eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 21} { شرح بعضی فقرات مربوط به سخنان مولانا زین الدین 3} { بعل ذبوب یا خداوند مگس ها 3} فصلی از کتاب تاریخ جادوگری ترجمه ایرج گلسرخی :👇👇👇 { راندن دیو مگس ها } { اکنون همه می دانیم که مگس ها جانداران ناقصی هستند که از پلیدی به وجود می آیند و پلیدی و بیماری را منتشر می کنند و خوراکیها را آلوده می نمایند . هر کس به مشرق زمین سفر کرده باشد ، از بلای واقعی مگس ها آگاهی دارد . مگس در دیو شناسی آیین زرتشتی به صورت «نسو» (Nasu)دیو مونث در آمده است که مظهر هر نوع ناپاکی ، تعفن و تباهی است و از لاشه و مرده تغذیه می کند . « سگان و مرغان مردار خوار » که مخلوقات سودمند اهورا مزدایند ، و نگاهشان دیو را می گریزاند ، قادرند نسو را هم از پای در آورند . اما دیوی که از نگاه آنان پنهان مانده به هیئت مگس مکروهی در می آید و لاشه را ترک می کند . آداب و مراسم سگدید sag _did هم مبتنی بر همین عقیده است که پیش از آنکه کسی بر مرده نزدیک شود و به آن دست بزند باید آن را اجرا نمود . و تخطی از این منهیات احتیاج به مراسم بسیار پیچیده تطهیر دارد که برشنوم ( barashnum) نامیده می شود و شخص آلوده به مدت نه روز باید مراسم آن را انجام دهد . « مزدا پرستان باید سه گودال در زمین بکنند و کسی که به مرده نزدیک شده تن خود را ، نه با آب بلکه با گومز ( ادرار گاو نر ) تطهیر نماید ، آنگاه سگ را از بیرون ( گودال نه داخل گودال ) بیاورند و مقابل او بایستانند. این کار سه بار انجام می شود . « نخست دست هایش شسته شود ، اگر دست هاسش شسته نشود ، همه بدنش را پلید خواهد کرد ، و پس از آنکه دستهایش را شست ، تو باید که بر فرق سر او آب بریزی » این آب تطهیر باعث می شود که نسو از یک سو به سوی دیگر فرار کند . و آب همچنان او را از سر تا سینه دنبال می کند . آب مطهر به ترتیب بر یکایک اعضای بدن پاشیده می شود و این مناسک استادانه آنقدر تکرار می گردد ، تا دیو نجس سرانجام از بدن خارج و به زمین برسد . از شانه راست به شانه چپ ، از بغل راست به بغل چپ ، روی سینه ، بر پشت و به این ترتیب آب ریخته می شود تا نسو به کف پا برسد . « در اینجا چیزی شبیه بال مگس از او دیده می شود » بالاخره «دروج_نسو» از کف پا به آخرین پایگاهش یعنی انگشتان پا رانده می شود . . « او باید پاشنه هایش را بر زمین بفشارد و انگشتهای پای راست را بلند کند ، باید بر انگشتان پای راست او آب ریخته شود ، آنگاه دروج _نسو به انگشتهای پای چپ حمله می کند . باید بر انگشتان پای چپ آب ریخته شود . آنگه « دروج _نسو » در هیئت مگسی خشمگین و سراپا نجس چون پلیدترین خرفستر با زانو و دم آلوده به گند به سوی شمال فرار می کند . » « و تو باید با آوایی بلند این کلمات فاتح و شفا بخش را بخوانی : اراده خداوند قانون تقدس است . ای مزدا ، برای نگهبانی من چه کسی را گمارده ای ? ... نفرت دیو مرا احاطه کرده است ... این کیست که دیو را از پای می افکند تا مشیت تو بر آورده شود ? .. نابود شو ، ای دروج دیو آب ، ای زاده دیو .. ای دروج نابود شو ، به سرزمین های شمال گم شو تا دیگر هرگز جهان زنده روح مقدس را به دست مرگ نسپاری . » شباهت چشمگیری میان مناسک تطهیر دین زرتشتی و مراسم راندن ارواح پلید از جسم دیو زدگان در آیین کاتولیک دیده می شود . جروم منگو(jerom mengo) در سال 1582 میلادی رساله « تازیانه برای دیو ها » را درباره این موضوع دشوار منتشر کرد . و مدتی پس از آن ( یعنی از 1709) این کار عجیب و دقیق در فهرست امور پاپ ها در آمده . تا آن تاریخ ، کشیش _ جن گیر احتمالا از همان آداب و رسومی که رساله منگو توصیه کرده استفاده می نموده ، که در آن توصیه های بسیاری در مورد شستشوی مکرر بدن دیو زده با آب مقدس وجود دارد . این توصیه ها بی شباهت به همان تشریفاتی نیست که زرتشت در آیین خود تجویز نموده است . در این مراسم نیز همچون مراسم برشنوم ، دیو با رعایت اصول و قواعد از یکایک اعضای بدن دیو زده رانده می شد ، و چون در زمان منگو کالبد شناسی شناخته تر از زمان پیامبر ایرانی بوده ، بر شمردن هر یک از قسمت های آناتومی بدن نیز بسیار پیچیده تر و آداب آن بغرنج تر بوده است . در پایان این مراسم بدن دیو زده را با مخلوطی از آب مقدس و دیگر مایعات شستشو می دادند ،طلسمی که در موهای دیو زده مخفی می ماند ، او را از نحوستی که بر آن هیچ شفایی تدبیر نشده تطهیر می نمود . سایر ملل مشرق زمین نیز برای محافظت از بلای مگس به نیروهای فوق الطبیعه متوسل می شدند . کنعانی ها بعل زبوب (beelzebub) را _که 👈 هرگز معبدش به این حشرات ناپاک آلوده نمی شد _می پرستیدند . بعلزبوب به معنای خدای مگس هاست اما عبرانی ها بعل زبوب را شاهزاده دیوها می نامیدند . } ادامه دارد ... @soltannasir
@soltannasir { سوءاستفاده دشمن از قوانین معنوی22} { شرح بعضی فقرات مربوط به مولانا زین الدین 4} { بعل ذبوب یا خداوند مگس ها 4} فصلی از کتاب تاریخ جادوگری ترجمه ایرج گلسرخی : 👇👇👇 { راندن دیو مگس ها } ادامه 👇👇 { ...اما عبرانی ها بعلزبوب را شاهزاده دیوها می نامیدند . (آیات متی 12:24 و لوقا 11:15) فریسی ها عیسی مسیح (ع) را متهم می کردند که او به یاری بعلزبوب می تواند دیوهای دیگر را براند . دانشمندان الهایات و دیو شناسان مغرب زمین هم بعل زبوب را خوب می شناختند . Pierre le loyer(1550_1634) مشاور پادشاه فرانسه و کارشناس این امور درباره زنی دیو زده از شهر لئون فرانسه تعریف می کند ، که چگونه بعل زبوب پس از مراسم رانش در هیئت مگسی از دهان زن دیو زده گریخت می افزاید : « این قضیه به وسیله محضرداران و آدمهای معتبر گواهی شده است و کسی نمی تواند در وقوع آن شک نماید .» بسیاری از مسیحیان نیز ، بعلزبوب زا سلطان قلمرو تاریکی می شمردند. بسیاری دیوهای مگسی دیگر نیز پس از بعلزبوب را سلطان قلمرو تاریکی می شمردند . بسیاری دیوهای مگسی دیگر نیز پس از بعلزبوب و به شکل او ظاهر شدند ، مثل بچه جن هایی که ساحره های انگلیسی به آنها شیر می دادند و آنها را می پرورانیدند . و یا همان مگس بزرگی که کرینبرت شاه لمباردی را نیش زد . این واقعه هنگامی رخ داد که شاه با سوگلی خود درباره دو تن از نجیب زادگان درباری که با شاه مخالفت کرده بودند و اینکه چگونه می توان از دست آنها خلاص شد صحبت می کرد . درباریان به قصد شکار این مگس آن را تعقیب کردند اما فقط موفق به بریدن پایش شدند . در این هنگام مردی یک پا ، خسته و رنجور به دو نجیب زاده نزدیک شد و آنها را از غضب شاه آگاه کرد . در نتیجه دو نجیب زاده به موقع گریختند . } ( کتاب تاریخ جادوگری ایرج گلسرخی چاپ علم صفحات 55 الی 58} نکته اول : مراسم و آداب زرتشتیان که مولف کتاب تاریخ جادوگری یاد می نماید در کتاب وندیداد وجود دارد و به طور کلی زرتشتیان برای ادرار گاو خواص بسیاری قائل بودند و در مراسم های مذهبی و راندن دیو از آن استفاده می نمودند . استفاده از ادرار برای راندن دیو و یا باطل نمودن طلسمات در منزل در کتب علوم غریبه ای که در تمدن اسلامی نوشته شده است وجود دارد . و هنوز هم در اعتقادات عامه مردم سخن از باطل شدن طلسم توسط ادرار بچه زیر هفت سال وجود دارد . ممکن است که واقعا ادرار گاو و یا فرزند خردسال همانگونه که در کتبی نظیر اوستا (بخش وندیداد آن ) و یا کتب علوم غریبه آمده است . دارای خواص راندن شیاطین و یا باطل کننده طلسم باشد . اما روش های بهتری برای باطل نمودن طلسمات و راندن شیاطین توسط علمای علوم غریبه جهان اسلام با کمک آیات قرآن و ادعیه های مأثور یا غیر مأثور بوجود آمده است . نکته 2 : در فقه اسلامی نیز ادرار حیوانات حلال گوشت نظیر گاو و گوسفند و شتر پاک است . همچنین برای ادرار شتر در روایات اسلامی خواص درمانی نقل شده است . (ع) @soltannasir ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 23} { شرح بعضی فقرات مربوط به سخنان مولانا زین الدین 5} { مگس } یکی از بلاهایی که خداوند بنا به نقل تورات بر فرعونیان وارد نمود . بلای مگس ها بود . در کتاب خروج درباره آن اینچنین آمده : 👇👇 { 20 : وخداوند به موسی (ع) گفت : «بامدادان برخاسته پیش روی فرعون بایست . اینک به سوی آب بیرون می آید . و او را بگو : خداوند چنین می گوید : قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند ، 21: زیرا اگر قوم مرا رها نکنی ، همانا من بر تو و بندگانت و قومت و خانه هایت 👈 انواع مگس ها فرستم و خانه های مصریان و زمینی نیز که بر آنند از انواع مگس ها پر خواهد شد . 22: و در آن روز زمین جوشن را که قوم من در آن مقیمند ،جدا سازم که در آنجا مگسی نباشد تا بدانی که من در میان این زمین یهوه هستم . 23: و فرقی در میان قوم خود و قوم تو گذارم . فردا این علامت خواهد شد . » 24: و خداوند چنین کرد و انواع مگس های بسیار به خانه فرعون و به خانه های بندگانش و به تمامی زمین مصر آمدند و زمین از مگسها ویران شد . 25: و فرعون موسی و هارون را خوانده گفت : « بروید و برای خدای خود قربانی در این زمین بگذرانید . » 26: موسی گفت : « چنین کردن نشاید زیرا آنچه مکروه مصریان است برای یهوه خدای خود ذبح می کنیم . اینک چون مکروه مصریان را پیش روی ایشان ذبح نماییم ، آیا ما را سنگسار نمی کنند ? 27: سفر سه روزه به صحرا برویم و برای یهوه خدای خود قربانی بگذرانیم چنانکه به ما امر خواهد فرمود . » 28: فرعون گفت : « من شما را رهایی خواهم داد تا برای یهوه ، خدای خود ، در صحرا قربانی گذرانید لیکن بسیار دور مروید و برای من دعا کنید .» 29: موسی گفت : « همانا من از حضورت بیرون می روم و نزد خداوند دعا می کنم و مگسها از فرعون و بندگانش و قومش فردا دور خواهند شد . اما زنهار فرعون بار دیگر حیله نکند که قوم را رهایی ندهد تا برای خداوند قربانی گذرانند. » 30: پس موسی از حضور فرعون بیرون شده ، نزد خداوند دعا کرد ، 31: و خداوند موافق سخن موسی عمل کرد و مگسها را از فرعون و بندگانش و قومش دور کرد که یکی باقی نماند 32: اما در این مرتبه نیز فرعون دل خود را سخت ساخته ، قوم را رهایی نداد. } ( تورات کتاب خروج 8: 20 الی 30 ) همچنین درباره مگس در قاموس کتاب مقدس اینچنین آمده : 👇👇👇 { (ماجرای آن در سفر خروج ) معروف است و بعضی از آنها بسیار موذی و مضر و مهلک می باشند و این حیوان در مصر و یهودیه بسیار بود برخی از سیاحان که در ساحل نیل گردش نموده اند . گویند مگس هایی در آنجا یافت می شود بقدر زنبور و بسیار موذی بحدیکه حیوانات بزرگ را ضرر رسانند و ایشانرا بر ترک کردن چراگاهها و علفزارها ناچار کرده بجاهائی گریزند که زیست توانند نمود و از شدت اثر آن مگسها خود را بخاک و ریگ آلایند و آنها را مگسهای حبشی گویند و البته بر مطالعه کننده شدت و سختی مگسهایی که در عصر موسی (ع)در مصر ظاهر شد مخفی نخواهد بود .} ( قاموس کتاب مقدس صفحه 830) در کتاب فرهنگ نمادها در باره مگس اینچنین آمده است : 👇👇👇 { در میان بامیلکه و بامون ها (نجینجی ) [ جنوب غربی کامرون ] مگس نماد همبستگی است ... در قلمرو حشرات کوچک بالدار ، همواره همبستگی و وحدت موجب قدرت می شود . (نظیر زنبوران عسل ، مورچگان ، موریانه ها ) یک مگس تنها بی دفاع است . در میان یونانیان ، 👈 مگس حیوانی مقدس بود ، و بعضی القاب زئوس و آپولون از آن مشتق شده بود . شاید این شباهت اسمی از دوره گردی زندگی در اولمپ ( کوه معروف خدایان. یونان ) و حضور دایم خدایان ناشی بود . مگس ها بی وقفه در حال همهمه کردن ،چرخیدن و خوردن اند ، آنها موجوداتی غیر قابل تحمل هستند . بر روی کثافت و عفن ، توالد و تناسل می کنند و مسبب بدترین بیماری ها هستند ، و هر نوع حمایتی را پس می زنند و حقیر می شمارند : مگس ها نماد سماجتی دایمی اند ; بر همین مفهوم بود که یکی از خدایان باستانی آشور ، موسوم به بعل زبوب ، لفظا به معنای ارباب مگس ها ، شاهزاده شیاطین شد . از سوی دیگر مگس نشانه کارگری دروغین ، جلد و چابک ، تبناک ، بی مصرف ، و پر ادعا است . } ( کتاب فرهنگ نمادها ترجمه سودابه فضایلی جلد پنجم صفحه 292) (ع) @soltannasir 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 24} {شرح بعضی فقرات مربوط به سخنان مولانا زین الدین 6 } { مگس 2 } در کتاب 1000 نماد در باب مگس اینچنین آمده : 👇👇👇👇 { بیلز باب ، خداوندگار مگس ها در فنقیه ،عامل تخریب و فساد بود و عبرانی ها او را خدای تل زباله میدانستند . مگس ها سومین بلا از بلایای ده گانه مصر بودند .( بلای اول خون و دوم وزغ سوم پشه و بلای مگس چهارمین بوده است . ) در اوستا ،کتاب مقدس زرتشتیان ،اهریمن مرگ به شکل مگس است . به همین دلیل ،تصور می شود تصویر مگس شیاطین را دور می کند . در امپراتوری جدید مصر باستان (1550_1100 ق.م ) ، مگس را نشانه استقامت و شجاعت می دانستند و نقش مگسی از طلا زینت بخش سینه جنگجویان بود . روی چوب دستی های سحر آمیر ،تعویذهایی به شکل مگس (شکل پایین ) پیدا شده است و در متنی از دوره امپراتوری جدید ، از ساحری صحبت میشود که به شکل مگس وارد کالبدی شده است تا درون آن را ببیند . لوکی ،مکار اسکاندیناوی ،برای دزدیدن گردنبند طلای الهه فرییا، خود را به شکل مگس در آورد . در سرود مراسم درمان سرخپوستان ناواهوی امریکا ، دونتسو (مگس بزرگ ) ،پیک معنوی ،قهرمانان سرود را در جریان سفرشان هدایت می کند . } (کتاب 1000نماد از راونا و راپرت شفرد ترجمه آزاده بیدار بخت/نسترن لواسانی صفحه 219 ) در کتاب عجایب نامه محمد بن محمود همدانی در باره مگس اینچنین آمده است : 👇👇👇👇👇 { مگس خلقی ضعیف است و موذی و دلیر .مگس به این ضعیفی ، بر چشم ملوکان نشیند و در چشم شیر رود و وی را رانند و نرود . و وقت باشد در زمین حجاز صد شتر را به ده دینار فروشند ، زیرا که مگس شتر را بزند ، ناله ای از وی بر آید و خون روان شود . و سمی در تن وی است که اگر مگس درگوش رود یا در بینی ، آن کند که پیاز نرجس و شیر انجیل نکند . و کسی را که سگ بگزد ،از مگس نگه باید داشتن _ که بر وی بتر از شیر بود . مگس در تاریکی عاجز بود . 👈 مگس را در سرمه سایند ، نور چشم زیادت کند . 👈خوردن مگس چشم را سود دارد . مگس به تابستان عالم بگیرد ، به زمستان یکی نماند . و کس مگس مرده جایی نبیند . و لجوج بود . و خنفسا ( نوعی سوسک ) هم چنین بود . تا چند بار به دیوار بر شود و باز پس افتد . و مگس را توالدی نبود . آفریدگار وی را بیافریند حالی . و گویند سفر جل ( میوه به ) را بشکنند ، حالی مگس بر سر وی نشیند . و عجب تر از این : در بیابان مگسی نبود ، چون اسپ سرگین افکند در خاک ، حالی مگس بر سر آن گرد آید . اگر مگس در بیابان بود منتظر سرگین عجب بود . و اگر در وقت آفریده شد ، عجب تر . باقلی استحالت کند با مگس ، زیرا که سودای وی است. ( و هر چه منکوس روید ثقیل بود چون بادنجان . ) مردی بگریخت از دست واخواهان ،در زمینی از باقلی رفت . گفت « زمین باقلی بتر(بدتر ) از حبس بود » و هیچ کس در زمین باقلی مقام نکرد چهل روز ، الا که وی را بیماری مزمن رسید . یکی را پرسیدند «چه خوری ? » گفت : «باقلی » گفت : «بلی مگس می خوری » مگس و صافر( نوعی پرنده کوچک ) و تنوط( نوعی پرنده کوچک از راسته گنجشکان ) و عنکبوت نخسپند و به هر دوپا خود را در آویزند سرنگون . و تنوط بانگ می زند تا روز ، مگس در زاویه ی خانه می گردد بی قرار . ... و باشد که یکی در مگس نگه کند ، گوید « این را چرا آفرید ?» و نداند که مگس نیز در آدمی نگرد ، گوید « این را چرا أفرید ?» به بصره اگر در همه خرمن ها بگردند ،مگسی نباشد . اما به غیض ، تا حد مسنات ، اگر خرما افکنده بود ، سیاه شود از مگس . گویند شخصی در مصر بتی از سنگ رخام بیافت . و در مصر ، مگس باشد بسیار ، وی آن بت را در جیب نهاد . به در دکانی رسید ، مگسان بگریختند . وی را گفتند « چه داری ?» آن بت را بنمود . بدانستند که آن طلسم بود که فرعون کرده بود در عین شمس . و به مصر ، در آن موضع ، مگس نباشد. و در خانه ای که کما باشد ،مگس در آن نرود . به هند مگس خورند و از این سبب ، آنجا رمد(بیماری چشم ) و سبل(عارضه ای که در چشم پدید می آید ) و تاریکی نباشد .مگس از 👈 دود زرنیخ ( سولفید آرسنیک که در نوره از آن استفاده می شود ) بگریزد . و چون خانه ها را تاریک کنند ، همه از سولاخ ها بگریزند. } ( کتاب عجایب نامه همدانی صفحات 318 الی 320) نکته مهم : عزیزان اگر دقت نموده باشید مگس بر طبق دیدگاه قدما با چشم و بینایی ارتباطی معنا دار دارد . خوردن مگس و همچنین سرمه آن باعث افزایش نور چشم می شود . @soltannasir 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی25 } { شرح بعضی فقرات مربوط به سخنان مولانا زین الدین 7 } { مگس 3 } { مردم قشم باور دارند ، مگس حشره ای نفرین شده است . حضرت ایوب ( ع ) او را نفرین کرده که تا پایان عمر روی کثافات بنشیند و از آن ها تغذیه کند . (قشم ، 45 ) مگس در ادبیات فارسی نماد ضعف و بی ارزشی و وقاحت است . حکما گویند باقلا مگس می شود و می پرد . (( توسی ، عجایب المخلوقات ، 328 )) میبدی می گوید : الله تعالی مگس را ضعیف آفرید و با ضعف وی وقاحت آفرید . (( کشف الاسرار ، جلد 1 ، صفحه 118 )) و حافظ می گوید : 👇 ای مگس عرصه سیمرغ ، نه جولانگه توس عرض خود می بری و زحمت ما می داری ( دیوان حافظ 442 ) ✳️مگس و روح مردگان : مگس سبز روح انسان است که هنگام خواب از بینی او بیرون می آید و به گردش می پردازد . این مگس هر جا برود هر چه بیند صاحب آن روح همان را در خواب می بیند . (( بختیاری ، 59 )) و اگر مگس در شب دور اتاق یا چراغ پرواز کند ، روح یکی از مردگان است و نباید آن را کشت . ((گیلانی ، 276 )) ✳️ مگس و مهمان : هر گاه مگس خسته ای در اتاق ، پیش روی کسی ظاهر شود ، می گویند علامت آمدن مهمان است . (( کهنوجی ، اطلاعات ، 2535 ، بوشهری ؛فردوسی ، 26 خرداد 1348 ، ش 915 ؛ سنگستانی ، 196 )) و اگر مگسی خسته که توان پرواز ندارد ، هنگام غذا خوردن بر سفره باشد ، مهمانی خسته از راه می رسد .((قشم ، 49 )) نشستن مگس بی حال و خسته روی دست نشانه ورود مهمان است . ((شیرازی ، 20 )) همچنین اگر مگسی درون ظرف غذا افتاد مهمان وارد می شود ((قوچانی ،98 ،آبادانی ، فردوسی ش . 892 ، ص 30 )) اگر مگس روی بدن کسی بنشیند یکی از عزیزانش از ولایت دور خواهد آمد . (( خوزستانی ، فردوسی ، ش .887 ، ص 33 )) و اگر خرمگس با سنجاقک وارد خانه شود ، مهمان می رسد . (( اردکانی ، 457 )) ✳️ مگس و وضع هوا : اگر مگسی تن آدمی را به سختی بگزد ، هوا خراب است . (( گیلانی ، 278 )) و اگر در روزهای گرم افراد را نیش بزند می گویند هوا بارانی خواهد شد . (( آلادشت و سواد کوه ، 126 )) و اگر در زمستان مگس پیدا شود ، هوا توفانی می شود . (( سنگسری ،هنر و مردم ، ش . 93 تیر 1349 )) و اگر در شب مگس مرتب دور چراغ بچرخد و وزوز کند باران می بارد .((خراسانی ، 336 ؛ گیلانی ، 345 )) و اگر مگس ها زیاد در خانه وزوز کنند علامت سرماست . (( ماسه ، 317 )) ✳️ مگس و پولداری : می گویند مگس سگ روی هر کسی بنشیند پولدار می شود . ((هدایت ، 158 ، خراسانی 324 )) خرمگس هم روی هر کسی بنشیند ثروتمند خواهد شد . ((ماسه ، 348 )) و اگر مگسی را که روی بدن اسب می نشیند گرفته و دفن کنند پولدار می شوند . (( آلادشت و سواد کوه ، 130 )) ❇️ شفا بخشی مگس : اگر مگس در استکان چای بیفتد شفا بخش است . (( بیرجندی ، 646 )) یک بال مگس درد است و یکی شفا بخش ، وقتی در خوراک می افتد بال شفا را بالا می گیرد ، باید بال شفا را نیز در غذا فرو ببرند و بعد غذا را بخورند تا ضرری نبینند . (( هدایت ، 108 )) سالی که مگس و گنجشک زیاد باشد ، در آن سال ناخوشی نمی آید . ((هدایت ، 107 )) و پلنگ را دو مغز باشد ، از آن دو یکی زهر قاتل است و دیگری را چون با عطر بیامیزند هر که استشمام کند به عشق دارنده آن مبتلا شود و مطیع و او شود و این دو مغز از این راه توان شناخت که هر دو را بگذارند ، و آن یکی را که مگس بر وی ننشیند یا چون بنشیند بمیرد زهر است . (( جمالی یزدی ، 22 )) ✳️ مگس و غیبت : اگر مگس در پیراهن کسی وارد شده باشد علامت آن است که در جایی از او بدگویی می کنند . ((بندر عباسی ، 187 )) و نزدیکان به او می گویند معلوم نیست کجا دارند غیبتت می کنند . (( سنگستانی ، 200 )) ✳️ دفع مگس : برگ بید را در قدیم به سقف آویزان می کردند ، تا مگس ها سرگرم شوند و روی غذا ننشینند و مردم را اذیت نکنند . (( درگزی ، 242 )) ❇️ مگس و سوغات : می گویند اگر مگس خوردی سوغات گیرت می آید یا فحش می شنوی . (( قوچانی ، 99 )) ❇️ سگ مگس : اگر سگ مگس روی لباس کسی بنشیند و آن شخص سگ مگس را گرفته و در گوشه دستمال ببندد یا خبر خوشی به او می رسد یا مسافر عزیزی از سفر می آید . (( رنه دالمانی ، 348 ؛ دامغانی ، 102 )) ✳️ خواب مگس دیدن : در خواب دلیل بر مردی سفله بود . اگر دید مگسان بر وی جمع شدند ، دلیل آن است که از سفله مال حاصل کند . اگر ببیند ، مگسی در گوش وی رفت ، دلیل که از سفله سخنی بشنود و برنجد . ابراهیم کرمانی گوید : " دیدن مگس ، دلیل بر مردم فرومایه بود ، اگر دید مگسان وی را می گزیدند ، دلیل که مردم بر وی حسد برند . اگر مگس را بکشت ، دلیل که حاسدی را قهر کند . " (( تفلیسی ، ص 390 )) } ( کتاب باورهای عامیانه مردم ایران صفحه 1037و 1038 اثر دکتر حسن ذوالفقاری مدخل مگس ) @Soltannasir 🕸🐚🕸🐚🕸🐚🕸
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 26 } { شرح بعضی از فقرات مربوط به سخنان مولانا زین الدین 8} { مگس و بعل ذبوب در قرآن } در قرآن حکیم در آیات 71 الی 73 سوره مبارکه حج آمده است : 👇👇👇 { وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ (71) وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ (72) يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ (73) } ( آیات 71الی 73سوره حج ) ترجمه : 👇👇👇 { و به جاى خدا چيزى را مى پرستند كه بر [تاييد] آن حجتى نازل نكرده و بدان دانشى ندارند و براى ستمكاران ياورى نخواهد بود (71) و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده مى شود در چهره كسانى كه كفر ورزيده اند [اثر] انكار را تشخيص مى دهى چيزى نمانده كه بر كسانى كه آيات ما را برايشان تلاوت مى كنند حمله ور شوند بگو آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم [همان] آتش است كه خدا آن را به كسانى كه كفر ورزيده اند وعده داده و چه بد سرانجامى است(72) ای  مردم مثلى زده شد پس بدان گوش فرا دهيد كسانى را كه جز خدا مى خوانيد هرگز [حتى] مگسى نمى آفرينند هر چند براى [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد نمى توانند آن را بازپس گيرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند (73) }ّ در تفسیر البرهان در باب شأن نزول آیه 73 سوره مبارکه حج اینچنین آمده است : 👇👇👇 { محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی از یکی از اصحابش ، از عباس بن عامر ، از احمد بن رزق غمشانی ، از عبدالرحمان بن اشل بیاع انماط روایت کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود : قریش بر بت های خود در اطراف کعبه مشک و عنبر می مالیدند . یغوث روبروی درب کعبه قرار داشت و یعوق در سمت راست کعبه بود و نسر هم در سمت چپ کعبه . هرگاه که قریش وارد می شدند ، در مقابل یغوث به علامت سجده به خاک می افتادند و خم نمی شدند و بعد روی خود را به طرف یعوق نموده و بعد هم روی خود را به طرف نسر می کردند و آن گاه این شعار را سر می دادند : « لبیک اللهم لبیک ، لبیک لا شریک لک ، الا شریک هو لک ، تملکه و ما ملک » . پس خداوند مگسی سبز رنگ که چهار بال داشت را فرستاد و آن مگس همه آن مشک و عنبر را خورد وخداوند آیه 73 سوره مبارکه حج را نازل نمود } شأن نزول آیه که از حضرت امام ناطق جعفر صادق(ع) نقل شده است . با آیه تطابق کامل دارد . زیرا خطاب آیه در ان الذین جمع است . اما با این حال در آیه اشاره ای مخفی به بعل ذبوب و سایر خدایان مگس نظیر زئوس و آپولون و دیو «نسو » نیز شده است . و در این آیه خدایان مگس مورد تحقیر قرار گرفته اند . و گفته شده که نه تنها اگر با هم جمع شوند نمی توانند مگسی بیافرینند . ( پس آفریننده مگس نیستند ) بلکه حتی اگر مگسی چیزی از آنان برباید توان باز پس گرفتن آن را ندارد . ( پس تسلطی بر مگسان ندارند ) این نکته از آشنایان با علوم خفیه علی الخصوص علم حروف پنهان نیست که راز مبارزه با خدایان مگس در نبرد آخرالزمان در دل این آیه نهفته است . و با قسمت های مختلف این آیه نظیر 👈«اجتمعوا ، ضعف الطالب و المطلوب» 👉 کارها می توان نمود . @soltannasir 🎍🎍🎍🎍🎍🎍🎍🎍🎍🎍🎍🎍
گفتم كه علي، گفت بگو سِرُّ اللّه        گفتم كه علي، گفت بگو عِينُ اللّه گفتم كه به وصفش چه بگويم گفتا       لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّه @Soltannasir ☀️☀️☀️
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 27 } { شرح بعضی از فقرات مربوط به سخنان مولانا زین الدین 9 } { جمع بندی مطالب مگس و بعل ذبوب } مطالب گوناگونی در باب مگس گفته شد اما یکی از نکات جالب و شگفتی های آفرینش این جاندار ، چشم آن است . چشم مگس علی الظاهر در دو طرف سر وی قرار دارد و از هزاران عدسی تشکیل شده است . ساختمان چشم این جاندار بسیار شگفت انگیز است . و در ساخت بعضی انواع «په باد » (هواپیماهای بدون سرنشین ) از ساختار چشم مگس استفاده شده است . اما با این حال کمتر کسی تا کنون دقت نموده که مگس سه چشم در مرکز سر خویش دارد . یک چشم بزرگتر و دو چشم دیگر کوچکتر هستند . و این سه چشم شکل یک مثلث(رو به پایین ) را می سازند . چشمی که رأس پایینی مثلث را می سازد کاملا شکل و شمایل تک چشم را دارد . و در واقع این چشم علی الظاهر نقطه مرکزی کانون بینایی این جاندار است . نکته 1 : ممکن است چشم اصلی و مرکزی مگس نقطه کانونی ای باشد که تمام تصاویر دریافت شده از هزاران عدسی موجود در دو چشم بزرگ مگس با کمک این تک چشم هماهنگ شود و یک تصویر جامع را در مغز مگس تشکیل دهد . نکته 2: در انسان چشم سوم یا چاکرای آجنا جایگاه آن نسبت به دو چشم اصلی( ظاهری ) مثلثی را می سازد که چشم سوم در رأس بالایی مثلث قرار دارد . نکته 3 : در مگس هر سه چشم مرکزی در ظاهر بدن این جاندار ظهور دارد. اما در انسان چشم سوم باطنی است و در کالبد انسان ظهوری ندارد . این نکته از آن جنبه حائز اهمیت است که در طبیعت موجودی به مانند مگس که یک مشخصه نظیر تک چشم را در ساختمان ظاهری خویش دارد . سمبل یا نماد آن خصوصیت می شود . نکته 4 : با توجه به ساختمان خاص چشم مگس می توان به این نکته پی برد که بخش زیادی از ظرفیت مغز این جاندار صرف پردازش اطلاعات بینایی می شود . و این جاندار با بینایی و بینندگی ارتباطی معنا دار دارد . اطبا و حکمای قدیم اعتقاد بر این داشتند که با خوردن گوشت هر جاندار خصوصیات آن جاندار به شخص منتقل می شود . با خوردن گوشت خروس صفت شهوت و سخنوری در شخص ایجاد می شود . با خوردن گوشت خوک _که حرام می باشد _ صفت بی غیرتی در شخص ایجاد می شود . زیرا خوک ماده خویش را در اختیار سایر خوک های نر قرار می دهد . با خوردن گوشت گوسفند ، صفت مهربانی . و قس علی هذا بر اساس همین قاعده از منظر قدما خوردن مگس در تقویت بینایی موثر است . نکته 5 : مگس جانداری کثیف است با اینحال بر اساس تحقیقات دانشمندان معاصر ، بعضی خواص درمانی نیز دارد . شاید یک علتی که بعل ذبوب خداوند طب در نزد قوم عقرونیان بوده همین مسئله باشد چنانچه در داستان کتاب دوم پادشاهان نقل شد که اخزیا پادشاه هشتم بنی اسرائیل فرستادگان خویش را برای پرسش در باب شفای بیماری خویش به سمت بعل ذبوب خدای عقرونیان فرستاد . نکته 6 : یکی از نکات جالب در تفاوت قرآن و کتاب مقدس ، تفاوت بینش توحیدی این دو کتاب است. در قرآن مجید ما از ابتدا تا انتها با وحی حق تبارک تعالی روبرو هستیم. اما در کتاب مقدس _ حتی کتابی نظیر تورات _ ما در بسیاری از موارد با راویان انسانی روبرو هستیم که داستان ها را نقل می نمایند . و گویی این راویان انسانی چون در بین تمدن های شرک آلود گذشته می زیسته اند . در پس زمینه ذهنی آنان عقاید شرک آمیز تا حدی وجود داشته است . من باب مثال در کتاب دوم پادشاهان یهوه به ایلیای نبی می گوید به فرستادگان پادشاه بگو : آیا از آن جهت که خدایی در اسرائیل نیست تو برای سوال نمودن از بعل زبوب خدای عقرون میفرستی ? در این داستان گویی یهوه یکی از خدایان و تنها خدای قوم بنی اسرائیل می باشد و از اینکه پادشاه سرزمین و قومی که وی خدای آن است . دست خویش را به سوی خدای قوم بیگانه دراز نموده است . ناراحت و عصبانی است . دقت نمایید یهوه وجود بعل ذبوب و قدرت وی را نفی نماید . و شما جهان بینی کتاب مقدس را با آیه 73 سوره مبارکه حج مقایسه نمایید : 👇👇 { ای مردم مثلی زده شد پس بدان گوش فرا دهید کسانی را که جز خدا می خوانید هرگز مگسی نمی آفرینند هر چند برای آفریدن آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمی توانند آن را باز پس گیرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند } ( ترجمه آیه 73 سوره مبارکه حج) در جهان بینی و توحید قرآنی الله تبارک تعالی مالک کل جهان مادی و معنوی است. و همه موجودات مخلوق اویند . خدایان فرومایه در آیات مختلف قرآن مجید مورد تحقیر قرار گرفته اند . خدایان از خلق نمودن مگس و باز پس گیری چیزی را که مگس از آنان برباید ناتوان دانسته شده اند . نکته 7: در باب خدایان فرومایه حرف بسیار است و باید روایات اسطوره ای و آیات قرآن دقیق مورد بررسی قرار بگیرد و بین عین و آیات جمع شود . و راز هر آیه رمز گشایی شود . مسئله ساده و کار آسان نیست !!! @soltannasir ❤️💛
تصویر تک چشم در مرکز سر مگس ،در بالای تک چشم دو چشم کوچکتر نیز وجود دارد که با تک چشم یک مثلث را می سازد . @soltannasir
مجموعه مقالاتی 👆👆👆 در باره مگس @soltannasir 🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
مقاله ای در باب چاکرای هشتم و نهم 👆👆👆 عزیزان این متن را با دقت مطالعه نمایید ان شاالله در ادامه آن را تحلیل و نقد می نماییم . @soltannasir
تصویر و نقشه 9 چاکرا و ارتباط هر کدام از چاکراها با خدایان هندو و اندام های مختلف داخلی بدن @soltannasir
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 28 } { شرح بعضی از فقرات مربوط به سخنان مولانا زین الدین 10 } مبحث مگس و بعل ذباب را در اینجا به پایان می بریم . متاسفانه منابع فارسی کمی در باب مگس و بعل ذباب و ارتباط آن با جادوی سیاه انجمن های مخفی وجود دارد . اما حال شرح بعضی قسمت های دیگری از فقرات سخنان مولانا زین الدین : 👇👇👇 اینکه ایشان می گویند چاکراهای یوگا در ازمنه قدیم 9 عدد بوده است . در اکثر کتب تعداد چاکراها یا مخازن انرژی را هفت دانسته اند . که این هفت چاکرا با اندام های بدن تطابق دارند و از پایین ترین نقطه ستون فقرات شروع ( چاکرای مولادهارا ) و در چاکرای ساهاسرا (تاج سر ) به پایان می رسد . در بعضی منابع به وجود چاکرای هشت 8 و نه 9 دربالای کالبد فیظیکی انسان اشاره شده است . و برای آن توضیحاتی ذکر شده است . اطلاعاتی در مورد چاکرای هشت و نهم در مقاله پی دی اف ارسالی مشاهده نمودید . نکاتی در باب مقاله ارسالی : 👇👇 نکته 1 : اینکه نویسنده مقاله چاکرای هشت را جان و چاکرای نهم را روح می داند ممکن است چندان درست نباشد . در باب چاکرای هشت و نهم و تطبیق نمودار آن با کیهان شناسی عرفانی مطالبی هست که در دروس آینده بدان خواهیم پرداخت زیرا مقدمات آن گفته نشده است. نکته 2 : اما در باب این مسئله که در چاکرای هشتم شخص توانایی هم راستا شدن با آگاهی جهانی را به طور نسبتا کامل پیدا می نماید . شما عزیزان باید توجه داشته باشید که همانگونه که علامه حسن زاده آملی می گوید با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود . و یا ره چنان رو که رهروان رفته اند . اگر فکر می نمایید که بدون مطالعه و بحث و علم آموزی ، شخصی می تواند تمامی علوم را بیاموزد . و سعی نمایید که با باز کردن چاکرای هشتم خویش به علوم مختلف دست پیدا کنید . آرزویی(فعلا) غیرممکن را در سر می پرورانید . اگر پایه های علوم مختلف را در خویش ایجاد ننمایید . حتی اگر به آن علوم دست یابید . فهم شما نسبت به آن علوم عمیق نخواهد بود و نخواهید توانست در آن علوم مفتاح باشید . غربی ها دنبال انواع راه های «میانبر» می باشند . و آمال و آرزوهای خویش را در فیلمهای هالیوودی و سریال های خویش به نمایش در می آورند . نظیر ماده CPH4 که در فیلم لوسی شاهد آن بودیم . در واقع آنان به دنبال این هستند که با تزریق یک ماده بتوانند به یک ابر انسان تبدیل شوند . و متاسفانه فقیر شاهد این هستم که عده ای از جوانان و حتی بعضی به اصطلاح اساتید ما ( که معلوم نیست استادیشان از کجا آمده ) نیز سخنانی می گویند . مبنی بر اینکه اگر شما روزی بیست تا سی دقیقه با چاکرای هشتم و نهم کار نمایید . نیازی به ریاضت های مسخره ندارید . خب فقیر از ایشان و امثالهم می پرسم . نتیجه ریاضت های مسخره مکاتب مختلف نظیر عرفان اسلامی عرفای بزرگ و شامخی نظیر جابربن حیان و جنید بغدادی ، حسین بن منصور حلاج ، شیخ ابوبکر واسطی ، شیخ روزبهان بقلی شیرازی و شیخ نجم الدین کبری و شیخ اکبر محمد محی الدین ابن عربی ، مولانا جلال الدین رومی و شیخ المشایخ سعدالدین حمویه و شیخ علالدوله سمنانی و شیخ الاشراق شهاب الدین یحیی سهروردی و شیخ کبیر صدرالدین قونیوی و سید نورالدین شاه نعمت الله ولی کرمانی و خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی و علامه شیخ بهاالدین عاملی و علامه محمود دهدار شیرازی و میرداماد و ملاصدرا و علامه سید مهدی بحرالعلوم تا آخوند ملاحسینقلی همدانی و سلسله طریق معرفت نفس علمای ربانی شیعه و همچنین بزرگانی نظیر سید موسی زرآبادی و غیره و غیره می باشد . اینان فرزندان جهان اسلام و سند افتخار مکتب عرفان اسلامی می باشند . و هر چند این بزرگان تفاوت هایی در شیوه و مشرب سلوکی با یکدیگر دارند . اما اربعین نشستن و تهذیب و ریاضت و تربیت نفس جزو لاینفک شیوه سلوکی این بزرگان بوده است. ( حتی مولوی نیز. پیش از آشنایی با شمس تبریزی چندین اربعین نشسته بود و پس از آشنایی با شمس نیز چون وی (شمس) اعتقادی به اربعین نشستن نداشت وی دیگر به اربعین ننشست. اما با اینحال وی از ریاضت و تهذیب نفس دست نکشید ) این بزرگان با این ریاضت های به اصطلاح مسخره از دید نویسنده مقاله و شاید بسیاری از جوانان ما توانستند به مقامات کمال برسند و آثار این بزرگان و کرامات و حالاتشان نشان دهنده جایگاه و مقام معنویشان می باشد . حال سخن اینجاست پیروان روش سلوکی مراقبه نیم ساعته چه دست آورد سلوکی ای داشته اند . آثارشان چیست ?! علومی که با مراقبه نیم ساعته بدان دست یافتتد چیست ?! کرامات و خرق عاداتشان چیست ?! آیا واقعا با این سوسول بازی ها شخص به کمال می رسد ?! این عزیزان به ما نمود و مصداق عینی کسی را که با مراقبه نیم ساعته به کمال رسیده است را نشان دهند ! یافت می نشود گشته ایم ما ادامه دارد ... @soltannasir 🌪🌪
قسمت هایی از فیلم لوسی 👆👆👆 که در آن هنرپیشه فیلم خانم Scarlett Johansson «اسکارلت جوهانسون» که یک یهودی اشکنازی است . با کمک ماده cph4 به توانایی مغز 100% دست پیدا می نماید. @soltannasir 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 29 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 11 } ادامه ... 👇👇👇 عزیزان جالب است بدانید که مطالعه آثاری که در باب زندگی عرفای هندی نیز وجود دارد . خلاف مدعای منکرین ریاضت و تهذیب نفس را نشان می دهد . یکی از روش های خوب و پیشرفته در شیوه سلوکی یوگای هندی ، روش کریا یوگا است که در قرن بیستم توسط ماها آواتار باباجی به لهیری ماهاسایا آموزش داده شد . و لهیری ماهاسایا سر حلقه اساتید کریا یوگا است که تقریبا تمام کسانی که در جهان به این شیوه سلوکی مبادرت می ورزند . شاگردان با واسطه وی می باشند . در آثار پاراما هانسا یوگاناندا نظیر کتاب زندگینامه یک یوگی شیوه کریا یوگا تا حدی تشریح شده است . همچنین در این اثر به حلقه بی مرگان عرفان هند به ریاست ماها آواتار باباجی اشاره شده است . نکته : مقام باباجی در عرفان هند به مانند حضرت خضر(ع) در عرفان اسلامی است . باباجی به همراه خواهرش ماتاجی ، جاودان هستند باباجی از سالکین طریقه یوگا دستگیری می نماید . منتهی از آن دسته از سالکینی دستگیری می نماید که عاشقانه طالب خدا باشند . ( در هند طرق مختلف اعتقادی بسیار زیادی وجود دارد . یوگی های بی اعتقاد به خدا نیز وجود دارند . ) حال بخش هایی از کتاب زندگی نامه یک یوگی را در باره ریاضت یکی از شاگردان لهیری ماهاسایا به نام « رام گوپال موزومدار » که با ماهاآواتار باباجی ملاقات داشته است . را برایتان نقل می نمایم : 👇👇 { لطفا به من اجازه بدهید به هیمالیا بروم . امیدوارم که در خلوت بی وقفه آنجا به وصل دائمی با خدا برسم . در واقع اینها سخنان ناسپاسی بودند که یک روز خطاب به استادم گفتم . تحت تاثیر یکی از توهماتی قرار گرفته بودم که گه گاه به عابدان تهاجم می کند . روز به روز حوصله ام را از وظایف دیر و نیز درس خواندن در دانشگاه از دست می دادم . در حالی که فقط شش ماه از آشنایی من با شری یوکتشوار می گذشت که این اجازه را از او می خواستم و هنوز برج قامت او را درست ندیده بودم . «بسیاری از مردان کوه نشین در هیمالیا زندگی می کنند اما هنوز به شناخت و درکی از خدا نرسیده اند . » پاسخ گورویم ملایم و ساده بود . بهتر است خرد را از مردانی که به اشراق رسیده اند دریافت کرد تا از یک کوه بی جان » استاد به سادگی اشاره می کرد که او گورویم بود نه کوه های هیمالیا ، اما من اشاره او را نادیده گرفتم و خواهش خود را دوباره تکرار کردم . شری یوکتشوار پاسخی نداد و من سکوت او را نشانه موافقتش تلقی کردم _ تعبیری نادرست اما سهل . آن شب در خانه مشغول بستن اسباب سفر شدم مقداری خرت و پرت در پتویی بستم ، به یاد بقچه مشابهی افتادم که چند سال پیش از پنجره اتاقم به کوچه انداختم . نمی دانستم آیا این سفر هم مانند آن یکی گریزی بد یمن به سوی هیمالیا بود . در نخستین سفرم احساس تعالی می کردم ،اما آن شب وجدانم مرا از فکر ترک کردن گورویم عذاب می داد. صبح روز بعد به سراغ پاندیت بهاری (behari) استاد زبان سانسکریتم در کالج کلیسای اسکاتلندی رفتم . « قربان شما در مورد دوستی تان با یکی از پیروان بزرگ لهیری ماهاسایا با من صحبت کردید ، لطفا نشانی او را به من بدهید . منظورت رام گوپال موزومدار (Ram Gopal Mauzumdar). است . من اسمش را گذاشته ام عارف بیدار . او همیشه بیدار است و هرگز نمی خوابد .خانه اش در رانباجپور «Ranbajpur »است . نزدیک تاراکسوار« Tarakeswar » از او تشکر کردم و بلافاصله سوار قطاری شدم که عازم تاراکسوار بود . امید داشتم که با اجازه گرفتن از آن عارف بی خواب تردید هایم را خاموش کنم و در گوشه ای خلوت در هیمالیا به مراقبه مشغول شوم . پاندیت بهاری به من گفته بود که رام گوپال پس از چندین سال تمرین کرییا یوگا در غارهای دور افتاده بنگال به اشراق رسیده بود . ............یوگاناندا پس از تلاش بسیار موفق به پیدا کردن رام گوپال می شود حال ادامه داستان پس از ملاقات با رام گوپال .... 👇👇👇👇👇 « یوگی جوان ( خطاب به یوگا ناندا ) ، می بینم که تو از استادت ( شری یوکتشوار ) می گریزی . او تمام چیزهایی است که تو نیاز داری ، تو باید نزد او باز گردی . کوه ها نمی توانند گوروی تو باشند . این همان حرفی بود که شری یوکتشوار دو روز قبل به زبان آورده بود . « استادهای روحانی مجبور نیستند که فقط در کوهستان ها زندگی کنند . » نگاه شیطنت آمیزی به من انداخت : « قدیس ها و عرفا منحصر به هیمالیای هند و تبت نیستند .آنچه را فرد به خود زحمت ندهد در درونش پیدا کند با رفتن به اینجا و آنجا پیدا نخواهد کرد . به محض آنکه عابد مشتاق باشد به خاطر شناختن خدا به آن شوی دنیا هم برود ، گوروی او پیدا خواهد شد . » } ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 30 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 12} ادامه ... 👇👇👇 { .. در سکوت با او موافقت کردم . به دعایم در دیر بنارس افتادم که با دیدن شری یوکتشوار در انتهای کوچه شلوغ اجابت شد . « آیا تو اتاق کوچکی داری که بتوانی در آن را ببندی و در آن تنها باشی ? » «بله» فکر کردم این عارف با سرعتی گیج کننده به مسائل جزئی پی می برد . « آن اتاق غار توست . » یوگی نگاه اشراق بخشی به من انداخت که هرگز آن را فراموش نمی کنم . « آن کوهستان مقدس توست . آنجاست که تو سلطنت خدا را خواهی یافت . » سخنان ساده اش علاقه دیرنه ام به هیمالیا را از میان برد . در شالیزاری سوزان و خشک از خواب کوهستان و برف های ابدی بیدار شدم . « جوان ، عطش الهی تن قابل تحسین است .من محبت زبادی به تو احساس می کنم . » رام گوپال دستم را گرفت و مرا به آبادی بکری برد که در نقطه بازی از جنگل واقع شده بود . سقف خانه های آنجا را برگ های نارگیل پوشانده بود و درهای ورودیشان به شیوه روستایی با گل های استوایی تزئین شده بود . قدیس در خانه اش مرا بر سکویی از چوب صاف بامبو نشاند. بعد از آنکه شربت آب لیمو و یک تکه نبات به من داد به ایوان خانه اش رفتیم و در حالت نیلوفر نشستیم . 👈چهار ساعت👉 به مراقبه گذشت . چشمانم را باز کردم ، دیدم که قامت مهتابی یوگی همچنان بی حرکت بود . با بد خلقی به معده ام یادآوری کردم که انسان فقط به نان زنده نیست و رام گوپال از جایش برخاست. «می بینم که گرسنه هستی ، غذا زود حاضر می شود . » آتش را در اجاق گلی که در ایوان خانه بود و روشن کرد . کمی بعد با برنج و دال را بر برگ های بزرگ درخت موز ریخت و مشغول خوردن شدیم . میزبان من محترمانه کمک مرا در آشپزی رد کرد : « میهمان حبیب خداست . » این مثلی هندی است که در زمان های کهن در هند رعایت می شده است . در سفرهای آینده ام به دور دنیا دیدم که در نقاط روستا نشین بسیاری از کشورها احترام مشابهی به میهمان گذارده می شد. برای شهری ها میهمان نوازی از افراد غریبه دیگر معنایی ندارد . وقتی که در خلوت دهکده جنگلی کوچک در کنار او نشستم ، اندیشه وجود انسان ها بسیار بعید به نظرم می رسید . در آن کلبه نوری ملایم و لطیف می درخشید . رام گوپال چند پتوی ژنده روی زمین برایم پهن کرد و مرا روی یک تشک حصیری نشاند . من که از مغناطیس روحانی او به وجد آمده بودم ، از او تقاضا کردم : « قربان ، چرا شما یک خلسه به من اعطا نمی کنید ? » « عزیز من ، از اینکه این ارتباط الهی را به تو منتقل کنم بسیار خوشحال می شوم اما حالا زمان این کار نیست . » قدیس با چشمانی نیمه باز به من نگاه کرد . « استاد تو بزودی این تجربه را به تو خواهد داد .جسم تو هنوز آماده نیست . یک لامپ کوچک نمی تواند ولتاژی قوی را تحمل کند ، اعصاب تو هم آماده دریافت نیروی کیهانی نیست . اگر هم اکنون آن خلسه نامحدود را به تو ببخشم ، خاکستر خواهی شد ، درست انگار که همه سلول هایت در شعله آتش بسوزد .» متفکرانه به من نگاه کرد : « تو از من اشراق می خواهی در حالی که من خود سرگردانم و کم مراقبه کرده ام و هنوز نمی دانم آیا توانسته ام خدا را خرسند کنم یا نه ، و اصلا آیا ارزشی در چشم خدا دارم که چنین موهبتی را از طریق من به تو عطا کند . » «قربان آیا شما تنها ، به مدتی طولانی و یکسره به جست و جوی خدا نبوده اید ?» « نه خیلی ، بهاری باید در مورد زندگی من چیزهایی به تو گفته باشد . به مدت 👈بیست سال در غاری مخفی بودم و در روز👈 هجده ساعت مراقبه می کردم . ( مراحل پیشرفت در مراقبه را طی می نمودم ) بعد به غاری دور افتاده تر رفتم و 👈بیست و پنج سال در آنجا ماندم ، و روزانه👈 بیست ساعت یگانگی با روح کل را تجربه می کردم . ( حالت سامادهی ) هیچ وقت نمی خوابیدم چون که همیشه با خدا بودم جسمم در آرامش فرا آگاهی استراحت بیشتری می کرد تا در خواب . » « عضلات در خواب استراحت می کنند ، ولی قلب ، ریه ها و سیستم گردش خون همگی پیوسته فعالند ، آنها استراحت نمی کنند . اما در فرا آگاهی همه اندام های داخلی در حالت تعلیقی زنده می مانند و انرژی کیهانی آنها را نیرو می بخشد . بدین ترتیب سال هاست که خواب را بیهوده یافته ام .زمانی خواهد رسید که تو هم از خواب معاف خواهی شد . » با تعجب گفتم : « خدایا ، شما این همه مدت مراقبه کرده اید ومطمئن نیستید که لطف خدا را به دست آورده باشید ! آن وقت تکلیف ما آدم های فناپذیر چیست ? » « پسر عزیزم ، آیا نمی بینی که ابدیت جزئی از خداست ? فرض کردن اینکه کسی ممکن است «خدا» را با👈 چهل سال 👉 مراقبه بشناسد انتظاری نامعقول است . باباجی به ما اطمینان می دهد که حتی اندکی مراقبه می تواند ما را از آتش وحشت از مرگ و وقایع بعد از مرگ نجات دهد . } ادامه دارد ... @soltannasir 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی31 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 13} { ...هدف معنویت را محصور کوهستان ها نکن ، بلکه آن را متوجه رسیدن به دامن خدا کن . اگر 👈 سخت بکوشی ، به آنجا خواهی رسید . } ( کتاب زندگینامه یک یوگی نوشته پاراماهانزا یوگاناندا ترجمه فریبا مقدم نشر آویژه فصل 13 عارف بیدار صفحات 175 الی 183) نکته : عزیزان از این کتاب ترجمه دیگری نیز تحت نام سرگذشت یک یوگی وجود دارد که خانم گیتی خوشدل زحمت این ترجمه را کشیده اند . اما به نظر فقیر ترجمه خانم فریبا مقدم بسیار روان تر است . متاسفانه ترجمه خانم فریبا مقدم مدت هاست که تجدید چاپ نشده است . اخیرا کتاب زندگینامه یک یوگی با ترجمه فریبا مقدم به شکل زیر زمینی چاپ شده است و عزیزانی که به طهران و خیابان انقلاب دسترسی دارند . این ترجمه را تهیه نمایند . پس از مطالعه تفاوت دو ترجمه را در خواهید یافت . نکته 2 : اینکه رام گوپال به یوگا ناندا می گوید که کوه ها نمی توانند گوروی تو باشند . بدین خاطر است که به دعای یوگاناندا استادی که دولت عرفانی یوگاناندا در دستان وی بود . یعنی شری یوکتشوار به وی معرفی شده بود . و یوگاناندا به جای تبعیت از استاد خویش به دنبال رفتن به هیمالیا بود . شکی در این نیست که هیمالیا سرزمینی مقدس است علی الخصوص در بخش هایی از آن سرزمین های خاصی وجود دارد . که هر کسی را بدان راه نیست . اما سخن رام گوپال مبنی بر این است که بسیاری از افراد هم به هیمالیا رفتند و به اشراق نرسیدند . و تو ( یوگاناندا ) باید بدانی که دولت اشراق تو در گرو پیروی از دستورات استادت شری یوکتشوار است . نه در رفتن به هیمالیا نکته 3 : همانگونه که ملاحظه نمودید رام گوپال شاگرد مکتب لهیری ماهاسایا پس از سالها مراقبه به سامادهی رسید و پس از رسیدن به اشراق نیز مراقبه را ترک ننمود . و عمل خویش را کافی نمی دانست . در سیره سلوکی عرفای بزرگ جهان اسلام نیز ذکر و فکر و مراقبه تا آخر عمر ترک نمی شود . در کتاب احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار صفحه 145 به نقل شیخ اکبر محمد محی الدین ابن عربی آمده است : 👇👇👇 { می فرمودند ( خواجه عبیدالله احرار ) که : حضرت شیخ محی الدین اعرابی فرموده اند که همگی همت و اوقات باید که مصروف اذکار و طاعات باشد و خود را مغلوب و محکوم احکام مشاهدات نگرداند ، زیرا مقتضا و حکم این موطن وظایف اعمال و بندگی است ، مشاهدات و احکام آن از قبیل نتایج است . موطن نتایج آخرت است . اگر بعضی اوقات مشغول و مغلوب مشاهدات باشد به مقدار اشتغال تعطیل در اعمال که مقتضای این موطن است واقع گردد و تعطیل وظایف اعمال مقتضی تنقیص نتایج شود . پس باید که سعی و اهتمام نماید که در هر موطن به حکم آن عمل نماید . } یعنی همگی همت سالک باید وقف اذکار و طاعاتی باشد که دستور دارد . و اگر مشاهده ای برای سالک پیش بیاید . نباید بگذارد که مغلوب مشاهدات شود و از عمل نباید باز بماند . زیرا این عالم محل بندگی و طاعت است و مشاهدات نتیجه اعمال است که محل اصلی آن آخرت می باشد نه دنیا . پس اگر بعضی اوقات مشغول و مغلوب مشاهدات شود . و به مقداری که مغلوب این مشاهدات شود از اعمال باز بماند و در نتیجه به آن مقدار که از اعمال باز ماند . در نتیجه حاصل از اعمال نیز نقص حاصل می شود . پس بر طبق نظر شیخ اکبر ابن عربی نتیجه می گیریم که حتی پس از وصل نیز از عمل فارغ نخواهیم بود . چنانچه در سیستم سلوکی کریا یوگا نیز رام گوپال پس از رسیدن به اشراق و سالها مراقبه از اعمال دست نکشید . همچنین عارف بزرگ دیگر شیخ ولی تراش نجم الدین کبری در رساله فوائح الجمال و فواتح الجلال می فرماید : 👇👇👇 { مسأله : آیا تکلیف از بندگان خدا ساقط می شود ? : آری تکلیف از کلفت گرفته شده و آن به معنی مشقت است ، خدای بزرگ را بی رنج و کلفت می پرستند و از آن لذت می برند و شاد می شوند ، چون نماز مناجات است ، ولی گاهی عابد موافق شیطن و مخالف رحمن است ، لذت مناجات را در نمی یابد بلکه مناجات برای او مشقت و ناگوار است ، چون مناجات مخالف برای بدن دشوار و مشقت آور است ، اما وقتی با رحمن موافق و با شیطن مخالف شد ، نماز در حق وی مناجات دوست داشتنی و لذیذترین چیزها خواهد بود. از حضرمی حکایت است که گفت : مردم می گویند : من حلولی و نیز معتقد به سقوط تکلیف از بندگان خدا هستم . چگونه حلولی باشم که در وجود جز خدا را نمی بینم و چگونه به سقوط تکلیف معتقد باشم که مرا وردی است که از کودکی تا این زمان از من فوت نشده است . اما می گویم : در عبادت بندگان خاص خدا رنج و مشقتی نیست . } ( نسیم جمال دیباچه جلال نجم الدین کبری ترجمه قاسم انصاری صفحه 27 و 28 انتشارات طهوری ) ادامه دارد ... @soltannasir 🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی32 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 14 } ادامه ...👇 همانگونه که مطالعه نمودید شیخ نجم الدین کبری ساقط شدن تکلیف را در مراحل کمال اینگونه معنا می نماید که سختی و مشقت عبادت از سالک برداشته می شود . و نظر ایشان بر خلاف نظر بعضی جهال صوفیه و رهزنان طریق است که به بهانه واصل بودن از انجام تکالیف شرعی شانه خالی می نمایند . در کتاب مرآة الحق اثر حاج محمد جعفر کبودرآهنگی ( مجذوب علیشاه ) به نقل از کتاب مجلی عالم ربانی ابن ابی جمهور احسائی در باره یکی از این به اصطلاح مدعیان وصل اینگونه آمده است : 👇 { و متشبه مبطل ( کسانی که خویش را به زی صوفیان در می آورند اما از آنان نیستند ) جماعتی می باشند که خود را در زی صوفیان اظهار کنند و از حلیت عقاید و اعمال و احوال ایشان ، عاطل و خالی باشند . و ربقه طاعت از گردن برداشته ، خلیع العذار در مرتع اباحت می چرند ، و گویند : تقید به احکام شریعت وظیفه عوام است که نظر ایشان بر ظواهر اشیاء مقصور باشد ، اما حال خواص و اهل حقیقت از آن عالی تر است که به رسوم ظاهر مقید شوند تا این جا از کلام نفحات بود. ( به نقل از مقدمه نفحات الانس مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی ) ضعیف ( محمد جعفر کبودرآهنگی ) عرض می کند که موافق قول ایشان حکایتی است که فاضل محقق صاحب مجلی ( کتاب مجلی مرآه المنجی فی الکلام و الحکمتین و التصوف اثر عالم ربانی شیعه ابن ابی جمهور احسائی) گفته است : 👇 [ در اوقاتی که توقف اتفاق افتاد مرا در درعیه از ارض نجد ، شنیدم که در این کوه شخصی می باشد منزوی ، ومنقطع از معاشرت مردم ، واصل او از اهل یمن بود . من رفتم به موضع او و سلام به او نمودم ، و جواب سلام مرا گفت . پس دیدم شخص خوش کلامی ، بر او بود اثر صلاح ، گفتگو نمودم با او در فنون علم ، دیدم که شخصی است با ذوق خوب . پس گفتم چه خوش است آنچه تو به او می باشی از انقطاع از مردم ، مگر این که شنیده ام که تو نماز شرعیه را به آن روش که آورده است او را شرع محمدی _ صلی الله علیه و آله _ به عمل نمی آوری ، با این که علتی نداری. گفت بلی عمل نمی آورم این صورت ظاهره را . چه او حجاب است از جهت شخص واصل به مرتبه حضور ، آیا نمی دانی که صلات ظاهره ، مشتق است از صله ، و به او متوسل می شود محجوب به صورت ، هرگاه ملاحظه نماید به او قرب معنوی را ? گفتم : بلی چنین است. پس گفت : چه احتیاج است کسی را که واصل به باب او شده است ، به اسبابی که باعث وصلت بشود .چه او مستغنی شده است به وصول اط موصول ، چنانچه حجاج بعد از وصول به مکه وبه عمل آوردن مناسک حج را و قصد داشتن مجاورت را ، در این هنگام مستغنی می شود از راحله . من ( ابن ابس جمهور احسائی ) گفتم : تو از اهل وصول و اتصالی به حضرت ذوالجلال ? گفت : بلی من گفتم : بر تقدیر واصل بودن تو ، آیا وصول تو اتم است از وصول پیغمبر تو محمد _ صلی الله علیه و آله ? و آیا اتصال تو اعلی است از اتصال او ? او گفت : حاشا و کلا ! بلکه واصل حقیقی او است و بس ، نه غیر او ، و به سبب او متصل می شوند کمل سلاک ، و جمیع خاصه ، و خاصه خاصه اخذ نموده اند مراتب و مقامات خود را از او در هر دو نشأة . پس گفتم : چگونه او با وصول تام و اتصال کامل ترک ننمود این صورت ظاهره را ، و هیچ یک از عبادات شرعیه را ،بلکه همیشه و علی الدوام محافظت او را می نمود ، و به شدت تمام اعتناء به او می نمود ? او گفت : آن _ صلی الله علیه و آله _ وصول هم رسانید و مردود شد ، و من وصول به هم رسانیده ام و مردود نشده ام . من تعجب نمودم از کلام او ، و حمل نمودم کلام او را بر ظاهرش ، و مخفی شد بر من در اول وهله مراد او . پس گفتم که : نظر به حرف تو لازم می شود تو را که افضل از او باشی ، زیرا که شک ندارد هیچ عاقلی این که غیر مردود افضل می باشد از مردود . پس به خنده آمد از نفهمیدن من کلام او را که مراد او از مردودی نه آن است که من فهمیدم. پس گفت : ضم نمودی جهلی را به جهلی . پس گفتم : بیان کن از برای من مقصود خودت را تا این که عذر جهل خود را از تو بخواهم . پس گفت : او رد شد از جهت تکمیل خلق ، و رسانیدن مردم را به خالق ایشان بر نهج پسندیده چه جناب الهی ، عالم بود که در او قوه ملکیه و نفس قدسیه (ای) هست به مرتبه ای رسیده است که در کمال ، به حدی که قدرت به هم رسانیده است بر تکمیل و ارشاد خلق ، و جمع نمودن میان دو جانب و مانع نمی شود او را اشتغال به تکمیل خلق از حضور به نزد او ، و اخذ نمودنش از او آنچه محتاج الیه خلق است در اغلب اوقاتش . و مانع نمی شود حضور او ، او را از اشتغال به خدمتی که از جهت او قرار داد فرموده بوده است از هدایت خلق و کامل گردانیدن ایشان از جهت آنکه در او قوتی بود که جامع هر دو امر را می نمود . } ادامه دارد ... @soltannasir 🌬🌬
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 33 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 15 } ادامه ...👇👇 { و اما من مسکین نمی باشم در این مرتبه ،بلکه نمی باشم قریب از بعض بعض این مرتبه ، لهذا نگردیدم از مردودین و نه از مستحقین او ، بلکه شأن من و منتهای مقتضای قول من لازم شدن عتبه ملک است و در حضور او بودن و قبول نمودن نفحات او را . و این که گفتم پیغمبر _ صلی الله علیه و آله _ وصول هم رسانید و مردود شد ، مراد من این بود ، نه آنچه وهم پست تو آن را فهمید. پس گفت : هرگاه دانستی که آن جناب _ صلی الله علیه و آله _ از جمله مردودین بود از جهت تکمیل خلائق ، و رسانیدن ایشان به او به طریق شریعت و طریقت و حقیقت علی مراتبهم ، نیکو نبود از او ، بلکه جائز نبود از برای ترک نمودن صورت ظاهری صلات ، و نه ترک هیچ یک از اعمال بدنیه را ، چه او مقتدا به و متبوع است اثر او . پس نماز او و عبادات او ، نه از جهت تقرب به اوست ، چرا که او فی الحقیقه واصل قریبی است ، بلکه قربی است که نیست ورای قرب او قربی و نه بعد از وصولش وصولی . بلکه مقصود از نمازش این بود تا این که اقتدا نمایند به او عامه ، و متوسل بشوند به آثار و اطوار او خاصه ، و اما من احتیاجی به این صورت ظاهره ندارم از جهت منقطع شدن من از صورت ، و به مشاهده کردن من حقایق را . پس من بعد از شنیدن این سخن مسخر او شدم ، و مبهوت شد عقل من به زخارف تقریرات او به مرتبه ای که غالب شد بر وهم من این که او محقق است ،یا قریب به تحقیق است . پس تأیید نمود مرا جناب اقدس الهی به فضل و کرم خودش ، پس رجوع نمودم به عقل خود و ثابت شد به عقل من . و به او گفتم در همان زمان که : به وصول عمل منقطع نمی شود و نه از جهت او ترک می شود اوامر شرعیه ، این خیال شیطنی است ، چرا که وصول نزد اهل وصول ترک نمودن است ملاحظه عمل را ، نه خود عمل را . پس ساکت شد و منقطع شد از جواب و ساعتی متفکر شد ، پس گفت : ای مرد ! باز داشتی مرا از آنچه در او بودم ، با من بسیار حرف مزن ، برخیز و بزودی برو ، من به این مغازه نیامده ام ، مگر از جهت ترسیدن از امثال تو . پس بیرون رفتم از نزد او ، و منقطع شد حجت او و ظاهر شد عجز او ، و دانستم که وهم ردی خبیث او را به این وادی انداخته است و هلاک نموده است . چه حقیقت صلات همان اقبال و توجه و انسلاخ نفس است از بدن ، و متعلقات او چنانچه در قرآن مجید فرموده است : {  فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ (4) الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ سَاهُونَ(5) } (سوره مبارکه ماعون آیات 4 و 5) { پس وای بر نماز گزارانی که از نمازشان غافلند } و فرموده است جناب پیغمبر : « لاصلوة الا بحضور القلب » ([هیچ نمازی] نماز نیست مگر با حضور قلب ) لیکن به محض توجه و اقبال و حضور معنوی بدون اعمال صوریه ظاهریه اکتفا نمی توان نمود ،بلکه باید مقرون ساخت آن توجه را با عمل صوریه بدنیه تا تکلیف عقلی و شرعی هر دو به عمل آید } { کتاب مرآة الحق حاج محمد جعفر کبودر آهنگی (مجذوب علیشاه ) تصحیح و تحقیق : دکتر حامد ناجی اصفهانی انتشارات حقیقت صفحات 80 الی 86 } عزیزان همانگونه که ملاحظه نمودید برای وصول به حق باید زحمت کشید و تنها مداومت بر اعمال است که سالک را به حق و حقیقت می رساند . و پس از وصول نیز اعمال ظاهری ترک نمی شود . بنابراین این تفکر که با نیم ساعت مراقبه می توان رسید . از اساس اشتباه است و همچنین افرادی که به بهانه های مختلف دنبال روش های میان بر می باشند . تا سریع تر به مقصود برسند نیز باید بدانند که پس از رسیدن به مقصود نیز مبادرت به اعمال همچنان ادامه خواهد داشت . پس بهتر است به اعمال مبادرت ورزند چون در نهایت کار از اعمال نباید دست کشید . پس در بدایت هم فقط با مداومت به اعمال می توان به مقصود رسید . هنگامی که جوانان ما حکایات و حالات عرفای متقدم را مطالعه می نمایند . یا آن را بعید و غیر ممکن می دانند و یا می گویند که مربوط به دوران گذشته بوده است . نظیر این حکایت از بایزید بسطامی که در کتاب تذکره الاولیا آمده است : 👇👇👇 {نقل است که بايزيد را گفتند: «از مجاهدات خود ما را چيزی بگوی ». گفت: «اگر بزرگتر گويم طاقت نداريد، اما از کمترين بگويم: روزی نفس را کاری فرمودم. حرونی کرد. يک سالش آب ندادم. گفتم: ياتن در طاعت ده، يا از تشنگی جان بده » } فقیر نیز نظر بر این دارم که چنین ریاضت هایی _اگر داستان آن درست باشد _وجهی ندارد و با شرع و سنت و عقل همخوانی ندارد . اما با اینحال در پاسخ به جوانانی که برای تنبلی خویش بهانه تراشی می نمایند . باید بگویم آیا آیت الله العظمی بهجت فومنی هم متعلق به دوران گذشته بود یا معاصر ? یادتان هست به نقل از پسرشان شیخ علی بهجت نقل نمودیم که اذکار روزانه ایشان مجموعا 12ساعت طول می کشید . ادامه دارد ... @soltannasir 🌾🌾🌾🌾