eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
568 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
📚✒️ 👮 📖 ┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅ ❥• به مزار میرسیم خسته ات را نثار چشمانم میکنی نگاهی که خستگی اش حاصل و و نیست نگاهت خسته است، این خستگی حاصل از توست تو دلت گرفته ، چشمانت هوای دارد میگویی : بانو ! بشین توی ماشین زود برمیگردم ،هیچ نمیگویم و فقط نگاهت میکنم نمی دانم چرا اینطور شده ام در درونم میگوید : این آخرین نگاه هایم به توست، ❥• از این فکر آزرده میشوم دستت را جلوی صورتم تکان میدهی و میگویی : کجایی حاج خانوم ؟؟؟ (مکث) باشه؟؟؟ میزنم و میگویم : فرمانده، تو پیاده میشوی و بر دوش آرام آرا م توی تاریکی گم میشوی اینجا هیچ روشن نیست از رفتنت حوصله ام سر میرود باورت میشود؟ توی همین چند دقیقه برایت تنگ شد کمی بعد روی شیشه ی ماشین های کوچکی میافت # باران است که میبارد روی شیشه میزند و بعد میخورد، دستم را روی شکمم میگذارم نی نی میزند،انگار بازیش گرفته کاسه صبرم لبریز میشود هن هن کنان پیاده میشوم و در را قفل میکنم، ❥• یاد اصرار برای آمدن به اینجا میافتم دلم ناگه میزند سلانه سلانه از میان عبور میکنم تا به قطعه بی نام میرسم اینجا گویی روز است این ها اینجا را میکنند،به دوستانم سلام میدهم صدای زوزه ی مرا به خود می آورد،چشمانم دور و بر را میکاود و دنبال تو میگردد دستم را به کمر میگیرم تا بتوانم راه بروم به شوق رویت گام برمیدارم امشب چقدر است، ❥• امشب ، ، و قشنگ ترین النظیر میشوییم ،شهدا رفقایمان اند و مهتاب برق کوچکی از چشمان تو و خدا خالق این همه زیباییست اوشاعر شعریست مثل تو صدای ناله ای متوقفم میکند، مرا به سمت صدا هدایت میکند چشم میگشایم اینجا مزار مدافع حرم است تو را میبینم رو به رفقایت و پشت به من زانو زده ای و ضجه میزنی میسپارم به درد و دل هایت با دوستانت خلوت کرده ای ❥• میگویی : اشکان ! معرفت کجا رفتی محمد رضا! تنها تنها شدی؟؟؟ کجایی؟؟؟ بخدا دلم واست شده آهای کجایید ؟؟؟؟ چرا نوبتم نمیرسه ؟ خستم از اینهمه خدا منو بو کردی؟ بوی دنیا میدادم ؟؟؟ آره؟ من لیاقت ندارم ؟!!! گریه را میبرد زیر خیس شده ایم بغضی گلویم را چنگ میزدو اشک هایم سرازیر میشود ... بغض است... .. ✍ 👈🏻 ڪپی بدون ذڪر منبع ممنوع و پیگرد الهی دارد ⛔️🚫 منبع👇🏻 instagram:basij_shahid_hemat @shohda_shadat
😅 طلبه های جوان👳 آمده بودند برای 👀 از جبهه. 0⃣3⃣ نفری بودند. که خوابیده بودیم😴، دو سه نفر بیدارم کردند 😧و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی!😜 مثلاً می‌گفتند: چه رنگیه برادر؟!🤔 😤 شده بودم. گفتند: بابا بی خیال!😏 تو که بیدار شدی، نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمی‌گویند!🤔🤗😂 خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم!😉 👨👨👦👦بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم! قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه تشییعش کنند! فوری سفیدی🖱 انداختیم روی محمدرضا و گرفتیم که تحت ⬇️ هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه‌ها و راه افتادیم🚶. و زاری!😭 یکی می‌گفت: ممد رضا! ! 😩 چرا تنها رفتی؟ 😱 یکی می‌گفت: تو قرار نبود شی! دیگری داد می‌زد: شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟ یکی می‌کشید! 😫 یکی می‌کرد! 😑 در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه➕ می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند، واقعاً گریه 😭و راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق ! را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا📿 که فکر می‌کردند قضیه جدیه، رفتند گرفتند و نشستند به 📖خواندن بالای سر ! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک محکم بگیر!😜😂 رفت گریه کنان پرید 🕊 روی محمدرضا و گفت: محمدرضا! این قرارمون نبود!😭 منم می‌خوام باهات بیام!😖 بعد نیشگونی👌 گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان کشید 😱که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم.😂😂😂 خلاصه آن شب 👊 سختی شدیم. 🌸 @shohda_shadat🌸
مو خودت باید تنم کنی...🖤 لباس مشکی شو... حالا من بهش میگفتم یه موقع من کار دارم شما میتونی خودت هم.... میگفت نه... من به سمت قبله می ایستم شما هم تنم کن... یعنی تو این چندین ساله یک بار هم نمی‌شد که اول محرم نیاد و من لباس مشکی شو تنش نکرده باشم...🌻✨ . 🌹به نقل از . 🌹 برای 🌹 🍃گاهی باید از حسین(ع)، چیزی فراتر از ، توبه و خواست و در میدان عمل مردانه، آمر به معروف شد .💪 . 🍃 عاشقان (ع) پیروان خوبی می شوند مثل ،طلبه جوانی که غیرتش اجازه نداد خانم بی پناهی به حراج برود.🌴 در مقابل عده ای که اسم مرد را به تاراج برده اند، ایستاد.‌ . کرد و تیغ جهالت نااهلان حنجرش را همچون حنجر خنجر خورده اربابش پاره کرد. خورد اما زخمی که از حرف های مردم بر دلش ماند بیشتر از زخم های آن بی غیرت ها درد داشت.😔 . 🍃در عجبم از عده ای که برای حضرت زینب(س) گریه می کنند اما وقتی این روزها کسی مردانه از این خاک دفاع می کند ، بی تفاوتی را پیشنهاد می دهند...😒 . 🍃شاید هم چون مردم اول نامه نوشته و در وقت عمل شمشیرها را تیز کرده اند . تیزی شمشیرها بیشتر از جسم، را زخم می کند.مثل دلِ که از این همه نصیحت های بی فکرسوخت. او به فکر راه ارباب و رضایت رهبرش بود و مردم به فکر سازشی که جز چیزی در آن نیست .😞 . 🍃او کشید ماهها و با دلی شهید شد .😭 . 🍃 شهادتت مبارک ..... . 🍃زنان این سرزمین تا جان در بدن دارند مدیون مدافعانی همچون تو هستند. . 🍃دعا کن به خون های پاکتان زینبی زندگی کنیم و بمانیم.🌺 ✍نویسنده:‌ طاهره_بنائی_منتظر . 📅تولد: 1371/8/۹ 📅شهادت :1393/1/3 تهران . 🥀مزار: تهران.بهشت زهرا قطعه ۲۴.