یکی از افسران عراقی مسؤول در اردوگاه اسرای ایرانی به نام ضابط خلیل که از ایمان اسرا به وجد آمده بود خطاب به آنان چنین میگوید:
اگر رئیس جمهورمان جناب #صدام شما را در اختیار من بگذارد با این وفاداری که شما نسبت به انقلاب و [امام] خمینی و میهنتان دارید و همچنین آمادگی جاندادن برای اسلام، توان این را دارم که ۲۴ ساعته کلک اسرائیل را بکنم...
#آزادگان
برداشتی آزاد از کتابسیرهی #ابوترابی ج۲ ص۱۸۳
نرفته کربلایی شویم👇
https://eitaa.com/s_n_n_0/2021
در دوران اسارت #آزادگان در زندانهای حزب بعث عراق کمبود امکانات بیداد میکرد. یک کتاب دعا نداشتند ولی تا دلتان بخواهد ابتکار عمل داشتند، مثلا برای تهیه متن دعای کمیل هر کس هر چقدر از دعا را که به خاطر میآورد مینوشت و همین باعث هم افزایی میشد و دیگران بقیه دعا یادشان میآمد و روی کاغذ میآوردند. بعدا کاغذها را به حاج آقای #ابوترابی میدادند و ایشان ترتیب مطالب را تنظیم میکردند و در نهایت یک نسخه کامل از #دعا داشتند.
برداشتی آزاد از کتابسیرهی ابوترابی ج۲ ص ۲۰۴
علوی زندگی کنیم👇
https://eitaa.com/s_n_n_0/2021
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نخستین مکالمه تلفنی آزاده ای پس از هجده سال اسارت با همسرش
🔹️ #شهید لشگری سیدالاسرای ایران ، ۱۸ سال در بند رژیم بعثی بود و این نخستین مکالمه تلفنی این شهید با همسرش پس از آزادی است.
🔹 شهید حسین لشگری خلبان نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران بود که در یک ماموریت برای انهدام توپخانه دشمن که مناطق شهری خوزستان را تحت آتش قرار داده بود هواپیمایش مورد اصابت موشک قرار گرفت و پس از خروج اضطراری از هواپیما در شهریور سال ۱۳۵۹ به اسارت بعثی ها در آمد.
🔹 این رزمنده دلاور سالها در زندان های بعثی تحت شکنجه قرار داشت و سرانجام در سال ۱۳۷۵ توانست با خانواده خود مکاتبه نمایید و سرانجام در فروردین ۱۳۷۷ آزاد شده و به خاک وطن بازگشت.
🔹 اما بر اثر صدمات ناشی از شکنجه های دوران اسارت در نوزدهم مرداد سال ۱۳۸۸ به #شهادت رسید. (معرفی کتاب در پست بعدی)
🔹️ این فیلم نخستین مکالمه تلفنی منیژه لشکری با همسرش خلبان حسین لشگری پس از ۱۸ سال اسارت است.
🔹️ لازم به ذکر است این بانوی استقامت در تاریخ ۱۳۹۸ به همسر شهیدش پیوست.
#آزادگان
سرباز نبرد نرم👇
https://eitaa.com/S_n_n_0
269.4K
حالا فرزند ما را اذیت میکنی!؟
#آزادگان
#دفاع_مقدس
📚 سیرهی #ابوترابی ج۲ ص ۱۲۵
سرباز نبرد نرم👇
https://eitaa.com/S_n_n_0
قرار شد حاج آقا ابوترابی را ببرند به اردوگاه دیگری، بچهها ناراحت بودند، عراقیها اجازه دادند حاج آقا یک ساعت با خیال راحت برای اسرا صحبت کرد بعد از اتمام سخنرانی، آزادگان به سر و روی حاج آقا ریختند و او را غرق بوسه کردند... حاج آقا هنگام خداحافظی به سمت احسان سرباز عراقی رفت و او را در بغل گرفت و به تو گفت: «یا اخی احسان انا ما انسی خدماتکم الصادقة» احسان در حالیکه سر روی شانه آقاسید علی اکبر گذاشته بود میگریست...
#آزادگان
#دفاع_مقدس
📚 سیرهی #ابوترابی ج۲ ص ۲۴۰
سرباز نبرد نرم👇
https://eitaa.com/snn313
هجده سال اسیر صدام بود ۱۵ سالش انفرادی بود، در خاطراتش چنین آمده، تنها همدمش در سالهای انفرادی یک مارمولک بود، که با او حرف میزد، از دردهایش میگفت از غم تنهاییها. کنجکاو شدم زدم عمر مارمولک؟ نتیجه ۱۲ تا ۲۰ سال. چرا این قدر طول کشید اسارتت سید!؟ از او خواسته بودند تاریخ اسارتش را جوری اعلام کند که ایران آغازگر جنگ شناخته شود ولی او هرگز زیر بار نرفت... کتاب روزهای بیآینه روایت امتداد غربت اوست به روایت همسر. خواندن این کتابها باعث میشود قدر انقلابمان را بیشتر بدانیم. چه ایثارها که برای نگاهداشت این انقلاب نکردهاند.
#معرفی_کتاب
#روزهای_بیآینه
#آزادگان
سرباز نبرد نرم👇
@snn313
اگر مایل به عضویت هستید روی join یا پیوستن ضربه بزنید.
رفقا اینطوری باید باشیم تا پاکار آقا باشیم.
یکی از اسرای ایرانی دربند عراق کلا در قید مذهب نبود و به گفتهی خودش اهل هر خلافی بود و میگفت تو خانوادهی ما جمعا چهار رکعت نماز تا حالا خوانده نشده است. ولی همنشینی با حاج آقا ابوترابی متحولش میکند. به حاج آقا میگوید وقتی رفتار و اخلاق شما را دیدم جذبتان شدم، با خودم کفتم اگر ایشان که یک آخونده این اخلاقش هست، پس پیامبر و سایر معصومین دیگه چه نازنینهایی هستند. این شد که الان از تمام خلافهام توبه کردم و نمازهایم را هم میخوانم. (از این دست خاطرهها حاج آقا #ابوترابی زیاد دارند)
منبع خاطره: سیره ابوترابی۲ ص۳۳۶
#آزادگان
سرباز نبرد نرم ↙️
@snn313
اگر مایل به عضویت هستید روی join یا پیوستن ضربه بزنید.
از کومله توقعی نیست.
در اردوگاه اسرای ایرانی، بین چند اسیر، جر و بحث شد، یک اسیر که عضو کومله بود، یکی دیگر از اسرای ایرانی را به قتل رساند، بچهها خیلی ناراحت شدند و خواستند او را بکشند، اما یک آخوند مانع شد، و گفت اینجا جایش نیست، به ایران که رسیدیم او را به دست قانون میسپاریم. این آخوند کسی نبود جز مرحوم # ابوترابی. ماهیت کومله این است حتی در اسارت دشمن مشترک هم، به هموطن خود رحم نمیکند. او فقط میکشد، کاری هم ندارد نژاد سوژهاش فارس است، ترک است یا کرد، به او یاد دادهاند که بکشد و پولش را بگیرد.
اصل خاطره: سیره ابوترابی۲ ص۳۳۸
#ایران
#کومله
#آزادگان
سرباز نبرد نرم ↙️
@snn313
اگر مایل به عضویت هستید روی join یا پیوستن ضربه بزنید.
اسم اردوگاه موصل ۱۳ را گذاشته بودند کردستان. دلیلش هم این بود که ۲۰۰ نفر از ۲۲۰ نفر کرد بودند و بقیه اسرا فارسیزبان. با این تفاوت که اسرای کرد در جنگ اسیر نشده بودند بلکه توسط گروهکها و خود عراقیها از منزل و مزرعه به اسارت گرفته شده بودند تا آمار اسرای ایرانی را بالا ببرند. حاج آقای ابوترابی به ما بیست نفر گفته بودند که باید در خدمت برادران کرد باشیم. خود حاج آقا هم سنگ تمام گذاشتند حتی سپرده بودند که به جوانترهایشان خواندن و نوشتن یاد بدهیم. هر گاه به خاطر تفاوت فرهنگ اختلافی پیدا میشد حاج آقا متواضعانه از آنها میخواست تا قضیه تمام شود، حتی یک بار حاج آقا نمازش را به خاطر اینکه محمود (اسیر کرد) احساس نکند حاج آقا تحویلش نگرفتند نمازشان را شکسنند و با او دست دادند و احوالپرسی کردند. بعدها که محمود قضیه را از اسرا شنید تا پایان اسارت مرید حاجآقا شد.
منبع خاطره: سیره ابوترابی۲ ص۳۴۵
#ایران
#آزادگان
#کردستان
سرباز نبرد نرم ↙️
@snn313
اگر مایل به عضویت هستید روی join یا پیوستن ضربه بزنید.
از حاج آقا بدش میومد کاری هم به دین و مذهب نداشت. احترامگذاشتن باقیِ اسرا به حاج آقا هم هیچ اثری روی او نداشت، حاج آقا همیشه به اون سلام میکرد و او با بیمحلی جواب حاجی رو نمیداد، تا این که بعد از ششماه یک روز که حاج آقا بهش سلام کرد با عصبانیت رو کرد به حاج آقا و گفت: آقای ابوترابی تو میخوای با این کارت من رو از رو ببری؟ حاج آقا که دست طرف رو به گرمی تو دستش گرفته بود، گفت نه بخدا، من نگاه به جایگاه انسان بودن شما میکردم و با خودم میگفتم شاید من بتونم با همین سلام کردنم هموطنمو تو این غربت شاد کنم... اون اسیر که خودش رو در اسارت اخلاق حاج آقا دید سرش رو پایین انداخت و زد زیر گریه و از آن روز اهل نماز شد.
#آزادگان
#رسم_آخوندی
#سرباز_نبرد_نرم
منبع خاطره: سیره ابوترابی۲ ص۳۶۲
@snn313
اگر مایل به عضویت هستید روی join یا پیوستن ضربه بزنید.
آخوندی که از نمایش فیلم محمدرسولالله جلوگیری کرد.
یکی از راهکارهای تضعیف اسرای ایرانی که در زندانهای عراق زمان صدام گرفتار بودند، آوردن تلویزیون در آسایشگاهها و نمایش فیلم مبتذل بود، و گاهی هم فیلمهای ساخت منافقین که در آن به امام خمینی و مسؤولین جمهوری اسلامی توهین شده بود. داستانش مفصل است، بچههای قهرمان ما هر آزار و شکنجهای را تحمل کردند و زیر بار این قضیه نرفتند و دشمن را عاصی کردند.
بعثیها به نظر خودشان نقشهای کشیدند، آمدند و گفتند میخواهیم برایتان فیلم محمدرسولالله پخش کنیم و هدفشان هم این بود که راه را برای نصب ادوات نمایش فیلم در آسایشگاهها باز کنند و پلهپله نمایش فیلمهای پلیدشان را به نیات پلیدترشان پیوند دهند.
غافل از اینکه شیران دربند ایرانی دستشان را خواندهاند. حاج آقا ابوترابی به بچهها گفتند دیدن این فیلم ــ محمدرسولالله ــ حرام نیست، اما چون مقدمهی فعل حرام است، پس آن را نبینید، بچهها هم قبول کردند و بعثیها حسابی آچمز شدند.
#آزادگان
#رسم_آخوندی
#سرباز_نبرد_نرم
منبع خاطره: سیره ابوترابی۲ ص۴۱۵
@snn313