بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت
يوسف ترين شهيد خدا پيرُهن نداشت
از بس كه نيزه خون تنش را مكيده بود
حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت
در هجمۀ تواتر شمشير و تير و تيغ
راهی به جز شقايق پرپر شدن نداشت
از بس كه پيكرش شده پامال اسبها
يک جای بی جراحت و سالم ، بدن نداشت
زلفی كه شانه شد به سر نيزه صبحگاه
كنج تنور چاره به جز سوختن نداشت
در بوريای كهنه تن لاله پوش او
پيچيده شد اگر چه شقايق كفن نداشت
شاعر: یوسف رحیمی
#مرثیه_امام_حسین علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت
تنها به روی سینه صحرا نبینمت
امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو
شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت
می ترسم از نگاه به گودال آن طرف
دارم دعا به زیر لب آنجا نبینمت
غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد
من نذر کرده ام که به نیها نبینمت
امشب برای من تو دعا کن که شام بعد
بی سر به روی دامن زهرا نبینمت
شاعر: حسن لطفی
#مرثیه_امام_حسین علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
محمل صبرم ز اشک دیده در گِل مانده است
از که جویم نسخۀ درمان که دل درمانده است
خانه بر دوشم هر آن کس که مرا در کوفه دید
یا که در بسته به رویم یا که از خود رانده است
آنقدر شور پذیرایی از تو داشتند
هر کسی شمشیر خود را در نمک خوابانده است
سوختم از نیشخند مردم اما بیشتر
خنده های حرمله قلب مرا سوزانده است
از سه شعبه دایه می سازند و از نی گاهوار
وای از آن طفلی که مادر در بغل خوابانده است
تیر و نیزه هر کدامش قبله گاهی یافته
کوفه سوی اکبرت هر نیزه را چرخانده است
قول سوغاتی به دخترها پدرها می دهند
گوشواره خواستن هاشان مرا ترسانده است
بس که مشتاق تماشای اسیری منند
کوچه کوچه پیکرم را دشمنت گردانده است
تا که راه زینبت در کوفه گل باران شود
خون سرخم کوچه های کوفه را پوشانده است
سهم من چندین اگر سنگ است از این بام ها
باقی اش آقا برای کودکانت مانده است
موسی علیمرادی
#مرثیه_حضرت_مسلم علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این قافله هرچه شتابش بیشتر شد
دلشوره های آفتابش بیشتر شد
جای تمام نخلها لشگر درآمد
باهر قدم یعنی سرابش بیشتر شد
یک محمل و هجده نگهبان دلاور
ماهی که هر منزل حجابش بیشتر شد
پایین که می آید ز محمل قاسمش هست
عباس هم آمد رکابش بیشتر شد
از اسم اینجا میشود حس عطش کرد
سقا رسید و مشک آبش بیشتر شد
چشم حسین افتاد بر سرنیزه هاشان..
دید اکبرش را اضطرابش بیشتر شد
خیره به طغیان فرات است آه اما
دلواپسی های ربابش بیشتر شد
شش ماهه هم فهمید اینجا قتلگاه است
بی تابی هنگام خوابش بیشتر شد
راوی نوشته روز عاشورا که آمد
تیر سه شعبه پیچ و تابش بیشتر شد
بستند با هر زحمتی بر نی سرش را
بالای نی کار طنابش بیشتر شد
شرم رباب از چشمهای شیرخوارش
از رفتن بزم شرابش بیشتر شد
ده روز دیگر همسفر باشمر هستند
مجروح سیلی سنان یا شمر هستند
سیدپوریا هاشمی
#ورود_به_کربلا
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده!
چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده
خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا
بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده
بگو چه کار کنم! تا به عمه ام برسم؟
توانِ پایِ پُر از زخم، کربلا مانده
خودت که داخلِ گودال گیر افتادی!
عمو کجاست بیاید؟ ببین کجا مانده؟
به یاد دردِ لگدهای شمر افتادم
دوباره چادر من دستِ خارها مانده
بگو به مرگ، به فریاد دخترت برسد
سه ساله فاطمه ای دست بر دعا مانده
کجاست خنجر کهنه به دادِ من برسد؟
به جان سپردن من چند ربنا مانده؟
به این کفن که سرم هست، اعتباری نیست!
پدر چه قدر برای تو بوریا مانده؟
وحید قاسمی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر
دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر
ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا
دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر
عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند
قافله در همۀ راه سپر داشت پدر
چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد
این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر
آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم
تاکه دست از سر لب های تو برداشت پدر
غنچه ای بودم و از ساقه شکستند مرا
ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر
بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است
دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر
علی ذوالقدر
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با وجودی که پدرجان گله خیلی دارم
نوه ی فاطمه ام حوصله خیلی دارم
وسط آن همه اسباب جسارت بر ما
نفرت از سلسله و هلهله خیلی دارم
قد کشیدم بزنم بوسه به رویت بر نی
دیدم از گونه ی تو فاصله خیلی دارم
عقب افتادنم از قافله زجرآور شد
گفتم ای زجر نزن آبله خیلی دارم
باعث زحمت جمع اسرا من بودم
خجلت از عمه در این قافله خیلی دارم
با وجودی که سر از پیکر تو شمر برید
من شکایت ولی از حرمله خیلی دارم
محسن صرامی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود
زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود
درد رقیه تو پدر جان یتیمی است
درد سه ساله تو مداوا نمی شود
شأن نزول رأس تو ویرانه من است
دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود
بی شانه نیز می شود امروز سر کنم
زلفی که سوخته گره اش وانمی شود
بیهوده زیر منت مرهم نمی روم
این پا برای دختر تو پا نمی شود
صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند
خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود
چوب از یزید خورده ای و قهر با منی
از چه لبت به صحبت من وا نمی شود
کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر
این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود
شاعر: محمد سهرابی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بیا تا بگردیم دور سر تو
الهی فدای دو چشم تر تو
چگونه در این خیمه سالم بمانیم؟
که دیدیم در خون تپید اکبر تو
تو و دخترت داغدار جوانید
و ما شرمسار تو و دختر تو
تو را جان این کودک شیرخواره
سرِ ما فدای سرِ اصغر تو
بفرما قبول این دو قربانی ات را
دو تا هدیه ایم از سوی خواهر تو
اجازه بده جان مادر بزرگ
که ماهم بمیریم زیر پر تو
نبینیم هرگز که ماتم بگیری
امیری حسین ونعم الامیری
برادر چرا غم گرفته صدایت؟
دوتا دسته گل هدیه دارم برایت
دوتا شاخ شمشاد رعنا و زیبا
دو حیدر نصب دو مرید ولایت
خودم که نشد جان دهم در رکابت
برادر! جگرگوشه هایم فدایت
همه هستی ام، پاره های تنم را
خودم با دو دستم بریزم به پایت
سر بچه هایم فدای سر تو
سر من فدای سر بچه هایت
من و بچه هایم فدای رقیه
بمیریم الهی برای رقیه
چگونه تو را غرق در غم ببینند؟
چگونه بمانند و ماتم ببینند؟
پسرهای باغیرت من چگونه
بمانند و قد مرا خم ببینند؟
چگونه سرت را روی نیزه ها و
تنت را به گودال درهم ببینند؟
چگونه به دستان طفلان طناب و
به رخسار، سیلی محکم ببینند؟
چگونه مرا در لباس اسارت
گرفتار و بی یار و محرم ببینند؟
چگونه بمانند در مجلس شام
و بزم شرابی فراهم ببینند؟
چگونه رباب و من و حرمله را
به هرکوی و بازار باهم ببینند؟
اجازه بده که برایت بمیرند
نباشند بعدازتو ماتم بگیرند
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_دوطفلان_زینب علیهمالسلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
پروانه را تحمل ماندن به خاک نیست
مست تو را ز نیزه و شمشیر باک نیست
خیری ندیده هرکه برایت هلاک نیست
در عشق سن و سال که اصلا ملاک نیست
بوسیدی ام شکر شدن اثبات شد به من
از کنیه ات پسرشدن اثبات شد به من
ای یازده بهار پناه یتیمی ام
ماه تمام شام سیاه یتیمیم
رحمی نما به ناله و آه یتیمیم
آخر بگو که چیست گناه یتیمیم؟
که قسمتم نشستن درخیمه ها شده
افسوس خوردن و غم بی انتها شده
حالا که ابریم من و در فکر بارشم
میل قتال دارم و لبریز خواهشم
دستی بکش به روی سرم کن نوازشم
آخر به عمه بهر چه کردی سفارشم؟!
**
خورشید تیره بود و هوا پرغبار بود
پشت سرتو عمه پریشان و زار بود
دور و بر تو نیزه و سرنیزه دار بود
زخم تنت یکی و دو تا نه، هزار بود
دیدم ز دور مرکبت افتاد بر زمین
مثل تن تو زینبت افتاد بر زمین
دیگر زمان آمدنم بود آمدم
از غصۀ تو سوختنم بود آمدم
هنگام مردتر شدنم بود آمدم
جای زره لباس تنم بود آمدم
با دست خالی آمدم اکبر شوم تو را
پای برهنه قاسم دیگرشوم تو را
دستم سپر برای تو ای بی سپرترین
گردد فدای تو پسرت ای پدرترین
ای از عطش بریده نفس خون جگرترین
کن دیده باز روی من ای محتضرترین
بوی حسن گرفت فضا روی سینه ات
وقتی که دوخت تیر مرا روی سینه ات
سید پوریا هاشمی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
من یتیمم ولی پدر دارم
دست لطف عمو به سر دارم
رفته میدان عمو و از دوریش
دل خون و دو چشم تر دارم
دست من را رها کن ای عمه
به خدا نیت سفر دارم
نگرانم نباش من مَردَم
من کجا ترس از خطر دارم?
در رگم خون فاتح جمل است
نوه ی شیرم و جگر دارم
میروم تا فدای او بشوم
من برای عمو سپر دارم
سمت میدان دوید اما , آه...
لشکر بی حیا و عبدالله
دید در انتهای یک گودال
گوییا رفته است عمو از حال
آمد و بر سر عمو افتاد
رجز عاشقانه ای سر داد
این عموی من است , بی کس نیست
می زنیدش , مگر گناهش چیست?
برد پیش امام دستش را
تیغ یک بی مرام دستش را...
باز دستی شکست , یاالله
روضه را برد جای دیگر , آه ...
مادری در مصاف یک نامرد
دست مادر , غلاف یک نامرد
مجتبی خرسندی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دور گودال ازدحام شده
نگرانم ازین شلوغی ها
صبر کن آمدم عمو جانم
من بمیرم که مانده ای تنها
پدر من همان کسی است که شد
در مدینه عصای مادر تو
زاده ی مجتبایم و امروز
من سپر می میشوم به پیکر تو
تا رسیدم شکسته بود سرت
کاش بهتر دویده بودم عمو
جلوی سنگ را گرفته بودم اگر _
بهتر از این پریده بودم عمو
صبر کن با کنار پیرهنم
خاک و خون از رخ تو پاک کنم
جان عبداللهت اجازه بده
نیزه ها را یکی یکی بکنم
چه بلایی سر تو آوردند؟
دست و پا و گلو، سر و دهنت...
هرچه کندم هنوز هست! مگر
چقَدَر نیزه بوده در بدنت؟
نیزه و تیرها تمام که شد
تازه وقت کلوخ و سنگ شده
تو نفس می زنی هنوز اما
سر پیراهن تو جنگ شده
آی نامرد بی حیا بس کن
جان من رابگیر عمو را نه
تیغ از حنجر عمو بردار
دست من را ببر گلو را نه
روی زانو نشست حرمله، باز
دلم از خنده های تلخش سوخت
تن من از تنت جدا شده بود
تیر او آمد و مرا به تو دوخت
داوود رحیمی
#مرثیه_عبدالله_بن_الحسن علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872