eitaa logo
کسب و کار روشمند🇮🇷
616 دنبال‌کننده
187 عکس
48 ویدیو
10 فایل
🟥 بهرام جهاندار 📚 نویسنده کتاب کسب و کار پایدار 🔴 رسالت ما کمک به شماست، تادرکنارتحصیل یا شغل ثابت خود به درآمد بالا و پایدار برسید.😎 🔴 چونکه صد آمد نود هم پیش ماست.🤔 📞 تماس ضروری👈 09309281415 🟥 ادمین 👈 @Kasbokar786
مشاهده در ایتا
دانلود
. با چهره ای بهت زده گفت: شما خانم اسلامی رو می شناسید؟ من هم با تعجب پرسیدم خانم اسلامی!!؟؟ نه، نمی شناسم.!! . گفت: پس حتماً آقای فروزش با شما در ارتباطه؟ گفتم: اینایی که میگید من نمی شناسم، رو به رئیسش کرد و گفت: میرزایی بهش نمی خوره، من بهش اعتماد دارم که اون هم سری تکان داد و گفت شخص دیگه ای که خبر نداره!! حتماً کار خودشه عجب آدمیه! . حالا نوبت من بود که هاج و واج این دو نفر رو نگاه کنم گفتم: چی شده؟ یجوری بگید تا منم بفهمم🤕 . اینا کی هستن که اسم می برید؟ گفتن غیر این سه، چهار نفر کسی از اطلاعات شرکت ما با خبر نیست، تعجب ما از اینه که اینقدر دقیق حتی اینها هم خبر ندارند! . رئیس گفت: اینها به کنار میشه به من بگید چطور با اینها توی این مدت کم ارتباط برقرار کردید؟ . اینها به حرف من که رئیسشونم گوش نمی دن، چطور اومدن و ظرف چند روز این همه اطلاعات رو به شما دادن. . گفتم: بگذارید بگم قهوه تان را عوض کنند. همینطور که با هم یواش صحبت می کردن و با تکان دادن سر حرف همدیگر رو تایید می کردن بهشون گفتم بگذارید یه خاطره براتون تعریف کنم. . یه بنده خدایی چند وقت زانوش درد می کرده و انواع و اقسام پزشکها، درمانها رو تست می کنه، از فیزیوتراپی تا قرص کلسیم، از انواع کپسول و پماد خلاصه هر روشی که فکرش رو بکنید و کلی هزینه، آخر سر هم بهش می گن باید زانوت رو عوض کنی، خیلی مشورت و پرس و جو میکنه، یکی بهش میگه تو که همه راهها رو رفتی بیا پیش یک طبیب اسلامی هم برو. . تعریف می کرد که با معرفی یکی از دوستام رفتم پیش یه حاج آقایی🌜 . تو دلم می گفتم ای بابا این همه دکتر معروف من رو دیدن حالا این بنده خدا چی میخواد به من بگه، نشستم و بعد از احوال پرسی اماده شدم که شلوارم رو در بیارم و زانوم رو نشون بدم🛀 . که حاج آقا گفت چکار می کنی؟ گفتم هیچی می خواهم زانوم رو نشون بدم خدمتتان. حاج آقا لبخندی زد و گفت: خیلی زود رفتی سر اصل مطلب دکمه رو ببند کار به اونجا نمی رسه بیا یک ساعتی مهمون ما هستی. . ازم پرسید روزی چند بار می ری دستشویی و شکمت راحت کار می کنه؟😨 بی اختیار یاد سوال با پای چپ میری دستشویی یا با پای راست افتادم . و گفتم: من زانوم درد می کنه، مشکل گوارشی ندارم بدون توجه گفت روزی سه بار می ری؟ گفتم سه بار که نه! . گفت زبونت رو دربیار! تو ذهنم خودم گفتم من هر جا می رم می گن شلوارت رو دربیار حالا میگه زبونت رو دربیار. خدا بهم رحم کنه‌\(°o°)/⁩ . خلاصه بعد از دیدن روی زبون و زیر زبون، گرفتن نبض دست، نگاه کردن زیر چشم گفت کف دستت رو ببینم می خواستم بگم بابا به خدا مو ندارن بیا اگه چیزی دیدی بکن که یک دفعه دستاش رو گذاشت روی پهلوهام شروع کرد ماساژ دادن اولش یواش بود بعد کم کم فشار دستش رو بیشتر کرد و پرسید پهلوت دل نمیزنه؟ . یاد این افتادم که بعضی شب ها خصوصا زمانهایی که هوا کمی سرد میشه پهلوم شروع می کنه به نبض زدن این رو که بهش گفتم، گفت: زبونت رو یکبار دیگه در بیار در آوردم گفت نه می خوام ته حلقت رو ببینم تا ته در بیار چنان زبونم رو بیرون آوردم که یک لحظه می خواستم عق بزنم و بالا بیارم. . خوب که تا ته حلقومم رو نگاه کرد گفت: معده . همون اول هم حدس می زدم، گفتم یعنی ‌چی؟ گفت شما مشکل معده داری . گفتم: یا خدا 🙌 من می گم زانو درد منو داره میکُشه این میگه معده ات خرابه! . این دکترا می گن به این طب اسلامی ها اعتماد نکنید، حق دارن آخه چیو به کجا ربط داد... . تشخیص فوق حرفه ای حاج آقا که تمام شد شروع کرد به توضیح دادن که شما مشکل معده داری این مشکل باعث شده کلیه های شما درست کار نکنند برای همین هم هست که نارسایی کلیه روی کبد و روده شما تاثیر گذاشته و نمیتونه مواد زائد رو تصفیه یا دفع کنه، خوب این موارد چون دفع نمیشن، یا در بدن می مونن یا میشن کمر درد یا زانو درد یا یبوست و بواسیر، پس اگه می خوای زانو دردت اساسی خوب بشه باید قدم به قدم از بالا درست کنی تا بدون اون همه هزینه و عمل و جراحی و عوارض، زانوت مثل روز اولش کار کنه و الّا من اگر حتی زانو درد شما را هم درمان کنم فردا، صداش و دردش از جای دیگه در میاد! . آقای مو قهوه ای گفت: چه ربطی داشت؟ گفتم: ربطش اینجاست که من روزی با چند نفر مثل شما در ارتباطم به نظرتان اصلا امکان داره که من در همه این موارد دنبال پیدا کردن اطلاعات از خانم فلان و آقای فلان باشم؟ . رئیس گفت: پس چطور متوجه شدید؟ گفتم چطوریش مهم نیست مهم اینه که الان مشکلات رو یک به یک و از بالا حل کنیم. گفت این درست اما من می خواهم بدونم! . همان موقع در زدن و دوباره قهوه آوردن، گفتم: تا شما قهوه تان را بخورید من هم توضیح می دهم..... . ادامه دارد..... . لینک کانال 👇 ☆ @Shoroekasbokar786
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بوی قهوه تازه فضای اتاق رو پر کرده بود، فنجان قهوه را که روی میز گذاشتند لبخندی زدم و شروع کردم. خیلی واضح توی چهره جفتشون حس کنجکاوی رو می دیدم. . ☆روی تخته نوشتم "تشخیص"☆ . گفتم: من با استفاده از این کلمه متوجه شدم که مشکل شما کجاست 😎و این کار یکی از مهمترین و کلیدی ترین مهارت های یک فروشنده است، اینکه دقیق و واضح بفهمیم مشکل مراجعه کننده مان چیست؟👌 . باز به نگاه خیره شان، نگاهی کردم و پرسیدم، چطور میشه تشخیص داد مشکل یک نفر چیه؟ رئیس سریع گفت: خوب زمانی که خودش بگه . گفتم: آفرین، حالا اگر خود فرد ندونه چه مشکلی داره اون وقت از کجا بفهمیم؟🤔 . رئیس نگاهی به آقای مو قهوه‌ای کرد و با نگاهش بهش فهموند که باید جواب بده یا حداقل چیزی بگه! . اون هم سرش رو انداخت پایین و مشغول ور رفتن به خودکارش کرد.😴 . گفتم بگذارید راهنمایی تان کنم تمام تفاوت یک فروشنده حرفه ای و موفق با یک فروشنده معمولی در انجام دادن همین کار است. . احساس کردم خیلی فضا تفکری و سنگین شده ترجیح دادم خودم پاسخ بدم و خیلی ذهن‌شان را در گیر نکنم،🙂 گفتم ببینید بهترین فروشنده ها، افرادی هستند که سوالهای خوب و به موقعی می پرسند، دقیقا مثل یک پزشک، و با کنار هم قرار دادن تکه های پازل متوجه میشن که درد و مشکل مراجعه کننده شأن کجاست؟👍 . گفتم بهترین فروشنده ها افرادی هستند کاملا ساکت و فقط سوالهای خوب و به جا و حساب شده ای می پرسند📢 . و بر خلاف تصور عموم مردم و متأسفانه مدیران کسب و کار که فکر می کنند فروشنده باید چرب زبان و پر حرف باشه بهترین ها خیلی خوب گوش می دن🤓 و سوال می پرسند که میشه همون کلمه ی تشخیصی که روی تخته نوشتم، جالبه که توی شرایط استخدامی می نویسند روابط عمومی بالا😐 و دنبال ادم هایی می گردند که مثل ضبط صوت فقط حرف می زنند.📼 . آقای مو قهوه ای که هنوز داشت با خودکارش کلنجار می رفت یه نیم نگاهی به من کرد و گفت معلوم میشه نمی خواهید به ما بگید از کجا فهمیدید که مشکل ما کجاست؟؟؟😤 گفتم اینها نکات خیلی مهمی هستند، من سعی می کنم هر مطلبی رو که به شما می گم اموزشی باشه و این مقدمه رو گفتم تا به همین کلمه برسیم 👇👇👇 . ☆ تشخیص ☆ . لینک کانال 👇 ☆ @Shoroekasbokar786
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. سالروز شهادت مظلومانه کریمه اهل بیت علیهم السلام را تسلیت می گوئیم.🖤🖤🖤 . عضو شوید👇 ☆ @Shoroekasbokar786
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن می گفت. از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! که نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم. اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد. ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت: آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟ دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم. پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک! همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ... درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوه ای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم. هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود. حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدی با حضرت معصومه کرده بود افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ... حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید. قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت. نام این پل معروف شد به پل آهنچی .
. ☆ بسم الله الرّحمن الرّحیم ☆ .
این رو ببینید!!☝️🏻 آمار تورم سالانه‌ی کشور!! مهر ماه ۴۰۱ تورم ۴۲ درصد بوده!! اینم سند : https://b2n.ir/y81293
این آمار هم خدمت شما 🙂 . با دقت ببینید ... . مثلا قیمت خوراکی ۷۶ درصد افزایش داشته !!
. و حالا این یکی هم ببینید ... . دو تا آمار قبلی برای سال ۴۰۱ و ۴۰۲ بودن ... . ولی این آمار برای امسال هست! .
. سلام 🍁⚘ . امروز اتفاقی تقویم رو چک میکردم . متوجه شدم امروز 👇 . • روز صادرات • روز جهانی تنبل • روز جهانی آمار .