╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮
#پرسش_وپاسخ
╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯
🔴موضوع: تناسخِ مقید!!!
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
سلام
یکی از شبهات محوری فرقه رایات بحث تناسخ و رجعت است.
اینها اصل رجعت را بر پایه تناسخ پذیرفته اند.
اینها می گویند کلا 4 روایت درباره تناسخ در روایات وجود دارد
3 روایت به طور مطلق تناسخ را باطل اعلام کرده
اما یک روایت تناسخ باطل را مقید کرده و گفته اهل تناسخی کافر هستند که قیامت و معاد و جزا و پاداش و بهشت و جهنم را منکر شوند و لذا پذیرش تناسخ در عین اینکه ما معتقد به معاد باشیم ایراد ندارد.
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـدسیســـتانے:
سلام علیڪم
اولاً به صرف اینکه روایتی مقید باشد دلیل نمی شود اطلاق روایات مقابل را تقیید بزنیم چون گاهی اوقات دلیل مطلق ابای از تقیید دارد یعنی جوری سخن گفته که قابل قید زدن نیست. پس باید آن سه روایت دیگر را هم دید بعد نظر داد.
ثانیاً قاعده تقیید جایی جاری است که دلیل مطلق و دلیل مقید متنافیان باشند نه مثبتان. زیرا دو دلیل مثبت، مشکلی با هم ندارند که محتاج به قاعده تقیید باشند. لذا در این روایت تناسخ به این معنا رد شده و در آن سه تناسخ به صورت مطلق رد گشته.
ثالثاً به نظر حقیر متن این روایت به گویش ائمه علیهم السلام نمی خورد و فکر نمی کنم اصلاً از ایشان صادر شده باشد.
رابعاً من هیچگاه از اعتبارسنجی سند کوتاه نمی آیم لذا این روایت که مرسل است و باید آن سه روایت دیگر بررسی سندی شود تا بتوان نتیجه ای گرفت.
خامساً بحث تناسخ از ضروریات دین است که اصلاً حدیث محور نیست. و البته ظاهراً ما دو طائفه تناسخی داشته ایم: ۱. یهود ۲. دهری. و این صفاتی که در این روایت بیان شده تماماً مربوط به دهری هاست که معاد را قبول نداشته اند نه یهود.
⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
هٰٖوٰٖاٰٖلٰٖحٰٖڪیٰٖمٰٖ𖡼˼𖣔
سلسلهڪنفـرانســــهای نقداحمدبصری
𖥸· ⊑.•با نام: ستیزه• ⊒ㅤ
╭═══════════════════
꧷ 🎙استاد سیدمهدیمجتهدسیستانی
╰ᯓ------------------------------
📅←یکشنبہها
📅←سهشنبہها
📅←پنجشنبہها
⏰زمان←٢١:۰٠
مڪانبرگزارۍ:
ڪانال شڪست مدعی یمانی
→@sistanymogtahed
❍°صَلَۍاللّھُعَلَیْڪیـٰاصـٰاحِبَالـزّمـٰان❍°
ᘛᘚᘛᘚᘛᘚᘛᘚᘛᘚᘛᘚᘛᘚ
4_5868558096808285242.ogg
23.85M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
╣◆کنفرانس ستیزه
╣◆جلسه ۳
╣◆ ادامه گفتار اول: ستیزه با عقل
◆ انحراف در عقل
◆تفکر تابع، تفکر متبوع
◆ عقل، منبع شناخت، ابزار شناخت
◆ موافقت و مخالفت عقل
◆ پیوست جایگاه عقل
✎سیّـدمھدےمجـتھدسیستانے
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
انحراف در عقل:
عقل مانند يك قطب نما، سمت كلی راه را نشان می دهد به شرطی كه در نزديكی اين قطب نما عواملی كه باعث انحراف عقربه آن شود وجود نداشته باشد و الا همانطور كه چنين قطب نمایی مسير را اشتباه نشان مي دهد، چنين عقلی نيز چاه را به عنوان راه نشان خواهد داد. و از جمله عواملی كه عقربه عقل و فكر را منحرف می كند: ترس، عاطفه، طغیان نيروی وهم، تعصب، سود شخصی، شهوت، منیّت و تكيه بر نگاه شخصی است.[1]
تفكر تابع، تفكر متبوع:
تفكر انسان گاهی تابع است و گاهی متبوع. تفكر تابع، تفكری است كه به دنبال ميل فرد پيش می رود و اگر گاهی سر باز زند توسط فرد محكوم می شود. افرادی كه قبل از تفكر، به يك طرف ميل يا تعصب داشته باشند يا پيش داوری كرده اند، تفكرشان تابع و مغلوب همان حالتهاست و اگر احياناً نتيجه ای غير از آن ميل يا تعصب بگیرند آن را طرد می كنند و سر از لجاجت و خصومت در می آورند كه در اين صورت عقلشان ديگر كار نمی كند بلكه نفسشان قوت گرفته و شروع به ايجاد شک و وسوسه می نمايد.
اما تفكر متبوع و آزاد، تفكری است كه فرد، تمام ميل و تعصب و احساس را پيرو و تابع فكر قرار می دهد، در نتيجه، هر چه كه عقل به طريق صحيح به آن رسيد قبول می نماید.
با اين توضيح فهميده می شود كه صرف دوری از عوامل انحرافِ عقربه عقل كافی نيست بلكه تابعيت عقل نيز بايد كنار گذاشته شود و الا اگر قطب نما درست هم كار كند و مسير حقيقی را نشان دهد باز فرد شك می كند كه نكند قطب نما خراب بوده و او مسير را اشتباه می رود، چون خودش نظر به سمت خاصی دارد.
نمونه بارز تفكر تابع، بحث های اعتقادی بین دو مذهب است كه معمولاً یکی از دو طرف، حاضر به آزاد نمودن فكر خویش نيست و با ذهنی آكنده از بطلان اعتقاد فرد مقابل و حقانيت صد در صدی خود می خواهد با مباحثه، كشف حقيقت كند. بله اگر پس از كشف حقيقت، بخواهيم آن را به ديگری بشناسانيم بايد صد در صد خود را بر حق بدانيم و الا كسی كه هنوز به حقانيت خود پی نبرده، چگونه می خواهد حق را به ديگری منتقل كند؟! اما در مقام كشف حقيقت حتماً بايد فکر، آزاد و متبوع باشد.
عقل، منبع شناخت، ابزار شناخت:
ما در اثنای سخن، چند بار این مطلب را بیان کردیم که عقل، هم ابزار شناخت است و هم منبع شناخت. مراد از ابزار شناخت اینست که اگر ما عقل نداشته باشیم نمی توانیم چیزی بفهمیم، حال چه فاقد اصل عقل باشیم که اصطلاحاً به چنین شخصی مجنون می گویند، چه فاقد عقلِ فاعل باشیم که اصطلاحاً به چنین فردی می گویند: خنگ یا: ساده لوح یا: گیج، و چه فاقد عقل فعّال و واجد عقل منفعل باشیم که در اصطلاح به چنین کسی بسته به حالات او می گویند: متعصبِ کور یا متوهمِ خیال پرداز یا ترسوی احساسی و یا غیر اینها.
ابزار بودن عقل، دارای گستره ی "هر مکانی" و "هر زمانی" و "هر مطلبی" است، پس هیچ کجا نیست که عقل ابزار شناخت نباشد حتی در حیطه ای که شناخت ما عقلی نبوده و تجربی یا تعبدی یا کشفی باشد، در نتیجه، دیوانه و خنگ و متعصب، نه حاصل تجربه را می توانند بفهمند، نه حرف خدا را و نه محتوای کشف و شهود را.
اما منبع بودن عقل، به این معناست که به صورت مستقل، یا با کمک گرفتن از دیگر شناخت ها یعنی غیر مستقل، چیزی را فهم کند و از این فهمیدن ها مطلب دیگری را استنباط نماید. توضیح آنکه: استنباط، همیشه متشکل از دو مقدمه ی صغری و کبری است تا نتیجه ای ثابت شود. مراد از صغری، موضوع و مصداقی مشخص، و مراد از کبری، قانون یا جریانی کلی و عمومی است. حال اگر صغری و کبرای یک استنباط، هر دو عقلی بودند اینجا عقل در نتیجه گرفتن و حکم دادن مستقل بوده، و اگر یکی از آن دو عقلی نباشند، عقل در حکمی که ثابت نموده مستقل نبوده است.
به عنوان مثال: "ظلم بودنِ زدن دیگران بدون علت" را، خود عقل درک می کند بدون اینکه در فهم این مطلب از دین یا تجربه یا شهود کمک گرفته باشد. و باز اینکه "هر ظلمی زشت بوده و باید ترک شود" را عقل خودش متوجه است، لذا وقتی حکم می کند که: "زدن دیگران بدون علت، باید ترک شود"، در این حکمش مستقل می باشد. اما اینکه "این جهان دارای نظم است"، در حیطه شناخت تجربه می باشد نه عقل، و عقل تنها این را می فهمد که: "هر نظمی ناظمی دارد"، لذا در نتیجه ای که پیرامون ناظم داشتن جهان می گیرد، غیر مستقل می باشد.
و گاهی هم می شود که صغری و کبری هر دو غیر عقلی هستند مثل اینکه هر دو تجربی باشند:
"سنگ زدن به کسی درد آور است"
و "هر کار درد آوری موجب ناراحتی شخص می شود"
پس: "سنگ زدن به کسی موجب ناراحتی او می شود".
یا هر دو شرعی باشند:
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇 (۱)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
"نماز پنج رکعتی خواندن بدعت است"
و "هر بدعتی در دین حرام است"
پس: "نماز پنج رکعتی خواندن حرام است".
در این دو مثالی که زدیم عقل تنها ابزار شناخت است، یعنی اگر عقلی نباشد این شناخت ها هم وجود ندارد اما این عقل نبوده که گفته سنگ زدن درد دارد یا بدعت حرام است.
و بعضی چیزها نیز هستند که منبع شناختشان مشترک است و مثلاً هم عقل می گوید ظلم بد است و هم دین. اصطلاحاً به دستوراتی از دین که عقل مستقلاً خودش آنها را درک می کند، اوامر و نواهی ارشادی می گویند مثل اینکه در قرآن فرموده: "از پیامبر اطاعت کنید"، که این را خود عقل می فهمد، لذا دستور دین به اطاعت از پیامبر، ارشاد به همان حکم عقل است.
با این توضیح روشن شد: منبع بودن عقل مانند گستره ابزار بودن، فراگیر نیست و تنها در جایی منبع می باشد که در حیطه شناخته شدن توسط عقل باشد. مثلاً عقل نمی تواند درک کند چند امام در این امت خواهد بود، یا: آیا صراط قبل از میزان است یا بعد از آن، یا: آیا بعد از مرگ، حیات برزخی هست یا خواب برزخی یا نسبت به افراد مختلف متفاوت خواهد بود؟ بلکه اینها را دین می گوید.
اصطلاحاً آنجا که حرف دین در حیطه شناخت عقل نباشد، می گویند دین "معلّم" است یعنی چیزی را به ما یاد داده که اگر نمی گفت ما نسبت به آن شناختی پیدا نمی کردیم، و اگر سخن دین همان چیزی بود که عقل هم می گفت، می گویند دین "مذکّر" است یعنی چیزی را که خودمان می دانستیم یا باید می دانستیم را یادآوری می کند، چون بسیاری از دانسته های ما به دست فراموشی سپرده شده یا در معرض فراموش شدن قرار دارد و یا بهتر است تذکر داده شود.
و به عبارتی دقیق تر: مطالب قابل فهم، نسبت به شناخت عقل بر سه قسمند: موافق حکم عقل، مخالف حکم عقل، و خارج از حیطه حکم عقل. حال اگر آنچه دین آورده خود عقل می دانسته و بدان توجه هم داشته، دین «مؤکد» آن مطلب است و فایده تاکید بر کسی پوشیده نیست، و اگر عقل از آن غافل شده و یا به دست فراموشی سپرده، دین «مذکّر» آن مطلب است، و اگر نسبت به مطلبی شک داشته و دین آن را بیان نموده، اصطلاحاً «مُرشد» است و اگر عقل اصلاً در آن زمینه چیزی نمی دانسته چون خارج از حیطه شناختش بوده، دین «معلّم» است، و در همه این صورتها، دین «مبشّر» و «مُنذر» هم هست و فایده تشویق و تهدید در نظام تربیتی بر کسی پوشیده نیست.
آنچه اینجا گفتیم در پاسخ به سوال از فایده دین نیز مطرح می شود.
موافقت و مخالفت عقل:
از سخن ما کاملاً روشن شد: عقل در ارتباط با مطالبی که در مصادر دینی بیان شده سه موضع دارد:
(1) موافق، مثل اینکه حدیث بگوید: "به پدر و مادر خود نیکی کنید"، که عقل هم همین را می گوید.
(2) مخالف، مثل اینکه در روایتی بگوید: "امام فرزند خود را از حقیقت مطلع نمی کند تا با جهل بمیرد و به خاطر جهلش معذور باشد و در نتیجه به جهنم نرود اما به غیر فرزندش حقیقت را می گوید هر چند بداند که آن شخص با دانستن حقیقت آن را انکار می کند و جهنمی می شود".[2]
(3) ساکت، مثل عموم احکام غیر اجتماعیِ دین که عقل درباره آنها شناختی ندارد پس حکمی هم نمی دهد و حرفی هم برای گفتن ندارد. مثل اینکه چرا "سگ نجس است" یا چرا "نماز مغرب سه رکعت است" یا چرا "پوشاندن بدن در نماز برای زن واجب است" و ... .
در اینگونه موارد، عقل به هیچ وجه منبع نیست و تنها ابزار شناخت است ولی ما با تسامح، سکوت عقل در این موارد را رضای او تلقی می کنیم و چنین مطالبی را هم موافق عقل می نامیم چون مخالف عقل نیست.
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
👇👇👇👇👇 (۲)
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
پیوست جایگاه عقل:
قرآن در بیش از 100 آیه از تفکر و تعقل و اندیشه سخن گفته و بر آن تاکید نموده است، پس دین ما دین تفکر و اندیشه است اما در چه محدوده ای؟
ممکن است از این جمله تعجب کنید که مگر فکر کردن هم محدوده دارد، لکن باید دانست که تفکر، هم انواع دارد و هم محدوده. لذا کسانی که قائل به تفکرِ آزاد و آزاد اندیشی به معنای بی مرز بودن فکر هستند، بر خلاف دین اسلام مشی می کنند نه مطابق آن، همانند اشخاصی که بدون توجه به انواع تفکر، همه اقشار را به فکر کردن درباره هر موضوعی دعوت می نمایند.
مراد از محدوده فکر، هم از جهت اشخاص است و هم از جهت موضوع، یعنی هم در رابطه با بعضی موضوعات نباید فکر کرد و اصلاً فکر کردن نتیجه ای نمی دهد یا فایده ای ندارد، و هم بعضی افراد نباید درباره برخی موضوعات فکر کنند.
توضیح آنکه: گاهی موضوع تفکر، مطلبی عمومی و همه فهم است که هر کس بهره ای از عقل داشته باشد می تواند با فکر کردن پیرامون جوانب آن به نتیجه درست برسد، و گاهی مطلبی تخصصی است که اولاً نیازمند آگاهی های مقدماتی می باشد و ثانیاً چون افراد از نظر قدرت فهم و تحلیل مسائل در یک سطح نیستند تنها کسانی صحیح است در آن مسائل اندیشه کنند که تخصص و توانایی لازم را داشته باشند.
البته این نکته در مورد مسائل مادی، ضرری برای فرد ایجاد نمی کند اما جایی که پای مساله اعتقادی در میان است ورود اینگونه افراد موجب گمراهی و ضرر اخروی ایشان خواهد شد.
به عنوان مثال، در رابطه با موضوع قضا و قدر و مشیّت، دو دسته روایت وجود دارد: در بعضی روایات ائمه علیهم السلام به فرد سوال کننده می گویند: مساله تقدیر دریای عمیقی است وارد آن نشو و مسیری تاریک است قدم در آن مگذار[3]، یا صریحاً می گفتند: در این باره جواب شما را نمی دهیم[4]، ولی در جایی دیگر، این مساله را توضیح داده و راه فکر کردن در آن را باز دانسته اند[5]. چرا؟ چون بعضی افراد کشش درک این مطلب را ندارند و بعضی دارند؛ او که ندارد نباید وارد شود و الا تفکرش بیشتر بر تحیرش می افزاید و او که فهم و تخصص دارد می تواند وارد شود و به نتیجه درستی هم برسد.
مثال دیگر، احکام شرعی است. کسی که به قرآن مراجعه کند و آیات فکر و اندیشه را به دقت واکاوی نماید خواهد دید قرآن تماماً در رابطه با مساله اثبات خدا و ابطال عقاید انحرافی و تقلید کورکورانه در عقاید تشویق به تفکر و اندیشه می کند، اما هیچگاه نمی گوید در رابطه با حقانیت نماز و درست بودن حکم روزه و حج فکر کنید و اگر به نتیجه رسیدید آنها را انجام دهید. چون کسی که با تفکر، به وجود خدا و حقانیت قرآن عقیده پیدا کرد می داند که این احکام توسط خداوند تعیین شده، پس حتماً درست است، در نتیجه، فکر کردن در این باره نه تنها معنا ندارد که ممکن است فرد را دچار انحراف کند. بله می توان درباره حکمت این احکام با در نظر داشتن صحت اصل آنها تفکر کرد.
مثال سوم، فکر کردن در ذات خداست. در قرآن درباره وجود خدا و صفات و افعال ایشان آیات فراوانی هست که مردم را به فکر کردن درباره آنها دعوت می نماید، اما هیچگاه در رابطه با فکر در ذات خدا و چه بودن او دعوت نمی کند.
با این چند مثال متوجه شدیم که قرآن مشوق فکر کردن هست اما نه فکر کردنِ هر کسی در هر مساله ای، و عقل هم همین مطلب را تایید می کند.
[1] . در این باره به کتاب "حرکت" مراجعه کنید.
[2] . احمد بصری در کتاب عقائد الإسلام به این حدیث برای دوره فترت استناد نموده و ما بطلان آن را در کتاب "اقیانوس جهل" توضیح داده ایم.
[3]. التوحيد (للصدوق) 365 ح3
[4]. «يَا جَمِيلُ لَا أُجِيبُكَ فِي الْمَشِيَّةِ». بصائر الدرجات ص240 ح17
[5]. الكافي ج1 ص158 ح4
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
(۳)
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
#سخنی_با_اتباع_احمد_بصری (۳۵)
برای خودم نه!!!
احمد بصری که با نهایت جسارت، امیر المومنین علیه السلام را مصداق انسان خاسر، حضرت سید الشهداء علیه السلام را دارای شرک نفسانی، و بدن ایشان را خورده شده توسط سگان بیابان می داند، اگر همین ها را به خودش نسبت دهند خودش و اتباعش آتش می گیرند!!!
یعنی در جریان او، هر چه بی احترامی هست برای اهل بیت علیهم السلام است و هر چه قداست است برای احمد!!!
می دانید چرا؟ چون احمد از اهل بیت علیهم السلام نیست.
اگر هست، طبق مرام خودشان احمد را اینگونه خطاب کنند:
احمدِ خاسر، احمدِ مشرک، الهی مثل جدت سگ تو را بخورد که از فضیلتی باز نمانی!!!
🔻حال بنگرید مدعی کذاب کیست؟!
🖋سیّـدمہـدےمجـتہـدسیســتانے
🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀°🌀
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮
#پرسش_وپاسخ
╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯
🔴موضوع: چرا اسم نیامده؟
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
سلام علیکم
چرا در قرآن اسمی از اهل بیت علیهم السلام نیامده؟
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـدسیســـتانے:
سلام علیڪم
چون طبق مبنای مشهور، اگر اسم آورده میشد انگیزه تحریف قرآن توسط غاصبان ولایت به وجود می آمد.
قرآن از هیچ کس نام نبرده، نه دوست و نه دشمن.
بر خلاف روایات که دقیقاً همه چیز را بیان کرده و دوست و دشمن را شناسانده اند.
پس سناریوی رمزگونه بودن مهدیین واقعاً سبک و غیر قابل قبول است.
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
قرآن که قابل تحریف نیست که انگیزه تحریفش به وجود بیاد یا نه!
اهل بیت ذکر میشدن یا نمیشدن فرقی نمیکرد، چون قرآن یکی از اعجازش غیرقابل تحریف بودنشه.
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
قرآن قابل تحریف به زیاده نیست چون آیاتش معجزه است و کسی نمی تواند مثل آن بسازد.
اما قابل تحریف به نقیصه هم نیست؟
کم نشدن از قرآن به واسطه تمهیدات متعددی بوده که نگذارد قرآن تحریف شود. و یکی از موارد آن اسم نبردن از هیچ شخص است.
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
قرآن قابل تحریف نیست
تحریف به نقیصه هم یه جور تحریفه
و جایی استثنایی برای تحریف قائل نشدن
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
بزرگوار اینکه قرآن قابل تحریف نیست که در قرآن يا روایات به این بیان نیامده.
بلکه عدم امکان تحریف به زیاده از آیات تحدی فهمیده می شود که وقتی نمی توانند آیه ای مثل قرآن بیاورند پس تحریف به زیاده ممکن نیست.
اما تحریف به نقیصه، نظریه مشهور شیعه و سنی است و الا قائل به نقیصه وجود داشته و دارند و کسی به عدم امکان تحریف به نقیصه استناد نجسته جز افراد کمی.
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
اون آیه که خدا میفرماید خودم نگهبان قرآنم پس معنیش این نیست که دست همه تحریفات ازش کوتاهه؟
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
این یک تفسیر از آیه است و البته طبق همان تفسیر، منافاتی ندارد که با همینگونه تمهیدات، جلوی تحریف به نقیصه را بگیرند.
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
اگر قائل به نقیصه وجود داره
از کجا مطمئنین که حذف نشده؟
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
چون ما هم دلیل های دوازده گانه خودمان را داریم
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
یعنی نتیجه ای که میشه از فرمایشات شما بگیرم اینه که امکان نقیصه وجود داره
اما انجام نشده؟
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
امکان عقلی، نه امکان وقوعی
البته آنچه دارم می گویم طبق نظر مشهور شیعه است و الا شخص بنده، امکان عقلی آن را نیز قبول ندارم و معتقدم چیزی که معجزه است به هیچ نحو قابل تصرف بشر نیست پس همانگونه که سحره نمی توانند مانند مار حضرت موسی علیه السلام بیاورند آن را هم نمی توانند بکشند يا کور کنند.
ولی برخی این دلیل را به قتل شتر حضرت صالح علیه السلام نقض می کنند که معجزه بود و کشته هم شد.
و من پاسخ می دهم که شتر حضرت صالح علیه السلام، صرف آمدنش از داخل صخره معجزه بود نه کل وجودش، لذا قابلیت کشته شدن داشت.
اما مار حضرت موسی علیه السلام که از عصا تبدیل شده بود، کل وجودش معجزه بود لذا قابل سلطه بشر نبود و قرآن نیز کلش معجزه است.
⊹━━❁ #سوال_ڪاربر ❁━━⊹
دلایل دوازده گانه ای که اثبات میکند این امکان اتفاق نیفتاده کدامند؟
⊹━━❁ #پاسخ_استاد ❁━━⊹
در کتب اعتقادی بیان شده و کتاب های متعددی هم در خصوص عدم تحریف نگاشته شده است از جمله کتاب استاد میلانی.
از جمله دلائل، حدیث ثقلین است که در آن تصریح شده: تا وقتی به هر دو چنگ بزنید هرگز گمراه نمی شوید و چیزی که چنین خاصیتی داشته باشد امکان وقوعی تحریف به نقیصه در آن منتفی است.
⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹