من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم
پیششان سَر بَر نمیآرم، رعایت میکنم!
همچنان که برگِ خشکیده نمانَد بر درخت
مایهی رنج تو باشم، رفع زحمت میکنم!
این دهانِ باز و چشمِ بیتحرک را ببخش؛
آنقَدَر جذابیت داری که حیرت میکنم
کم اگر با دوستانم مینشینم، جُرمِ توست
هرکسی را دوست دارم، در تو رؤیت میکنم!
فکر کردی چیست موزون میکند شعر مرا؟
در قدم برداشتنهایِ تو دقت میکنم!
یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، میروم
لذتش را با تمام شهر قسمت میکنم
ترکِ افیونی شبیه تو اگرچه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت میکنم
توی دنیا هم نشد، برزخ که پیدا کردمت
مینشینم تا قیامت با تو صحبت میکنم
@shokoohsher✨
#کاظم_بهمنی🌱
✨شکوهِ شعر✨
من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم پیششان سَر بَر نمیآرم، رعایت میکنم! همچنان که برگِ خشکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این دهان باز و چشم بیتحرک را ببخش
آنقدر جذابیت داری که حیرت میکنم!
@shokoohsher✨
#کاظم_بهمنی 🌱
#ذکر_شب
شب را دوست دارم
چون آغوش تو را دارد
صبح را دوست دارم
چون بیداری تو را دارد...
@shokoohsher✨
#سهام_الشعشاع🌱
برگردان #بابک_شاکر🍃
قبل از آنکه دل برنجانی کلامت را بسنج
تیرِ رفته برنمیگردد به آغوشِ کمان...
@shokoohsher✨
#احمد_جم🍃
زنی از کوچه های بغدادم
از خیابان منتهی به هرات
تیره ام می رسد به رابعه و
نسبم می رسد به شاخه نبات
از جنونم !دو شهر بالاتر_
از حوالی بلخ و قونیه..
از سماعِ شلیته پوشانِ
ساکنِ ابرهایِ در حرکات..
زنی از قلههای شعر به دوش
از فراز و فرود هندوکش
از دل شاهنامه آمده و
رفته تا هفت خوان غم؛ هیهات
زنی از اندرونی و پستو
همنشین تغار و جام و سبو
که نشستم میانه ی مطبخ
و غذا پختم از تب و کلمات
زن، زن رفت و روب با دامن
زنی از وصله و نخ و سوزن
روز و شب کوک می زند با عشق
زخم ها را به بوسه های نجات
زن از بندها رهای چموش
شیههی ناکشیدهی خاموش
در رگش چارنعل میتازند..
مادیانهای سرخموی حیات
زن سنّت شکستهی تابو
زن بغض نشسته توی گلو
ادبیات حرف های مگو
در تقلای با الهیات..
زن از گنج ماندهی در رنج
همهی عمر مهرهی شطرج
زن حیران کیشهای زیاد
زن با دست زخم هایت مات..
@shokoohsher✨
#سیده_تکتم_حسینی ☘️
«قدحی پُر کردم؛ نه میتوانم خوردن، نه میتوانم ریختن...»
مقالات #شمس_تبریزی
#المپیک_پاریس #طنز
در المپیکیم ما کافیست تنها این عزیز
از چه تیغ انتقادِ رو به ما گردیده تیز؟
قصدِ ما بوده حضوری سبز در این رویداد
نزدِ ما ارزش ندارد بُرد حتی یک پشیز
ما به حکمِ دل فقط سویِ المپیک آمدیم
چیست جرم ما اگر که حکم بوده گیشنیز؟
ما پیِ کسبیدن دانش به خارج رفتهایم
یک نمونه؛ اینکه لطفاً هست در خارج پیلیز
ما گرفتیم امتیازات از حریفان قدر
بُرد بوده باختن، تویِ تنیسِ روی میز
گرچه بوده باخت اما عینِ بردن بوده است
قصهی شمشیربازان غیور و خوب ،نیز
از شناگرها دلیل باخت را پرسیدهایم
گفتهاند آقا، کف استخرهاشان بود لیز
گر که قایقران ما در هفت تا هشتم شده
گفته :شوهر عمهی داییِ او بوده مریض
هست جزء افتخاراتی که ما کسبیدهایم
حذفِ تیر اندازها با اختلافی سخت ریز
گر که تیراندازهامان حذف از جدول شدند
در کنارِ گوششان زنبور کرده ویز،ویز
توی دو هم بسکه ما بودیم در میدان قوی
هر رقیبی کرد از نامآورانِ ما گریز
شخصی از ما گر که بر سَکّو نرفته عیب نیست
اسم ما را بارها گفتند خیلی هم غلیظ
بوده کشتیگیر ما چون موم در دستِ حریف
تا که باراندازهای او شود خیلی تمیز
ما فقط ناکام گردیدیم و محروم از مدال
از شکست ما نزن حرفی که هست این حرف جیز
شکرِ ایزد با تمام آنچه که رخ داده است
کم نگردیده ز ارزشهای ماها هیچچیز
@shokoohsher✨
#احمد_رفیعی_وردنجانی🌱
و اندوه رو در روی من نشست
اندکی در من خیره شد
گریه را آغاز کرد!
و من ساکت ایستادم...
@shokoohsher✨
#غادة_السمان☘️
خوشا به حال گیاهان، که عاشق نورند
و دستِ منبسطِ نور
روی شانه آنهاست...
@shokoohsher✨
#سهراب_سپهری☘️
در خیابانی که از بوی تو سرشار است
می روم وز یاد تو، ذهنم گران بار است...
@shokoohsher✨
#حسین_منزوی🌱
✨شکوهِ شعر✨
در خیابانی که از بوی تو سرشار است می روم وز یاد تو، ذهنم گران بار است... @shokoohsher✨ #حسین_منزوی🌱
در خیابانی که از بوی تو سرشار است
می روم وز یاد تو، ذهنم گران بار است
من خموشم، لیک باد ظهر تابستان
با درختان اقاقی، گرم گفتار است
کوچهای اینجاست کز ما در همه سویش
صورت فریادی از یادی، پدیدار است
کوچه ای که ریگ آموی و درشتیهایش
زیر پای عاشقان، همواره هموار است
این همان کوچه است! میپیچم درآن، هرچند
چون نباشی، راه رفتن نیز دشوار است
چار چوب هر دری این جا به چشم من
قاب تصویری از آن روی پریوار است
کوچه خود در خواب قیلوله است و میبینم
سایهای در انحنای کوچه، بیدار است
سایهای در انتظار سایهای دیگر
چشم در راه بلوغ ظهر دیدار است
گرچه میدانیم _هم من، هم تو، هم سایه_
چون تو این جا نیستی، خورشید بیمار است
@shokoohsher✨
#حسین_منزوی🌱
#ارسالی_شما🌹
#شهید_اسماعیل_هنیه
روز وداع سرخ تو آغاز طوفان است
ایران به فکر انتقام خون مهمان است
پرواز کردی و به سمت آسمان رفتی
چون آشیانت در بلندیهای جولان است
دور از وطن صبح غریبی رفتی از اینجا
حتی عروج تو شبیه مرد میدان است
از عید قربان های هاجر کم نخواهد شد
از بس که اسماعیل در ایلش فراوان است
هر کس گذشته از طریق القدس میداند
سرشار از عطر قدمهای شهیدان است
قرآن بخوان با آن صدای عرشیات، ای مرد!
سوگند بر خونت که صهیون رو به پایان است
@shokoohsher✨
#فرزانه_قربانی☘️
#غزه #فلسطین