قصه ها،سوخت #حرکت به سمت #آینده
لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْباب[سوره یوسف/۱۱۱]
چند خطی از زبان دانشجو معلمی خواهید خواند که میخواهد تجربه ای از زیست کوتاه مدت خود در جایگاه و نقش معلمی را بیان کند.
#قصه ابزاری برای حرکت و عبرت؛موضوعی که میخواهم به آن بپردازم.
از قدیم الایام و از اوان کودکی همهی ما با قصه ها مأنوس بودیم.انگار قصه ها قطعه ای از پازل زندگی ما بودند که اگر پیدایشان نمیکردیم،شخصیتمان ناقص بود و ذهنمان آشفته!
پاسخ خیلی از مسائلمان را از درون قصه ها جست و جو میکردیم و انگار وارد دنیایی میشدیم که تجربه زیست در فضایی نو را به ما هدیه میداد.دنیایی که قصه ها با خلق تصویر در ذهنمان ایجاد میکردند.
اگر آدم قصه،آدم خوبی بود میشد عامل #حرکت و اگر آدم بد عامل #عبرت!
میخواهم از روزی برایتان بگویم که با دانش آموزانم وارد دنیای قصه ها شدیم اما اینبار از زاویهای دیگر!
داستان از آنجایی شروع شد که در کلاس صحبت از #هدف شد.
از تعدادی از بچه ها در مورد اهدافشان پرسیدم.تعدادی طبق معمول میخواستند دکتر،خلبان،پلیس و...شوند و برخی نیز هدفی نداشتند!
زمان ما کمتر کسی به چشم میآمد که هدفی نداشته باشد.عموما شور و شوق و ذوقمان برای خلق آینده بسیار بود،اما متاسفانه در نسل امروز #سردرگمی بسیاری دیده میشود!
تدریس را با مقدمه ای در مورد اهمیت هدف،برنامه ریزی و تلاش آغاز کردم اما صحبت هایم قانعشان نمیکرد نیاز بود بچه ها را به تفکری عمیق وادار کنم و با آنها پا در دنیایی بگذاریم که از کودکی با آن مأنوس شده ایم.دنیای خلق تصویر،دنیای قصه ها!
بچه ها،آدم ها چهار دسته اند:
#اولین دسته کسانی هستند که صاحب قصه اند،مثل امام حسین(ع)
قصهی این آقا نه قصهی یک فرد است و نه جامعه بلکه تاریخ بر محور آن جریان دارد.بعضی قصه ها آغازی دارند اما پایانشان باز است.قصهی حسین بن علی(ع) از همان دسته است!
از پیش از عاشورا شروع شده و در عاشورا به ظهور خود رسیده و تا ظهور و رجعت و حتی قیامت نیز ادامه دارد.سیدالشهداء برای هدفی قیام کردند که فراتر از زمانه ای بود که ایشان در آن بودند،لذا کسانی که در مقابل هدف حضرت ایستاده و با خون ایشان مبارزه میکنند،فقط کسانی نیستند که در آن روز مقابل حضرت به جنگ برخاستند،بلکه هر شخصی در طول تاریخ مانع تحقق هدف سیدالشهداء در عالم باشد در قتل ایشان شریک و خون حضرت بر عهده او خواهد بود.عاشورا نقطه کانونی و ثقل درگیری تاریخی حق و باطل و کانون تجلی غیب در شهود عالم است.تا قیام قیامت تمام قصه ها بر محور این قصه است و عاشورا در تمام #تاریخ حضور دارد!
به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است
همیشه بین حسین و یزیدیان جنگ است
#دومین دسته از آدمها،قصه ها را تکمیل میکنند مثل ابن طلقا یزید بن معاویه
تقدیر الهی بر آن بود که زشت ترین کار عالم به دست زشت ترین چهره عالم رقم بخورد.به بیان امام سجاد(ع) در بازگشت از مدینه:اگر جدم رسول الله(ص) سفارش میکردند که ما را اذیت کنند،بیش از این نمیتوانستند.در عاشورا شیطان با تمام قوای خود وارد میدان شد.
از حضیض خاک تا اوج فلک
فاش دیدم سرّ الله معک
#سومین دسته کسانی هستند که قصه ها را روایت میکنند!همچون حضرت زینب(س) که اگر نبود،جواب سوال،رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیكِ؟بی جواب میماند و کسی نبود #جمال بلایی که خداوند در عاشورا رقم زده است را روایت کند.
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود..
#چهارمین دسته هم کسانی اند که قصه ای ندارند و در مواجهه با قصه ها منفعل!
به بچه ها گفتم:
تصمیم با خودتان است!
میخواهید جزو کدام دسته از آدم ها باشید؟
قصه داشته باشید و ماندگار یا..؟
اگر میخواهید اثر گذار باشید و آیندهتان را بسازید هم باید قصه داشته باشد و هم روایت کنید قصهی صاحبان قصه #حقیقی را!
(وَ جَعَلَنى مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثارَكُمْ)
در عصر حاضر دشمن تمام توان خود را گذاشته که روایت غلطی از قصه ها بیان کند و چون تهی از آدمهای دسته اول،دست به تولید قصه های پوچ و توخالی زده است.جنگ امروز،جنگ توپ و تفنگ و تانک نیست.
جنگ،جنگ #قصه هاست!
آخر کلاس گریزی زدم به صاحب قصه ای که چهل و اندی سال پیش قصهی یک ملت را تغییر داد،از همان آدمهای دسته اول که حضورشان به وسعت تاریخ است!
قصه این آقا را هم باید از کسی شنید که جمال این فعل الهی را خوب درک کرده باشد. کسی که اکنون رهبر و ادامه دهنده آن مسیر است!قبل از اینکه گوشتان را به قصه های دشمنانتان بدهید.قصه های این آقا را گوش کنید!
پ.ن:اگر تلاش نکنیم آدمهای صاحب قصه تربیت کنیم و قصه ها را پیش از دشمن روایت کنیم،بی شک بازنده این نبرد تاریخی ما خواهیم بود!
محمد برجیان
زمستان ۱۴۰۲
#قصه #رؤیا #آینده
✅روضهٔ ابن هلال برای شب نوزدهم رمضان!
✅روضه ما برای ندانستن قدر #فقه_حکایتها
📝حسین مهدیزاده
ما امیرالمومنین علی(ع) را روایت نکرده ایم. آنطور که کارهای فرزندش سیدالشهداء(ع) را از مکه تا کربلا و اول محرم تا 10 محرم و نهایتا در روز عاشورا را روایت می کنیم، اصلا بلد نیستیم، این چهار سال و اندی، حکومت پر از آب چشم و دود دل را روایت کنیم.
ما خیلی #نا_راوی شده ایم. اطلاعات داریم، اما اهل #قصه گفتن و حکایت یک دست درآوردن و بعد هم روایت کردن نیستیم! #نهاد_قصهگویی ما بسیار کُند و گاهی واگذار شده به دشمنان است و باورتان می شود اگر بگویم، غالب ما اصلا نگران نیستیم!
قبلا هم نوشتم که رهبر معظم انقلاب در توضیح #جهادتبیین فرموده بودند که ما در #جنگ_روایت_ها هستیم و جهادتبیین، #جهاد_روایت است، اما درک غالب از جهاد تبیین، پاسخ های #جدلی به #شبهه هاست و همچنان روایت ما از صحنه ها، کچل و لاغر و رها شده به زندگی خودش ادامه می دهد و رقیب ما، مدام روایت هایی پرپشت و چاق و دنباله دار از خود ما و زندگی گذشته و اکنون ما می دهد و برای آینده ما #رویاهای_تاریک تولید می کند و ما اصلا متوجه نیستیم که مساله #کلیت_روایت است، نه شبهاتی که در متن آن پراکنده شده است.
در جنگ روایت ها، روایت رقیب، راستگویی هایش هم دشمنی و برای ضربه زدن و ناکار کردن است! روایتی که در جهت تخریب است، کلیتش خطر است و جوابش هم #نقد آن روایت تخریبی نیست چرا که نقد، خود تبلیغی است برای آن روایت!
بلکه جوابش محاصرهٔ آن روایت است و در جریان انداختن روایت های صحیح و تبلیغ و انتشار آنها در افکار و خیال اجتماعی!
امروز داشتم احوال ابراهیم بن محمد، ابن هلال ثقفی کوفی، مولف کتاب الغارات را می خواندم. او در این کتاب روایتی از یک سال و نیم آخر عمر امیرالمومنین(ع) داده است. روایتی که شما از هیچ کس دیگری این شکل از روایت را نمی بینید.
عینک و زاویه دید او برای نوشتن مقتل امیرالمومنین(ع) از یکسال و نیم قبل و از پایان سه سال جنگ نفسگیر شروع می کند. آنجایی که در اطراف جنگ نهروان، علی(ع) بر فراز منبر از آینده ای خوفناک با بنی امیه، خبر غیبی می گفت و در گوشه دیگر شهر کوفه قبیله باهله و غنی برای دشمنان علی(ع) دعای پیروزی می کردند!
ابن هلال ادامه میدهد که امیرالمومنین(ع) از نهروان برگشته بود و در نُخَیله برای سپاهیان آیه «يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ» می خواند.
یعنی برای آنها حرف موسی نبی(ع) را می خواند که به آنها می گفت اى قوم من، به زمين مقدسى كه خدا برايتان مقرر كرده است داخل شويد و بازپسمگرديد كه زيانديده باز مىگرديد! سپاهیانش می آمدند و گریه می کردند و می گفتند سرما سخت است و ما را رها کن! و خلاصه یکی یکی و دسته دسته لشگرگاهش را ترک کردند و به شهر برمیگشتند تا اینکه امیرالمومنین(ع) هم ناگزیر شد به کوفه برگردد.
ابن هلال می گوید وقتی امیرالمومنین(ع) وارد کوفه شد، اول به سمت رزمندگان بنی هَمدان رفت، اما گروهی از آنها جلو آمدند و به او(ع) گفتند که یا علی! آیا برای طلب حکومت، مسلمین را بدون جرم به کشتن دادی؟!...
و اینجا بود که مولای مظلوم ما با آه حسرت این جمله سوخته را گفت -و بعدا هم بارها و حتی بر سر منبر تکرار کرد- که «چه چیزی شقیترینِ این امت را از اینکه محاسن من را به خونِ سرم خضاب کند باز داشته است؟!!!»
🟢
داشتم احوال ابن هلال را می خواندم که او الغارات را حداقل در زمان امام هادی(ع) نوشته است، برایم سوال شد که قبل از او، شیعیان این قصه را چطور روایت میکردند؟!
ابن هلال فقیه ثقه و پرکاری بوده، در سالهایی که با آغاز غیبت امام دوازدهم، خیلی ها مذهب امامیه را ترک می کردند و مثلا زیدی می شدند(رجوع کنید به مقدمه مرحوم شیخ طوسی بر کتاب تهذیب الاحکام) او تازه از زیدیه، امامی مذهب شده و حتی کتابهایی در معرفت الامام نوشته که قمی های سخت گیر را هم جلب کرده تا او را به قم دعوت کنند!
وقتی به سیاهه بلندبالایی که شیخ طوسی و ابن ندیم و نجاشی و... برای تألیفات او معرفی کرده بودند و امروز هیچ کدام از آنها دیگر موجود نیست الا همین کتاب الغارات، دود از سرم بلند شد! او #فقیه_راوی و دلمشغول فقهِ حکایات بود، به جای #فقیه_مفهومی و #فقیه_اخلاقی و #فقیه_امرونهی ! نه اینکه آنها کم باشند که همه آنها هم مهم و بسیار مهم هستند، اما جای خالی #فقیه_قصه_گو خیلی پیداست! باورتان می شود که او کتاب سقیفه و فدک و شورا و بیعت با امیرالمومنین و مقتل امیرالمومنین و سیدالشهداء (ع) و قیام توابین و مختار، تا کتاب حوض کوثر و شفاعت نیز داشته است و ما آدم های قدرنشناسِ قصه ها و کلان روایت ها، هیچکدامش را امروز نداریم! همهٔ این کتابهای مهم در تاریخ نابود شده اند!
🆔 @social_theory
هدایت شده از رویای امت
📌قصه آینده
🔰از وقتی که بچگیم داشت تموم میشد و لای حرف های جدی بزرگ تر ها سرک میکشیدم یادمه که میگفتن ما تو خیلی از چیزها تولیدات خوبی داریم اما خوب بلد نیستیم براش بازاریابی کنیم چون بلد نیستیم بسته بندی زیبا و شکیل داشته باشیم که ذائقه پسند بشه مثل #زعفران که یِکِ دنیاییم اما اسمی از ما نیست و به نام دیگران و البته کام انها به فروش میره
🔺امروز که دوباره همونطور مثل یک بچه کنجکاو توی بحث های بزرگان علوم انسانی سرک میکشم تا شاید چیزی بفهمم به همان اِشکال رسیده ام ما حرف های خوبی تولید کرده ایم اما نمیدانیم چطور این ها را با ذائقه مخاطب همگام کنیم یا ذائقه سازی کنیم تا در درون زندگی مصرف شوند .
✨#ادبیات و #هنر همان بسته بندی کردن کالا یا محصولات فکری ماست که میتواند ذائقه سازی کند در خدمت مخاطب قرار بگیرد و مصرف شود ... غافلیم ... غافل
🔺همه میخواهیم استدلال تولید کنیم
چِ قَ دَر استدلال ...
گاهی از استدلال بوی استبداد فکری هم میاد اگر نیاد هم چندان قدرت تولید همدلی و همراهی نداره ...
#قصه و #رمان نمیگیم چون خودمان هم نمیدانیم چطور باید آن محصولات را وارد زندگی کنیم نهایتا چیز جالبیه که وقتی به کسی بفروشیم هم خریدار نمیدونه باید کجای زندگیش بزاره و ازش استفاده کنه
این از وضعیت فکر کردن به زندگی امروز ماست ... حالا منه دیوونه رو ببین دنبال قصههای آینده میگردم ... از آیت الله گوگل فارسی میپرسم رمان های آینده ؟؟
میگه چی رمان ... آینده ، ببین این چه ترکیبیه من یا اینده میفهمم که پر از شهرهای ماشینیه اگه میخوای بیا کلی سایت بهت بدم راستی از هوش مصنوعی هم کلی حرف دارم ... رمان هم خیلی دارم ، رمان ، رمان نویس ، داستان نویسی ، نویسنده ، خواننده ... عاشقانه ، جنایی معمایی ، اجتماعی ، همه چی هست فقط نمیفهمم این ترکیب چیه ساختی نکنه سرکاریم رمان آینده باز چیه ؟!! اصلأ چیه خوردنیه ، بویی دنییه ... نه ترجمه نه تالیف هیچی .
🔸از گوگل ترنس میپرسم میگه 2030، 2040،2050 تا 10 هزار کدوم دهه کدوم هزاره؟ پِدِشو بدم قوطی شو بدم 😊 هر کدوم رو میزنم کلی رمان ردیف میکنه
رومانهای سوسیال ها ، آنارشیست ها ، لیبرال ها ، قصه های فردی ، آخرالزمانی و و و
از خودم متاسف میشوم که جرات اندیشیدن به #آینده را نداریم چطور اینده بسازیم و چطور بقیه برامون نسازن ...
ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه است ...
🤲خدایا ماهیگیری بیاموز
✍️ مهدی اخلاقی
https://eitaa.com/ommat_Dream