eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
240 دنبال‌کننده
425 عکس
49 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/16766249564757
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دل من! سر مزن بر سینه این‌سان ناشکیبا لحظه ای دیوانه جان! آرام بنشین خواهد آمد... @shokoohsher🍃
با جرعه‌ای ز بوی تو از خویش می‌روم آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز... @shokoohsher🌱
تو آمدی و بهار آمد و درخت هلو شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت.. @shokoohsher☘️
عيد گلت خجسته، گل بی‌خزان من!‏ ياس سپيدِ واشده در بازوان من! @shokoohsher🌱
در انتظار تو تا كی سحر شماره كنم؟ ورق ورق شب تقويم كهنه پاره كنم؟ @shokoohsher☘️
تو کی ز راه میایی که شهر شب زده را به روشنایی چشمم چراغ‌واره کنم..؟! @shokoohsher🌱
تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را.. @shokoohsher🌱 ۱۶اُردیبهشت
✨شکوهِ شعر✨
تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را.. @shokoohsher✨ #حسین_منزوی🌱
گزیدم از میان مرگ ها این گونه مردن را تو را چون جان فشردن در بر آن گه جان سپردن را خوشا از عشق مردن در کنارت،ای که طعم تو حلاوت می دهد حتی شرنگ تلخ مردن را چه جای شکوه ز اندوه تو،وقتی دوست تر دارم من از هر شادی دیگر غم عشق تو خوردن را تو آن تصویر جاویدی که حتی جادویی نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را کنایت بر فراز دار زد جانبازی منصور که اوج این است این،در عشق بازی پا فشردن را مرا مردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده که دیگر برنمی تابد دلم نوبت شمردن را کجایی ای نسیم نابهنگام، ای جوانمرگی! که ناخوش دارم از باد زمستانی فسردن را @shokoohsher🌱
انگار با تمامِ جهان وصل می‌شوم، در لحظه‌ای که می‌کِشَمَت تنگ در بغل... @shokoohsher☘️
کتاب عمر ورق خورد بار دیگر و با تو به عاشقانه‌ترین فصل این کتاب رسیدم... @shokoohsher ☘️
وقتی تو نیستی من فکر می‌کنم تو آنقدر مهربانی که توپ‌های کوچک بازی تصویرهای صامت دیوار و اجتماع شیشه‌های فنجان‌ها، حتی از دوری تو رنج می‌برند و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟ @shokoohsher ☘️
✨شکوهِ شعر✨
وقتی تو نیستی من فکر می‌کنم تو آنقدر مهربانی که توپ‌های کوچک بازی تصویرهای صامت دیوار و اجتماع شیشه‌
و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟ اینجا که ساعت و.. آیینه و.. هوا... به تو معتادند و انعکاس لهجه‌ی شیرینت هر لحظه زیر سقف شیفتگی‌هایم می پیچد … @shokoohsher☘️
در خیابانی که از بوی تو سرشار است می روم وز یاد تو، ذهنم گران بار است... @shokoohsher🌱
✨شکوهِ شعر✨
در خیابانی که از بوی تو سرشار است می روم وز یاد تو، ذهنم گران بار است... @shokoohsher✨ #حسین_منزوی🌱
در خیابانی که از بوی تو سرشار است می روم وز یاد تو، ذهنم گران بار است من خموشم، لیک باد ظهر تابستان با درختان اقاقی، گرم گفتار است کوچه‌ای این‌جاست کز ما در همه سویش صورت فریادی از یادی، پدیدار است کوچه ای که ریگ آموی و درشتی‌هایش زیر پای عاشقان، همواره هموار است این همان کوچه است! می‌پیچم درآن، هرچند چون نباشی، راه رفتن نیز دشوار است چار چوب هر دری این جا به چشم من قاب تصویری از آن روی پری‌وار است کوچه خود در خواب قیلوله‌ است و می‌بینم سایه‌ای در انحنای کوچه، بیدار است سایه‌ای در انتظار سایه‌ای دیگر چشم در راه بلوغ ظهر دیدار است گرچه می‌دانیم _هم من، هم تو، هم سایه_ چون تو این جا نیستی، خورشید بیمار است @shokoohsher🌱
در اشتیاقت کسی نیست از من به تو آشناتر؛ سوی کدامین غریبه زین آشنا می‌گریزی؟! @shokoohsher🌱
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من @shokoohsher🪴
✨شکوهِ شعر✨
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من @shokoohsher✨ #حسین_منزوی🪴
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من کوبی زمین من به سر آسمان من! درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یک درد ماندگار! بلایت به جان من می سوزم از تبی که دماسنج عشق را از هرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله کن آه ای طبیب درد فروش جوان من نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من گفتی: غریبِ شهرِ منی، این چه غربت است؟ کاین شهر از تو می شنود داستان من خاکستری است شهر من آری و من در آن آن مجمری که آتش زرتشت از آن من زین پیش اگر که نصف جهان بود بعد از این با تو شود تمام جهان، اصفهانِ من! @shokoohsher 🪴
از سنگ و صخره سر زدم، از درّه رد شدم دریا شدن مرا به چه کاری که وا نداشت... @shokoohsher☘️ 📸 ، جهنم دره، مشگین‌شهر
✨شکوهِ شعر✨
از سنگ و صخره سر زدم، از درّه رد شدم دریا شدن مرا به چه کاری که وا نداشت... @shokoohsher✨ #حسین_منزو
هستی چه بود اگر که مرا و تو را نداشت؟ کوهی که هیچ زمزمه در وی صدا نداشت از سنگ و صخره سر زدم، از درّه رد شدم دریا شدن مرا به چه کاری که وا نداشت چون برّه می‌چرید بهشتِ همیشه را آدم اگر که کار به کار خدا نداشت دیو و فرشته از ازل، هم‌خانه بوده‌اند در خلوت کدام دل این هر دو جا نداشت؟ شاید حسد به خاطر حّوا دلیل بود ابلیس اگر که سجده به آدم روا نداشت چون مرگ می‌کشید کمان تیر سرنوشت بر چشم و پشت و پاشنه یکسان خطا نداشت سنگی که از فلاخن تقدیر می‌رهید کاری به تُرد بودن آیینه‌ها نداشت                                 پایان رنج‌های من و تو؟ مپرس آه! چیزی که ابتداش نبود انتها نداشت.. @shokoohsher☘️
با تو بیمَش نیست از دریای توفان‌زا دلم بلکه با تو می‌زند شلاق بر دریا، دلم... @shokoohsher🪴
بین هجوم این همه تصویر رنگ رنگ تنها نگاهِ توست که در قاب میزنم... @shokoohsher🪴
اگر به ساحل امنی رِسَم در این شب هُول* همان کنار تو، آری! همان کناره‌ی توست... @shokoohsher🪴 *هول: وحشت،هراس،ترس
خزان به لطف چشم تو؛ چشم و چراغ تقویم است... @shokoohsher🍁 ۱ مهر
پای در ره که نهادید افقِ تاری بود شب در اندیشه‌ی تثبیت سیه‌کاری بود باده‌ی خاص کشیدید و به میخانه‌ی عشق مستی سرخ شما غایت هشیاری بود خواب خوش باد شما را که در آن هنگامه خواب خونین شما آیت بیداری بود خم نشد قامت رعنای شما بر اثرش بختک زلزله هرچند که آواری بود شرممان باد که تا ساعت آن واقعه نیز چشم‌مان دوخته بر ساعت دیواری بود جایتان سبز که با خون خود امضا کردید پای آن نامه که منشور وفاداری بود قصه‌ای بیش نبود آنچه سرودید از عشق لیک هر یک به زبانی که نه تکراری بود ای شمایان که خروشانِ کفن‌پوشانید! ای که بر فرق ستم تیغ شما کاری بود! در رگ ما که خموشان سیه‌پوشانیم کاشکی قطره‌ای از خون شما جاری بود @shokoohsher ☘️
با بوسه‌ای در آتش خود سوختی مرا انگار آفتاب درون دهان توست...:) @shokoohsher🪴