eitaa logo
سیره صالحان
657 دنبال‌کننده
369 عکس
56 ویدیو
33 فایل
• أُحِبُّ الصّالحينَ و لَستُ مِنهم || لَعَلَّ اللهُ أن يرزُقني صلاحًا • . نشر فرمایشات و سیره علامه طهرانی و آیت الله طهرانی رضوان الله علیهما . 💻 اینستاگرام: instagram.com/siresalehan . 🎥 آپارات: aparat.com/sire_salehan
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج اول: امام حق ◈› درس دهم: شرح عَلِی مَعَ الْحَق ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: امام شناسی، ج۶، درس۱۳ ؛ ج۱۵، ص ۲۹۰ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. حضرت رسول الله درباره حضرت أمیر المؤمنین علیهما السلام عرضه می دارد به خداوند: اللَهُمَّ أدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دَارَ! «بار خداوندا حق را به پیروی و تبعیت علی به گردش آور هر آنجا که علی می گردد.» ❶ و عرضه نمی دارد: اللَّهُمَّ أدِرْ عَلِیاً مَعَ الْحَقِّ حَیثُ دَارَ! «بار خداوندا علی را به پیروی و تبعیت حق در آور هر کجا که حق آنجاست» ۞. و این جمله آن حضرت حقا حاوى یک دنیا حکمت است، که براى شرح آن باید کتاب ها نوشت، که میزان و معیار واقعیت و أصالت، و قطب و محور سنجش حق و حقیقت، على است، و در تمام عوالم باید فعل و صفت و أخلاق و ملکات او را الگو و میزان قرار داده، و بدان تأسّى جست زیرا حق بر آن اساس است. او اسم اعظم خدا، و کانون ولایت است، و أصالت و واقعیت از اینجا پیدا مى شود و نشأت مى گیرد نه آنکه خارج از اسم و ولایت، چیزى به عنوان حقّ و واقعیّت وجود دارد، آنگاه اسم اعظم إلهى و حقیقت ولایت از آن نشأت گیرند، و بنا بر این تمام پندارها و أفکار و آراء و نیت ها و عقاید و صفات و خوبى ها باید با پندار و فکر و رأى و نیت و عقیده و صفت و نیکویى على سنجیده شود، و آن را که مطابق بود نیکو شمرد، و آن را که مخالف بود، زشت و خراب انگاشت، و گرنه هر کس مى گوید: من کارهاى على را با حق سنجیدم، آنچه مطابق بود گرفتم، و آنچه نامطابق بود رها کردم. باید به او گفت: حقى را که تو گرفته اى! پندار توست، و زاییده نفس زبون و گرفتار قوه واهمه! فلهذا کار على را خلاف حق دیده اى! بیا و از مرحله نفس عبور کن! و از منزله خودخواهى و خودپسندى و خود محورى بدر آى! تا بر تو همچو آفتاب، روشن گردد که على عین حق و منبع حق و نفس أصالت و واقعیت است. ۞. جمیع اعمال و افعال امام، فعل خداوند است بدون استثناء، به سبب عبور امام از مراحل نفسانیه، و استناد افعال به نفس وی. بنابراین فعل او فعل حق است و صحیح است و عین صحت است. ما صحت آن را ادراک بکنیم یا نکنیم. فعل ولی خدا حق است، و حق جز آن چیز دگری نیست. نه آنکه حق چیزی است، و ولی خدا فعلش را بر حق منطبق می‌نماید. مصلحت و حکمت غیر از فعل خدا و فعل امام چیز دگری نیست، تا خداوند کارش را طبق مصلحت قرار دهد، و امر کند تا امام کارش را بر آن منطبق سازد. ۞. نفس کار خدا مصلحت است. نفس فعل ولی خدا مصلحت و مصلحت ساز است. باید مصلحت و حق را از فعل امام و ولی خدا جستجو کرد، نه آنکه مصلحتی و حقی را در اندیشه پنداشت، آنگاه نظر نمود که کار امام چنین است یا چنان؟! این مطلب از دقایق و رموز عالم توحید است. ۞. ما باید برای امام‌ شناسی و معرفت به خصوصیات مراحل سیر و سلوک امام برویم و با نهایت کنجکاوی، حقیقت و عقیده و صفات نفسیه و افعال خارجیه وی را بسنجیم، و او را کمَا کانَ و حَیثُ مَا کانَ‌ اسوه و الگوی خود در جمیع شئون قرار دهیم، نه آنکه در تصور و خاطره خود امامی درست کنیم و سپس آن را تحمیل بر امام موجود در خارج بنمائیم. آن دویمی امام خارجی و واقعی نمی‌باشد. امامی است پنداری و تخیلی و وهمی. آنگاه اگر از او تبعیت کنیم، از امام حقیقی پیروی نکرده‌ایم، بلکه از امام تصوری خودمان، و در حقیقت از خودمان تبعیت نموده‌ایم، و چه بسا عمری را به نام امامت و ولایت سپری نموده باشیم، و فی الواقع از نفس خود تجاوز ننموده و تبعیت از غیر آن نکرده باشیم. در این صورت عمری نفس‌ پرست بوده‌ایم، نه خدا پرست، و نه پیرو و تابع امامی که خداوند برای ارشاد و هدایت ما به ما نشان داده است. |❷ |↫ |↫ مطالعه قسمت قبلی  ⇱ |↫ مطالعه قسمت بعدی ⇲ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۩. مصادر: ❶. سنن الترمذی، ج۵، ص ۶۳۳، ح۳۷۱۴ ؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص ۱۳۵، ح۴۶۲۹؛ المعجم الاوسط، ج۶، ص۹۵ ح۵۹۰۶؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص ۴۸۸، ح۹۰۲۲؛ المحاسن و المساوی، ص ۴۱؛ البدایة و النهایة، ج٧، ص۳۶۱؛ المناقب للخوارزمی، ص۱۰۴، ح۱۰۷؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۱۷۶، ح۱۳۸؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۷۰؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۴۳، ح۳۳۱۲۴؛ الطرایف، ص ۱۰۲، ح۱۴۹؛ کشف الغمة، ج١، ص۱۴۷، تفسیر فخز رازی، ج۱، ص ۲۱۰ ❷. جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب شریف «سیره صالحان؛ در حجیت افعال و گفتار اولیاء الهی» تالیف عالم ربانی آیت الله حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدس سره @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج اول: امام حق ◈› درس یازدهم: علت مخالفت با امام حق ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: امام شناسی، ج۱، درس ۱۳ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. باری اگر کسی بگوید: چه‌طور با وجود این نصوصی که از حضرت رسول اللَه رسیده، و بسیاری از آن‌را خود خلفای ثلاثه، و عائشه روایت کرده‌اند، و مقامات و درجات مولای متقّیان را اعتراف نموده‌اند، آنها خلافت را از آن حضرت گردانیدند، و خود به‌مقام خلافت در جای أمیرالمؤمنین نشستند، و بر منبر پیغمبر بالا رفتند؟ جواب همان‌است که خود رسول اللَه فرموده است، و سنّی‌ها نیز روایت کرده‌اند: حُبُّک الشَّیئَی یعْمِی و یصِمُ | ❶ کسی که به‌چیزی محبّت داشته باشد، و این محبّت از روی احساسات باشد، و هوای نفس و قوای دنیه در پیدایش او مؤثّر باشد، آن‌کس را نسبت به‌غیر آن منظور و محبوبی که دارد، کور و کر می‌کند؛ یعنی غیر از آن هدف، چیزی نمی‌بیند، و سخنی غیر از آن نمی‌شنود. ۞. بر ارباب ملل و نحل پوشیده نیست، و بر مطّلعین بر سیر و تاریخ مکشوف است، که غصب مقام خلافت از خاندان رسول هیچ داعی، جز محبّت حکومت و سَروری بر مسلمین، و طلوع حسّ شخصیت طلبی نداشته است؛ و لذا تمام این احادیث و نصوص، با وجود آن غریزه مهلکه، کاری نمی‌کند؛ و در وقت اراده رسیدن به‌منظور و هدف، تمام آنها را چون خس و خاشاک به‌طوفان بلا می‌دهد، و با مواجه شدن با مقصود از ستیزه نمودن با خاندان رسول خدا، و آتش زدن درِ خانه بضعه رسول خدا، و بیرون کشیدن مقام ولایت را به‌مسجد، دریغ نکرده، و با شمشیر برهنه ادّعای تسلیم شدن، و بیعت نمودن، و گردن نهادن در برابر این تعدّیات را تحمیل می‌کند. ۞. و این یک مسئله ای‌است که باید روی او دقّت نمود؛ مقام علم و ادراک به حقایق جداست، و مرحله خضوع نفس و انقیاد او نسبت به‌حق جداست. بسیاری از کسانی‌که در چاه طبیعت و هوی گرفتارند، نه به‌علت جهل آنان به‌طریق صلاح می‌باشد، بلکه چه بسا دارای علم کافی هستند، و بسیار خوب زشت را از زیبا تشخیص می‌دهند، ولی در مقام عمل روی سیطره قوای نفسیه، و عدم انقیاد آنها نسبت بملکه عقل، و روی غلبه غرائز شهوّیه، خود را در کام آن کردار زشت و ناپسند در می‌آوردند. ۞. لذا انبیاء و ائمه اطهار دعوتشان مبنی بر اصلاح نفس است، و خضوع و انقیاد در مقابل حقّ، خدای علی اعلی فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها • وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾ |❷ هیچ نفرمود فلاح مختص کسی است که روایت از پیغمبر بشنود، و بدبختی و خسران برای کسی‌که نشنود؛ بلکه فرمود رستگاری برای کسی است که نفس خود را اصلاح کند، و زیان و خسران برای کسی که نفس خود را به تباهی آورد، و در طیّ طرق هلاک آزاد گذارد. ۞. عمر به‌خوبی از مقام و منزلت و شخصیت مولا أمیرالمؤمنین خبر داشت، روایاتی که از طریق سنت در این موضوع وارد شده، بسیار است که خود او اعتراف می‌نموده، و احادیثی را از رسول خدا نقل کرده است، ولی همانطور که ذکر شد تبعیت از حق، طهارت نفس، و صفای باطن، و انقیاد لازم دارد و اینَ هذا؟ ۞ علّامه امینی گوید که حافظ دارقطنی و ابن عساکر تخریج این حدیث نموده‌اند که دو نفر نزد عمر بن خطاب آمدند، و از طلاق کنیز سؤال کردند که چند مرتبه می‌توان او را طلاق داد، تا حرام نشود، و دیگر نتوان او را به‌عقد جدیدی نیز در حباله نکاح درآورد. عمر با آنها برخاست تا آنکه به‌ مسجد آمده و در میان حلقه‌ای از جمعیت مرد اصلعی نشسته بود. عمر گفت ای أصلَع در طلاق أمَة (یعنی کنیز) چه می‌گوئی؟ آن مرد سر خود را به‌سوی او بلند کرد و با دو انگشت سبابه و وسطی اشاره کرد. عمر دانست که طلاق امَه دو طلاق است و فوراً به آن دو مرد گفت تطلیقتان یعنی دو بار طلاق! ۞. یکی از آن دو گفت: سبحان الله ما نزد تو آمدیم، و تو أمیرالمؤمنین و بزرگ آنها هستی! چگونه با ما آمدی تا در مقابل این مرد ایستادی! و از او سؤال کردی! و به اشاره او با دو انگشت خود اکتفا نمودی؟ عمر به آن‌دو گفت: آیا می‌دانید این مرد کیست؟ گفتند: نه گفت: این علی بن أبی‌طالب است. عمر به آن‌ دو گفت: شهادت می‌دهم بر رسول خدا که از او شنیدم که درباره علی می‌فرمود: اگر آسمان‌های هفتگانه و زمین‌های هفت طبقه را در کفه ترازوئی بگذارند، و سپس ایمان علی را در کفه دیگر بگذارند، هر آینه ایمان علی بن أبی‌طالب سنگین‌تر خواهد بود. | ❸ |↫ |↫ مطالعه قسمت قبلی ⇱ |↫ مطالعه قسمت بعدی ⇲ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۩. مصادر: ❶. مروج الذهب،ج٢، ص٣٠٢؛ من لایحضر الفقیه، ج۴،ص۳۸۰،ح۵۸۱۴؛ بحارالانوار،ج۷۷، ص۱۶۵، ح۲؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۱۶۳، ح۲۱۷۵۲؛ کنزالعمال، ج۱۶،ص۱۱۵، ح۴۴۱۰۴ ❷. سوره شمس: آیه ۹ - ۱۰ ❸. الغدیر، ج۲، ص۲۹ ؛ کفایه، ص١٢٩ ؛ خوارزمی در مناقب،ص٧٨ ؛ ریاض النضره، ج١، ص ۲۴۴؛ نزهة المجالس،ج۲، ص۲۴۰ @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج اول: امام حق ◈› درس دوازدهم: عدم پشیمانی در امام حق ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: امام شناسی، ج۱، درس ۱۳ (تلخیص) ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. امام چون بر ملکوت احاطه دارد هیچ‌ وقت اشتباه نمیکند، و چون فعل او فعل حق است دچار تردید و تحیر نمی‌شود، و در کرده خود پشیمان و نادم نمی‌گردد؛ چون خدا در کار خود تحیر و ندامت ندارد. افرادی که ندامت و پشیمانی پیدا می‌کنند، راجع به جهل آنها هنگام عمل است که جهتی از جهات در نزد آنها پسندیده به‌نظر می‌رسد، و بلادرنگ مبادرت به آن عمل می‌کنند، و سپس که نقاط ضعف و تاریکی برای آنها روشن شد، که در حین عمل مخفی بوده است، نادم و پشیمان می‌گردند. ۞. مرد حقّ پشیمان نمی‌شود، هیچ‌گاه دیده نشده است که امام از فعل خود اظهار پشیمانی کند، و این علامتِ صحت عمل و اتقان آن‌ است، و علاوه امام در هر موضوعی با قاطعیت، وظیفه مردم را تعیین می‌کند، نه آنکه از امروز به فردا محوّل کند، یا با مشورت و مطالعه و تأنیّ و تروّی حقیقت بر او مکشوف گردد، بلکه چون آئینه، حقائق در مقابل او نمودار است، و بلادرنگ پاسخ می‌گوید. ۞. ابوبکر چند بار از خلافت خود اظهار پشیمانی نمود. کراراً گفت: اقیلونی، اقِیلُونی وَ لَسْتُ بِخَیرِکمْ | ❶ بار خلافت را از گردن من بردارید من بهترین افراد شما نیستم! باید به او گفت: اگر خلافت را که ربودی به امر خدا بود، چگونه می‌خواهی رها کنی؟ و اگر به امر خدا نبود چگونه ربودی؟ اینجاست که مانند کلاف سر در گم متحیر و سرگردان می‌شود، چون قدرت تحمّل این بار را ندارد از طرفی، و از طرف دیگر هم دلش نمی‌آید که بگذارد تا صاحبش بردارد: ﴿كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ﴾ ❷ - و كسانى كه كافر شده‏اند اعمالشان‏ مانند ظلماتى مى‏باشد در درياى مضطرب كه پيوسته موجى او را بپوشاند و از فراز آن موج موجى ديگر برآيد و از فراز آن ابرى پديدار گردد، ظلماتى هستند بعضى از آنها در بالاى بعضى ديگر به طورى كه چون مرد كافر دستش را بيرون بياورد هيچ وقت نمى‏تواند آن را ببيند، و كسى كه خدا براى او نورى قرار نداده است داراى نورى نمى‏باشد. ۞. مسعودی گوید: چون زمان وفات ابوبکر رسید و به حال احتضار درآمد، گفت: من بر چیزی تأسف نمی‌خورم، مگر بر سه چیز که به جای آوردم، و دوست داشتم که آنها را به جای نمی‌آوردم، و بر سه چیز که به جای نیاوردم، و دوست داشتم که آنها را به جای می‌آوردم. و از سه چیز که دوست داشتم از رسول خدا صلّی اللَه علیه و آله سؤال کنم و سؤال نکردم. اما آن سه چیزی‌که به جای آوردم، و دوست داشتم که آنها را به جای نمی‌آوردم، یکی آن بود که دوست داشتم که از خانه فاطمه تفتیش و تفحص به عمل نمی‌آوردم، و در این باره سخنان بسیاری گفت. | ❸ ۞. نصوص صریحه قرآن کریم و سنّت صحیحه رسول خدا و سیره متّبعه ائمّه طاهرین علیهم السّلام و روش صحابه ذی بصیرت و تابعین ذی درایت جداً مناط تبعیت و پیروی را، از واقعیت و حق می‌داند، خواه طبق آراء اکثرین باشد یا نباشد. و از پیروی رأی خلاف واقع و حقیقت تجنّب می‌ورزد خواه پشتیبان او آراء همه عالم باشد یا نباشد. و این بزرگترین محلّ اختلاف بین شیعه و سنّی است، و تمام مسائل اختلاف بر این محور دور می‌زند و بر این اساس رجوع می‌نماید. ۞. شیعه از صدر اسلام تا به حال فریاد می‌زند، دلیل می‌آورد احتجاج می‌کند که باید از حقّ تبعیت نمود، نه از آراء مردم؛ امامت انتصابی است، نه انتخابی، مردم باید از حقّ پیروی کنند؛ و امام به حقّ باید از جانب خدا معین گردد، بعین آنکه رسول خدا باید از جانب خدا بیاید، و مردم حقّ انتخاب پیامبر را ندارند. ۞. این‌ است منطق شیعه که منطق اسلام است. |↫ |↫ مطالعه قسمت قبلی ⇱ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۩. مصادر: ❶. «الغدیر»، ج ۵، ص ۳۶۸ ؛ «الصواعق المحرقه»، ص٣٠ ❷. سوره نور، آیه ۴۰ ❸. «مروج الذهب»، ج ٢، ص ٣٠٨ ؛ «تاریخ طبری»، ج۲، ص ۶۱۹ ؛ «الامامه و السیاسة»، ج ١، ص ١٨ ؛ عقد الفرید، ج ٢، ص ۲۵۴ «الغدیر»، ج ٧ ص ١٧٠ ( علامّه امینی علاوه بر این مصادر از ابو عبید در کتاب الاموال ص ١٣١ نیز آورده است و فرموده است: سندهای این حدیث صحیح و راویان آن همه از موثّقین هستند و چهار نفر از آنها از راویان صحاح ششگانه معروف عامّه می‌باشند. ) @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› مجموعه " منهاج " سیری اجمالی در کتاب شریف امام شناسی حضرت علامه آیت الله سید محمد حسین حسیتی طهرانی قدس الله نفسه الزکیه می باشد که توسط پژوهشکده سیره صالحان تنظیم و خدمت محبان امیرالمومنین علیه السلام تقدیم می گردد. ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ↫ منهج اول: امام حق ↵ درس ۰۱ ›¦ لزوم پیروی از حق ↵ درس ۰۲ ›¦ لزوم پیروی از امام حق ↵ درس ۰۳ ›¦ منظور از هدایت به حق ↵ درس ۰۴ ›¦ وحی تکوینی به امام حق ↵ درس ۰۵ ›¦ عصمت امام حق ↵ درس ۰۶ ›¦ عَلِیُّ مع الحق - روایات عامه ۱ ↵ درس ۰۷ ›¦ عَلِیُّ مع الحق - روایات عامه ۲ ↵ درس ۰۸ ›¦ عَلِیُّ مع الحق - روایات خاصه ۱ ↵ درس ۰۹ ›¦ عَلِیُّ مع الحق - روایات خاصه ۲ ↵ درس ۱۰ ›¦ شرح حدیث عَلِی مَعَ الْحَق ↵ درس ۱۱ ›¦ علت مخالفت با امام حق ↵ درس ۱۲ ›¦ عدم پشیمانی در امام حق ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄ @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج دوم: امام آگاه ◈› درس اول: لزوم متابعت از آگاهان ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: امام شناسی، ج۳، درس ۳۱ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. قال اللَه الحکیم فی کتابه الکریم: ﴿يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا﴾ ترجمه: «ای پدر به درستی که از جانب خدا به من علمی رسیده است که آن علم به تو نرسیده بنابراین از من پیروی بنما تا تو را در راه راست و مستوی راهنمائی کنم.» | ❶ ۞. مفاد این آیه گفتار و احتجاج حضرت ابراهیم علیه السلام است به سرپرست خود آزر که بت‌پرست بوده و نسبت به خدای تعالی مشرک بود. چون در این آیه وجوب متابعت را منوط به علم حضرت ابراهیم و نبودن علم در آزر نموده است، بنابراین استفاده میشود که هر جاهلی لازم است از عالم پیروی کند. یعنی به جای اراده و اختیار خود در امور، اختیار و ارادۀ او را مقدّم بدارد و جایگزین خواسته‌ها و منویّات خود کند. و در این صورت آن جاهل در اثر متابعت از عالم کامیاب شده و از مواهب الهیّه که در صراط مستقیم برای انسان قرار دارد متمتع می‌گردد. ۞. به قول بزرگان از اهل علم، در این گفتار به علّت و سبب پیروی نمودن تصریح شده است، و امر حضرت ابراهیم توأم با دلیل و برهان است و آن اینکه: من علم دارم و تو نداری، بنابراین لازم است از من پیروی کنی تا تو را به راه سعادت و کمال انسانیّت و بروز استعدادات نهفته رهنمون گردم و این امر متّکی بر غریزۀ فطری و حکم عقلی رجوع جاهل به عالم است. ۞. از کلّیّت این برهان می‌توان دو استفاده نمود: اوّل ـ رجوع عامی به عالم و لزوم تقلید در مسائل شرعیۀ فرعیّه، بلکه لزوم رجوع عامی به اعلم. امّا رجوع عامی به عالم به علّت آن است که عامی نمی‌داند و عالم می‌داند. و به همین مناط حضرت ابراهیم به سرپرست خود آزر الزام می‌کند که باید از من متابعت کنی. امّا رجوع عامی به اعلم به جهت آنکه همین مناط بعینه در آن موجود است و آن اینکه اعلم در همۀ مسائل اطّلاع و تبحّر و وسعت علم و قدرت استنباطش بیشتر است و عالم نسبت به اعلم اطلاعش کمتر و قدرتش کمتر و علمش تنگ‌تر و ضعیف‌تر است، بنابراین در تمام مسائل جهاتی است که بدانها اعلم راه یافته و آنها را شکافته و دسترسی پیدا نموده است، که بدان جهات عالم دسترسی پیدا ننموده و به آن دقایق راه نیافته است، و عامی اگر رجوع به این عالم کند و بدان اعلم رجوع نکند، در این جهات و دقایق رجوع به غیر عالم نموده است‌ و اگر رجوع به اعلم کند در خصوص این مزایا و خواصّ نیز از عالم که همان اعلم است پیروی نموده و بالنتیجه در تمام جهات و خصوصیّاتی که خود جاهل است به عالم مراجعه کرده است، چه خصوصیّاتی که عالم و اعلم هر دو می‌دانند و چه خصوصیّاتی که فقط شخص اعلم می‌داند. و حضرت ابراهیم به طور مطلق در تمام جهات و خصوصیّات و مزایائی که آزر نمی‌داند پیروی او را از خود که داناست لازم شمرده است. ۞. دوم ـ لزوم پیروی و تبعیت از امام است. و آن اینکه امام باید حتما اعلم و افضل از جمیع امت باشد و بالفرض اگر علمش با بعضی مساوی یا از بعضی کمتر باشد نسبت به آنها امام و مقتدا نخواهد بود. در صورت اوّل ترجیح بلا مرجّح و در صورت دوّم ترجیح مرجوح خواهد بود. ❷ و بنابراین تمام افراد امّت باید از امام متابعت کنند چون در امام علمی است که در هیچ یک از آنها نیست، و حضرت ابراهیم بر این اساس به سرپرست خود آزر امر به تبعیّت می‌کند. ۞. مسئلۀ رجوع جاهل به عالم یک مسئلۀ فطری و عقلی است، که در تمام امور مورد نیاز است. مریض باید به طبیب متخصص رجوع کند و بنّاء و عمله باید به مهندس و نقشه‌کش رجوع کنند، و الاّ مریض هلاک و عمارت کج و خراب خواهد شد. ❸ |↫ |↫ مطالعه قسمت بعدی ⇲ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۩. مصادر: ❶. سوره مریم، آیه ۴۳ ❷. ترجیح بلامرجح به معنای برتری دادن یکی از دو امر مساوی بر دیگری بدون دلیل است و ترجیح مرجوح یعنی برتری دادن امری که ملاک و دلیل ندارد بر امری که ارجح و دارای ملاک است ❸. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب شریف «ولایت فقیه در حکومت اسلام»، ج۲، ص ۱۵۵ @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج دوم: امام آگاه ◈› درس دوم: پیروی از آگاهان به حکم فطرت، عقل و شرع ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: ولایت فقیه، ج۲، درس۲۰ (تلخیص) ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: ﴿يا أَبَتِ إِنِّي قَد جاءَنِي مِنَ العِلمِ ما لَم يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهدِكَ صِراطاً سَوِيًّا﴾ ترجمه: «ای پدر به درستی که از جانب خدا به من علمی رسیده است که آن علم به تو نرسیده بنابراین از من پیروی بنما تا تو را در راه راست و مستوی راهنمائی کنم.» | ❶ ۞. در این آیه، تعلیل حكم بیان شده است؛ یعنى آیه نه تنها إشعار به علت حكم دارد. بلكه كلام در دلالت است. دلالت در حقیقت، تنصیص و بیان ملاك و مناط حكم است. حضرت إبراهیم به آزر میفرماید: از من پیروى كن تا تو را به صراط مستقیم و استوار راهنمائى كنم. چرا؟ به علت اینكه من علم دارم و تو ندارى! پس «فاءِ» فَاتَّبِعْنِى‌ تفریع است بر حكم قبل و أمرى كه به عمویش ❷ آزر مى‌كند. و این تفریع، إفاده علیت مینماید ۞. در لزوم رجوع جاهل به عالم سه مرحله وجود دارد: أول: حكم وجدانى و فطرى. و آن اینست كه: فطرت إنسان مى‌گوید: هر جاهلى باید به عالم رجوع كند. و در این مرحله احتیاجى به مسأله شرعى و حكم شرعى، یا حكم عقلى نیست؛ بلكه در فطرت و وجدان هر كسى این مسأله نهفته است كه: باید جاهل به عالم رجوع كند؛ مثل اینكه هر كسى كه تشنه بشود، بدون اینكه كسى او را به آشامیدن آب أمر كند، یا اینكه عقل خود را حَكَم قرار داده و از او استعلام كند، بى اختیار آب مى‌نوشد. آدم تشنه در بیابان چون به چشمه آبى برسد، خود را بر آن مى‌افكند. ۞. حكم فطرى، در بسیارى از حیوانات هم موجود است؛ مثلا مى‌بینیم كه: بسیارى از حیوانات، از یك حیوانى كه از آنها بالاتر است تقلید میكنند. مثلا در میان گله گوسفند، آن گوسفندى كه از همه بزرگتر است و شاخ دارد و او را قوچ گله مى‌گویند، همیشه جلو راه مى‌رود و بقیه بدنبال او حركت مى‌كنند و او را كَبْش مى‌گویند. ۞. دوم: حكم عقلى است؛ یعنى شخصى كه به عقل خود رجوع كند، بوضوح مى‌بیند كه: عقل او حاكم است بر اینكه در مسائلى كه نسبت به آنها جهل دارد وارد نشود كه إیجاد خطر مى‌كند؛ و هر كسى براى جلب منفعت و دفع ضرر، باید به علم مراجعه كرده، و جهل خود را با علم ترمیم كند. و اگر إنسان خود علم ندارد، با علم منفصلش یعنى عالم كه جایگزین علم متصل اوست باید نقاط ضعف خود را ترمیم نماید ۞. سوم: حكم شرعى است؛ و آن در مرحله بعد از اینهاست. یعنى همانگونه كه وجدان و عقل، حكم به وجوب رجوع جاهل به عالم مى‌نمایند، شرع هم میگوید كه: إنسان در مسائلى كه جاهل است باید به عالم رجوع كند. آیه: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾❸، و سائر أدله شرعیه‌اى كه در باب اجتهاد و تقلید نقل شده‌اند، همه بعد از دو مرحله حكم فطرى و عقلى است ۞. آیه در صدد بیان این مطلب است كه: علم، حق و حقیقت و نور است. حال كه علم حقیقت شد، با وجود نور بودن و حقیقت بودن، دیگر نقاط ضعف در او وجود ندارد. زیرا علم، وجود است؛ عدم نیست. نور است؛ ظلمت نیست. حق است؛ باطل نیست. و همانطور كه تمامى آیات قرآن، ما را به حقّ دلالت و دعوت مى‌نماید، مانند كریمه: ﴿ أَ فَمَنْ يَهدِي إِلَى الحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتبَعَ أَمَّن لا يَهِدي إِلَّا أَن ﴾ ❹ ؛ و آیه شریفه: ﴿ فَما ذا بَعدَ الحَقِّ إِلَّا الضلالُ﴾ ❺؛ و أمثال اینها؛ در اینجا هم مى‌گوید: علم حق است و مردم باید از علم تبعیت كنند؛ و آن علمى كه هیچ شائبه جهل در آن نیست علم أعلم است. ۞. این آیه با إطلاق و دلالت خود براى ما به خوبى روشن مى‌كند كه: أصل علم موضوعیت دارد؛ و باید همه مردم بر أساس علم حركت كنند؛ و لازمه این سخن، رجوع به أعلم در همه مسائل است. و از این آیه استفاده مى‌شود كه: إنسان، هم در مسأله فتوى و هم در مسأله قضاء و هم در مسأله ولایت، باید به أعلم امت رجوع كند. و این آیه برهانى است صریح بر اینكه باید أعلم امت زمام امور آنها را در دست بگیرد؛ و همچنین براى مردم فتوى بدهد، و بیان مسائل بكند؛ و رفع خصومات و منازعات را در بین مردم بنماید. |↫ |↫ مطالعه قسمت قبلی ⇱ |↫ مطالعه قسمت بعدی ⇲ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۩. مصادر: ❶. مریم، آیه ۴۳ ❷. مهرتابان، ص۱۸۹: آزر مسلّماً پدر حضرت إبراهيم نبوده است. چون قرآن صراحت دارد بر آنكه حضرت إبراهيم چون براى او روشن شد كه آزر دشمن خداست براى او استغفار نكرد بلكه تبرّى جست. و از طرفى طبق آيه ۴۱ از سوره إبراهيم، حضرت إبراهيم براى والدين خود طلب مغفرت نمود؛ پس آزر، والد حضرت إبراهيم نبوده است. و فرق است بين‌ «والد» و«اب‌»؛ زيرا والد فقط به پدر گفته مى‌شود، و اب به عمو نيز اطلاق میشود. ❸. نحل، آیه ۴۳ ❹. یونس، آیه ۳۵ ❺. یونس، آیه ۳۲ @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج دوم: امام آگاه ◈› درس سوم: لزوم شناخت امام آگاه ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: امام شناسی، ج۳، درس ۳۱ (تلخیص) ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. قال اللَه الحکیم فی کتابه الکریم: ﴿وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُديً مِنَ اللَه إِنَّ اللَه لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾‌ ترجمه: «و چه کسی گمراه‌تر است از کسی که به دنبال خواسته‌های خود رود و از هوای نفس خود پیروی کند بی‌آنکه از هدایت الهی بهره‌مند باشد، و البته خداوند گروه ستمکاران را رهبری نخواهد کرد». |❶ ۞. منظور از هدایت الهی در این آیه پیامبران و امامان‌اند که دل آنها به نور خدا منوّر و سویدای ضمیرشان درخشان گردیده است و اسرار عوالم غیب بر آنها مکشوف، و از ایصال به مطلوب دربارۀ افرادی که به آنها بپیوندند دریغ نخواهند نمود. افراد انسان چنانچه در امور تکاملی خود به جهت رسیدن به مقصود و کمال راه بشریّت از خواسته‌های خود دست برداشته و تابع و تسلیم چنین افرادی شوند، بدیهی است در کشور وجود آنان بجای اراده و اختیار ضعیف و تاریک خود آنها اراده و اختیار مربّی کلاس دیدۀ متبحّر، که از تمام مزایای سیر و سلوک و مصالح و مفاسد راه خبر دارد جایگزین می‌گردد؛ و در این صورت مکمّل و متمّم نقاط ضعف و فتور آنان شده، دردهای معنوی آنان را علاج و از عقبات و کریوه‌های صَعْبُ الْعُبور نفس، آنها را عبور و به تعلیم مجاهدۀ با نفس و طرق اخلاص و سیطرۀ معنوی و ملکوتی بر قلب آنها و تابش نور حقیقی در اذهان و نفوس آنان همه را به منزل کامیابی از همۀ مواهب الهیّه رسانیده و میوۀ کال و نارس وجود آنان را با تربیت تشریعی و امداد نور تکوینی پر آب و شیرین و رسیده می‌کند. ۞. امّا اگر بنا بشود انسان از افکار شخص خود تجاوز نکند و در تحت تعلیم و تربیت چنین مربّی قرار نگیرد. در همان محدودۀ خیالات و افکار کوتاه زندانی می‌گردد، راه تکامل بر او بسته می‌شود، از نابینائی جهل به بینائی علم و از ظلمت به نور عبور نمی‌کند. و حقّاً از همۀ افراد بشر محرومیّت و خسران او بیشتر خواهد بود، و این همان گمراهی عمیق و غیر قابل علاج است؛ چون هر درد را می‌توان معالجه کرد به جز درد جهل و نادانی را. و برای جاهل همین درد بس که جاهل است و در گردابهای تاریک غوطه خورده و هر لحظه در انتظار هلاکت سرمدی که عکس‌العمل‌های همین جهل می‌باشد، خواهد بود. ۞. امام سرچشمۀ نور و علم است چون چراغ تاریک دل را به تسلیم و تبعیّت از او واداریم دل ظلمانی، نورانی می‌شود، و چاه خشک پر آب می‌گردد، و کالبد مرده زنده، و در تن بی‌روح روان می‌دمد. و اگر متّصل ننمودیم چاه خشک به همان منوال، و چراغ تار به همان قسم، و بدن مرده نیز بی‌روح و روان باقی می‌ماند. ۞. در کتاب «غیبت» نعمانی از کلینی با اسناد متّصل خود از ابن ابی نصر از حضرت ابی الحسن علیّ بن موسی علیهما السّلام راجع به تفسیر آیۀ کریمۀ: ﴿وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُديً مِنَ اللَهِ﴾‌، روایت می‌کند که فرمود: «منظور از این شخص گمراه در آیه مبارکه همان کسی است که رویّه و دین خود را همان آراء و افکار خود قرار داده و از ائمّۀ هدی پیروی نمی‌کند» | ❷ و این همان جاهلیّتی است که در روایات متواتره از رسول خدا صلّی اللَه علیه و آله و سلّم وارد شده است که: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ میتَةً جاهِلیَّةً.| ❸ |↫ |↫ مطالعه قسمت قبلی ⇱ |↫ مطالعه قسمت بعدی ⇲ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۩. مصادر: ❶. سوره قصص، آیه ۵۰ ❷. بحارالانوار، ج۷، ص ۱۷ ❸. در مباحث آینده پیرامون سند این روایت شریف در منابع شیعه و سنی و مفهوم و دلالت آن مفصلا مطالبی تقدیم دوستان خواهد شد. @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج دوم: امام آگاه ◈› درس چهارم: حدیث من مَاتَ ( روایات شیعه ) ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: امام شناسی، ج۳، درس ۳۱ (تلخیص) ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. باری روایاتی که از رسول خدا روایت شده و دلالت بر آن دارد که افرادی که بدون امام باشند، گمراه هستند بسیار زیاد و دارای مضامین مختلفی است. ما امروز یکی از آنها را که شیعه و سنّی بر آن اجماع دارند و صدور آن را از رسول اکرم قطعی می‌دانند ذکر می‌کنیم: «کسی که بمیرد درحالی‌که امام خود را نشناخته است مردن او مانند مردن مردمان جاهلیّت بوده است». ۞. از طریق شیعه این حدیث به چند عبارت روایت شده است. در «روضۀ کافی» یک روایت و در «بحار الانوار» از «محاسن» برقی و «رجال» کشی و «اکمال الدین» صدوق مجموعاً شش روایت بدین مضمون حدیث می‌کند که: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ اِمَامٌ مَاتَ میتَةً جاهِلیَّةً. و نیز در «بحار الانوار» از «کافی» از حضرت صادق از رسول اکرم، و از «غیبت نعمانی» از رسول اکرم و از «عیون اخبار الرضا» ، مجموعاً سه حدیث بدین مضمون حدیث می‌کند که: مَنْ مَاتْ وَ هُوَلاَ یَعْرِفُ اِمَامَهُ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلیَّةً. و از «ثواب الاعمال» صدوق یک روایت بدین مضمون که: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ اِمَامٌ مَاتَ میتَةً جَاهِلیَّةً. و از «محاسن‌» برقی یک روایت بدین مضمون که: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ اِمَامٌ فَمَوْتُهُ مَیتَةٌ جَاهِلیَّةٌ. و نیز از «محاسن» برقی یک روایت به این مضمون که: مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ اِمامِ جَمَاعَةٍ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلیَّةً. و از «غیبت» نعمانی یک روایت بدین مضمون که: مَنْ بَاتَ لَیْلَةً لاَ یَعْرِفُ فَیهَا اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ میتَةً جَاهِلیَّةً. و از «عیون اخبار الرضا» و «کنز» کراجُکی‌ از حضرت رضا علیه السلام عن رسول الله دو روایت بدین مضمون که: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لَهُ اِمَامٌ مِنْ وُلْدی مَاتَ میتَةً جَاهِلیَّةً وَ یُؤْخَذُ بِمَا عَمِلَ فِی الْجَاهِلیَّةِ وَ اْلاِسْلاَمِ. ❶ ۞. و نیز از «غیبت» نعمانی سه روایت: اوّل از ابن ابی یعفور و دوّم از سماعة بن مهران و سوّم از حمران بن اعین که هر سه نفر با مختصر اختلافی در مضمون می‌گویند: ما خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردیم که مردی است که شما را دوست دارد و از دشمنان شما بیزاری می‌جوید و حلال شما را حلال و حرام شما را حرام می‌شمارد و چنین معتقد است که امر ولایت در میان شماست و از شما خارج نیست و هیچگاه ولایت امر به سوی غیر آل محمّد نخواهد بود الاّ آنکه می‌گوید: آل محمّد (منظور اولادهای مختلف حضرت سجّاد و حضرت باقر و بنی الحسن به طور کلّی) با هم اختلاف دارند، اگر همه جمع می‌شدند و تسلیم یکی از آنها می‌شدند و او را رئیس و پیشوا می‌شمردند ما هم از او پیروی نموده و او را پیشوای خود قرار می‌دادیم. حضرت فرمودند: «اگر بر این عقیده بمیرد بر عقیده مردم جاهلیّت مرده است». ۞. و نیز سه روایت از کتاب «اختصاص» نقل می‌کند، اوّل ـ از عمر بن یزید از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام قال: می‌گوید: از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام شنیدم که می‌فرمود: کسی که بمیرد و امام زنده‌ای نداشته باشد که او را بشناسد مانند مردن اهل جاهلیّت مرده است. عرض کردم: من از پدر شما حضرت صادق علیه السلام نشنیدم که در روایت خود از رسول در متابعت از امام، قید حیات و زنده بودن را نموده باشد، حضرت فرمود: سوگند به خدا که پیغمبر این طور فرمودند. موسی بن جعفر فرمود: که رسول خدا فرمودند: کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد زنده که کلام او را بشنود و فرمان او را پذیرفته و اطاعت کند مانند مردمان جاهلی مرده است ۞. دوّم ـ از محمّد بن علیّ الحلبی می‌گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «کسی که بمیرد و در تحت تربیت و فرمان امام زنده و ظاهری نبوده باشد مانند مردن اهل جاهلیّت مرده است». ۞. سوّم ـ از ابی الجارود از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم که می‌فرمود: «کسی که بمیرد و امام زنده و ظاهری نداشته باشد مانند مردمان جاهلیّت مرده است. عرض کردم فدایت شوم حتماً امام باید زنده باشد؟ حضرت دو مرتبه تکرار فرمود: امام زنده، امام زنده»و سیّد علیخان کبیر در شرح صحیفه سجّادیّه‌ فرماید: روایات در این زمینه از طرق شیعه از حدّ شماره افزون است. ❸ |↫ |↫ مطالعه قسمت قبلی ⇱ |↫ مطالعه قسمت بعدی ⇲ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۩. مصادر: ❶. بحارالانوار، ج۷، ص۱۶ ❷. بحارالانوار، ج۷، ص۲۰ ❸. «تلخیص الریاض» ج ٣ ص ۲۴۲ @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج دوم: امام آگاه ◈› درس پنجم: حدیث من مَاتَ ( روایات عامه ) ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: امام شناسی، ج۳، درس ۳۱ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. امّا از طریق اهل تسنّن‌ «مسند» احمد حنبل وارد است که رسول خدا فرمود: مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ اِمَامٍ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلیَّةً. |❶ و سپس از طریق عبد اللَه بن عمر آورده و یک جمله را از رسول خدا بر آن افزوده است که: وَ مَنْ نَزَعَ یَداً مِنْ طَاعَةٍ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لاَ حُجَّةَ لَهُ. یعنی: «کسی که دست خود را از طاعت امام بیرون کشد در روز قیامت که به محشر آید حجّتی برای او نخواهد بود» |❷ ۞. و نیز گوید: این حدیث را با الفاظ دیگری از طرق مختلفی روایت کرده‌اند. اوّل ـ قوله صلّی اللَه علیه و آله و سلّم: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ مَاتَ میتَةً جَاهِلیَّةً. «کسی که بمیرد و بر گردن و عهدۀ او بیعتی نباشد مانند مردمان جاهلی مرده است» |❸ ۞. دوّم ـ قوله صلّی اللَه علیه و آله و سلّم: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ طَاعَةٌ مَاتَ میتَةً جَاهِلیَّةً. «کسی که بمیرد و بر عهدۀ او طاعت و فرمانی نباشد مانند مردمان جاهلیّت مرده است» |❹ ۞. سوّم ـ قوله صلّی اللَه علیه و آله و سلّم: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلیَّةً «کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد مانند اهل جاهلیّت مرده است» |❺ ۞. چهارم ـ قوله صلّی اللَه علیه و آله و سلّم: مَنْ خَرَجَ مِنَ الطّاعَةِ وَ فَارَقَ الْجَماعَةَ فَمَاتَ، مَاتَ میتَّةً جَاهِلیَّةً. «کسی که دست از اطاعت امام بیرون کشد و از جماعت امام جدا شود و بمیرد مانند مردمان جاهلی مرده است.» |❻ ۞. پنجم ـ قوله صلّی اللَه علیه و آله و سلّم: مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْراً فَماتَ فَمِیتَتُهُ مِیتَةٌ جَاهِلیَّةً. «کسی که از جماعت امام به اندازۀ یک وجب دور شود و سپس بمیرد پس مردن او مردن مردم جاهلیّت است» |❼ ۞. ششم ـ قوله صلّی اللَه علیه و آله و سلّم: مَنْ مَاتَ وَ لاَ اِمَامَ لَهُ ماتَ میتَةً جَاهِلیَّةً. «کسی که بمیرد درحالی‌که امام نداشته باشد مرده است به مانند مردن مردم جاهلیّت» |❽ ۞. هفتم ـ قوله: صلّی اللَه علیه و آله و سلّم:مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ لاِمامِ جَمَاعَةٍ عَلَیْهِ طَاعَةٌ مَاتَ میتَةً جَاهِلیَّةً. «کسی که بمیرد و برای امام جماعت همۀ مردم بر عهده او فرمان و اطاعتی نباشد مرده است مانند مردن جاهلیّت» |❾ ۞. هشتم ـ قوله صلّی اللَه علیه و آله و سلّم: مَنْ اَتَاهُ مِنْ اَمیِرِهِ مَا یَکْرَهُهُ فَلْیَصْبِرْ، فَاِنَّ مَنْ خَالَفَ الْمُسْلِمینَ قَیْدَ شِبْرٍ ثُمَّ مَاتَ ماتَ میتَةً الْجَاهِلیَّةِ. «کسی که از ناحیۀ امیر و امامش به او چیزی رسد که ناگوار است باید صبر و تحمّل کند، زیرا کسی که به قدر یک وجب از مسلمان‌ها تخلّف ورزد و سپس مرگ او را دریابد به مرگ اهل جاهلیّت مرده است». |❿ ۞. باری این مجموع احادیثی بود که بدین سیاق آورده شده و حکم رسول خدا را دربارۀ افرادی که به امام زمان خود معرفت پیدا نکرده‌اند به مثابۀ مردن اهل جاهلیّت شمرده است. این احادیث از نقطه نظر سند جای بحث نیست چون علاوه بر آنکه بسیاری از آنها دارای سند صحیح هستند از نقطه نظر کثرت به حدّ استفاضه بلکه به حدّ تواتر رسیده است، به طوری که بعضی از بزرگان از جمله احادیثی که از رسول اکرم روایت شده و به حدّ تواتر معنوی رسیده است. |↫ |↫ مطالعه قسمت قبلی ⇱ |↫ مطالعه قسمت بعدی ⇲ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۩. مصادر: ❶. مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص ۹۶ ❷. مجمع الزوائد، ج۵، ص ٢١٨ ❸. صحیح مسلم، ج۶، ص ٢٢؛ تفسیر ابن کثیر، ج ١، ص۵۱۷ ❹. مسند احمد، ج٣، ص۴۴۶؛ مجمع هیثمی، ج۵ ص٢٢٣ ❺. شرح مقاصد تفتازانی، ج٢، ص۲۷۵؛ الجواهر المُضیئة، ج۲، ص۵۰۹ ❻. صحیح مسلم، ج۶، ص ٢١، تَیْسیر الوصول، ج۳، ص۳۹ ❼. صحیح مسلم، ج۶، ص ٢١ ❽. خلاصۀ نقض کتاب عثمانیّۀ جاحظ از ابو جعفر اسکافی، ص ٢٩؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص ۲۲۴ ❾. مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۱۹ ❿. شرح السیر الکبیر، ج۱، ص ١١٣؛ الغدیر، ج ١٠، ص ۳۵۹ @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج دوم: امام آگاه ◈› درس ششم: معرفت به امام حی و آگاه ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: امام شناسی، ج۳، درس۳۲ (تلخیص) ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. در روایات متواتره از رسول خدا وارد شده است که: مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِفْ اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ میتَةً جاهِلیَّةً. ما از نقطه نظر سند این روایات بحث کردیم، اما از نقطه نظر دلالت بسیار جای تحقیق است ۞. اولا باید دید مردم جاهلیت در چه درجه از بدبختی و زبونی بوده‌اند که شخصی که بدون امام بمیرد مانند آنان جان سپرده است؛ گرچه فعلا از قرآن و سنت تبعیت میکند، ولی در عین حال چون امام را مربی خود نمی‌داند، و احکام اسلام را طبق سلیقه و تشخیص خود به جای می‌آورد همانند مردمان جاهلیت است ۞. اهل جاهلیت، با ملت اسلام از نقطه نظر شقاوت و سعادت در دو قطب مختلف و متباعد از یکدیگر قرار دارند. تمام نکبت‌ها و زشتی‌ها و رذائل اخلاقی و مفاسد اجتماعی و کژ روی‌های عقیدتی در آنها موجود بود و همۀ آن رذائل برای آن ملت بخت برگشته از ناحیۀ جهل آنان، و همه فضائل و ملکات برای ملت اسلام به علت علم و سعۀ نور در وجود و روح آنان بوده است. مسلمانان در اثر مواجهه با پیامبر و تعلیمات او در قطب مثبت آمدند، اهل جاهلیت به علت فقدان راهنما وقطع رابطه با هدایت الهی در آن قطب منفی قرار گرفتند. لذا عنوان جهل به جای بزرگترین سب و لعن و اظهار تنفر و انضجاری است که قرآن بر آنها روا میدارد ۞. اگر شخصی در ملت اسلام کارهایش طبق سلیقه خود باشد و از تبعیت امام زنده سرپیچی کند، چه تفاوتی دارد با مردم اهل جاهلیت؟ آنها خودسر و خودرأی بودند این نیز خودسر و خودرأی است، آن به شکلی خاص و این نیز به شکلی مخصوص. اگر ربط واقعی با امام نباشد چه تفاوت بین آن صورت و این صورت؟ چون حقیقت عدم ربط، که ظلمت هوا و میل نفسانی است در هر دو جا یکی است. کمال که مسلمانان پیدا نمودند در اثر ربط با پیامبر بود، اگر پس از پیامبر این رابط که به صورت ربط با امام است از بین برود همان حقیقت جاهلیت است که بدین صورت جلوه کرده است، لذا شخص بدون امام در زندگی و مرگ، زندگی و مرگ مردمان جاهل را دارا خواهد بود. امام است که انسان را در اثر تعلیم و تربیت خارجی و در اثر اشراقات انوار ملکوتی باطنی زنده میکند و دل تاریک را با مبدأ نور و روشنائی ربط می‌دهد و سیراب میکند ۞. جهت دیگر در روایت آنکه: انسان باید معرفت به امام زنده و ظاهر پیدا کند تا به مرگ جاهلی نمرده باشد. امام زنده، معلم و دستگیر و صاحب ولایت مطلقۀ فعلیه، و قادر بر افاضۀ انوار ملکوتی در دل مؤمن، و مسیطر بر عالم ملک است، و پیروی از دستورات و سنن پیامبر تنها، یا امامانی که بدرود حیات گفته‌اند بدون اتکاء و تعلم و تربیت از امام زنده مفید و مثمر ثمر نخواهد بود. متابعت از دستورات پیامبر یا امامی که مرده است پیروی از خواسته‌های نفس و امیال شخصی است که آنها را پسندیده و به هرطور که نفسش بخواهد تفسیر و تأویل میکند و سپس بدان عمل مینماید، ولی متابعت از امام زنده حقیقتا تبعیت از حق است. و علاوه ولایت و قدرت روحی در امام زنده است ۞. بنابراین افرادی که در غیبت امام زندگی میکنند از اکثر فضائل و فواضل بدون تردید محروم‌اند و برای آنکه از موت جاهلی رهائی یابند باید مقدمات ظهور را فراهم کنند و با عمل به دستورات قرآن و مجاهدۀ در راه خدا و ایتلاف دلها زمینه را برای ظهورش آماده نمایند، چون علت غیبت نقص و فتور در مردم است و عدم استعداد آنان، نه نقص در آن حضرت. اگر این نقص رو به کاهش رود و دلها کم کم قوت گیرد و تعلیمات قرآنی صحیحا بر دلها بنشیند ظهور آن حضرت حتمی خواهد شد ۞. گرچه در زمان غیبت هم بعضی از افراد با همت، با اراده‌ای استوار و عزمی راسخ و نیتی متین پای در مقام عمل نهاده تا به حدی که در اثر صفای دل و طهارت روح به شرف معرفت آن حضرت فائز میگردند. و البته این ظهوری است شخصی برای آنها. لذا در زمان غیبت هم راه و سیر تکاملی برای دلباختگان حریم مقدسش مسدود نیست و آن که به مقام معرفت رسیده و آن وجود را به حقیقت ولایت و نورانیت درک نموده برای او ظهور و غیبت چه تفاوت دارد! ۞. فضیل می‌گوید: از حضرت امام محمّد باقر شنیدم که میفرمود: کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد پس مردن او مردن مردم جاهلیت است. و مردم در پیشگاه خدا معذور نیستند مگر زمانی که امام خود را بشناسند. و کسی که بمیرد و معرفت به امام خود پیدا کرده باشد برای او دیگر تفاوتی ندارد، ظهور آن امام جلو افتد یا عقب واقع شود. و کسی که بمیرد درحالی که معرفت به امام خود حاصل کرده باشد مانند کسی است که زنده و با آن حضرت و در چادر آن حضرت باشد ❶ |↫ |↫ مطالعه قسمت قبلی ⇱ |↫ مطالعه قسمت بعدی ⇲ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۩. مصادر: ❶. بحارالانوار، ج٧، ص١٧ @sire_salehan |
┄┄┅⊱⊰𖣐 مــــِـنــــهــآج 𖣐⊱⊰┅┄┄┄ ◈› منــهــج دوم: امام آگاه ◈› درس هفتم : امام آگاه ، امام امت ◈› مولف: علامه طهرانی قدس سره ◈› منبع: امام شناسی، ج۱۱، درس ۱۵۱ (تلخیص) ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ ۞. حکومت دینى، یعنى حکومت دنیوى و اُخروى؛ یعنى حکومت إلهى، باید بر أساس علم و معرفت باشد و گرنه حکومت جنگل مى‌شود؛ و زندگى در عالم توحّش و بهیمیّت و سبعیّت و بر أساس قدرت مالى، و قدرت اعتبارى، و قدرت و زور طبیعى، و دسائس ساختگى، که معلوم است کاروان را به جهنّم مى‌برد، نه به بهشت. علّت و سبب تشکیل حکومت براى جامعه بشر، تشکّل أفراد در سیر مستقیم و خطّ مشى صحیح و راستینى است که همه أفراد به نحو أحسن و به طور أکمل از مواهب إلهیّه متمتّع و کامیاب شوند؛ و از سرمایه‌هاى وجودى در راه کمال بهره‌مند گردند؛ و استعدادها و قابلیّت‌هاى خود را به بهترین وجه به مقام فعلیّت برسانند. ۞. راهبر و راهنما که با داشتن قدرت خارجى و جمیع إمکانات مى‌تواند این جمعیّت را حرکت دهد حتماً و حتماً باید عالم به اُمور، و طریق نجات، و عالم به أسباب و لوازم، و عارف به مقامات معنوى و سیر روحانى باشد؛ تا دست مخالفین‌ و دزدان طریق را کوتاه کرده، و به آرامش این حرکت دسته جمعى را انجام دهد؛ و إلاّ اگر خود عالم و عارف نباشد؛ نه تنها نمى‌تواند رهبرى کند؛ و نه تنها در راه خلاف و فساد سوق مى‌دهد؛ بلکه خواهى نخواهى خودش از مخالفان بوده؛ و از قاطعان طریق قرار مى‌گیرد؛ و سدّ باب ترقى و تکامل را مى‌کند؛ و علاوه بر آنکه جمعیّت را بر أصل هوى و خواهش خود سوق مى‌دهد؛ استعدادهاى أفراد خاصّ را نیز ضایع نموده، و به حرمان و تهیدستى دچار مى‌سازد. جائى که اساس رهبرى و حکومت با تکیه به زور و شمشیر باشد؛ و یا بر أساس انتخاب که معلوم است طبق آراء و أفکار همین عامیان از منتخبین صورت مى‌گیرد؛ مدینه، مدینۀ فاضله نبوده و نخواهد بود. ۞. در تمام أدیان آسمانى قدرت و حکومت به دست پیامبران بوده که باید بر اساس علم و معرفت خود، مردم را إداره کنند؛ و ترتیب اُمور و تنظیم معاش و تهیّۀ معاد را بنمایند. آنانند که قیام به قسط و عدل مى‌نمایند. دین إسلام که طبق فطرت است، و مطابق حکم عقل مستقل است، علم را از همه چیز برتر شمرده است؛ و در این صورت شرط رهبر را أفزونى علم او از جمیع اُمَّت دانسته است. ۞. و حال که معلوم شد علم عالى‌ترین سرمایۀ وجودى است؛ و سه مرحلۀ مختلف فطرت و عقل و شرع بر أهمیّت آن گواهى مى‌دهند؛ آیا معقول است که پیامبر از دنیا برود؛ و أعلم از اُمَّت خود را به عنوان زمامدارى اُمور اُمَّت تعیین نکند؟ و این أمر را به انتخاب واگذارد که غیر أعلم با وجود أعلم سر کار بیاید و بکند آنچه بکند؟ این خلاف منطق و فلسفۀ إسلام است؛ این خلاف پایه‌ریزى و شالودۀ أصیل این مکتب است. ۞. إسلام که أصل بناى آن دعوت به توحید و عرفان حضرت حقّ است؛ و تمام نردبان‌هاى وصول به این مقام ارجمند را عِلم قرار داده است؛ و معرفت به کتاب و سنّت را تنها راه عمل براى رسیدن بدین هدف مى‌داند؛ و پیامبرش را به تعلیم و تزکیه، و یاد دادن کتاب و حکمت؛ توصیف مى‌نماید؛ و صدها آیه در قرآن کریم در دعوت به علم و تحسین و تحمید از این ثمرۀ عالم هستى بیان مى‌دارد؛ آیا ممکنست یکباره، پا روى تمام این اُصول مُسَلّمه بگذارد؟ و این بنیاد را از پى واژگون کند؟ و اختیار اُمَّت را پس از پیامبرِ عالم و عارف به ذات أقدس حق و عوالم عِلْوى تا عالم سِفلى، به شخص غیر أعلم و جاهل نسبى واگذارد؟ هر کس فى‌الجمله به روح اسلام و فلسفۀ کلیّه آن آشنا باشد؛ مى‌داند که این خطِّ مشى، صد در صد با أصل دعوت رسول اللَه تباین کلّى دارد. ۞. أمیرالمؤمنین علىّ بن أبی‌طالب علیه السّلام به اتّفاق و إجماع همۀ شیعه و عامّه، و حتّى خوارج و نواصب، و حتّى ملل خارج از إسلام همچون یهود و نصارى و مجوس، أعلم و أعرف اُمَّت رسول خدا پس از پیامبر به مقام توحید و اسماء و صفات، و به قرآن کریم و سنّت و منهاج رسول خدا، و به أحکام و قوانین إسلام، و به حکم و حکومت، و به قضآء و فصل خصومت؛ و به اتّصال به عالم ملکوت و علوم غیبیّۀ إلهیّه، بوده‌اند. آیا این مقام را از علىّ گرفتن، یک نوع بلکه نوع آشکارا از سرقت نیست؟ آنهم سرقت در معنى. |↫ |↫ مطالعه قسمت قبلی ⇱ |↫ مطالعه قسمت بعدی ⇲ |↫ فهرست مطالب ❏ ┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄ @sire_salehan |