تاریکی به رسم خود آدم را محو میکند
به رسم خود از یادت میبرد
برای گذشتن از این تاریکی است
آتش بر تن کردهام امشب
بسوی تو بال میزنم
به تو دل باختم
سرباز تنها
به تفنگش پناه میبرد
یادت،
پرچم میهن است
وقتی وطنی ندارم...
@shokoohsher✨
#شمس_لنگرودی🌱
#یاحسین
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
بیابان در بیابان دربیابان گریه میکردم
تمام راه را از تو چه پنهان گریه میکردم
تمام راه را با حرمله طی کرده ام بابا
کمان در دست او بود و کماکان گریه میکردم
خبر دارم که میدانی مرتب زجر میدیدم
پیاپی زخم میخوردم، فراوان گریه میکردم
صدای گریه هایم زجر را آزار میداد و
هراسان بی صدا با چنگ و دندان گریه میکردم
تو روی نیزه ها غرق تلاوت بودی اما من
بدون وقفه با صوتت به قرآن گریه میکردم
سرت خورشید بود و در میان آسمان بودی
ولی من ابر بودم مثل باران گریه میکردم
نمیخندند لبهایی که با آن ذکر میگفتم
نمیبینند چشمانیکه با آن گریه میکردم
در آن ساعات پایانی شبیه مادرم زهرا
چه مشکل راه میرفتم، چه آسان گریه میکردم
@shokoohsher✨
#احمدعلوی🌱
دوست دارمش
مثل دانهای که نور را
مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را
یا پرندهای که اوج را
دوست دارمش ...
#عشق_علیه_السلام_من
#اربعین
@atefe_khorrami
#یاحسین
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
نبودی مگر در مسیر بهاران،پرستو
چرا سر در آوردهای از زمستان پرستو
نگفتند اردیبهشت است حتماً بیایید؟!
چرا ناگهان شد هوا برگریزان پرستو
شنیدم پذیرایی میزبانان چنین بود
که حتی ندادند آبی به مهمان پرستو
نمیفهمم این را که بر بالهای بلندت
چگونه دویده است خار مغیلان پرستو
نگو بسته بودند بال تو و آسمان را
قفسسازها زیر شلاقباران پرستو
مگر خانههای دمشقی ندارند ایوان
چرا آشیان کردهای کنج ویران پرستو
نگو که چه کردند طاقت ندارم ندارم
ببینم تو را سرد و خاموش و بیجان پرستو
@shokoohsher✨
#اعظم_سعادتمند☘️
#یاحسین
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
دختری
سینیِ غذا به دست
با نگاهِ کودکانهاش به زائران تعارفِ تبسّم و سلام میکند
التماس پشت التماس:
«یا ضُیوفنَا الکرام!
اَلطّعام! اَلطّعام!»
من به اتفاق کودک درون خود به شام میروم
سینی و سری شبیهِ آفتاب…
کاش سینیِ مسی نماد آسمان نبود
کاش آفتابِ شام دخترک
اینقدَر عیان نبود
کاش پشت ابر بود...
@shokoohsher✨
#سیدمهدی_موسوی☘️
#اربعین
دوستی داشتم در اصفهان
یک صبح بهاری
از شدت زیباییهای
کاشیهای مسجد شیخ لطفالله
در کوچههای اصفهان گم شد!
@shokoohsher✨
#احمدرضا_احمدی🌱
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از اینها از دعای خود توقع داشتم
بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد میشد مطمئناً کاج اگر میکاشتم
آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بیسر قدم برداشتم
ای شکاف سقف ِبر روی سرم ویران شده!
کاش از آن اول تو را کوچک نمیپنداشتم
آه ِمن دیشب به تنگ آمد، دوید از سینهام
داشت میآمد بسوزاند تو را ، نگذاشتم..
@shokoohsher✨
#کاظم_بهمنی🍃
مأساتی و مأساتُک أننی
أحبک بصورة
أكبر من أن أخفيها
و أعمق من أن تطمريها...
گرفتاری من و تو این است،
به شکلی دوستت دارم که
بزرگ تر از آن است که پنهانش کنم
و عمیق تر از آن است که دفنش کنی...
@shokoohsher✨
#غسان_کنفانی☘️
هدایت شده از کانال عاطفه خرّمی
ورق میخورد قصه قصه در آتش
حکایات مردانِ همچون سیاوش
پُرست از تب و تاب دلدادگی ها
همه خاکت ای مهد آزادگی ها
تو خاری به چشم شب کور دنیا
کهسر خم نکردی به دستور دنیا
عاطفه خرّمی
پسر طلایی #ایران دمت گرم💪
#آرین_سلیمی
#المپیک
@atefe_khorrami
قلبم شکسته… خستهام… زخمی شده بالم…
سایه به سایه مرگ میآید به دنبالم
بی دامن سرسبز مادر مانده پژمرده
گلهای زرد و قرمز پیراهن و شالم
من با تمام کودکی، در میهنم امروز
میراثدار رنج و اندوهی کهنسالم
عکاسها! عکاسها! از من چه میخواهید؟
من کِی شبیه خندههای کارتپستالم؟
غمگینترینم من! چه میفهمید از احساسم؟
تنهاترینم من! چه میپرسید از احوالم؟
شاید مرا در انفجاری تازه بشناسید
با گریههای گیرهمو… با بغض خلخالم…
آه ای شما راحتنشسته گوشهٔ خانه!
جز ایستادن راه حلی نیست در عالم
#فاطمه_عارفنژاد☘️
#مدرسه_تابعین
#فلسطین #غزه
پ.ن:
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیالم
به سویت میدوم با کودکانی که به دنبالم…
#اعظم_سعادتمند🍃
✨شکوهِ شعر✨
قلبم شکسته… خستهام… زخمی شده بالم… سایه به سایه مرگ میآید به دنبالم بی دامن سرسبز مادر مانده پژمر
غمگینترینم من! چه میفهمید از احساسم؟
تنهاترینم من! چه میپرسید از احوالم؟
شاید مرا در انفجاری تازه بشناسید
با گریههای گیرهمو… با بغض خلخالم…
آه ای شما راحتنشسته گوشهٔ خانه!
جز ایستادن راه حلی نیست در عالم...
@shokoohsher✨
#فاطمه_عارفنژاد ☘️
#فلسطین #غزه