eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
568 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
📃✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❖ علم دار و علم میخواد،بذار برم که عمه ی سادات بازم میخواد ،صوتش حزین بود و لحنش غم زده مثل زمزمه می کرد، تموم هم سنای من رفتن تا برسن به تورو خدا بذار برم که من جا بمونم اینجا دیگه نتونست ادامه بده ضد زیر گریه داشت میشکست میون گریه هاش گفت : مامان من بوی دنیا میده ، خدا نمیخواد به وجهش نظر کنم مامان من نفسم آلودس،چرا نمی کنی ؟ ❖ اشکام جاری شده بودچقدر روح مردم خسته بود وخودمو به ندونست زده بودم از جلوی در اتاق بلند شدم ، تکوندم و بدون اینکه به پشتم نگاه کنم از پله ها پایین اومدم به اون سمت حیاط که اتاق اصلی خونشون بود رفتم وارد شدم نشسته بود و با گوشیش کار می کرد،روی مبل نشستم از چهره ی محمد مشخص بود می خواد خودشو سرگرم کاری نشون بده هنوز صدام دار بودبه محمد گفتم : آقا محمد ؟ دکتر بردید؟ سرشو به علامت تکون داد وقتی رفتارشو دیدم بیشتر گرفت ،یادمه مامان می گفت : خانم باردار مثه بچه ها میمونه ، ازینکه اینقد نازک شده بود خسته بودم ... ❖تو هم فکر می کنی تقصیر منه حسام به این حال و روز افتاده ؟ باز هم سرشو با علامت تکون داد رعنا از در حیاط وارد شد . نگاهم به نگاهش تلاقی کرد چقد شبیه یه بود از جام بلند شدم و بی محابا رفتم تو مامان رعنا پیشونیمو بوسید جاری شد خودشو ازم جدا کرد و با نگام کرد لبخندی زد و گفت : نگاه کن چجور عین ابر گریه می کنه! تو مثلا تو اینطور گریه می کنی این فندق میخواد چقد گریه کنه ؟ ❖ میون گریه خندم گرفت، برو یه آب به سر و صورتت بزن ، برا شام ببر باریک الله شونشو بوسیدم و گفتم : چشم... ... 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
✨ یک تابلو آیة‌الکرسی تو اتاق پذیرایی بود. عکس بچه‌ها، همراه نوه‌ها دورتادورش بود. 🔺 یه روز دیدم عکس نیست، خیلی ناراحت شدم. به بچه‌ها گفتم: "کسی عکس مصطفی رو ندیده؟!" 🔹 همه اظهار بی‌اطلاعی کردند... 🔸 اون زمان خود سوریه بود...خیلی شدم. بعد از چند روز مصطفی اومد، خیلی خوشحال شدم. بعد بهش گفتم که عکسش رو گم کردم...😔 🔺 چیزی نگفت؛ فقط یه لبخند زد...💕 🔹 بعد از چند روز اومد، گفت: "مامان برات یه عکس آوردم توپ! جون میده برای...." 🔺 نذاشتم ادامه بده... ▪️ بهش گفتم: "نمی‌خوام...! ببرش." 🔸 عذرخواهی کرد... 🔹 وقتی عکسش رو دیدم واقعا دلم ریخت... ✅ این عکس آخرین عکسی بود که از دستش گرفتم، خودش این عکس رو خیلی دوست داشت و من دیوانه‌ی این عکس شدم... 🌸 نقل از @shohda_shadat
[♥️] [🕊] هیچ‌گاه‌مستقیم‌به‌نامحرم‌نگاه‌نمۍکرد🖐🏿 وبه‌شدت‌مقیدوچشم‌پاک‌بود💚 اوقاتۍکه‌درمهمانۍهاۍ‌خانوادگۍبود اگربانوان‌حضورداشتند حریم‌شرعۍرارعایت‌مۍکرد✨ اگرجمع‌بابت‌موضوعۍمیخندیدند سرش‌راپایین‌مۍانداخت‌ومیخندید.!😊 راوۍ: @shohda_shadat✨🌱
مو خودت باید تنم کنی...🖤 لباس مشکی شو... حالا من بهش میگفتم یه موقع من کار دارم شما میتونی خودت هم.... میگفت نه... من به سمت قبله می ایستم شما هم تنم کن... یعنی تو این چندین ساله یک بار هم نمی‌شد که اول محرم نیاد و من لباس مشکی شو تنش نکرده باشم...🌻✨ . 🌹به نقل از . 🌹 برای 🌹 🍃گاهی باید از حسین(ع)، چیزی فراتر از ، توبه و خواست و در میدان عمل مردانه، آمر به معروف شد .💪 . 🍃 عاشقان (ع) پیروان خوبی می شوند مثل ،طلبه جوانی که غیرتش اجازه نداد خانم بی پناهی به حراج برود.🌴 در مقابل عده ای که اسم مرد را به تاراج برده اند، ایستاد.‌ . کرد و تیغ جهالت نااهلان حنجرش را همچون حنجر خنجر خورده اربابش پاره کرد. خورد اما زخمی که از حرف های مردم بر دلش ماند بیشتر از زخم های آن بی غیرت ها درد داشت.😔 . 🍃در عجبم از عده ای که برای حضرت زینب(س) گریه می کنند اما وقتی این روزها کسی مردانه از این خاک دفاع می کند ، بی تفاوتی را پیشنهاد می دهند...😒 . 🍃شاید هم چون مردم اول نامه نوشته و در وقت عمل شمشیرها را تیز کرده اند . تیزی شمشیرها بیشتر از جسم، را زخم می کند.مثل دلِ که از این همه نصیحت های بی فکرسوخت. او به فکر راه ارباب و رضایت رهبرش بود و مردم به فکر سازشی که جز چیزی در آن نیست .😞 . 🍃او کشید ماهها و با دلی شهید شد .😭 . 🍃 شهادتت مبارک ..... . 🍃زنان این سرزمین تا جان در بدن دارند مدیون مدافعانی همچون تو هستند. . 🍃دعا کن به خون های پاکتان زینبی زندگی کنیم و بمانیم.🌺 ✍نویسنده:‌ طاهره_بنائی_منتظر . 📅تولد: 1371/8/۹ 📅شهادت :1393/1/3 تهران . 🥀مزار: تهران.بهشت زهرا قطعه ۲۴.