eitaa logo
صبح حسینی
476 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
این قافله هرچه شتابش بیشتر شد دلشوره های آفتابش بیشتر شد جای تمام نخلها لشگر درآمد باهر قدم یعنی سرابش بیشتر شد یک محمل و هجده نگهبان دلاور ماهی که هر منزل حجابش بیشتر شد پایین که می آید ز محمل قاسمش هست عباس هم آمد رکابش بیشتر شد از اسم اینجا میشود حس عطش کرد سقا رسید و مشک آبش بیشتر شد چشم حسین افتاد بر سرنیزه هاشان.. دید اکبرش را اضطرابش بیشتر شد خیره به طغیان فرات است آه اما دلواپسی های ربابش بیشتر شد شش ماهه هم فهمید اینجا قتلگاه است بی تابی هنگام خوابش بیشتر شد راوی نوشته روز عاشورا که آمد تیر سه شعبه پیچ و تابش بیشتر شد بستند با هر زحمتی بر نی سرش را بالای نی کار طنابش بیشتر شد شرم رباب از چشمهای شیرخوارش از رفتن بزم شرابش بیشتر شد ده روز دیگر همسفر باشمر هستند مجروح سیلی سنان یا شمر هستند سیدپوریا هاشمی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دوباره قافله رفت و رقیه جا مانده! چه تند می رود! این ساربانِ وا مانده خدا به خیر کند! باز گم شدم بابا بیا ببین که فقط چند ردِ پا مانده بگو چه کار کنم! تا به عمه ام برسم؟ توانِ پایِ پُر از زخم، کربلا مانده خودت که داخلِ گودال گیر افتادی! عمو کجاست بیاید؟ ببین کجا مانده؟ به یاد دردِ لگدهای شمر افتادم دوباره چادر من دستِ خارها مانده بگو به مرگ، به فریاد دخترت برسد سه ساله فاطمه ای دست بر دعا مانده کجاست خنجر کهنه به دادِ من برسد؟ به جان سپردن من چند ربنا مانده؟ به این کفن که سرم هست، اعتباری نیست! پدر چه قدر برای تو بوریا مانده؟ وحید قاسمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بردن نام تو هر چند خطر داشت پدر دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر ذره ای ترس به دل راه ندادم زیرا دخترت مثل علمدار جگر داشت پدر عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند قافله در همۀ راه سپر داشت پدر چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر آنقدر زیر لبم ذکر خدا را گفتم تاکه دست از سر لب های تو برداشت پدر غنچه ای بودم و از ساقه شکستند مرا ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر   علی ذوالقدر سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
با وجودی که پدرجان گله خیلی دارم نوه ی فاطمه ام حوصله خیلی دارم وسط آن همه اسباب جسارت بر ما نفرت از سلسله و هلهله خیلی دارم قد کشیدم بزنم بوسه به رویت بر نی دیدم از گونه ی تو فاصله خیلی دارم عقب افتادنم از قافله زجرآور شد گفتم ای زجر نزن آبله خیلی دارم باعث زحمت جمع اسرا من بودم خجلت از عمه در این قافله خیلی دارم با وجودی که سر از پیکر تو شمر برید من شکایت ولی از حرمله خیلی دارم   محسن صرامی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود   درد رقیه تو پدر جان یتیمی است درد سه ساله تو مداوا نمی شود   شأن نزول رأس تو ویرانه من است دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود   بی شانه نیز می شود امروز سر کنم زلفی که سوخته گره اش وانمی شود   بیهوده زیر منت مرهم نمی روم این پا برای دختر تو پا نمی شود   صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود   چوب از یزید خورده ای و قهر با منی از چه لبت به صحبت من وا نمی شود   کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود   شاعر: محمد سهرابی   سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بیا تا بگردیم دور سر تو الهی فدای دو چشم تر تو چگونه در این خیمه سالم بمانیم؟ که دیدیم در خون تپید اکبر تو تو و دخترت داغدار جوانید و ما شرمسار تو و دختر تو تو را جان این کودک شیرخواره سرِ ما فدای سرِ اصغر تو بفرما قبول این دو قربانی ات را دو تا هدیه ایم از سوی خواهر تو اجازه بده جان مادر بزرگ که ماهم بمیریم زیر پر تو نبینیم هرگز که ماتم بگیری امیری حسین ونعم الامیری برادر چرا غم گرفته صدایت؟ دوتا دسته گل هدیه دارم برایت دوتا شاخ شمشاد رعنا و زیبا دو حیدر نصب دو مرید ولایت خودم که نشد جان دهم در رکابت برادر! جگرگوشه هایم فدایت همه هستی ام، پاره های تنم را خودم با دو دستم بریزم به پایت سر بچه هایم فدای سر تو سر من فدای سر بچه هایت من و بچه هایم فدای رقیه بمیریم الهی برای رقیه چگونه تو را غرق در غم ببینند؟ چگونه بمانند و ماتم ببینند؟ پسرهای باغیرت من چگونه بمانند و قد مرا خم ببینند؟ چگونه سرت را روی نیزه ها و تنت را به گودال درهم ببینند؟ چگونه به دستان طفلان طناب و به رخسار، سیلی محکم ببینند؟ چگونه مرا در لباس اسارت گرفتار و بی یار و محرم ببینند؟ چگونه بمانند در مجلس شام و بزم شرابی فراهم ببینند؟ چگونه رباب و من و حرمله را به هرکوی و بازار باهم ببینند؟ اجازه بده که برایت بمیرند نباشند بعدازتو ماتم بگیرند علی اکبر لطیفیان علیهم‌السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
پروانه را تحمل ماندن به خاک نیست مست تو را ز نیزه و شمشیر باک نیست خیری ندیده هرکه برایت هلاک نیست در عشق سن و سال که اصلا ملاک نیست بوسیدی ام شکر شدن اثبات شد به من از کنیه ات پسرشدن اثبات شد به من ای یازده بهار پناه یتیمی ام ماه تمام شام سیاه یتیمیم رحمی نما به ناله و آه یتیمیم آخر بگو که چیست گناه یتیمیم؟ که قسمتم نشستن درخیمه ها شده افسوس خوردن و غم بی انتها شده حالا که ابریم من و در فکر بارشم میل قتال دارم و لبریز خواهشم دستی بکش به روی سرم کن نوازشم آخر به عمه بهر چه کردی سفارشم؟! ** خورشید تیره بود و هوا پرغبار بود پشت سرتو عمه پریشان و زار بود دور و بر تو نیزه و سرنیزه دار بود زخم تنت یکی و دو تا نه، هزار بود دیدم ز دور مرکبت افتاد بر زمین مثل تن تو زینبت افتاد بر زمین دیگر زمان آمدنم بود آمدم از غصۀ تو سوختنم بود آمدم هنگام مردتر شدنم بود آمدم جای زره لباس تنم بود آمدم با دست خالی آمدم اکبر شوم تو را پای برهنه قاسم دیگرشوم تو را دستم سپر برای تو ای بی سپرترین گردد فدای تو پسرت ای پدرترین ای از عطش بریده نفس خون جگرترین کن دیده باز روی من ای محتضرترین بوی حسن گرفت فضا روی سینه ات وقتی که دوخت تیر مرا روی سینه ات سید پوریا هاشمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
من یتیمم ولی پدر دارم دست لطف عمو به سر دارم رفته میدان عمو و از دوریش دل خون و دو چشم تر دارم دست من را رها کن ای عمه به خدا نیت سفر دارم نگرانم نباش من مَردَم من کجا ترس از خطر دارم? در رگم خون فاتح جمل است نوه ی شیرم و جگر دارم میروم تا فدای او بشوم من برای عمو سپر دارم سمت میدان دوید اما , آه... لشکر بی حیا و عبدالله دید در انتهای یک گودال گوییا رفته است عمو از حال آمد و بر سر عمو افتاد رجز عاشقانه ای سر داد این عموی من است , بی کس نیست می زنیدش , مگر گناهش چیست? برد پیش امام دستش را تیغ یک بی مرام دستش را... باز دستی شکست , یاالله روضه را برد جای دیگر , آه ... مادری در مصاف یک نامرد دست مادر , غلاف یک نامرد مجتبی خرسندی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دور گودال ازدحام شده نگرانم ازین شلوغی ها صبر کن آمدم عمو جانم من بمیرم که مانده ای تنها   پدر من همان کسی است که شد در مدینه عصای مادر تو زاده ی مجتبایم و امروز من سپر می میشوم به پیکر تو   تا رسیدم شکسته بود سرت کاش بهتر دویده بودم عمو جلوی سنگ را گرفته بودم اگر _ بهتر از این پریده بودم عمو   صبر کن با کنار پیرهنم خاک و خون از رخ تو پاک کنم جان عبداللهت اجازه بده نیزه ها را یکی یکی بکنم   چه بلایی سر تو آوردند؟ دست و پا و گلو، سر و دهنت... هرچه کندم هنوز هست! مگر چقَدَر نیزه بوده در بدنت؟   نیزه و تیرها تمام که شد تازه وقت کلوخ و سنگ شده تو نفس می زنی هنوز اما سر پیراهن تو جنگ شده   آی نامرد بی حیا بس کن جان من رابگیر عمو را نه تیغ از حنجر عمو بردار دست من را ببر گلو را نه   روی زانو نشست حرمله، باز دلم از خنده های تلخش سوخت تن من از تنت جدا شده بود تیر او آمد و مرا به تو دوخت داوود رحیمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
شور و شوقم را ببین، یاور نمی‌خواهی عمو؟ اکبری یک ذره کوچکتر نمی‌خواهی عمو؟ تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت قاسمت را پیش خود آن ورنمی‌خواهی عمو؟ چهره‌ی زهراییم زیباست اما یک رجز روز آخر با دم حیدر نمی‌خواهی عمو؟ شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه در میان کربلا محشر نمی‌خواهی عمو؟ وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت بر فراز نیزه هجده سر نمی‌خواهی عمو؟ پیکرم شاید که پای اسب‌ها را خسته کرد یک فدایی این دم آخر نمی‌خواهی عمو؟ یادگاری از حسن بودم گلی از باغ عشق از برادر هدیه‌ای پرپر نمی‌خواهی عمو؟ قاسم صرافان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گُلِ پژمرده پژمردن ندارد ز پا افتاده پا خوردن ندارد مرا بگذار عمو برگرد خیمه تن پاشیده كه بردن ندارد * بیا شوق مرا ضرب المثل كن تمام ظرفهایم را عسل كن برای آنكه از دستت نریزم مرا آهسته آهسته بغل كن * لبم بوی پدر دارد عمو جان سرم شوق سفر دارد عمو جان تمام سنگ ها بر صورتم خورد یتیمی دردسر دارد عمو جان علی اکبر لطیفیان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بر من که جلب شد نظرت ای عزیز من زد فکر تازه ای به سرت ای عزیز من رفتی درون خیمه و خوشحال آمدی با دست خطی از پدرت ای عزیز من بر دست و پای من چه قدَر بوسه می زنی گل کرده باز هم هنرت ای عزیز من راضی شدم ... برو ... به خدا می سپارمت دور از بلا شود سفرت ای عزیز من با رفتن تو خنده ی لشکر بلند شد پیچیده بینشان خبرت ای عزیز من شمشیر و نیزه ها همگی قد علم کنان صف بسته اند دور و برت ای عزیز من وقتی که نعل ها به رویت پا گذاشتند رنگ خسوف شد قمرت ای عزیز من در زیر دست و پا چه قدَر دست و پا زدی چیزی نمانده از اثرت ای عزیز من چسبیده ای به خاک ... شبیه عسل شدی کندو شده است رهگذرت ای عزیز من طشتی نداشتم که برایت بیاورم مثل حسن شده جگرت ای عزیز من ذهن مرا کشانده به پنجاه سال پیش عطر مدینۀ کمرت ای عزیز من سینه به سینه می برمت سمت خیمه ها نجمه شده است منتظرت ای عزیز من محمد فردوسی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872