم بهشون بگم نرین ، فردای جواب حضرت رو نمیتونم بدم ؛ دلم نمیاد. . ▫️سال ۱۳۶۴ پسر اولش عبدالحمید داوری تو در حالی که ۱۹ ساله بود رسید.یازده ماه بعد بهمن ماه ۱۳۶۵ پسر دومش عبدالصاحب ۱۶ ساله تو عملیات کربلای پنج رسید و حليمه خانم اسحاقی شد مادر داوری. (( شادی روحشان 🕊)) . 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🌹 . 🎙روایت زیبای ذیل از «شهید ابراهیم امیرصادقی» اعزامی از لشکر 25 کربلا، به زبان «نادر قلی زاده» است که خواندن آن خالی از لطف نیست. . ▪️با ابراهیم تصمیم گرفتیم تا یک روز قبل از رفتن به جبهه ی مهران، برای تفریح و هواخوری بیرون برویم؛ چون ابراهیم تازه دایی شده بود، اصرار کرد که به جای رفتن به مناطق تفریحی به منزل خواهرش برویم تا او قبل از رفتنش به جبهه، بتواند خواهرزاده جدیدش را ببیند.مخالفت من فایده نداشت و به اجبار به خانه ی خواهرش رفتیم. . ▪️ابراهیم همین که بچه را دید، فوراً آن را از گهواره بیرون آورد و شروع کرد به بوسیدن. رو به خواهرش کرد و گفت: - «آبجی! اسم این کوچولو را چی گذاشتی؟!» خواهرش گفت:- «!» ابراهیم بلند شد، رفت یک ماژیک قرمز پیدا کرد و برگشت. پشت پیراهن سفید نوزاد با آن ماژیک قرمز نوشت: «یا ! ما را .» همه شروع کردیم به خندیدن. به ابراهیم گفتم:- «ابراهیم! این چه جمله ای بود که نوشتی؟!» ابراهیم با حالت خاصی گفت: «از آنجایی که دوست دارم به کربلای حسین(ع) بروم و آرزو دارم که به دیدارش نائل شوم، برای همین این جمله را پشت پیراهن این طفل پاک که گناهی نکرده ۱نوشتم تا شاید خدا دعایش را زودتر اجابت کند و به آبروی این نوزاد، امام حسین(ع) مرا بطلبد...» . 🔹 ابراهیم امیر صادقی اهل و عضو لشکر ویژه ۲۵ بود که در سال ۱۳۶۵ کربلای ۱ بشهادت رسید.شادی روحش ...🌷🇮🇷 . 💢کانال خبری @shohadayeiran57