.
آنها هر یک از جزئیات زندگی دیگری خبر دارند. دوستان، همسایگان و آموزگاران یکدیگر را میشناسند. نشانی خانهی هم را میدانند و هر آنچه به مادرجانشان مربوط باشد برای لوییزه اهمیت بسیار دارد. و لوته نیز تشنهی دانستن هر چیزی است که خواهرش دربارهی پدرشان بگوید.
روزها میگذرد و آن دو جز همین رازگوییها و مبادلهی اطلاعات کاری ندارند. حتی شبها در رختخواب ساعتها در گوش هم پچپچ میکنند. هر یک میکوشد که سرزمین دیگری را برای خود کشف کند. ناگهان هر یک دریافتهاند که آنچه تاکنون زیر آسمان کودکیشان بوده جز نیمی از دنیاشان نبوده است.
و اگر ساعتی برسد که دیگر با شوق بسیار مشغول پیوستن این دو دنیا به هم نباشند تا آن را به صورت دنیایی یگانه در نظر آورند، موضوع دیگری در دلشان میجوشد و راز دیگری جلوشان سر برمیدارد و آن این است که چرا پدر و مادرشان دیگر با هم زندگی نمیکنند؟
📚 لوته و همتایش/ #اریش_کستر
ترجمه: #سروش_حبیبی
#نشر_ماهی
#کودک_و_نوجوان
@skybook