4_5956321926686183778.ogg
14.79M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۱۵
╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم
╣◆سخن دوم : علم رجال
◆بررسی احادیث موافقت
◆احادیث مبیِّن
◆حدیث (۱)
◆حدیث (۲)
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
احادیثِ مبیّن:
حدیث (1) «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ ... فَإِنْ كَانَ كُلُّ رَجُلٍ اخْتَارَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا فَرَضِيَا أَنْ يَكُونَا النَّاظِرَيْنِ فِي حَقِّهِمَا وَ اخْتَلَفَا فِيمَا حَكَمَا وَ كِلَاهُمَا اخْتَلَفَا فِي حَدِيثِكُمْ، قَالَ: الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يَلْتَفِتْ إِلَى مَا يَحْكُمُ بِهِ الْآخَرُ.
قَالَ: قُلْتُ: فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِيَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَا يُفَضَّلُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَى الْآخَرِ، قَالَ: فَقَالَ: يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَيُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَيُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْكِلٌ يُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ.
قُلْتُ: فَإِنْ كَانَ الْخَبَرَانِ عَنْكُمَا[1] مَشْهُورَيْنِ قَدْ رَوَاهُمَا الثِّقَاتُ عَنْكُمْ، قَالَ: يُنْظَرُ فَمَا وَافَقَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَيُؤْخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ مَا خَالَفَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّةَ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَ الْفَقِيهَانِ عَرَفَا حُكْمَهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَجَدْنَا أَحَدَ الْخَبَرَيْنِ مُوَافِقاً لِلْعَامَّةِ وَ الْآخَرَ مُخَالِفاً لَهُمْ بِأَيِّ الْخَبَرَيْنِ يُؤْخَذُ؟ قَالَ: مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِيهِ الرَّشَادُ.
فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِنْ وَافَقَهُمَا الْخَبَرَانِ جَمِيعاً، قَالَ: يُنْظَرُ إِلَى مَا هُمْ إِلَيْهِ أَمْيَلُ حُكَّامُهُمْ وَ قُضَاتُهُمْ فَيُتْرَكُ وَ يُؤْخَذُ بِالْآخَرِ، قُلْتُ: فَإِنْ وَافَقَ حُكَّامُهُمُ الْخَبَرَيْنِ جَمِيعاً، قَالَ: إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَأَرْجِهِ حَتَّى تَلْقَى إِمَامَكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَاتِ»[2]:
(عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلام پرسید: بین دو نفر از اصحاب ما درباره قرض یا میراثی دعوا شده ... اگر هر یک کسی از اصحاب ما را انتخاب نموده و راضی شدند که در مورد حقّ آن دو نظر دهند اما آنها نیز در حکمی که دادند و در حدیث شما اختلاف داشتند چه؟ فرمود: حکم همان است که عادل ترین و فقیه ترین و صادق ترینِ آن دو در حدیث و با تقواترینِ آن دو داده است و به حکم نفر دوم اعتنایی نمی شود.
گفت: هر دوی شان عادل و نزد اصحاب ما مورد رضایتند و یکی بر دیگری برتری ندارد. فرمود: به روایتشان از ما در چیزی که حکم کرده اند نگاه می شود آنچه مورد اتفاق اصحابت بود به عنوان حکم ما عمل می گردد و آن شاذی که نزد اصحابت مشهور نیست کنار گذاشته می شود زیرا چیزی که مورد اتفاق است شکی در آن نیست و امور سه گونه است: امری که درست بودنش روشن است که از آن پیروی می شود، امری که خراب بودنش روشن است که ترک می گردد، و امر مشکل که علمش به خدا و رسولش ارجاع داده می گردد، رسول خدا فرمود: حلالِ روشن و حرامِ روشن و شبهاتی در این میان، هر کس شبهات را ترک کند از محرمات در امان می ماند و هر کس به شبهات عمل نماید مرتکب محرمات گشته و از جایی که نمی فهمد هلاک می گردد.
پرسید: اگر هر دو خبر از شما مشهور و هر دو را راویان ثقه از شما نقل کرده اند چه؟ فرمود: نگاه می شود حکم هر کدام موافق حکم کتاب و سنت و مخالف عامه بود بدان عمل می شود و آنچه حکمش مخالف حکم کتاب و سنت و موافق عامه بود ترک می گردد.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
گفت: فدایتان شوم اگر هر دو فقیه حکم خود را از کتاب و سنت می شناختند و ما یکی از دو خبر را موافق عامه و دیگری را مخالف عامه یافتیم به کدام خبر عمل می شود؟ فرمود: آنچه مخالف عامه بود در آن درستی است. گفت: فدایتان گردم اگر هر دو خبر موافق عامه بود چه؟ فرمود: نگاه می شود به آنچه حکام و قضات آنها بدان بیشتر تمایل دارند پس همان ترک شده و به دیگری عمل می گردد.
پرسید: اگر حکام آنها موافق هر دو خبر بودند چه؟ فرمود: اگر اینگونه بود صبر کن تا امام خود را ببینی چون توقف نزد شبهات بهتر از پرت شدن در هلاکت هاست).
بررسی: سند این روایت مقبوله و قابل اعتماد است و از نظر محتوا روشن ترین حدیث پیرامون مساله ماست. زیرا در آن، ملاک موافقت و مخالفت با قرآن تنها در صورت تعارض دو روایت مطرح شده و البته نه در رتبه اول بلکه در رتبه سوم. و امام علیه السلام در نگاه اول، هیچ نظری به موافقت و مخالفت قرآن ندارند بلکه ابتدا سراغ صفات راوی رفته و حدیث آنکه عادل تر و فقیه تر و صادق تر و با تقواتر است را حجت می دانند و این دقیقاً همان چیزی است که اتباع احمد بصری منکرش هستند.
اما امام علیه السلام حتی در صورتی که هر دو راوی عادل بوده و بر هم برتری ندارند نیز سراغ ملاک موافقت نمی روند بلکه می گویند: حدیثی که مورد اتفاق یا مشهور می باشد حجت و حدیث مقابلش کنار گذاشته می شود چون شبهه ناک است و کسی که به شبهات عمل کند هلاک می شود.
سپس در مرحله سوم که هر دو حدیث مشهور هستند و هر دو را افراد ثقه نقل کرده اند سراغ ملاک موافقت می روند، و جالب اینکه سخن ابن حنظله را که از وثاقت هر دو راوی حرف می زند رد نمی کنند و نمی گویند وثاقت کاره ای نیست. درست مطابق احتمالی که ما ذیل بعضی احادیث گذشته مطرح نمودیم و گفتیم: ملاک موافقت و مخالفت، بعد از اثبات ثقه بودن راوی حدیث در نظر گرفته می شود.
اما همانجا که از ملاک موافقت سخن گفته اند نیز تنها به موافقت قرآن اکتفا نکرده و موافقت سنت و نیز مخالفت با عامه را شرط دانسته اند که این می رساند: موافقت قرآن به تنهایی کافی نیست و نمی تواند به عنوان معیار انحصاری معرفی شود؛ همچنانکه امام علیه السلام در ادامه، از ملاک موافقت در جاییکه هر دو در ظاهر، موافق هستند عبور کرده و مخالفت عامه را مطرح می کنند.
نکته مهم تر اینکه: امام علیه السلام فرضی را می پذیرند که هر دو خبرِ مشهور، موافق قرآن و سنت باشد! خوب مگر می شود دو حدیث متعارض که قطعاً یکی از آن دو باطل است هر دو موافق قرآن و سنت باشند؟! و این مساله روشن می کند که تشخیص موافقت قرآن کار ساده ای نیست که هر کسی بتواند به راحتی آن را بفهمد بلکه گاهی دو فقیه هم در اینکه کدام خبر موافق قرآن و سنت است اختلاف پیدا می کنند: «اگر هر دو فقیه حکم خود را از کتاب و سنت می شناختند».
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇(۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
حدیث (2) «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ وَ حَدَّثَنِي حُسَيْنُ بْنُ أَبِي الْعَلَاءِ أَنَّهُ حَضَرَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ع عَنِ اخْتِلَافِ الْحَدِيثِ يَرْوِيهِ مَنْ نَثِقُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا نَثِقُ بِهِ، قَالَ: إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللهِ ص وَ إِلَّا فَالَّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ»[3]:
(از امام صادق علیه السلام درباره اختلاف حدیث سوال شد که آن را کسی که به آن ثقه داریم روایت نموده و بعضی از آنها کسی است که به آن ثقه نداریم، امام علیه السلام فرمود: اگر حدیثی به شما رسید و شاهدی برای آن از کتاب خدا یا سخن رسول خدا یافتید که هیچ و الا کسی که آن حدیث را آورده به آن سزاوارتر است).
بررسی: سند این روایت قابل اعتماد است و به سند معتبر هم نقل شده[4] و از نظر محتوا دو احتمال در آن وجود دارد:
الف) اختلاف حدیث: دو حدیث مخالفِ هم به دست ما رسیده که یکی را افراد ثقه نقل می کنند و یکی را افرادی که هم ثقه در میانشان هست و هم غیر ثقه.
ب) اختلاف نسخه: یک حدیث توسط چند راوی به دست ما رسیده و یک دسته آن را یکجور نقل می کنند و دسته دیگری جور دیگر، در حالیکه راویان یک طرف همه ثقه هستند و راویان طرف مقابل، هم ثقه در میانشان هست و هم غیر ثقه.[5]
و طبق هر دو احتمال، سوال راوی اینست که در چنین صورتی آیا ترجیح با طرفی است که همه راویانش ثقه هستند؟ که امام علیه السلام می فرمایند: در چنین صورتی، ترجیح با حدیثی است که شاهدی از قرآن یا سنت دارد و آن دیگری نیز چون افراد ثقه نقل کرده اند قابل انکار نیست ولی مقبول هم نیست پس سزاوار ناقلانش هست که به آن عمل بکنند یا نه.
موید برداشت مذکور اینست که امام علیه السلام حرفی از موافقت با قرآن یا سنت نزده اند و به صرف وجود شاهدی در یکی از آن دو اکتفا کرده اند حال آنکه قطعاً صرف وجود شاهد نمی تواند اثبات کند این حدیث از امام معصوم صادر شده است.
خوب همانگونه که مشاهده می کنید، در این حدیث، ملاک موافقت بعد از بحث وثاقت مطرح شده، همچنانکه این ملاک را تنها در صورت تعارض نقل یا حدیث بیان کرده است.
[1] . يعني الباقر و الصادق عليهما السلام.
[2] . الکافی ج1 ص67-68 ح10
[3] . الکافی ج1 ص69 ح2
[4] . المحاسن ج1 ص69 ح2
[5] . مرآة العقول ج1 ص228
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮
#پرسش_وپاسخ
╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯
🔴موضوع: آیا تقلید در عقائد جایز نیست؟
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
سلام از استاد درس خارج، آقای گنجی شنیدم برخی تقلید در عقائد را جایز شمرده اند؛ می شود در این باره توضیح دهید.
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـدسیســـتانے:
سلام علیڪم
اصول دین بر دو قسم است:
عقلی
نقلی
عقلی فقط با عقل قابل اثبات می باشد و نمی شود گفت خدا هست چون خودش گفته، خدا عادل است چون خودش گفته، این آقا پیامبر است چون خودش گفته.
پس اصل توحید: وجود و یکتایی خدا، عدل و نبوت، فقط با عقل ثابت می شود.
اما دو اصل دیگر یعنی امامت و معاد، نقلی است.
یعنی این پیامبر صلی الله علیه و آله است که باید تناسخ را رد کند تا نوبت به معاد برسد و باز اوست که باید بگوید معاد جسمانی است یا روحانی یا برزخی.
همچنانکه این پیامبر است که باید حکومت شورایی و اجماعی را نفی کند تا نوبت به نصب امامت و بیان تعداد و معرفی مصداق برسد و چنین نیست که اگر پیامبر در این باره سکوت کند عقل ما به صورت مستقل مساله امامت را با همانجایگاه و معاد را اثبات نماید.
در مورد اصول عقلی، بسیاری از شیعه و سنی قائلند تقلید جایز نیست زیرا همه در اصلِ داشتن عقل برابرند پس بستری برای تقلید باقی نمی ماند همچنانکه قرآن تقلید در عقاید را نهی کرده است.
لازمه این حرف اینست که تمام عوام الناس از روستایی و شهری که برای اعتقاد به توحید و عدل و نبوت استدلالی ندارند و در عین حال، به اینها یقین دارند، مسلمان نباشند که علامه حلی به همین تصریح کرده است و تقلید علم آور را باطل دانسته اند.
در برابر این تفکر، افرادی چون محقق لاهیجی به جای دید فلسفی، دید عرفی را ملاک قرار داده و گفته اند در متن دین، تبعیت از علم و اطمینان ملاک قرار داده شده نه لزوماً استدلال، و دین اسلام تمام معتقدان به خود را مسلمان می داند نه اینکه عموم افراد جامعه اسلام را از دایره اسلام خارج انگارد.
و آیات نهی از تقلید را درباره تقلید کورکورانه می دانند. یعنی جایی که فرد به راحتی می فهمد مطلبی که دارد تقلید می کند باطل می باشد و نیز برایش روشن است آنها که مورد تبعیت قرار گرفته اند هم نه بهره ای از علم دارند نه بهره ای از فهم و نه بهره ای از شخصیت و انسانیت.
اینکه تو سنگهای بی جان و بی شعور را مدبران عالم بدانی و پرستش کنی چون مشتی افراد بی سواد و بی شخصیت بدان پایبند بوده اند هیچ وجهی ندارد.
چنین تقلیدی است که در قرآن مورد نهی قرار گرفته.
و الا اگر شما نه به روستا و درب طویله که به هر شهری مراجعه کنید و از اقشار مختلف مردم بپرسید چرا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را پیامبر می دانید، چه جوابی دارند بدهند؟
فوقش بگویند چون معجزهی قرآن را آورده؟
خوب آیا یک نفرشان می تواند معجزه بودن قرآن را اثبات کند؟
فوقش بگویند چون هیچکس نتوانسته مثل قرآن بیاورد؟
خوب همین را از کجا می گویند؟ آیا تاریخ ۱۴۵۰ ساله اسلام و تمام مدعیان دروغین را خوانده اند و دیده اند کسی سوره ای مثل قرآن نیاورده و نیز آورده های مدعیان دروغین را بررسی کرده اند و خودشان تشخیص داده اند که آنها مثل قرآن نبوده؟
خیر بلکه صرفاً از عالمان متخصصی شنیده اند که یقین به علم و تقوای آنها داشته اند و این یعنی تقلید از روی علم.
حال اگر کسی تعصب به خرج داد و گفت این نامش تقلید نیست بلکه مراجعه به متخصص است، می گوییم: ما سر اسم دعوایی نداریم سر واقعیت گفتگو می کنیم. هر چند که در قرآن هم اسم تقلید مورد نهی قرار نگرفته بلکه عمل تقلید کورکورانه نهی شده.
آنچه گفتم درباره اصول عقلی بود و اما اصول نقلی که واضح تر است.
مردم از کجا بدانند پیامبر صلی الله علیه و آله امام نصب کرده و مصداق معرفی نموده و تعداد گفته؟
می گویید روایاتش متواتر است؟
خوب خود متواتر یعنی چه؟
می گویید اسنادش معتبر است؟
خوب اسناد یعنی چه؟ معتبر یعنی چه؟
معنای اینها را فقط کسانی که اهل مطالعه و تحقیق هستند می دانند آن هم فقط معنا نه قدرت اتخاذ مبنا در تواتر و در اعتبار سند و غیره.
پس مردم در اینجا نیز صرفاً از عالمانی پیروی کرده اند که به علم و راستگویی آنها یقین داشته اند.
و این دقیقاً همان مطلبی است که در حدیث تفسیر منسوب درباره تفاوت تقلید یهودیان از علما و شیعه از علمایشان مطرح شده و اتفاقاً موضوع اصلی آن تقلید در عقاید است.
و با همین نگاه است که ما پیروان مستضعف دیگر فِرق اسلامی را که خودشان توانایی تشخیص حق از باطل را ندارند مسلمان می دانیم مگر فرقه هایی که بطلان آنها برای هر مسلمان و غیر مسلمانی واضح است و کسی در پیروی از آنها معذور نیست مثل خوارج و نواصب و دواعش.
⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉
ـ┓𖢖•••••کتاب رویای امامت •••••𖢖┏
ـ┫
ـ┫ حجیّت خواب
ـ┫
ـ┫ حجیّت خواب در قرآن(ص۴٨_۵۶)
ـ┫
「✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉