eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت چهل و پنجم: کارنامه ات را بیاور . . تا شب، فقط گریه کرد… کارنامه هاشون رو داده بودن، با یه نامه برای پدرها!! بچه یه مارکسیست، زینب رو مسخره کرده بود که پدرش شهید شده و پدر نداره… . – مگه شما مدام شعر نمی خونید، شهیدان زنده اند الله اکبر … خوب ببر کارنامه ات رو بده پدر زنده ات امضا کنه! . . اون شب، زینب نهارنخورده، شام هم نخورد و خوابید… تا صبح خوابم نبرد، همه اش به اون فکر می کردم … خدایا… حالا با دل کوچیک و شکسته این بچه چی کار کنم؟ هر چند توی این یه سال، مثل علی فقط خندید و به روی خودش نیاورد اما می دونم توی دلش غوغاست… . . کنار اتاق، تکیه داده بودم به دیوار و به چهره زینب نگاه می کردم که صدای اذان بلند شد… با اولین الله_اکبر از جاش پرید و رفت وضو گرفت… نماز صبح رو که خوند، دوباره ایستاد به نماز… خیلی خوشحال بود… مات و مبهوت شده بودم… نه به حال دیشبش، نه به حال صبحش… . . دیگه دلم طاقت نیاورد … سر سفره آخر به روش آوردم… اول حاضر نبود چیزی بگه اما بالاخره مهر دهنش شکست… . . – دیشب بابا اومد توی خوابم… کارنامه ام رو برداشت و کلی تشویقم کرد… بعد هم بهم گفت… زینب بابا! کارنامه ات رو امضا کنم؟ یا برای کارنامه عملت از حضرت_زهرا (س) امضا بگیرم؟ منم با خودم فکر کردم دیدم، این یکی رو که خودم بیست شده بودم … منم اون رو انتخاب کردم… بابا هم سرم رو بوسید و رفت… . . . مثل ماست وا رفته بودم … لقمه غذا توی دهنم… اشک توی چشمم… حتی نمی تونستم پلک بزنم… . بلند شد، رفت کارنامه اش رو آورد براش امضا کنم … قلم توی دستم می لرزید… توان نگهداشتنش رو هم نداشتم …
قسمت پنجاه: سرزمین غریب . . نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد… وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب نگاهش رو پر کرد… چند لحظه موند… نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه… . سوار ماشین که شدیم، این تحیر رو به زبان آورد… . – شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید… . زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت… . – و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده… . . نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم، یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن… ولی یه چیزی رو می دونستم، به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم… هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید، اما سکوت کردم… باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم… و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم… . . من رو به خونه ای که گرفته بودن برد… یه خونه دوبلکس، بزرگ و دلباز… با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی… ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی… تمام وسایلش شیک و مرتب… . . فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود… همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز، حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه… اما به شدت اشتباه می کردن… . . هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود… برای مادرم… خواهر و برادرهام… من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم… قبل از رفتن، توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده… خودم اینجا بودم، دلم جا مونده بود، با یه علامت سوال بزرگ… . – بابا … چرا من رو فرستادی اینجا؟
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۸💢 او مستقیم نزد فرماندار مکه می رود. سلام می کند ومی گوید: "دیشب خواب عجیبی دیدم وبرای همین خیلی ترسیده ام".😥 فرماندار مکه نگاهی به او کرده ومی گوید: "خوابت را برایم تعریف کن ". وآن مرد چنین می گوید: "خواب دیدم که ابری ☁️ در آسمان ظاهر شد وآرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه 🕋 رسید. در آن ابر، ملخ هایی 🦗 دیدم که بال های سبزی داشتند ومدّت زیادی دور کعبه 🕋 طواف کردند وسپس به شرق وغرب عالم پرواز کردند". هر کس که این سخن را می شنود به فکر فرو می رود🤔. آیا بینِ این خواب وآن گروه سیصد وسیزده نفری، ارتباطی وجود دارد❓ در شهر مکه شخصی هست که خواب را خیلی خوب تعبیر می کند. از او می خواهند تا این خواب را تعبیر کند. او قدری فکر می کند وسپس می گوید: "لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است و شما هرگز نمی توانید در مقابل آن مقاومت کنید".😊 همه مردم مکه به فکر فرو می روند. آری، آن لشکر، همان جوان هایی هستند که دیشب وارد مکه شدند. طبیعی است که مردم مکه از دست این جوانان عصبانی باشند😡؛ زیرا اینان می خواهند اهل بیت (علیهم السلام) وشیعیانشان را در همه دنیا 🌎 عزیز کنند.👌 شما فکر می کنید اوّلین تصمیم مردم مکه چه می باشد❓ درست حدس زده اید، آنها می خواهند این سیصد وسیزده نفر را دستگیر کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم می اندازد. من به حال این مردم ساده لوح می خندم،☺️ مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی دانند که دیگر روزگار غربت شیعه تمام شده است.🤗 یکی از بزرگان مکه که می بیند همه در ترس واضطراب هستند می گوید: این جوانانی که من دیده ام، چهره هایی نورانی دارند و اهل عبادت هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده اند، چرا از آنها می ترسید❓ مردم مکه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن می گویند و آن چنان ترس ووحشتی در دل دارند که نمی توانند هیچ کاری بکنند.😥 شب فرا می رسد ومردم به خانه های خود باز می گردند وبه خواب سنگینی فرو می روند. ↩️...
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۸💢 او مستقیم نزد فرماندار مکه می رود. سلام می کند ومی گوید: "دیشب خواب عجیبی دیدم وبرای همین خیلی ترسیده ام".😥 فرماندار مکه نگاهی به او کرده ومی گوید: "خوابت را برایم تعریف کن ". وآن مرد چنین می گوید: "خواب دیدم که ابری ☁️ در آسمان ظاهر شد وآرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه 🕋 رسید. در آن ابر، ملخ هایی 🦗 دیدم که بال های سبزی داشتند ومدّت زیادی دور کعبه 🕋 طواف کردند وسپس به شرق وغرب عالم پرواز کردند". هر کس که این سخن را می شنود به فکر فرو می رود🤔. آیا بینِ این خواب وآن گروه سیصد وسیزده نفری، ارتباطی وجود دارد❓ در شهر مکه شخصی هست که خواب را خیلی خوب تعبیر می کند. از او می خواهند تا این خواب را تعبیر کند. او قدری فکر می کند وسپس می گوید: "لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است و شما هرگز نمی توانید در مقابل آن مقاومت کنید".😊 همه مردم مکه به فکر فرو می روند. آری، آن لشکر، همان جوان هایی هستند که دیشب وارد مکه شدند. طبیعی است که مردم مکه از دست این جوانان عصبانی باشند😡؛ زیرا اینان می خواهند اهل بیت (علیهم السلام) وشیعیانشان را در همه دنیا 🌎 عزیز کنند.👌 شما فکر می کنید اوّلین تصمیم مردم مکه چه می باشد❓ درست حدس زده اید، آنها می خواهند این سیصد وسیزده نفر را دستگیر کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم می اندازد. من به حال این مردم ساده لوح می خندم،☺️ مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی دانند که دیگر روزگار غربت شیعه تمام شده است.🤗 یکی از بزرگان مکه که می بیند همه در ترس واضطراب هستند می گوید: این جوانانی که من دیده ام، چهره هایی نورانی دارند و اهل عبادت هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده اند، چرا از آنها می ترسید❓ مردم مکه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن می گویند و آن چنان ترس ووحشتی در دل دارند که نمی توانند هیچ کاری بکنند.😥 شب فرا می رسد ومردم به خانه های خود باز می گردند وبه خواب سنگینی فرو می روند. ↩️...
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۹💢 🔹پرچمی که سخن می گوید🔹 امشب شب عاشوراست🏴 و فردا روز ظهور امام زمان ارواحنا فداه❗️ امشب، پایان روزگار غیبت رقم می خورد.🤲 شهر مکه🕋 در تاریکی فرو رفته استّ امّا کنار کعبه نورانی است. امشب کسی به مسجد الحرام🕌 نیامده است. آن جوان را می بینی که کنار کعبه🕋 مشغول دعاست❓ نمی دانم او با خدا چه نجوایی دارد. آیا می خواهی نزدیک برویم و او را از نزدیک ببینیم❓ او امام زمان است☺️ که در این خلوت شب با خدای خود راز و نیاز می کند. آیا می دانی مُضطرّ واقعی اوست که خدا دعای او را مستجاب وامر ظهورش را اصلاح می کند❓ خدا در قرآن📖 می گوید: ﴿أمَّنْ یجیبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ ویکشِفُ السُّوءَ﴾؛ چه کسی دعای مُضطرّ را اجابت می کند و سختی ها را از او دور می نماید❓ 📌اکنون سؤال مهمّی از تو دارم: آیا می دانی امام زمان چگونه می فهمد که دعای او مستجاب شده است❓ او از کجا می فهمد که باید قیام کند❓ آیا می دانی که در آن لحظاتی که قرار است دوران غیبت تمام شود، چه حوادثی روی می دهد❓ اگر دقّت کنی می بینی که امام به همراه خود یک پرچم آورده است. خدای من❗️ آن پرچم خود به خود باز می شود. آیا می توانی نوشته روی پرچم را بخوانی❓ روی پرچم چنین نوشته شده است: "البَیعَةُ لله". یعنی هر کس با صاحب این پرچم بیعت کند در واقع با خدا بیعت کرده است. صدایی به گوش می رسد. این صدا از کیست❓ امام که مشغول دعاست، شخص دیگری هم در اینجا نیست، پس چه کسی است که سخن می گوید❓ گوش کن❗️ آیا می شنوی چه می گوید❓ ای ولی خدا، قیام کن✊❗️ من این طرف وآن طرف را نگاه می کنم تا شاید گوینده این سخن را بیابم. عجب! این همان پرچم است که با قدرت خدا به سخن در آمده است. همسفرم❗️ تعجّب نکن❗️ مگر مقام امام زمان بالاتر از موسی (علیه السلام) نیست❓ مگر درخت به اذن خدا به سخن درنیامد وبا موسی (علیه السلام) سخن نگفت❓ در اینجا هم به امر خدا، پرچم با امام زمان سخن می گوید. شمشیر امام را نگاه کن که خود به خود از غلاف بیرون می آید وبا آن حضرت سخن می گوید: "ای ولی خدا قیام کن!". نگاه کن، مسجد الحرام چقدر نورانی شده است❗️ چه شوری بر پا شده است❗️فرشتگان دسته دسته به مسجد الحرام🕌 می آیند. ↩️... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۰💢 در میان آنها فرشتگانی👼 که در جنگ بدر به یاری پیامبر آمدند نیز حضور دارند. مسجد🕌 پر از صف های طولانی فرشتگان می شود. در این میان دو فرشته بزرگ الهی را می بینی، آنها جبرئیل ومیکائیل (علیهما السلام) هستند. جبرئیل با کمال ادب خدمت امام می رسد وسلام می کند ومی گوید: "ای سرور وآقای من❗️اکنون دعای شما مستجاب شده است". اینجاست که امام دستی بر صورت خود می کشد ومی فرماید: "خدا را حمد وستایش می کنم که به وعده خود وفا کرد وما را وارثِ زمین قرار داد". نگاه کن❗️چگونه امام با شنیدن سخن جبرئیل حمد وشکر خدا را می کند.🤲 پس من وتو هم باید شکرگزار خدا باشیم که روزگار سیاه غیبت به سر آمد وسپیده ظهور دمید.😊 به نظر تو اوّلین کار امام در هنگام ظهور چیست❓ جواب یک کلمه بیشتر نیست: نماز. آری، امام در کنار کعبه 🕋 می ایستد ونماز می خواند. شاید امام به شکرانه 🤲 اینکه خدا به او اجازه ظهور داده است، نماز می خواند. وشاید او می خواهد با نماز از خدا طلب یاری کند؛ زیرا او راهی بسیار طولانی پیش روی خود دارد ونیازمند یاری خداست. وقتی نماز تمام می شود او از جای خود برمی خیزد ویاران خود را صدا زده ومی گوید: ای یاران من❗️ ای کسانی که خدا شما را برای ظهور من ذخیره کرده است به سویم بیایید. نگاه کن، ببین❗️ یاران امام یکی بعد از دیگری، خود را به مسجد الحرام 🕌 می رسانند. همه آنها کنار درِ کعبه 🕋 دور امام جمع می شوند... اکنون امام به کعبه 🕋 خانه یکتاپرستی تکیه می زند واوّلین سخنان خود را برای یارانش می گوید. او این آیه قرآن را می خواند: ﴿بَقیةُ اللهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤمِنینَ﴾. وسپس می فرماید: "من بَقیةُ الله وحجت خدا هستم". می دانم که می خواهی بدانی معنای "بَقیة الله" چیست. 👈حتماً دیده ای بعضی افراد، وسایل قیمتی تهیه کرده💎، آن را در جایی مطمئن قرار می دهند. آن وسایل، ذخیره های آنها هستند. خدا هم برای خود ذخیره ای دارد. او پیامبران زیادی برای هدایت بشر فرستاد. پیامبران همه تلاش خود را انجام دادند. ولی آنها موفق نشدند 😔 که حکومت الهی را تشکیل بدهند؛ زیرا هنوز مردم آمادگی آن را نداشتند. امام زمان ذخیره خداست تا امروز حکومت عدل الهی را در همه جهان برپا کند.☺️ آری، امام بَقیةُ الله است، او ذخیره خداست. او یادگار همه پیامبران است. ↩️... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۱💢 چه جمع زیبایی☺️ یک شمع وسیصد وسیزده پروانه🦋❗️ آیا آن ستون نور 🎇 را می بینی❓ یک ستون نور از بالای سر یاران امام زمان به آسمان رفته است. این ستون خیلی نورانی است. همه می توانند این نور🎇را ببینند. این معجزه خدا ونشانه ظهور است. همه مردم دنیا 🌎 این نور را می بینند ودلشان شاد می شود.😊 یاران امام دور شمع وجود او حلقه زده اند، من در این میان نگاهم را از محبوبم ❤️ برنمی دارم. نگاه کن❗️ آستینِ چپ پیراهن امام را ببین، آیا آن لکه سرخ را روی آن می بینی❓ به راستی چرا لباسِ امام، خون آلود است❓ آیا به بدن او صدمه ای وارد شده است❓ نه، این خونِ سرخی که تو می بینی یک تاریخ است، یک نماد است. این خون، بسیار قدیمی است ویک دنیا حرف دارد، تو را به جنگ اُحُد و زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می برد. این سرخی خون، میراث سالیان دراز است، این خون، خون لب ودندان پیامبر است. در جنگ اُحُد وقتی که لب ودندان پیامبر زخمی شد 😔 قطراتی از آن خون بر آستین پیراهن او چکید. امروز همان لباس پیامبر را فرزند عزیزش بر تن کرده است. ↩️... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۲💢 🔹شمشیری که کوه را متلاشی می کند🔹 نزدیک اذان صبح است و همه یاران امام زمان، برای خواندن نماز آماده می شوند. نماز برپا می شود. نسیم میوزد. وقت مناجات 🤲با خدای مهربان است بعد از نماز، یاران می خواهند با ایشان بیعت کنند و پیمان ببندند.🤝 امام کنار درِ کعبه 🕋 می ایستد ودست راست خود را باز می کند. آیا آن نور سفید را می بینی که در دست راست امام می درخشد❓ این نور بسیار زیبا وخیره کننده 😊 است، ولی با این حال هیچ چشمی را آزار نمی دهد. دقّت کن❗️ در دست دیگر امام چه می بینی❓ گویا یک نامه📜 در دست امام است. آری، این عهد وپیمانی است که پیامبر برای امام زمان نوشته است. پیامبر این پیمان را به حضرت علی (علیه السلام) داده است. سپس این پیمان نامه را امام حسن (علیه السلام) به ارث برده است وهمین طور از امامی به امام دیگر واکنون به امام زمان رسیده است. امام در حالی که دست راست خود را باز کرده است می فرماید: این دست خداست. آیا می دانی که منظور امام از این سخن چیست❓ امام این آیه را می خواند: ﴿إنَّ الذینَ یبایعُونَک إنَّما یبایعُونَ اللهَ﴾؛ "وهر آن کس که با تو دست بیعت 🤝 بدهد با خدا بیعت کرده است". آری، دست امام، دست خداست. خوب نگاه کن آیا می توانی اوّلین کسی را که با امام دست می دهد بشناسی❓ این جبرئیل است که خم می شود ودست مبارک امام را می بوسد وبا او بیعت می کند وبعد از آن همه فرشتگان 👼 با امام بیعت می کنند. اکنون نوبت بیعت✋یاران است. امام رو به آنان می کند ومی گوید ↩️... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۳💢 امام رو به آنان می کند ومی گوید: "شما باید از گناهان وزشتی ها دوری کنید وهمواره امر به معروف ونهی از منکر کنید و هیچ گاه خون بی گناهی را به زمین نریزید. از ثروت اندوزی وتجمّل گرایی خودداری کنید، غذای شما، نان جو باشد وخاک بالشت شما".✋ البته اگر یاران امام، این شرایط را بپذیرند، امام هم قول می دهند که هرگز همنشینی غیر از آنان انتخاب نکند. یاران این شرایط را قبول کرده وبا امام بیعت می نمایند.🤝 همسفرم❗️ در این سخنان کمی فکر کن❗️ درست است که این سیصد و سیزده نفر در آینده نزدیک، فرمانروایان دنیا خواهند شد وهر کدام از آنان بر کشوری حکومت خواهند کرد؛ امّا عهد کرده اند ✋ که تمام عمر بر روی خاک بخوابند❗️ بی جهت نیست که آنان به چنین مقامی رسیده اند و یار امام شده اند.☺️ این عهدی که امام با یاران خود می بندد؛ گوشه ای از آن عدالتی است که همه منتظرش بودیم.😊 آری امام زمان از یاران خود بیعت می گیرد که بر اساس مفاهیم قرآن📖 عمل کنند. نگاه کن❗️ از آسمان 🌌 شمشیرهایی نازل می شود. برای هر کدام از سیصد وسیزده نفر یک شمشیر مخصوص می آید. هر کسی شمشیر خود را برمی دارد. هیچ کس اشتباه نمی کند وشمشیر فرد دیگر را برنمی دارد؛ زیرا نام هر کس، بر روی شمشیرش نوشته شده است. عجیب است،🤔 بر روی هر شمشیر هزار کلمه رازگونه نوشته شده است. از هر کلمه، هزار کلمه دیگر فهمیده می شود. آنها از هر کلمه، هزار کلمه دیگر دریافت می کنند. خداوند برای یاران امام، این کلمات را آماده کرده است تا در موقعیت های مختلف از آن استفاده کنند👌 ↩️... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۴💢 تعجّب 🤔 در این است که چگونه یاران امام می خواهند با این شمشیرها با دشمنی بجنگند که انواع سلاح های پیشرفته را در اختیار دارد❓ نزد یکی از آنها می روم واین سؤال را از او می کنم. او شمشیر خود را به من می دهد ومی خواهد به آن نگاه کنم. شمشیر را می گیرم. هر کار می کنم نمی توانم تشخیص بدهم که از چه جنسی است🤔. او می گوید: آیا می دانی با این شمشیر می توان کوه را متلاشی کرد❓❗️ آری این شمشیر چنان قدرتی دارد که اگر آن را بر کوه بزنی، کوه را متلاشی می کند.😳 وبارها افرادی از من سؤال کرده اند که امام زمان چگونه می خواهد با شمشیر، دنیا را در اختیار بگیرد❓ امروز من جواب آنها را یافتم، اگر شمشیر یاران امام، می تواند کوه را متلاشی کند، پس شمشیر خودِ امام چه کارهایی می تواند بکند❓😊 آری، در دست این فرمانده ولشکر بی نظیرش، اسلحه پیشرفته ای است که به شکل شمشیر است؛ امّا هرگز یک شمشیر ساده واز جنس آهن نیست، این یک اسلحه بسیار پیشرفته است.☺️ در این اسلحه چه خاصیتی نهفته است❓ نمی دانم، فقط این را می دانم که می توان یک کوه را با آن متلاشی کرد. این اسلحه را خدا ساخته است وبه راستی که دست خدا بالای همه دست ها است ↩️... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۵💢 (کنار کعبه 🕋 چه خبر است)❓ 👈حالا دیگر آفتاب بالا 🌄 آمده است، مردم مکه متوجّه می شوند که در مسجد الحرام 🕌 خبرهایی است. آنها از یکدیگر سؤال می کنند: این کیست که در کنار کعبه 🕋 ایستاده است وگروهی گرد او را گرفته اند🤔❓ 🔺در این میان صدایی در همه جا طنین انداز می شود. گوش کن❗️ 🔊این صدای جبرئیل است: "ای مردم❗️ این مهدی آل محمّد است، از او پیروی کنید" همه مردم دنیا این صدا را می شنوند. عجیب این است که هر کسی این ندا را به زبان خودش می شنود، اگر عرب زبان است به زبان عربی می شنود، اگر فارس زبان است به زبان فارسی. وقتی مردم این ندا را شنیدند با یکدیگر در مورد ظهور سخن می گویند ومی فهمند که وعده خدا فرا رسیده است😊 مردم مکه با شنیدن این ندا به سوی مسجد الحرام 🕌 هجوم می آورند تا ببینند چه خبر شده است. آنان می بینند که امام با یارانش جمع شده اند. اکنون امام می خواهد با مردم سخن بگوید به نظر شما اوّلین سخن امام با مردم چیست❓ امام به کنار کعبه می رود وبه خانه خدا تکیه می زند و چنین می گوید: "ای مردم❗️من مهدی، فرزند پیامبر هستم. هر کس می خواهد آدم و ابراهیم وموسی وعیسی و محمّد (علیهم السلام) را ببیند، مرا ببیند❗️ ای مردم من شما را به یاری می طلبم. چه کسی مرا یاری می کند❓". واکنون یک امتحان بزرگ الهی در پیش روی مردم مکه است؛ زیرا با اینکه امام بیش از هزار سال عمر دارد؛ امّا به شکل یک جوان ظهور کرده است. مردم مکه در شک وتردید هستند، گروهی از آنها باور نمی کنند که این جوان، همان مهدی (علیه السلام) باشد. آنها دسیسه می کنند وتصمیم می گیرند تا امام را به قتل برسانند😔؛ ولی فراموش کرده اند که امام چه یاران باوفایی دارد، یارانی که عهد بسته اند🤝 تا آخرین نفس از امام دفاع کنند. وقتی مردم مکه می بینند که یاران امام آماده دفاع هستند پشیمان می شوند ومسجد الحرام را ترک می کنند. ↩️... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۶💢 صدای شیطان 👹 به گوش می رسد مدّتی است مردم دنیا صدای جبرئیل و ندای او را شنیده اند. دل های ❤️ آنها به سوی امامِ خوبی ها متوجّه شده وهمه دوست دارند امام را ببینند 😊 درست است که کوفه و مدینه الآن در تصرّف سفیانی است 😔 امّا اگر به یکی از این دو شهر بروی، می بینی که سپاهیان سفیانی به حق بودن فرمانده خود شک کرده اند ومی خواهند از بند سپاه سفیانی رها شوند و به سوی امام بیایند☺️ از آنجا که شیطان 👹 دشمن سعادت انسان هاست، می خواهد هر طور که شده باعث گمراهی مردم شود. او اکنون نیز در فکر فریب دادن مردم است 😈 و می خواهد مانع پیوستن آنها به امام بشود. او می داند که با ظهور امام زمان، بندگان خوب خدا در دنیا حکومت خواهند کرد و برای ناپاکان در زمین جایی نخواهد بود. به همین دلیل، موقع غروب آفتاب 🌄 شیطان با صدای بلند، همه مردم دنیا را مورد خطاب قرار می دهد ومی گوید: "ای مردم، آگاه باشید که سفیانی و یاران او حق هستند". همه مردم این صدا را می شنوند؛ امّا نمی دانند که صدای شیطان 👹 است. عدّه ای به گمراهی می افتند و صدای شیطان آنها را فریب می دهد ومتأسفانه آنها از امام زمان بیزاری می جویند😢 من خیلی دلم به حال این مردم می سوزد که چگونه فریب شیطان را می خورند😞 در سخنان امامان معصوم (علیهم السلام) آمده بود که در نزدیک روزگار ظهور، دو ندا در آسمان طنین خواهد انداخت. ندای اوّل که نزدیک طلوع آفتاب🌅 به گوش می رسد، ندای جبرئیل است و صدای دوم که نزدیک غروب خورشید 🌄 به گوش می رسد، صدای شیطان است. شیعیان که از قبل، این مطلب را می دانستند هرگز فریب نمی خورند👌آنها می دانند که حکومت عدل الهی بسیار نزدیک است. ↩️... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۷💢 لشکری که در دل زمین فرو می رود امشب، شب چهاردهم "مُحرّم"😔 است و آسمان شهر مکه مهتابی 🌃 است. چهار شب از ظهور امام زمان می گذرد😍 و در شهر مکه آرامش برقرار است، البته همچنان بیرون شهر سپاه سفیانی مستقر شده و شهر را در محاصره دارند. سپاه سفیانی هراس دارد که وارد شهر شود و با لشکر امام بجنگد. آنها منتظرند تا نیروی کمکی از مدینه 🕌 برسد تا بتوانند به جنگ امام بروند😞 امشب، سیصد هزار نفر از سربازان سفیانی از مدینه به سوی مکه حرکت می کنند. سفیانی به آنان دستور داده تا شهر مکه را تصرّف و کعبه 🕋 را خراب کنند وامام را به قتل برسانند. این نقشه شوم سفیانی است😔 به راستی، امام زمان که فقط سیصد وسیزده سرباز دارد، چگونه می خواهد در مقابل لشکری با بیش از سیصد هزار سرباز مقابله کند❓🤔 من می دانم که خدا هرگز ولی خود را تنها نمی گذارد.☺️ سپاه سفیانی از مدینه 🕌 به سمت مکه حرکت می کند و بعد از اینکه از مدینه خارج شد در سرزمین "بَیدا" مستقر می شود. می دانید "بَیدا" کجا است❓ حدود پانزده کیلومتر در جاده "مدینه" به سوی "مکه" که پیش بروی به سرزمین "بَیدا" می رسی. پاسی از شب 🌌 می گذرد... آن مرد کیست که سراسیمه به این سمت می آید❓ نگاه کن❗️ ظاهرش نشان می دهد که اهل مکه نیست. او از راهی دور آمده است. آن مرد سراغ امام را می گیرد، گویا کار مهمّی با آن حضرت دارد. یاران امام، آن مرد را خدمت امام می آورند. آن مرد می گوید: "ای سرورم❗️ من مأموریت دارم تا به شما مژده بزرگی بدهم😊 یکی از فرشتگان الهی به من فرمان داد تا پیش شما بیایم". من که از ماجرا خبر ندارم، از شنیدن این سخن تعجّب می کنم 😳 چگونه است که این مرد ادّعا می کند فرشتگان را دیده است❓ امام که به همه چیز آگاهی دارد، می گوید: "حکایت خود و برادرت را تعریف کن ". آن مرد رو به امام می کند وچنین می گوید: من آمده ام تا بشارت دهم که سپاه سفیانی نابود شد 😊 من وبرادرم از سربازان سفیانی بودیم و به دستور سفیانی برای تصرّف مکه حرکت کردیم. وقتی به سرزمین بَیدا رسیدیم، هوا تاریک شده بود، برای همین، در آن صحرا منزل کردیم. ناگهان فریادی بلند در آن بیابان...... ↩️... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۸💢 ناگهان فریادی بلند در آن بیابان پیچید:"ای صحرای بَیدا❗️ این قوم ستمگر را در خود فرو ببر". من با چشم خود دیدم که زمین شکافته شد وتمام سپاه را در خود فرو برد. فقط من وبرادرم باقی ماندیم وهیچ اثری از آن سپاه بزرگ باقی نماند. من وبرادرم مات ومبهوت مانده بودیم 😳 ناگهان فرشته ای را دیدم که برادرم را صدا زد وگفت: "اکنون به سوی سفیانی برو وبه او خبر ده که سپاهش در دل زمین فرو رفت". بعد رو به من کرد وگفت: "به مکه برو و امام زمان را به نابودی دشمنانش بشارت ده ☺️ وتوبه کن". حالا دیگر خیلی چیزها برای من روشن شده است. آری خداوند به وعده خود وفا نمود و دشمنان امام زمان را نابود کرد. آن مرد که از کرده خود پشیمان است، وقتی مهربانی ❤️ امام را می بیند توبه می کند وتوبه اش قبول می شود. آیا می دانی آن فرشته ای که با این مرد سخن گفت که بود❓ آن فریادی که درصحرای "بَیدا" بلند شد چه بود❓ او جبرئیل بود که به امر خدا به یاری لشکر حق آمده بود تا سپاه طاغوت را نابود کند😊 سپاه سفیانی که می خواست کعبه 🕋 را خراب کرده و با امام زمان بجنگد به عذاب خدا گرفتار شده و در دل زمین فرو رفته است. خبر نابودی سپاه سفیانی به سرعت در همه جا پخش می شود🔊 گروهی از آنها که از ماه ها قبل، مکه را محاصره کرده بودند، با شنیدن این خبر فرار می کنند.🏃‍♂ سفیانی که در شهر کوفه است با شنیدن این خبر، ترس تمام وجودش را فرا می گیرد وفکر حمله به مکه را از سر خود بیرون می کند. ↩️..
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۱۹💢 لشکر ده هزار نفری می آید مردم مکه بعد از اینکه خبر نابودی سپاه سفیانی را می شنوند خیلی می ترسند و برای همین شهر آرام می شود و دیگر کسی به فکر دشمنی با امام نیست😊 پایتخت حکومت جهانی امام، شهر کوفه است و من منتظر هستم تا همراه او به سوی کوفه حرکت کنم. خیلی دوست دارم بدانم امام چه موقع به سوی کوفه حرکت خواهد کرد، نزد یکی از یاران امام می روم واز او می پرسم: چرا امام به سوی کوفه حرکت نمی کند❓ او در جواب می گوید: امام منتظر است تا همه افراد لشکرش به مکه بیایند👌 آری، از وقتی که جبرئیل ندا داد و مردم را به سوی امام فرا خواند، عدّه زیادی حرکت کرده اند. آنان به مکه دعوت شده اند ومأموریت دارند که به امام بپیوندند☺️ آیا تا به حال دیده ای که پرندگان🕊 چگونه به سوی لانه های خود پناه می برند❓ این افراد هم این گونه به مکه پناه می آورند و در خدمت امام به آرامش واقعی می رسند.😊 اراده خداوند این است که خروج امام از مکه با همراهی این لشکر ده هزار نفری باشد. اگر به خارج از مکه بروی می بینی که شیعیان با چه اشتیاقی💚 به سوی مکه می شتابند❗ مثل اینکه یک مسابقه برگزار شده است، مسابقه ای برای هر چه زودتر رسیدن به مکه برای یاری امام❗ این شوقی است که خداوند در دل شیعیان قرار داده است و آنان را این چنین بیقرار نموده است. آنان با عشقی مقدّس❤ بیابان ها را پشت سر می گذارند و تمام سختی ها را در راه یاری امام تحمّل می کنند. وتو خود می دانی که سیصد وسیزده یار به گونه ای دیگر ☁️ به مکه آمدند. آنان با.... ↩️...
قسمت پنجاه و پنجم: من یک دختر مسلمانم . . سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود… چند لحظه مکث کردم… . – یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم… شما از روز اول دیدید، من یه دختر مسلمان و محجبه ام… و شما چنین آدمی رو دعوت کردید…. حالا هم این مشکل شماست، نه من… و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید، کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره، من نیستم… . . و از جا بلند شدم… همه خشک شون زده بود… یه عده مبهوت، یه عده عصبانی… فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود… به ساعتم نگاه کردم … . – این جلسه خیلی طولانی شده… حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره… هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید… با کمال میل برمی گردم ایران… . نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد… – دکتر حسینی! واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم، با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟ . – این چیزی بود که شما باید همون روز اول بهش فکر می کردید… . جمله اش تا تموم شد، جوابش رو دادم… می ترسیدم با کوچک ترین مکثی دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه… . این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم… پاهام حس نداشت… از شدت فشار تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم …
قسمت شصت: خانواده . . برای چند لحظه واقعا بریدم… -خدایا، بهم رحم کن… حالا جوابش رو چی بدم؟ . . توی این دو سال، دکتر دایسون، جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد… از طرفی هم، ارشد من و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده… . . – دکتر حسینی … مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما، کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت… پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده نه رئیس تیم جراحی… . . چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه… – دکتر دایسون! من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی، احترام زیادی قائلم… علی الخصوص که بیان کردید این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه… اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم و روابطی که اینجا وجود داره ،بین ما تعریفی نداره… اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن، حتی بچه دار بشن… و این رفتارها هم طبیعی باشه… ولی بین مردم من، نه… ما برای خانواده حرمت قائلیم و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم… با کمال احترامی که برای شما قائلم … پاسخ من منفیه… . . این رو گفتم و سریع از اونجا دور شدم … در حالی که ته دلم، از صمیم قلب به خدا التماس می کردم یه بلای جدید سرم نیاد…
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۲۰💢 💠آنان با "طی الارض" و در شب قبل از ظهور به مکه 🕋 آمده اند. آنها در واقع، فرماندهان لشکر امام هستند و در آینده ای نزدیک⌛️ هر کدام از طرف امام، حاکم قسمتی از دنیا خواهند شد.🔜 ولی این ده هزار نفری که در راه مکه هستند سربازان لشکر امام می باشند، آنها می آیند تا قائم آل محمد (علیهم السلام) را یاری کنند.💯 🔹شیران بیشه ایمان می آیند کم کم لشکر ده هزار نفری کامل می شود. آنها با یکدیگر بسیار مهربان هستند گویی که همه با هم برادرند.🤝 همسفرم❗️آیا اجازه می دهی من در مورد ویژگی افراد این لشکر سخن بگویم❓ 👌آنان در مقابل دستور امام تسلیم هستند و سخنان امام را با گوش جان می پذیرند. افرادی شجاع ودلیری که ذرّه ای ترس در دل ندارند. آری، امام یارانی شجاع وبا یقین کامل می خواهد، افراد ترسو و سست عقیده چه کمکی به این حرکت عظیم می توانند بکنند❓ لشکریان امام چنان در عقیده وایمان خود استوارند که شیطان 👹 هرگز نمی تواند آنها را وسوسه کند. اینان شیران بیشه ایمان و یاوران راستین حق وحقیقت هستند. اگر شب ها به کنارشان بروی، می بینی که مشغول عبادت هستند وصدای گریه😢 و مناجات آنها شنیده می شود و در روز چون شیران دلیر به میدان می آیند واز هیچ چیز واهمه و ترس ندارند. برای شهادت دعا می کنند 🤲 آرزویشان این است که در رکاب امام به فیض شهادت برسند. به راستی که چه سعادتی بالاتر از اینکه انسان جان خویش را فدای مولای خود کند🤗 آیا در این دنیای فانی، آرزویی زیباتر از این سراغ داری❓ خوشا به حال کسانی که چنین آرزوی زیبایی دارند❗️ و واقعاً که زندگی انسان با داشتن این چنین آرمانی، چقدر لذت بخش می شود. به هر حال، یاران امام همواره دور امام ❤️ حلقه زده و در شرایط سخت، یار و یاور او هستند. کافی است امام به آنان دستوری بدهد، آن وقت می بینی که چگونه برای انجام آن دستور سر از پا نمی شناسند.😊 خداوند نیروی جسمی💪 بسیار زیادی به آنها داده است تا بتوانند به خوبی از امام دفاع کنند. وقتی که آنها از زمینی عبور می کنند آن زمین به سرزمین های دیگر فخر می فروشد و از اینکه یکی از یاران امام زمان از روی او گذشته است به خود مباهات می کند☺️ همه از یاران امام فرمانبرداری می کنند حتّی پرندگان وحیوانات وحشی 🔚......
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۲۱💢 🔰لباس ضد🔥آتش و عصای شگفت انگیز اکنون همه سربازان ویاران امام در مکه 🕋 جمع شده اند. آنها آمده اند تا جان خود را فدای امام کنند. امام لباس رزم بر تن کرده وآماده حرکت به سوی مدینه 🕌 شده است. آیا می دانی که لباس رزم امام، همان پیراهن یوسف (علیه السلام) است❓ به راستی چرا امام این لباس را به تن کرده است❓ آیا می دانی لباس امام، لباسی معمولی نیست، بلکه لباسی ضدّ آتش🔥 است. تعجّب نکن، بگذار تاریخ آن را برایت بگویم. پیراهن یوسف (علیه السلام) در اصل از ابراهیم (علیه السلام) بود. هنگامی که نمرود می خواست ابراهیم (علیه السلام) را به جرم خداپرستی در آتش اندازد، جبرئیل به زمین آمد تا بزرگ پرچمدار توحید را یاری کند. او همراه خود لباسی از بهشت آورد. به خاطرِ همین لباس، ابراهیم (علیه السلام) در آتش نسوخت.😊 پس از ابراهیم (علیه السلام)، این لباس به فرزندان او به ارث رسید تا اینکه لباس یوسف (علیه السلام) شد وباعث روشنی چشمان یعقوب، لباس نسل به نسل گشت تا پیامبر اسلام و بعد از او امامان معصوم (علیهم السلام)، یکی بعد از دیگری به ارث بردند. واکنون روشن شد که چرا خداوند این پیراهن را برای امام زمان نگه داشته است❓ همسفرم❗️مگر آتش نمرود بزرگترین آتش آن روزگار نبود❓🤔 یک بیابان آتش که شعله های آن به آسمان می رسید❗️😳 نمرود با امکاناتی که در اختیار داشت آتشی به آن بزرگی ایجاد کرد و ابراهیم (علیه السلام) را در میان آن آتش انداخت؛ امّا خدا، پیامبر خود را با آن پیراهن یاری کرد و امروز همان پیراهن در تن امام زمان ارواحنافداه است. امام آماده حرکت شده است، من دقّت می کنم تا ببینم امام با چه اسلحه ای می خواهد به جنگ دشمنان برود. امام به جای اسلحه، یک چوب دستی دارد❗️ با خود می گویم که چرا فرمانده این لشکر، این چوب را با خود برداشته است❓🤔 آخر ما می خواهیم به جنگ توپ وتانک وموشک برویم. هر چه فکر می کنم جوابی برای خود نمی یابم؛ برای همین از یکی از یاران امام سؤال می کنم که چرا امام به جای اسلحه این چوب دستی را با خود برداشته است❓ او برایم می گوید ... 🔚.....
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۲۲💢 این چوبی که در دست امام قرار دارد، همان عصای موسی (علیه السلام) است. با این که چوب این عصا هزاران سال پیش، از درخت🌴 بریده شده است؛ امّا هنوز تر وتازه است، مثل اینکه همین الآن آن را، از درخت قطع کرده ای. در زمان موسی (علیه السلام)، بشر در سحر وجادو پیشرفت زیادی کرده بود وبه اصطلاح، فن آوری بشر آن روز، سحر وجادو بود؛ امّا وقتی موسی (علیه السلام) عصای خود را به زمین زد، ناگهان آن عصا به اژدهایی🐉 تبدیل شد که همه آن سحر وجادوها را در یک چشم به هم زدن بلعید. امروز هم بشر هر چه پیشرفت کرده وهر فناوری جدیدی داشته باشد باید بداند که امام زمان با همین عصا به مقابله با دشمنان👿 خواهد رفت. این عصا، یک عصای شگفت انگیز است که هر دستوری را که امام به آن بدهد، انجام می دهد. تازه حالا فهمیده ام که این چوب، یک عصای سخن گو هم هست وبا امام سخن می گوید❗️ آری، آنچه که بشر به دست خود ساخته است توسط این عصا بلعیده می شود، تانک باشد یا هواپیما یا موشک، چه فرق می کند، کافی است امام به عصا امر کند. قرآن📖 در مورد عصای موسی (علیه السلام) سخن گفته است. آن عصا یک بیابان سحر وجادو را بلعید، این نکته را قبول می کنی چون قرآن این را می گوید. پس دور از ذهن نخواهد بود که این عصا بتواند هواپیما🛩 و موشک را هم ببلعد. هنر بشر آن روز سحر وجادو بود، هنر بشر امروز هر چه می خواهد باشد. این عصا به اذن خدا می تواند مقابل آن بایستد. آیا می دانی وقتی امام، این عصا را بر زمین بزند، آن عصا تبدیل به چه چیزی می شود❓ من نمی دانم از چه لفظی استفاده کنم❓ آیا می توانم بگویم تبدیل به اژدهایی بزرگ می شود❓ می ترسم بگویی که این نویسنده چه حرف های عجیب وغریبی می زند. واقعاً نمی دانم چه بگویم❓ هیچ چیز بهتر از این نیست که سخن امام باقر (علیه السلام) را برایت بگویم. تو که دیگر سخن آن حضرت را قبول داری که فرمود: "چون قائم ما، عصای خود را به زمین بزند، آن عصا، شکاف بر می دارد، شکافی به اندازه فاصله زمین تا آسمان❗️ وآن عصا هر چه را که مقابلش باشد، می بلعد". به راستی که خداوند چه حکمت های زیبایی دارد وبا عصای موسی (علیه السلام)، آخرین ولی خود را یاری می کند. 🔚......
💢سفر به آینده تاریخ شماره ۲۳💢 🔰هزاران فرشته به کمک آمده اند نگاه کن❗️ یاران امام زمان با چه نظمی زیبا ایستاده اند و منتظرند تا دستور حرکت داده شود. آن جوان🧔 را می بینی که در جلو لشکر، پرچمی نورانی در دست دارد❓ آیا او را می شناسی❓ او "شُعَیب بن صالح"، پرچمدار 🏳 این لشکر بزرگ است. آیا پرچمی را که در دست اوست می شناسی❓ این همان پرچم پیامبر است. همان پرچمی که جبرئیل در جنگ "بَدْر" برای پیامبر آورد. آیا می دانی این پرچم🏳 تا به حال، فقط دو بار مورد استفاده قرار گرفته است❓ اوّلین بار زمانی بود که جبرئیل آن پرچم را برای پیامبر آورد واو هم در جنگ بدر آن را باز نمود و لشکر اسلام در آن جنگ به پیروزی بزرگی دست یافت. پیامبر بعد از جنگ بدر، آن پرچم را جمع کرد و دیگر در هیچ جنگی آن را باز نکرد و تحویل حضرت علی (علیه السلام) داد. آن حضرت نیز فقط در جنگ جمل، آن پرچم را باز نمود و دیگر از آن استفاده نکرد. آیا می دانی🤔 که این پرچم از جنس پارچه های دنیایی مثل پنبه وکتان و حریر نیست، بلکه از جنس گیاهان بهشتی🌸 است. این پرچم آن قدر نورانی🤩 است که می تواند شرق و غرب دنیا را روشن گرداند. وقتی که این پرچم برافراشته می شود، ترس و وحشت عجیبی در دشمنان پدیدار می گردد به طوری که دیگر نمی توانند هیچ کاری بکنند.😏 💠از طرف دیگر با برافراشتن این پرچم، دل های یاران امام زمان ارواحنافداه چنان از شجاعت پر می شود که گویی این دل ها از جنس آهن است و هیچ ترسی به آنها راه ندارد.☺️ جالب است👌 بدانی که چوب این پرچم از آسمان آمده است و هر وقت امام بخواهد دشمنی را نابود سازد، کافی است با این پرچم به او اشاره کند پس به امر خدا، آن دشمن👿 به هلاکت می رسد. 🔚......
💢سفر به آینده تاریخ ۲۴💢 آیا می دانی هرگاه که این پرچم 🏳 باز شود هفت دسته از فرشتگان به یاری امام می آیند❓ دسته اوّل⬅️: فرشتگانی که با نوح (علیهالسلام)، در کشتی 🛥 بودند و او را یاری کردند. دسته دوم⬅️: فرشتگانی که به یاری ابراهیم (علیه السلام)آمدند. دسته سوم⬅️: فرشتگانی که همراه موسی (علیه السلام) بودند زمانی که رود نیل 🌊 به امر خدا شکافته شد و قوم بنی اسرائیل از رود نیل عبور کردند. دسته چهارم⬅️: فرشتگانی که هنگام رفتن عیسی (علیه السلام) به آسمان🌌 همراه او بودند. دسته پنجم⬅️: چهار هزار فرشته ای که همیشه در رکاب پیامبر اسلام بودند. دسته ششم⬅️: سیصد وسیزده فرشته ای که در جنگ "بَدْر" به یاری پیامبر آمدند. دسته هفتم⬅️: فرشتگانی که برای یاری امام حسین (علیه السلام) به کربلا آمدند.😔 آمار کل این هفت دسته، سیزده هزار وسیصد وسیزده فرشته است که به یاری امام زمان می آیند.😊 اگر سمت راست لشکر را نگاه کنی، جبرئیل را می بینی؛ در سمت چپ لشکر هم، میکائیل ایستاده است.☺️ همه نیروی های زمینی و آسمانی آماده اند تا ایشان دستور حرکت بدهد. وقتی لشکر امام حرکت کند، ترس عجیبی😥 در دل دشمنان ایجاد می شود و به همین دلیل است که همیشه پیروزی با این لشکر است. آری، کسانی که قصد دشمنی با نور خدا را دارند ترسی عجیب وجودشان را فرا می گیرد؛ امّا کسانی که سال های سال در جستجوی نور خدا بوده اند محبّت و علاقه❤️ زیادی به امام پیدا می کنند. آنها هرگز از این حرکت آسمانی نمی ترسند، بلکه هر لحظه آرزو می کنند که حکومت مهدوی تشکیل شود و عدالت واقعی را به چشم خود ببینند.🤲 🔚...... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ ۲۵💢 آنانی که بار دیگر زنده شده اند همه منتظرند تا فرمان حرکت صادر شود، لشکر به گروه هایی منظّم تقسیم شده است. در این میان متوجّه یک گروه هفت نفری می شوم. جلو می روم واز یکی از آنها می خواهم که درباره خودش سخن بگوید. او خودش را "تلمیخا" معرّفی می کند. نمی دانم او را می شناسی یا نه❓ 👈"تلمیخا"، نام یکی از اصحاب کهف است، اصحاب کهف همان هفت نفری هستند که در قرآن 📖 قصّه آنها آمده است. آیا سوره کهف را خوانده ای❓ آن هفت نفر خدا پرست از ترس طاغوت زمان خود به غاری پناه بردند و بیش از سیصد سال در آن غار خواب بودند😴 شاید بگویی: آقای نویسنده، عجب حرف هایی می زنی❓ حواست کجاست❓ نکند خیالاتی شده ای❓ اصحاب کهف هزاران سال است از دنیا رفته اند، آخر چطور آنها را در لشکر امام زمان، می بینی❓🤔 من در اینجا فقط یک جمله می گویم: مگر سخن امام صادق (علیه السلام) را نشنیده ای که فرمود: "هرگاه قائم ما قیام کند خداوند اصحاب کهف را زنده می کند".☺️ آری، در لشکر قائم آل محمّد (علیه السلام) افراد زیادی هستند که بعد از مرگ به امر خدا زنده شده اند تا آن حضرت را یاری کنند.🤝 👈یکی دیگر از آنها "مقداد" است. او یکی از بهترین یاران پیامبر و حضرت علی (علیه السلام) بود که اکنون به امر خدا به دنیا بازگشته است. 👈دیگری "جابر بن عبد الله انصاری" است. او از یاران نزدیک پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و تا زمان امام باقر (علیه السلام)، زنده ماند. همان کسی که روز "اربعین" به کربلا آمد و در آب فرات غسل کرد وقبر شهید کربلا را زیارت کرد؛ اکنون، او زنده شده است تا انتقام خون امام حسین (علیه السلام) را بگیرد✊ من عدّه زیادی را می بینم که می گویند ما در عالم برزخ بودیم و چون امام زمان ظهور کرد، فرشته ای نزد ما آمد وبه ما خبر داد که روزگار ظهور فرا رسیده است، برخیزید و به یاری آن حضرت بشتابید✋ 🔚...... @ipqtfgu
💢سفر به آینده تاریخ ۲۶💢 شعار لشکر امام زمان ارواحنا فداه چیست❓ امام زمان ارواحنافداه برنامه لشکر خود را معین نموده است، اوّلین هدف این لشکر، رهایی شهر مدینه 🕌 از دست طاغوت است. درست است که سیصد هزار نفر از سپاه سفیانی در بیابان "بَیدا" به زمین فرو رفتند؛ امّا هنوز گروهی از طرفداران سفیانی در مدینه باقی مانده اند واین شهر را در تصرّف خود دارند. گوش کن❗️ آیا این صدا را می شنوی❓ هیچ کس همراه خود آب وغذا برندارد.🍲 این دستور امام است که به لشکر ابلاغ می شود. این تنها لشکر دنیاست که به "واحد تدارکات" نیاز ندارد❗️😊 آخر مگر می شود لشکری با بیش از ده هزار سرباز در این گرمای عربستان هیچ آب وغذایی همراه نداشته باشد.🤔 امام برای رفع تشنگی لشکر خود چه برنامه ای دارد❓ چه می شد اگر هر کسی مقداری آب وغذا با خود برمی داشت❓ دوست خوب من ❗️آیا موافقی همراه این لشکر برویم❓ تو خود می دانی که ما هم باید این دستور را عمل کنیم وآب وغذا با خود برنداریم. ظاهراً موافقی که به سفر خود ادامه بدهیم باشد؛ امّا به من قول بده اگر تشنه ات شد، از من آب نخواهی❗️ لشکر بزرگ حق، آماده حرکت است... هر لشکر وسپاهی برای خود، یک شعاری را انتخاب می کند به نظر شما شعار این لشکر چیست❓ گوش کن❗️ همه لشکر یک صدا فریاد می زنند: یا لَثاراتِ الحُسَینِ؛ ای خون خواهان حسین (علیه السلام) امام می داند که صدها سال است شیعه برای امام حسین (علیه السلام) اشک ریخته است. آری، این نام حسین (علیه السلام) است که دل ها را منقلب می کند.😔 من در این میان به فکر فرو می روم که این لشکر چگونه شعار خود را خون خواهی امام حسین (علیه السلام) قرار می دهد در حالی که بیش از هزار سال است که یزید و سپاهیان او مرده اند❓🤔 این یک قانون الهی است که اگر خون مظلومی در شرق دنیا ریخته شود و کسی در غرب زمین به این کار راضی باشد، او هم شریک جرم محسوب می شود. اگر چه یزید ویزیدیان مرده اند؛ امّا امروز گروه های بسیاری هستند که به کار یزید افتخار می کنند❗️ سفیانی وسپاهیان او، ادامه دهنده راه یزید هستند، اگر یزید، امام حسین (علیه السلام) را شهید کرد، امروز سفیانی که در شهر کوفه است، هر کس را که نامش حسین است، شهید می کند 🔚..
💢سفر به آینده تاریخ ۲۷💢 بانوانی که پرستاری می کنند گروهی از بانوان🧕 در کمال حیا و عفّت لشکر امام زمان را همراهی می کنند. سؤال می کنی: این لشکر برای جنگ می رود، پس این بانوان کجا می روند❓ آیا شنیده ای هرگاه پیامبر به جنگ می رفتند، جمعی از بانوان همراه آن حضرت بودند و به پرستاری مجروحان 🤕 می پرداختند❓اکنون امام می خواهد به شیوه پیامبر عمل کند و جمعی از بانوان را برای مداوای مجروحان همراه خود می برد. امام صادق (علیه السلام) خبر داده اند که در جمع این بانوان، سمیه هم هست. همان که مادر عمّار یاسر بود و اوّل زن شهید اسلام. او شیر زنی بود که در زیر شکنجه های "ابوجهل" به شهادت رسید؛ ولی حاضر نشد از عقیده خود دست بردارد اکنون خداوند می خواهد پاداش ایستادگی او را بدهد، برای همین او را زنده کرده است تا شاهد عزّت اسلام باشد😊 یکی دیگر از آن بانوان "أمّ أَیمَن" است. آیا او را می شناسی❓ أمّ ایمن در جنگ اُحُد وحُنَین وخَیبَر در لشکر اسلام همراه پیامبر بود وبه پرستاری مجروحان می پرداخت👌 اکنون او هم به امر خدا زنده شده است تا این بار در لشکر فرزند پیامبر به مداوای مجروحان بپردازد. 🔚...... @ipqtfgu