eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 28 } { شرح بعضی از فقرات مربوط به سخنان مولانا زین الدین 10 } مبحث مگس و بعل ذباب را در اینجا به پایان می بریم . متاسفانه منابع فارسی کمی در باب مگس و بعل ذباب و ارتباط آن با جادوی سیاه انجمن های مخفی وجود دارد . اما حال شرح بعضی قسمت های دیگری از فقرات سخنان مولانا زین الدین : 👇👇👇 اینکه ایشان می گویند چاکراهای یوگا در ازمنه قدیم 9 عدد بوده است . در اکثر کتب تعداد چاکراها یا مخازن انرژی را هفت دانسته اند . که این هفت چاکرا با اندام های بدن تطابق دارند و از پایین ترین نقطه ستون فقرات شروع ( چاکرای مولادهارا ) و در چاکرای ساهاسرا (تاج سر ) به پایان می رسد . در بعضی منابع به وجود چاکرای هشت 8 و نه 9 دربالای کالبد فیظیکی انسان اشاره شده است . و برای آن توضیحاتی ذکر شده است . اطلاعاتی در مورد چاکرای هشت و نهم در مقاله پی دی اف ارسالی مشاهده نمودید . نکاتی در باب مقاله ارسالی : 👇👇 نکته 1 : اینکه نویسنده مقاله چاکرای هشت را جان و چاکرای نهم را روح می داند ممکن است چندان درست نباشد . در باب چاکرای هشت و نهم و تطبیق نمودار آن با کیهان شناسی عرفانی مطالبی هست که در دروس آینده بدان خواهیم پرداخت زیرا مقدمات آن گفته نشده است. نکته 2 : اما در باب این مسئله که در چاکرای هشتم شخص توانایی هم راستا شدن با آگاهی جهانی را به طور نسبتا کامل پیدا می نماید . شما عزیزان باید توجه داشته باشید که همانگونه که علامه حسن زاده آملی می گوید با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود . و یا ره چنان رو که رهروان رفته اند . اگر فکر می نمایید که بدون مطالعه و بحث و علم آموزی ، شخصی می تواند تمامی علوم را بیاموزد . و سعی نمایید که با باز کردن چاکرای هشتم خویش به علوم مختلف دست پیدا کنید . آرزویی(فعلا) غیرممکن را در سر می پرورانید . اگر پایه های علوم مختلف را در خویش ایجاد ننمایید . حتی اگر به آن علوم دست یابید . فهم شما نسبت به آن علوم عمیق نخواهد بود و نخواهید توانست در آن علوم مفتاح باشید . غربی ها دنبال انواع راه های «میانبر» می باشند . و آمال و آرزوهای خویش را در فیلمهای هالیوودی و سریال های خویش به نمایش در می آورند . نظیر ماده CPH4 که در فیلم لوسی شاهد آن بودیم . در واقع آنان به دنبال این هستند که با تزریق یک ماده بتوانند به یک ابر انسان تبدیل شوند . و متاسفانه فقیر شاهد این هستم که عده ای از جوانان و حتی بعضی به اصطلاح اساتید ما ( که معلوم نیست استادیشان از کجا آمده ) نیز سخنانی می گویند . مبنی بر اینکه اگر شما روزی بیست تا سی دقیقه با چاکرای هشتم و نهم کار نمایید . نیازی به ریاضت های مسخره ندارید . خب فقیر از ایشان و امثالهم می پرسم . نتیجه ریاضت های مسخره مکاتب مختلف نظیر عرفان اسلامی عرفای بزرگ و شامخی نظیر جابربن حیان و جنید بغدادی ، حسین بن منصور حلاج ، شیخ ابوبکر واسطی ، شیخ روزبهان بقلی شیرازی و شیخ نجم الدین کبری و شیخ اکبر محمد محی الدین ابن عربی ، مولانا جلال الدین رومی و شیخ المشایخ سعدالدین حمویه و شیخ علالدوله سمنانی و شیخ الاشراق شهاب الدین یحیی سهروردی و شیخ کبیر صدرالدین قونیوی و سید نورالدین شاه نعمت الله ولی کرمانی و خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی و علامه شیخ بهاالدین عاملی و علامه محمود دهدار شیرازی و میرداماد و ملاصدرا و علامه سید مهدی بحرالعلوم تا آخوند ملاحسینقلی همدانی و سلسله طریق معرفت نفس علمای ربانی شیعه و همچنین بزرگانی نظیر سید موسی زرآبادی و غیره و غیره می باشد . اینان فرزندان جهان اسلام و سند افتخار مکتب عرفان اسلامی می باشند . و هر چند این بزرگان تفاوت هایی در شیوه و مشرب سلوکی با یکدیگر دارند . اما اربعین نشستن و تهذیب و ریاضت و تربیت نفس جزو لاینفک شیوه سلوکی این بزرگان بوده است. ( حتی مولوی نیز. پیش از آشنایی با شمس تبریزی چندین اربعین نشسته بود و پس از آشنایی با شمس نیز چون وی (شمس) اعتقادی به اربعین نشستن نداشت وی دیگر به اربعین ننشست. اما با اینحال وی از ریاضت و تهذیب نفس دست نکشید ) این بزرگان با این ریاضت های به اصطلاح مسخره از دید نویسنده مقاله و شاید بسیاری از جوانان ما توانستند به مقامات کمال برسند و آثار این بزرگان و کرامات و حالاتشان نشان دهنده جایگاه و مقام معنویشان می باشد . حال سخن اینجاست پیروان روش سلوکی مراقبه نیم ساعته چه دست آورد سلوکی ای داشته اند . آثارشان چیست ?! علومی که با مراقبه نیم ساعته بدان دست یافتتد چیست ?! کرامات و خرق عاداتشان چیست ?! آیا واقعا با این سوسول بازی ها شخص به کمال می رسد ?! این عزیزان به ما نمود و مصداق عینی کسی را که با مراقبه نیم ساعته به کمال رسیده است را نشان دهند ! یافت می نشود گشته ایم ما ادامه دارد ... @soltannasir 🌪🌪
قسمت هایی از فیلم لوسی 👆👆👆 که در آن هنرپیشه فیلم خانم Scarlett Johansson «اسکارلت جوهانسون» که یک یهودی اشکنازی است . با کمک ماده cph4 به توانایی مغز 100% دست پیدا می نماید. @soltannasir 💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 29 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 11 } ادامه ... 👇👇👇 عزیزان جالب است بدانید که مطالعه آثاری که در باب زندگی عرفای هندی نیز وجود دارد . خلاف مدعای منکرین ریاضت و تهذیب نفس را نشان می دهد . یکی از روش های خوب و پیشرفته در شیوه سلوکی یوگای هندی ، روش کریا یوگا است که در قرن بیستم توسط ماها آواتار باباجی به لهیری ماهاسایا آموزش داده شد . و لهیری ماهاسایا سر حلقه اساتید کریا یوگا است که تقریبا تمام کسانی که در جهان به این شیوه سلوکی مبادرت می ورزند . شاگردان با واسطه وی می باشند . در آثار پاراما هانسا یوگاناندا نظیر کتاب زندگینامه یک یوگی شیوه کریا یوگا تا حدی تشریح شده است . همچنین در این اثر به حلقه بی مرگان عرفان هند به ریاست ماها آواتار باباجی اشاره شده است . نکته : مقام باباجی در عرفان هند به مانند حضرت خضر(ع) در عرفان اسلامی است . باباجی به همراه خواهرش ماتاجی ، جاودان هستند باباجی از سالکین طریقه یوگا دستگیری می نماید . منتهی از آن دسته از سالکینی دستگیری می نماید که عاشقانه طالب خدا باشند . ( در هند طرق مختلف اعتقادی بسیار زیادی وجود دارد . یوگی های بی اعتقاد به خدا نیز وجود دارند . ) حال بخش هایی از کتاب زندگی نامه یک یوگی را در باره ریاضت یکی از شاگردان لهیری ماهاسایا به نام « رام گوپال موزومدار » که با ماهاآواتار باباجی ملاقات داشته است . را برایتان نقل می نمایم : 👇👇 { لطفا به من اجازه بدهید به هیمالیا بروم . امیدوارم که در خلوت بی وقفه آنجا به وصل دائمی با خدا برسم . در واقع اینها سخنان ناسپاسی بودند که یک روز خطاب به استادم گفتم . تحت تاثیر یکی از توهماتی قرار گرفته بودم که گه گاه به عابدان تهاجم می کند . روز به روز حوصله ام را از وظایف دیر و نیز درس خواندن در دانشگاه از دست می دادم . در حالی که فقط شش ماه از آشنایی من با شری یوکتشوار می گذشت که این اجازه را از او می خواستم و هنوز برج قامت او را درست ندیده بودم . «بسیاری از مردان کوه نشین در هیمالیا زندگی می کنند اما هنوز به شناخت و درکی از خدا نرسیده اند . » پاسخ گورویم ملایم و ساده بود . بهتر است خرد را از مردانی که به اشراق رسیده اند دریافت کرد تا از یک کوه بی جان » استاد به سادگی اشاره می کرد که او گورویم بود نه کوه های هیمالیا ، اما من اشاره او را نادیده گرفتم و خواهش خود را دوباره تکرار کردم . شری یوکتشوار پاسخی نداد و من سکوت او را نشانه موافقتش تلقی کردم _ تعبیری نادرست اما سهل . آن شب در خانه مشغول بستن اسباب سفر شدم مقداری خرت و پرت در پتویی بستم ، به یاد بقچه مشابهی افتادم که چند سال پیش از پنجره اتاقم به کوچه انداختم . نمی دانستم آیا این سفر هم مانند آن یکی گریزی بد یمن به سوی هیمالیا بود . در نخستین سفرم احساس تعالی می کردم ،اما آن شب وجدانم مرا از فکر ترک کردن گورویم عذاب می داد. صبح روز بعد به سراغ پاندیت بهاری (behari) استاد زبان سانسکریتم در کالج کلیسای اسکاتلندی رفتم . « قربان شما در مورد دوستی تان با یکی از پیروان بزرگ لهیری ماهاسایا با من صحبت کردید ، لطفا نشانی او را به من بدهید . منظورت رام گوپال موزومدار (Ram Gopal Mauzumdar). است . من اسمش را گذاشته ام عارف بیدار . او همیشه بیدار است و هرگز نمی خوابد .خانه اش در رانباجپور «Ranbajpur »است . نزدیک تاراکسوار« Tarakeswar » از او تشکر کردم و بلافاصله سوار قطاری شدم که عازم تاراکسوار بود . امید داشتم که با اجازه گرفتن از آن عارف بی خواب تردید هایم را خاموش کنم و در گوشه ای خلوت در هیمالیا به مراقبه مشغول شوم . پاندیت بهاری به من گفته بود که رام گوپال پس از چندین سال تمرین کرییا یوگا در غارهای دور افتاده بنگال به اشراق رسیده بود . ............یوگاناندا پس از تلاش بسیار موفق به پیدا کردن رام گوپال می شود حال ادامه داستان پس از ملاقات با رام گوپال .... 👇👇👇👇👇 « یوگی جوان ( خطاب به یوگا ناندا ) ، می بینم که تو از استادت ( شری یوکتشوار ) می گریزی . او تمام چیزهایی است که تو نیاز داری ، تو باید نزد او باز گردی . کوه ها نمی توانند گوروی تو باشند . این همان حرفی بود که شری یوکتشوار دو روز قبل به زبان آورده بود . « استادهای روحانی مجبور نیستند که فقط در کوهستان ها زندگی کنند . » نگاه شیطنت آمیزی به من انداخت : « قدیس ها و عرفا منحصر به هیمالیای هند و تبت نیستند .آنچه را فرد به خود زحمت ندهد در درونش پیدا کند با رفتن به اینجا و آنجا پیدا نخواهد کرد . به محض آنکه عابد مشتاق باشد به خاطر شناختن خدا به آن شوی دنیا هم برود ، گوروی او پیدا خواهد شد . » } ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 30 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 12} ادامه ... 👇👇👇 { .. در سکوت با او موافقت کردم . به دعایم در دیر بنارس افتادم که با دیدن شری یوکتشوار در انتهای کوچه شلوغ اجابت شد . « آیا تو اتاق کوچکی داری که بتوانی در آن را ببندی و در آن تنها باشی ? » «بله» فکر کردم این عارف با سرعتی گیج کننده به مسائل جزئی پی می برد . « آن اتاق غار توست . » یوگی نگاه اشراق بخشی به من انداخت که هرگز آن را فراموش نمی کنم . « آن کوهستان مقدس توست . آنجاست که تو سلطنت خدا را خواهی یافت . » سخنان ساده اش علاقه دیرنه ام به هیمالیا را از میان برد . در شالیزاری سوزان و خشک از خواب کوهستان و برف های ابدی بیدار شدم . « جوان ، عطش الهی تن قابل تحسین است .من محبت زبادی به تو احساس می کنم . » رام گوپال دستم را گرفت و مرا به آبادی بکری برد که در نقطه بازی از جنگل واقع شده بود . سقف خانه های آنجا را برگ های نارگیل پوشانده بود و درهای ورودیشان به شیوه روستایی با گل های استوایی تزئین شده بود . قدیس در خانه اش مرا بر سکویی از چوب صاف بامبو نشاند. بعد از آنکه شربت آب لیمو و یک تکه نبات به من داد به ایوان خانه اش رفتیم و در حالت نیلوفر نشستیم . 👈چهار ساعت👉 به مراقبه گذشت . چشمانم را باز کردم ، دیدم که قامت مهتابی یوگی همچنان بی حرکت بود . با بد خلقی به معده ام یادآوری کردم که انسان فقط به نان زنده نیست و رام گوپال از جایش برخاست. «می بینم که گرسنه هستی ، غذا زود حاضر می شود . » آتش را در اجاق گلی که در ایوان خانه بود و روشن کرد . کمی بعد با برنج و دال را بر برگ های بزرگ درخت موز ریخت و مشغول خوردن شدیم . میزبان من محترمانه کمک مرا در آشپزی رد کرد : « میهمان حبیب خداست . » این مثلی هندی است که در زمان های کهن در هند رعایت می شده است . در سفرهای آینده ام به دور دنیا دیدم که در نقاط روستا نشین بسیاری از کشورها احترام مشابهی به میهمان گذارده می شد. برای شهری ها میهمان نوازی از افراد غریبه دیگر معنایی ندارد . وقتی که در خلوت دهکده جنگلی کوچک در کنار او نشستم ، اندیشه وجود انسان ها بسیار بعید به نظرم می رسید . در آن کلبه نوری ملایم و لطیف می درخشید . رام گوپال چند پتوی ژنده روی زمین برایم پهن کرد و مرا روی یک تشک حصیری نشاند . من که از مغناطیس روحانی او به وجد آمده بودم ، از او تقاضا کردم : « قربان ، چرا شما یک خلسه به من اعطا نمی کنید ? » « عزیز من ، از اینکه این ارتباط الهی را به تو منتقل کنم بسیار خوشحال می شوم اما حالا زمان این کار نیست . » قدیس با چشمانی نیمه باز به من نگاه کرد . « استاد تو بزودی این تجربه را به تو خواهد داد .جسم تو هنوز آماده نیست . یک لامپ کوچک نمی تواند ولتاژی قوی را تحمل کند ، اعصاب تو هم آماده دریافت نیروی کیهانی نیست . اگر هم اکنون آن خلسه نامحدود را به تو ببخشم ، خاکستر خواهی شد ، درست انگار که همه سلول هایت در شعله آتش بسوزد .» متفکرانه به من نگاه کرد : « تو از من اشراق می خواهی در حالی که من خود سرگردانم و کم مراقبه کرده ام و هنوز نمی دانم آیا توانسته ام خدا را خرسند کنم یا نه ، و اصلا آیا ارزشی در چشم خدا دارم که چنین موهبتی را از طریق من به تو عطا کند . » «قربان آیا شما تنها ، به مدتی طولانی و یکسره به جست و جوی خدا نبوده اید ?» « نه خیلی ، بهاری باید در مورد زندگی من چیزهایی به تو گفته باشد . به مدت 👈بیست سال در غاری مخفی بودم و در روز👈 هجده ساعت مراقبه می کردم . ( مراحل پیشرفت در مراقبه را طی می نمودم ) بعد به غاری دور افتاده تر رفتم و 👈بیست و پنج سال در آنجا ماندم ، و روزانه👈 بیست ساعت یگانگی با روح کل را تجربه می کردم . ( حالت سامادهی ) هیچ وقت نمی خوابیدم چون که همیشه با خدا بودم جسمم در آرامش فرا آگاهی استراحت بیشتری می کرد تا در خواب . » « عضلات در خواب استراحت می کنند ، ولی قلب ، ریه ها و سیستم گردش خون همگی پیوسته فعالند ، آنها استراحت نمی کنند . اما در فرا آگاهی همه اندام های داخلی در حالت تعلیقی زنده می مانند و انرژی کیهانی آنها را نیرو می بخشد . بدین ترتیب سال هاست که خواب را بیهوده یافته ام .زمانی خواهد رسید که تو هم از خواب معاف خواهی شد . » با تعجب گفتم : « خدایا ، شما این همه مدت مراقبه کرده اید ومطمئن نیستید که لطف خدا را به دست آورده باشید ! آن وقت تکلیف ما آدم های فناپذیر چیست ? » « پسر عزیزم ، آیا نمی بینی که ابدیت جزئی از خداست ? فرض کردن اینکه کسی ممکن است «خدا» را با👈 چهل سال 👉 مراقبه بشناسد انتظاری نامعقول است . باباجی به ما اطمینان می دهد که حتی اندکی مراقبه می تواند ما را از آتش وحشت از مرگ و وقایع بعد از مرگ نجات دهد . } ادامه دارد ... @soltannasir 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی31 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 13} { ...هدف معنویت را محصور کوهستان ها نکن ، بلکه آن را متوجه رسیدن به دامن خدا کن . اگر 👈 سخت بکوشی ، به آنجا خواهی رسید . } ( کتاب زندگینامه یک یوگی نوشته پاراماهانزا یوگاناندا ترجمه فریبا مقدم نشر آویژه فصل 13 عارف بیدار صفحات 175 الی 183) نکته : عزیزان از این کتاب ترجمه دیگری نیز تحت نام سرگذشت یک یوگی وجود دارد که خانم گیتی خوشدل زحمت این ترجمه را کشیده اند . اما به نظر فقیر ترجمه خانم فریبا مقدم بسیار روان تر است . متاسفانه ترجمه خانم فریبا مقدم مدت هاست که تجدید چاپ نشده است . اخیرا کتاب زندگینامه یک یوگی با ترجمه فریبا مقدم به شکل زیر زمینی چاپ شده است و عزیزانی که به طهران و خیابان انقلاب دسترسی دارند . این ترجمه را تهیه نمایند . پس از مطالعه تفاوت دو ترجمه را در خواهید یافت . نکته 2 : اینکه رام گوپال به یوگا ناندا می گوید که کوه ها نمی توانند گوروی تو باشند . بدین خاطر است که به دعای یوگاناندا استادی که دولت عرفانی یوگاناندا در دستان وی بود . یعنی شری یوکتشوار به وی معرفی شده بود . و یوگاناندا به جای تبعیت از استاد خویش به دنبال رفتن به هیمالیا بود . شکی در این نیست که هیمالیا سرزمینی مقدس است علی الخصوص در بخش هایی از آن سرزمین های خاصی وجود دارد . که هر کسی را بدان راه نیست . اما سخن رام گوپال مبنی بر این است که بسیاری از افراد هم به هیمالیا رفتند و به اشراق نرسیدند . و تو ( یوگاناندا ) باید بدانی که دولت اشراق تو در گرو پیروی از دستورات استادت شری یوکتشوار است . نه در رفتن به هیمالیا نکته 3 : همانگونه که ملاحظه نمودید رام گوپال شاگرد مکتب لهیری ماهاسایا پس از سالها مراقبه به سامادهی رسید و پس از رسیدن به اشراق نیز مراقبه را ترک ننمود . و عمل خویش را کافی نمی دانست . در سیره سلوکی عرفای بزرگ جهان اسلام نیز ذکر و فکر و مراقبه تا آخر عمر ترک نمی شود . در کتاب احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار صفحه 145 به نقل شیخ اکبر محمد محی الدین ابن عربی آمده است : 👇👇👇 { می فرمودند ( خواجه عبیدالله احرار ) که : حضرت شیخ محی الدین اعرابی فرموده اند که همگی همت و اوقات باید که مصروف اذکار و طاعات باشد و خود را مغلوب و محکوم احکام مشاهدات نگرداند ، زیرا مقتضا و حکم این موطن وظایف اعمال و بندگی است ، مشاهدات و احکام آن از قبیل نتایج است . موطن نتایج آخرت است . اگر بعضی اوقات مشغول و مغلوب مشاهدات باشد به مقدار اشتغال تعطیل در اعمال که مقتضای این موطن است واقع گردد و تعطیل وظایف اعمال مقتضی تنقیص نتایج شود . پس باید که سعی و اهتمام نماید که در هر موطن به حکم آن عمل نماید . } یعنی همگی همت سالک باید وقف اذکار و طاعاتی باشد که دستور دارد . و اگر مشاهده ای برای سالک پیش بیاید . نباید بگذارد که مغلوب مشاهدات شود و از عمل نباید باز بماند . زیرا این عالم محل بندگی و طاعت است و مشاهدات نتیجه اعمال است که محل اصلی آن آخرت می باشد نه دنیا . پس اگر بعضی اوقات مشغول و مغلوب مشاهدات شود . و به مقداری که مغلوب این مشاهدات شود از اعمال باز بماند و در نتیجه به آن مقدار که از اعمال باز ماند . در نتیجه حاصل از اعمال نیز نقص حاصل می شود . پس بر طبق نظر شیخ اکبر ابن عربی نتیجه می گیریم که حتی پس از وصل نیز از عمل فارغ نخواهیم بود . چنانچه در سیستم سلوکی کریا یوگا نیز رام گوپال پس از رسیدن به اشراق و سالها مراقبه از اعمال دست نکشید . همچنین عارف بزرگ دیگر شیخ ولی تراش نجم الدین کبری در رساله فوائح الجمال و فواتح الجلال می فرماید : 👇👇👇 { مسأله : آیا تکلیف از بندگان خدا ساقط می شود ? : آری تکلیف از کلفت گرفته شده و آن به معنی مشقت است ، خدای بزرگ را بی رنج و کلفت می پرستند و از آن لذت می برند و شاد می شوند ، چون نماز مناجات است ، ولی گاهی عابد موافق شیطن و مخالف رحمن است ، لذت مناجات را در نمی یابد بلکه مناجات برای او مشقت و ناگوار است ، چون مناجات مخالف برای بدن دشوار و مشقت آور است ، اما وقتی با رحمن موافق و با شیطن مخالف شد ، نماز در حق وی مناجات دوست داشتنی و لذیذترین چیزها خواهد بود. از حضرمی حکایت است که گفت : مردم می گویند : من حلولی و نیز معتقد به سقوط تکلیف از بندگان خدا هستم . چگونه حلولی باشم که در وجود جز خدا را نمی بینم و چگونه به سقوط تکلیف معتقد باشم که مرا وردی است که از کودکی تا این زمان از من فوت نشده است . اما می گویم : در عبادت بندگان خاص خدا رنج و مشقتی نیست . } ( نسیم جمال دیباچه جلال نجم الدین کبری ترجمه قاسم انصاری صفحه 27 و 28 انتشارات طهوری ) ادامه دارد ... @soltannasir 🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤🌤
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی32 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 14 } ادامه ...👇 همانگونه که مطالعه نمودید شیخ نجم الدین کبری ساقط شدن تکلیف را در مراحل کمال اینگونه معنا می نماید که سختی و مشقت عبادت از سالک برداشته می شود . و نظر ایشان بر خلاف نظر بعضی جهال صوفیه و رهزنان طریق است که به بهانه واصل بودن از انجام تکالیف شرعی شانه خالی می نمایند . در کتاب مرآة الحق اثر حاج محمد جعفر کبودرآهنگی ( مجذوب علیشاه ) به نقل از کتاب مجلی عالم ربانی ابن ابی جمهور احسائی در باره یکی از این به اصطلاح مدعیان وصل اینگونه آمده است : 👇 { و متشبه مبطل ( کسانی که خویش را به زی صوفیان در می آورند اما از آنان نیستند ) جماعتی می باشند که خود را در زی صوفیان اظهار کنند و از حلیت عقاید و اعمال و احوال ایشان ، عاطل و خالی باشند . و ربقه طاعت از گردن برداشته ، خلیع العذار در مرتع اباحت می چرند ، و گویند : تقید به احکام شریعت وظیفه عوام است که نظر ایشان بر ظواهر اشیاء مقصور باشد ، اما حال خواص و اهل حقیقت از آن عالی تر است که به رسوم ظاهر مقید شوند تا این جا از کلام نفحات بود. ( به نقل از مقدمه نفحات الانس مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی ) ضعیف ( محمد جعفر کبودرآهنگی ) عرض می کند که موافق قول ایشان حکایتی است که فاضل محقق صاحب مجلی ( کتاب مجلی مرآه المنجی فی الکلام و الحکمتین و التصوف اثر عالم ربانی شیعه ابن ابی جمهور احسائی) گفته است : 👇 [ در اوقاتی که توقف اتفاق افتاد مرا در درعیه از ارض نجد ، شنیدم که در این کوه شخصی می باشد منزوی ، ومنقطع از معاشرت مردم ، واصل او از اهل یمن بود . من رفتم به موضع او و سلام به او نمودم ، و جواب سلام مرا گفت . پس دیدم شخص خوش کلامی ، بر او بود اثر صلاح ، گفتگو نمودم با او در فنون علم ، دیدم که شخصی است با ذوق خوب . پس گفتم چه خوش است آنچه تو به او می باشی از انقطاع از مردم ، مگر این که شنیده ام که تو نماز شرعیه را به آن روش که آورده است او را شرع محمدی _ صلی الله علیه و آله _ به عمل نمی آوری ، با این که علتی نداری. گفت بلی عمل نمی آورم این صورت ظاهره را . چه او حجاب است از جهت شخص واصل به مرتبه حضور ، آیا نمی دانی که صلات ظاهره ، مشتق است از صله ، و به او متوسل می شود محجوب به صورت ، هرگاه ملاحظه نماید به او قرب معنوی را ? گفتم : بلی چنین است. پس گفت : چه احتیاج است کسی را که واصل به باب او شده است ، به اسبابی که باعث وصلت بشود .چه او مستغنی شده است به وصول اط موصول ، چنانچه حجاج بعد از وصول به مکه وبه عمل آوردن مناسک حج را و قصد داشتن مجاورت را ، در این هنگام مستغنی می شود از راحله . من ( ابن ابس جمهور احسائی ) گفتم : تو از اهل وصول و اتصالی به حضرت ذوالجلال ? گفت : بلی من گفتم : بر تقدیر واصل بودن تو ، آیا وصول تو اتم است از وصول پیغمبر تو محمد _ صلی الله علیه و آله ? و آیا اتصال تو اعلی است از اتصال او ? او گفت : حاشا و کلا ! بلکه واصل حقیقی او است و بس ، نه غیر او ، و به سبب او متصل می شوند کمل سلاک ، و جمیع خاصه ، و خاصه خاصه اخذ نموده اند مراتب و مقامات خود را از او در هر دو نشأة . پس گفتم : چگونه او با وصول تام و اتصال کامل ترک ننمود این صورت ظاهره را ، و هیچ یک از عبادات شرعیه را ،بلکه همیشه و علی الدوام محافظت او را می نمود ، و به شدت تمام اعتناء به او می نمود ? او گفت : آن _ صلی الله علیه و آله _ وصول هم رسانید و مردود شد ، و من وصول به هم رسانیده ام و مردود نشده ام . من تعجب نمودم از کلام او ، و حمل نمودم کلام او را بر ظاهرش ، و مخفی شد بر من در اول وهله مراد او . پس گفتم که : نظر به حرف تو لازم می شود تو را که افضل از او باشی ، زیرا که شک ندارد هیچ عاقلی این که غیر مردود افضل می باشد از مردود . پس به خنده آمد از نفهمیدن من کلام او را که مراد او از مردودی نه آن است که من فهمیدم. پس گفت : ضم نمودی جهلی را به جهلی . پس گفتم : بیان کن از برای من مقصود خودت را تا این که عذر جهل خود را از تو بخواهم . پس گفت : او رد شد از جهت تکمیل خلق ، و رسانیدن مردم را به خالق ایشان بر نهج پسندیده چه جناب الهی ، عالم بود که در او قوه ملکیه و نفس قدسیه (ای) هست به مرتبه ای رسیده است که در کمال ، به حدی که قدرت به هم رسانیده است بر تکمیل و ارشاد خلق ، و جمع نمودن میان دو جانب و مانع نمی شود او را اشتغال به تکمیل خلق از حضور به نزد او ، و اخذ نمودنش از او آنچه محتاج الیه خلق است در اغلب اوقاتش . و مانع نمی شود حضور او ، او را از اشتغال به خدمتی که از جهت او قرار داد فرموده بوده است از هدایت خلق و کامل گردانیدن ایشان از جهت آنکه در او قوتی بود که جامع هر دو امر را می نمود . } ادامه دارد ... @soltannasir 🌬🌬
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 33 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 15 } ادامه ...👇👇 { و اما من مسکین نمی باشم در این مرتبه ،بلکه نمی باشم قریب از بعض بعض این مرتبه ، لهذا نگردیدم از مردودین و نه از مستحقین او ، بلکه شأن من و منتهای مقتضای قول من لازم شدن عتبه ملک است و در حضور او بودن و قبول نمودن نفحات او را . و این که گفتم پیغمبر _ صلی الله علیه و آله _ وصول هم رسانید و مردود شد ، مراد من این بود ، نه آنچه وهم پست تو آن را فهمید. پس گفت : هرگاه دانستی که آن جناب _ صلی الله علیه و آله _ از جمله مردودین بود از جهت تکمیل خلائق ، و رسانیدن ایشان به او به طریق شریعت و طریقت و حقیقت علی مراتبهم ، نیکو نبود از او ، بلکه جائز نبود از برای ترک نمودن صورت ظاهری صلات ، و نه ترک هیچ یک از اعمال بدنیه را ، چه او مقتدا به و متبوع است اثر او . پس نماز او و عبادات او ، نه از جهت تقرب به اوست ، چرا که او فی الحقیقه واصل قریبی است ، بلکه قربی است که نیست ورای قرب او قربی و نه بعد از وصولش وصولی . بلکه مقصود از نمازش این بود تا این که اقتدا نمایند به او عامه ، و متوسل بشوند به آثار و اطوار او خاصه ، و اما من احتیاجی به این صورت ظاهره ندارم از جهت منقطع شدن من از صورت ، و به مشاهده کردن من حقایق را . پس من بعد از شنیدن این سخن مسخر او شدم ، و مبهوت شد عقل من به زخارف تقریرات او به مرتبه ای که غالب شد بر وهم من این که او محقق است ،یا قریب به تحقیق است . پس تأیید نمود مرا جناب اقدس الهی به فضل و کرم خودش ، پس رجوع نمودم به عقل خود و ثابت شد به عقل من . و به او گفتم در همان زمان که : به وصول عمل منقطع نمی شود و نه از جهت او ترک می شود اوامر شرعیه ، این خیال شیطنی است ، چرا که وصول نزد اهل وصول ترک نمودن است ملاحظه عمل را ، نه خود عمل را . پس ساکت شد و منقطع شد از جواب و ساعتی متفکر شد ، پس گفت : ای مرد ! باز داشتی مرا از آنچه در او بودم ، با من بسیار حرف مزن ، برخیز و بزودی برو ، من به این مغازه نیامده ام ، مگر از جهت ترسیدن از امثال تو . پس بیرون رفتم از نزد او ، و منقطع شد حجت او و ظاهر شد عجز او ، و دانستم که وهم ردی خبیث او را به این وادی انداخته است و هلاک نموده است . چه حقیقت صلات همان اقبال و توجه و انسلاخ نفس است از بدن ، و متعلقات او چنانچه در قرآن مجید فرموده است : {  فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ (4) الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ سَاهُونَ(5) } (سوره مبارکه ماعون آیات 4 و 5) { پس وای بر نماز گزارانی که از نمازشان غافلند } و فرموده است جناب پیغمبر : « لاصلوة الا بحضور القلب » ([هیچ نمازی] نماز نیست مگر با حضور قلب ) لیکن به محض توجه و اقبال و حضور معنوی بدون اعمال صوریه ظاهریه اکتفا نمی توان نمود ،بلکه باید مقرون ساخت آن توجه را با عمل صوریه بدنیه تا تکلیف عقلی و شرعی هر دو به عمل آید } { کتاب مرآة الحق حاج محمد جعفر کبودر آهنگی (مجذوب علیشاه ) تصحیح و تحقیق : دکتر حامد ناجی اصفهانی انتشارات حقیقت صفحات 80 الی 86 } عزیزان همانگونه که ملاحظه نمودید برای وصول به حق باید زحمت کشید و تنها مداومت بر اعمال است که سالک را به حق و حقیقت می رساند . و پس از وصول نیز اعمال ظاهری ترک نمی شود . بنابراین این تفکر که با نیم ساعت مراقبه می توان رسید . از اساس اشتباه است و همچنین افرادی که به بهانه های مختلف دنبال روش های میان بر می باشند . تا سریع تر به مقصود برسند نیز باید بدانند که پس از رسیدن به مقصود نیز مبادرت به اعمال همچنان ادامه خواهد داشت . پس بهتر است به اعمال مبادرت ورزند چون در نهایت کار از اعمال نباید دست کشید . پس در بدایت هم فقط با مداومت به اعمال می توان به مقصود رسید . هنگامی که جوانان ما حکایات و حالات عرفای متقدم را مطالعه می نمایند . یا آن را بعید و غیر ممکن می دانند و یا می گویند که مربوط به دوران گذشته بوده است . نظیر این حکایت از بایزید بسطامی که در کتاب تذکره الاولیا آمده است : 👇👇👇 {نقل است که بايزيد را گفتند: «از مجاهدات خود ما را چيزی بگوی ». گفت: «اگر بزرگتر گويم طاقت نداريد، اما از کمترين بگويم: روزی نفس را کاری فرمودم. حرونی کرد. يک سالش آب ندادم. گفتم: ياتن در طاعت ده، يا از تشنگی جان بده » } فقیر نیز نظر بر این دارم که چنین ریاضت هایی _اگر داستان آن درست باشد _وجهی ندارد و با شرع و سنت و عقل همخوانی ندارد . اما با اینحال در پاسخ به جوانانی که برای تنبلی خویش بهانه تراشی می نمایند . باید بگویم آیا آیت الله العظمی بهجت فومنی هم متعلق به دوران گذشته بود یا معاصر ? یادتان هست به نقل از پسرشان شیخ علی بهجت نقل نمودیم که اذکار روزانه ایشان مجموعا 12ساعت طول می کشید . ادامه دارد ... @soltannasir 🌾🌾🌾🌾
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 34} { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 16 } ادامه ...👇👇👇 علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی در مجموعه دروس سیر و سلوکی که برای دکتر سجادی داشته اند و در کتابی تحت عنوان آیین رستگاری به چاپ رسیده است در باب «سکوت » و حالات آیت الله العظمی بهجت و علامه طباطبایی اینچنین می گویند : 👇👇👇👇 { سوم : سکوت کردن و حرف بیجا نزدن و زیاد صحبت نکردن ، بلکه از صحبت های عادی اجتناب کردن برای سالک جزء دستورات حتمی است . سالک باید صحبت نکند ، نه اینکه بگوید : مثلا دو نفر رفیق با همدیگر می نشینیم ، از این طرف و آن طرف صحبت می کنیم ، از زمین و آسمان و شرق و غرب و سیاست و این طرف و آن طرف ، و به عنوان اینکه مثلا ما دو نفر رفیق هستیم و هم دل و هم مسلک ، اینها ضرر ندارد ، نه خیر ! خیلی ضرر دارد ! و به کلی ساقط می کند و از بین می برد من حیث لا یشعر ! آیة الله حاج شیخ محمد تقی بهجت فومنی (که الان الحمدلله در قید حیات هستند و در قم مشرفند ) ایشان از شاگردان مرحوم قاضی بودند و در همان زمان جوانی و صباوت که در مدرسه «سید» حجره داستند _ و ظاهرا هفت سال هم در همان مدرسه بودند _ به قدری در مراقبت و سکوت رعایت داشتند که طلبه ای در مدرسه شان ایشان را نمی دید ! آقای حاج شیخ عباس قوچانی _ رحمة الله علیه _ که یک سال و چند ماهی است به دار ابدی رحلت کرده اند ، می فرمود که : ما در مدرسه «سید » با ایشان حجره داشتیم ( البته دو حجره ) و وقتی که آقا شیخ محمد تقی خدمت مرحوم قاضی _رحمة الله علیه _ رسید و دستورات گرفت ، ایشان دیگر همیشه وقتی که می خواست از مدرسه برود برای درس و برگردد ، عبا را به سر می کشید که در راه کسی اصلا با او برخورد نکند و صحبت نکند و او را به سلام و علیک مشغول نکند . و بعد می فرمودند : به قدری ایشان در این مراقبه شدید بود که وقتی می خواست به مدرسه بیاید و به حجره اش برود ، از آن دری که دالان پشت مدرسه به طرف اطاق بالا و فوقانی پله داشت ، از آنجا می رفت نه از دخل صحن مدرسه ، که به کسی برخورد نکند .و اینها هم مال یکی و دو روز نیست ، مال هفت سال تمام است ، ایشان این کار را می کرد ! خب نتیجه اش را هم خودشان می بردند. ما در این چند ساله اخیر در طهران یک روز با یکی از علما برخورد کردیم که سابقه داشتیم ، یکی از علمای تبریز بود که در طهران ساکن شده بود و دارای پست و مقامات هم بود ، و البته ارتباطات ما را با علامه طباطبایی کاملا می دانست . او به عنوان شکایت و گلایه از حضرت علامه می گفت که : ما با اینکه با ایشان همشهری بودیم و در نجف هم تحصیل می کردیم ، و لیکن اصلا ایشان و برادرش راه به ما نمی دادند و سرشان را می انداختند پایین . وقتی برای درس می خواستند در بازار بروند یا برگردند ، به این طرف و آن طرف نگاه نمی کردند ، پایین را نگاه می کردند ، مثل اینکه اصلا ما آدم نیستیم. بله ! او به عنوان گلایه می گفت ، یعنی به عنوان شکایت یا مثلا تعریض . ولی خب او چه می داند که آن کسی که خودش و برادرش در آن وقت در آنجا طلبه هستند و سنشان در حدود بیست و چند سال هم بیشتر نیست _ آن برادرشان آ سید محمد حسن هم (الهی ) که از ایشان پنج سال کوچک تر بود _ اینها چرا با این و آن صحبت نمی کنند ? چرا این طرف و آن طرف را تماشا نمی کنند ? چرا خودشان را مشغول نمی کنند ? با اینکه نفس انسان دوست دارد که این طرف و آن طرف را تماشا کند ، صحبت کند ، اختلاط کند ، ... اینها یک دردی دارند که می بینند دوا نمی شود مگر به این مسئله . به کسی هم بی احترامی نمی کنند . احترام هر کس تماما به جای خود محفوظ ، و لیکن این مستلزم این نیست که انسان این طرف و آن طرف را نگاه کند و با این گرم بگیرد و با آن سلام و علیک کند و از این طرف و آن طرف صحبت کند و در مجالس و محافل برود و گعده های بیجا( گعده : دور هم نشستن یا دوره گرفتن که بین روحانیون در دوران قدیم رایج بوده است . ) و اختلاط های بیجا کند . سکوت یکی از دستورات اساسی این راه است . اگر انسان سکوت نکند مطلقا تمام دارائی های نفس و مکتسبات نفس از بین می رود . نفس زحمتی کشیده ذکری می گوید ، عبادتی دارد ، من باب مثال شبی تا به صبح احیاء داشته ، خب ، این نفس کسب می کند ، اگر سکوت کرد آن برایش محفوظ می ماند ، و این مکتسبات نفسش همان طور محفوظ می ماند ، و آرام و با سکینه ،دنبال مکتسبات جدیدی می رود ، و اما اگر سکوت نکرد ، تمام نفسش به هم می خورد ، آشغال و هر کثافاتی که در نفسش هست دو مرتبه به هم می خورد و آب صافی نفس و روحش دو مرتبه آلوده می شود ، و خودش هم به حسب ظاهر نمی فهمد و می گوید : چه کنیم که پیشرفت نداریم ? چه کنیم که ترقی نداریم ? چه کنیم تکامل نداریم ? } ادامه دارد ... @soltannasir 🍀🍀🍀🍀🍀
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 35 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 17 } ادامه ...👇👇👇 { چه کنیم تکامل نداریم ? این برای همین جهت است که آنچه را که کسب می شود از یک جای دیگر هدر می رود . مثل مخزن دو سوراخه است که از یک سوراخ آب وارد می شود و از یک سوراخ هم آب خارج می شود ، خب اگر در تمام مدت عمر در این مخزن آب وارد بشود چیزی نمی ماند . جان همه روز از لگد کوب خیال وز زیان و سود و از خوف زوال نی صفا می ماندش نی لطف و فر نی به سوی آسمان راه سفر } ( کتاب آیین رستگاری چاپ انتشارات مکتب وحی صفحات 160 الی 162) عزیزان همانگونه که ملاحظه نمودید اینگونه است که شخصیت های بزرگی نظیر آیت الله العظمی بهجت به مقامات برجسته می رسند و ما اندر خم یک کوچه می مانیم . ایشان در ابتدای سلوکشان هفت سال مراقبه و ذکر و فکر مداوم و پیوسته داشتند و منازل ابتدایی و میانی سیر و سلوک را در این هفت سال به سرعت طی نمودند . ( آیت الله بهجت در این هفت سال به کمال نرسیدند و مراحل ابتدایی و میانی را طی نمودند . زیرا هنگامی که آیت الله بهجت در قم ساکن بودند آیت الله سید علی قاضی در نامه ای که به سید محمد حسن الهی نوشته اند . می گویند که شیخ محمد تقی گیلانی ترقیات فوق العاده نموده است . که نشان دهنده این است که هنگامی که آیت الله بهجت از نجف به ایران آمدند هنوز منازل سلوکی را کامل طی ننموده بودند . هر چند بعضی بزرگان نظیر علامه طهرانی اعتقاد داشتند که آیت الله العظمی بهجت به مقام فناء تام دست پیدا ننمودند . البته تا زمانی که ایشان علامه طهرانی در قید حیات بودند . زیرا آیت الله بهجت چندین سال پس از علامه طهرانی دار فانی را وداع گفتند . ) در فرمایشات علامه طهرانی اشاره ای هم به علامه طباطبائی و برادرشان جناب سید حسن الهی شده است . اینجا نکته بسیار جالبی وجود دارد . که باید بدان دقت نمود . هر سه این بزرگان از شاگردان مرحوم آیت الله سید علی قاضی بودند . و از بین این بزرگان آیت الله العظمی بهجت فومنی بیشتر عمرشان را صرف اعمال و ذکر و فکر و مراقبه نمودند . و در بعد علمی بیشتر به علوم رسمی حوزوی نظیر فقه و اصول پرداختند . اما در عوض علامه طباطبایی و برادرشان جناب الهی علاوه بر پرداختن به سیر و سلوک و علوم نقلی بخشی از عمر خویش را صرف مطالعه علوم عقلی( فلسفه و حکمت ) نمودند . و در ضمن به یادگیری علوم ریاضی ( حساب و هندسه ) و ارثماطیقی ( اعداد ) و هیئت و نجوم و اوفاق و جفر و حروف و رمل و غیره نیز پرداختند . در این بین علامه طباطبائی به تدریس علوم عقلی و نوشتن کتب و رسائل مختلف نیز مبادرت ورزیدند . و کتاب تفسیر گرانسنگ المیزان نتیجه بیست سال تلاش ایشان است . علامه طباطبائی علاوه بر این بخش زیادی از عمر خویش را صرف تأملات عقلی فلسفی نمودند . و در این امر توفیقاتی نیز کسب نمودند . و ایشان ( علامه ) شاگردانی نیز در سیر و سلوک داشتند . در عوض برادر ایشان جناب الهی در تبریز ماندند و مسئولیت رسیدگی به امور املاک پدری را بر عهده گرفتند . و نتوانستند چندان به کار علمی بپردازند . جناب الهی بخشی از زمان خویش را صرف رسیدگی به امور املاک پدری می نمودند و بخشی را صرف اعمال و عبادات خاص سلوکی و بخشی را صرف تحقیق در قسمت های مختلف علوم غریبه می نمودند . علامه طباطبایی در مورد برادر خویش جناب الهی گفته اند : 👇👇 « من خود از اخوی استفاده می کنم » همچنین استاد سید جلال الدین آشتیانی در باره جناب الهی گفته اند که : 👇 « دست آقا سید محمد حسن در مراتب سیر و سلوک از برادرش علامه بازتر بود » ( کتاب الهیه انتشارات شمس الشموس صفحه 127) این در حالی است که جناب الهی پنج سال از جناب علامه کوچکتر بودند . همچنین استاد محمد حسن قاضی فرزند آیت الله سید علی قاضی در کتاب آیت الحق اینچنین آورده اند : 👇 { ... در اینجا بد نیست این واقعه را هم بگویم در مراسم تشییع و تدفین اخوی مرحوم سید مهدی قاضی هم علامه و هم آیت الله بهجت و هم آیت الله حسن زاده آملی همگی حضور داشتند ، ولی با اصرار علامه ( رضوان الله علیه ) همه به امامت آیت الله بهجت نماز خواندند . زمانی که می خواستند جنازه را به طواف ببرند چند قدمی آیت الله بهجت پشت سر جنازه حرکت کردند و در این وقت بود که علامه پشت سر ایشان حرکت کردند و زمانی که می خواستم عبای ایشان را مرتب کنم فرمودند دستت را کنار بکش می خواهم چند قدم پشت سر شیخ حرکت کنم ، در حالی که هر دو از شاگردان و ملازمان نزدیک مرحوم قاضی بوده اند . ( لازم به توضیح است که معرف آیت الله العظمی بهجت به آیت الله قاضی حضرت علامه طباطبائی بوده اند و.}( کتاب آیت الحق جلد اول سید محمد حسن قاضی انتشارات حکمت صفحه 226 ) ادامه دارد .... @soltannasir 🌵🌵🌵🌵🌵
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 36 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 18 } { صفت و } ادامه ... هدف از مقایسه این سه بزرگ ( آیت الله بهجت و علامه طباطبایی و برادرشان جناب الهی ) این بود که شما عزیزان ببینید که هر کدام از این بزرگان در طول زندگی خویش در همان بخش هایی که تلاش کردند و عمر خویش را صرف نمودند موفق شدند . آیت الله بهجت فومنی با وجود مقام معنوی در علوم عقلی و علوم غریبه تبحر نداشتند . یا علامه طباطبایی بیش از همه در علوم عقلی و تعقلات فلسفی و تفسیر موفق شدند و با وجود آشنایی با علوم غریبه تسلط کامل بر این علوم به مانند بعضی اهل فن نظیر سید مهدی قاضی نداشتند . در عوض جناب الهی بر عکس برادرشان علامه در علوم غریبه متبحر بودند و جزء سرحلقه های علمای علوم غریبه شهر تبریز می باشند . اما با وجود اینکه فلسفه می دانستند خیلی به تعقلات عمیق فلسفی مبادرت نورزیدند . ( چنانچه آیت الله سید موسی زرآبادی یکی از مهمترین سرحلقه های علمای علوم غریبه قزوین بودند .) عزیزان این مسئله از آن جهت برای ما مهم است زیرا شما بخوبی می توانید دریابید که در هر بابی در دوران زندگیتان زحمت بکشید در همان زمینه تخصص و تبحر خواهید یافت . اگر شما بخش زیادی از وقتتان را صرف پرورش افکار بلند و تعقلات فلسفی نمایید در این راستا موفق خواهید شد . اگر صرف ذکر و مراقبه نمایید . در سلوک به میزان کیفیت توجه در ذکر و مراقبه موفق خواهید شد . اگر بخشی زیادی از زمانتان را صرف توجه به جسم خویش ( نظیر ورزش و یا توجه به زیبایی و پوست و مو و ناخن و .. ) نمایید در آن راستا بنا به میزان توجه و عمل خویش موفق خواهید شد . بنابراین انتظار نداشته باشید که با رسیدن به مقامات عالیه عرفانی و یا کارکردن با چاکرا ها شما به علوم مختلف دست پیدا نمایید . ( البته اگر کسی من باب مثال به مقامات عرفانی عالی دست یابد و با علوم مختلف نیز آشنایی لازم را داشته باشد ممکن است با بعضی روش های کار کردن با چاکرای هشتم کیفیت فرا آگاهی خویش و هم راستایی با آگاهی علوم مختلف را بالا ببرد . اما اینکه شخص بتواند صرف کار نمودن با چاکرای هشت به چنین توانایی هایی دست یابد مورد قبول فقیر نیست . ) عزیزان کمال دو کمال هست . یک کمال روحی است که شخصی تمامی منازل سلوکی را پشت سر بگذارد و به مقام قرب قاب قوسین اوءادنی نایل شود . این کمال در سیر طولی بدست می آید . و دیگری کمال از منظر علمی است . که هر اندازه شخص علوم مختلف بیشتری را در خود جمع نماید . کمال وی بیشتر خواهد بود . و چنین شخصی دارای صفت جامعیت خواهد بود . و چنین کمالی در اثر سیر عرضی ایجاد می شود . ( البته این سیر عرضی در هر کدام از مراتب ترقی روحی وجود دارد ) در طول تاریخ بزرگان کمی بودند که توانستند هر دو کمال را در وجود خویش به نحو کامل جمع نمایند . عزیزان فکر می نمایید که چرا چنین اشخاصی در طول تاریخ نادر بودند ? مطمئنا پاسخ این مسئله را می دانید 👈زمان 👉 زمان مهمترین مشکل انسان است . زمان است که برای ما محدودیت ایجاد می نماید . تا به حال دقت نموده اید که چرا حضرت (ع) و یا الیاس (ع) در توصیفات قرآن مجید و احادیث و توضیحات عرفای شامخ امت اسلام بسیار عالم توصیف شده اند . اگر پاسختان این است که هر دو ایشان دارای لدنی هستند . پاسختان اشتباه است . زیرا علم لدنی بنا به فرمایش عرفا در طور ششم دل بدست می آید . اما چرا عرفای بزرگ امت اسلام علم و جامعیت ایشان را ندارند حال آنکه ممکن است مقامشان بالاتر از ایشان باشند . پاسخ آن مشخص است هر دو ایشان جاودان هستند . جاودانگی و سالها حضور در زمین به هر دو بزرگ فرصت تکمیل صفت کمال را در سیر عرضی در تمام مقامات و منازل داده است . تا کنون دقت نموده اید که چرا یکی از مهمترین القاب امام عص(ع)ر ، (ع ) است . چرا جمله علوم بشری تا زمان ظهور حضرتش به میزان دو حرف خواهد بود . و 25 حرف باقیمانده توسط حضرتش آشکار خواهد شد . حضرتش از سن 5 سالگی به مقام امامت رسیدند . پس سیر روحی و طولی حضرتش ظرف پنج سال به اتمام رسید . اما سیر عرضی و کمالی حضرتش همچنان ادامه دارد . و کمال حضرتش هنگام ظهور در علوم مختلفه و تکمیل نفوس بشری بیش از هر شخصیتی دیگری در طول تاریخ خواهد بود . مأموریتی که هیچ نبی ای و ولی ای از ابتدای تاریخ تا کنون موفق به انجامش نشده توسط حضرتش انجام خواهد شد (در زمان ظهور حضرتش برای اولین بار در طول تاریخ دولت نور در سرتاسر زمین ما حاکم خواهد شد . ) بنابراین ظهور حضرتش تنها به معنای ظاهر شدن جسم مبارکش نیست بلکه هر آنچه از علوم ظاهری و باطنی مختلف که در باطن اجداد طاهرینش پنهان ماند و زمان فرصت ظهورش را نداد توسط حضرتش ظاهر خواهد شد . @soltannasir 🌼🌼🌼🌼🌼🌼