eitaa logo
سلطان نصیر
2.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
@soltannasir { درد و دل 60} { در اهمیت علم جغرافیا و البلدان 20} حکایت 👇👇👇 { نقلست که یکبار شیخ ابوسعید ابوالخیر قصد زیارت مرو کرد بفرمود تا کلوخ برای استنجاء در توبره نهادند گفتند شیخا در مرو کلوخ همی یابیم سر این چیست شیخ گفت: که شیخ ابوبکر واسطی گفته است و او سر موحدان وقت خویش بوده است که خاک مرو خاکی زنده است روا ندارم که من بخاکی استنجا کنم که زنده باشد واو را ملوث گردانم } (تذکرة الاولیا ذکر شیخ ابوبکر واسطی ) در قسمت پایانی درد و دل 57 از کلی بودن ویژگی های معنوی اقالیم سبعه و همچنین احکام طالع عمارت یک شهر سخن گفتیم . و همچنین گفتیم که هر شهر را ویژگی هایی است . که نمی توان آن را به تاثیر کواکب نسبت داد . یکی از این ویژگی ها وجود عوالم موازی ، و مثالی است . که گاه عالم این فرومایگان است و گاه عوالم معنوی ای می باشد . که اولیای الله به آن راه دارند . نظیر عالم خاص در اطراف مسجد مقدس جمکران و یا مسجد سهله ، که بدان پیشتر اشاره نمودیم . که وجود چنین مکان هایی در بعضی نقاط جهان ، باعث مقدس بودن آن نقاط می باشد . عزیزان انتخاب محل مناسب برای زندگی بنا به هدفی که شخص در زندگی انتخاب نموده است . بسیار مهم است . عزیزان دروس تشابه انوار را به یاد بیاورند . همانگونه که اذکار دارای انوار مشخص می باشند . و نور اذکار ادیان مختلف با یکدیگر متفاوت است . «فکر» نیز دارای قدرت و انرژی می باشد . یکی از مسائلی که در باب اقلیم شناسی و خاک شناسی معنوی باید عزیزان به یاد داشته باشتند . این است که در هر نقطه ای که یک سری از اعمال و تفکرات در آن(نقطه) بیش از سایر اعمال انجام می شود . انوار و یا ظلمات اعمال مردمان آن نقطه ، در بعد مثالی و اختری آن شهر ، «جو » معنوی آن شهر را بوجود می آورد . من باب مثال در حرم اهل بیت ، در اثر انجام نماز جماعت ، و اذکار و نمازهای مستحبی و توسلات و ادعیه و مناجات با حق ، انوار زیادی ایجاد می شود . علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی ، اگر درست در خاطر فقیر باشد در کتاب نور ملکوت قرآن می فرمودند . که این مسئله مهمترین علت ، ساختن حوزه های علمیه (نجف و قم و مشهد و کاظمین و کربلا ) در نزدیکی حرم اهل بیت است . زیرا علمای قدیم شیعه از این مسئله اطلاع داشتند . و سعی می نمودند . با ساختن حوزه های علمیه در نزدیکی محل تجمع انوار (نمازها و اذکار و توسلات و..) طلاب را در حال و هوای معنوی قرار دارند . تا از این انوار معنوی که در آن نقطه تجمع دارد . استفاده نمایند . و بتوانند بهتر به مطالعه علوم دینی بپردازند . همچنین مرحوم آیت الله العظمی بهجت فومنی ، تاکید بسیاری داشتند که طلاب علوم دینی ، در نزدیکی حرم کریمه اهل بیت ، خانه تهیه نمایند . و هم اینکه هر روز به زیارت حرم حضرت معصومه(س) بروند . علت این تاکید ایشان استفاده طلاب از تجمع انوار در آن نقطه بوده است . همچنین نقل است که ایشان در جایی گفته اند . که هر کدام از این امام زاده ها مانند میوه های مختلف می مانند . که ویتامین های مختلف دارند . و به زیارت یک امام یا امام زاده خاص بسنده نشود . در واقع منظور ایشان از بیان این جمله این بوده است که نور ولایت هر امام زاده ای بنا به نسبتی که به یک امام خاص دارد . و اینکه چه اعمال مستحبی ای را با چه کیفیتی انجام می داده است . و چه حال معنوی ای( بسط و قبض و سکر و صحو و محو و ..) بر وی غالب بوده است . با نور ولایت امام زاده دیگر فرق دارد . و از انوار مختلف برخوردار شوید و به یک نور بسنده ننمایید . (البته منظور انوار جهان اسلام است ) حال عزیزان توجه نمایند که علاوه بر مسئله نور و انوار ، فکر و آگاهی نیز مسئله بسیار مهمی می باشد . که دشمنان ما با مطالعات گسترده روانشناسی و ماوراء سال هاست در این باب فعال هستند . عزیزان افکار و آگاهی نیز دارای فرکانس انرژی ظریف هستند . هنگامی که در شهری به مانند شهر مقدس «قم » و علی الخصوص در منطقه اطراف حرم حضرت فاطمه معصومه(س) ، حوزه های علمیه متعدد وجود دارد . که در آن مدرسین و طلاب مشغول آموزش علوم اسلامی هستند . در نتیجه امواج فکر و آگاهی علوم اسلامی شیعه ، در آن نقطه موج غالب می باشد . حال اگر طلبه ای مستعد در آن نقطه ، ساکن باشد و شروع به آموزش و یادگیری علوم اسلامی نماید . این طلبه مستعد اگر استعداد معنوی و گیرندگی بالایی داشته باشد . بسیار سریع می تواند ، با یکی شدن و هم راستا شدن افکارش با موج آگاهی غالب در آن نقطه ، از موج آگاهی افکار علوم اسلامی شیعی که در فضای آن منطقه وجود دارد . استفاده نماید ، و علوم اهل بیت را سریع یاد بگیرد . گاه در سیر تفکرات خویش به مسائلی برسد . که آنان را در کتب نخوانده است . .... ادامه دارد @soltannasir 🎼🎧🎤🎼🎤🎼🎧🎤🎼🎧🎤🎼
@soltannasir {درد و دل 66} { حکایت مرتبط با دروس 5} عالم ربانی و عارف صمدانی مرحوم آیت الله آقا سید عبدالکریم کشمیری برای من تعریف کردند : روزی در خدمت آقای مجتهدی بودم طلبه ای از در وارد شد و پس از لحظاتی درنگ ، سوال دشواری را در رابطه با یکی از موضوعات فلسفی عنوان کرد و از آقای مجتهدی خواست تا در آن مورد توضیح دهند ! من با خود می گفتم : جای طرح این سوال که اینجا نیست ! باید طلبه برود و از فلسفه دان های حوزه سوال کند ، آقای مجتهدی را با فلسفه چه کار ?! اینجا جای حال است نه قال ! آقای مجتهدی پس از چند لحظه تأمل ، آن سوال دشوار فلسفی رابا احاطه و اشراف کامل با بیانی ساده و دور از حشو و زواید به گونه ای پاسخ گفتند که موجب اعجاب من شد ! گویی سال ها در حوزه فلسفه تدریس کرده و با مبانی فلسفه الهی آشنایی کامل دارند ! و من که مطالعاتی در این زمینه داشتم ، مطالب ایشان را بسیار جامع و مانع می دیدم و به خود می گفتم که باید ملاصدراها بیایند و شیوه تبیین مسایل فلسفی را از آقای مجتهدی یاد بگیرند ! چه قدر ساده و راحت معضلات فلسفه را حل می کنند ! 😳 (کتاب در محضر لاهوتیان جلد اول خاطره 88 صفحه 361 ) همچنین مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب روح مجرد ، که در حالات موحد کبیر جناب مرحوم حاج سید هاشم حداد موسوی نوشته اند . آورده اند که : 👇👇👇 {... حالات‌ آقا در اين‌ سفر بسيار قويّ بود. يعني‌ مقامات‌ و مراتب‌ توحيديّه‌ به‌ باطن‌ نشسته‌ و در نفس‌ متمكّن‌ شده‌ بود. بروزات‌ و ظهورات‌ خارجيّه‌ بسيار كمتر گرديده‌ بود. «فتوحات‌ مكّيّة‌» محيي‌ الدّين‌ عربي‌ ايشان‌ در اين‌ مسافرت‌ بسيار به‌ مطالعۀ كتاب‌ « فتوحات‌ مكّيّة‌ » محيي‌الدّين‌ عربي‌ مي‌پرداختند؛ نه‌ به‌ طوريكه‌ بخواهند از آن‌ استفاده‌ كنند، بلكه‌ براي‌ انطباق‌ محتويات‌ آن‌ با حالات‌ خودشان‌. در بعضي‌ از جاها ميگذشتند، و چون‌ در آن‌ اشكالي‌ نميديدند عبور مي‌نمودند؛ و غالباً چنين‌ بود. و امّا در بعضي‌ از جاها هم‌ ديده‌ مي‌شد كه‌ احياناً به‌ وي‌ اعتراض‌ داشتند و مطلب‌ وي‌ براي‌ ايشان‌ مورد پسند واقع‌ نمي‌شد. و بعضاً در اينگونه‌ مطالب‌ زود نمي‌گذشتند، و چند روز ميگذشت‌ تا آن‌ مطلب‌ با واردۀ حالي‌ ايشان‌ اندازه‌گيري‌ شود، و ردّ و يا قبولش‌ مورد امضا قرار گيرد و تثبيت‌ شود. از جمله‌ مطالب‌ وي‌ كه‌ براي‌ ايشان‌ در آن‌ روزها قابل‌ قبول‌ بود و وي‌ را بر اين‌ مطلب‌ مي‌ستودند، حقيقتي‌ بود كه‌ براي‌ ايشان‌ ايضاً مكشوف‌ افتاده‌ بود كه‌ حقيقت‌ تمام‌ قوا نور است‌؛ و نور امر واحدي‌ است‌ كه‌ بر حسب‌ موارد و عوالم‌، أسماءِ مختلفه‌ به‌ خود گرفته‌ است‌. همانطور كه‌ محيي‌الدّين‌ آورده‌ است‌ كه‌👇 «بدان‌ ـ كه‌ خدايت‌ مويّد بدارد ـ حقيقت‌ امر چنين‌ به‌ دست‌ ميدهد كه‌: اگر نور نبود هيچ‌ معلوم‌ و يا محسوس‌ و يا متخيّلي‌ أصلاً ادراك‌ نمي‌شد. و نور برحسب‌ اختلاف‌ اسامي‌ كه‌ براي‌ قواي‌ انساني‌ وضع‌ شده‌اند، اختلاف‌ اسم‌ پذيرفته‌ است‌. چرا كه‌ آن‌ أسماء در نزد عامّۀ مردم‌ عبارت‌ است‌ از اسمهائي‌ براي‌ قوا؛ و امّا در نزد عارفان‌ عبارت‌ است‌ از اسمهائي‌ براي‌ نوري‌ كه‌ بواسطۀ آن‌ ادراك‌ شده‌ است‌. بنابراين‌ چون‌ تو ادراك‌ كني‌ شنيدنيها را، آن‌ نور را سمع‌ و شنوائي‌ ميگوئي‌. و چون‌ ادراك‌ كني‌ ديدنيها را آن‌ نور را بَصَر و بينائي‌ نام‌ ميگذاري‌. و چون‌ ادراك‌ كني‌ لَمس‌ شدنيها را آن‌ نور را لمس‌ ميگوئي‌؛ و همچنين‌ است امر در متخیلات . بناءً عليهذا همان‌ نور است‌ كه‌ قوّۀ لامسه‌ است‌ نه‌ غير آن‌، و قوّۀ شامّه‌ و ذائقه‌ و متخيّله‌ و حافظه‌ و عاقله‌ و مفكّره‌ و مصوّره‌ است‌ نه‌ غير آن‌. پس‌ هر چيزي‌ كه‌ ادراك‌ انسان‌ بدان‌ انجام‌ گيرد غير از نور چيزي‌ نمي‌تواند بوده‌ باشد.» و از اين‌ فقرۀ دعاي‌ كميل‌: وَ بنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي‌ أَضَآءَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ. «من‌ از تو سوال‌ ميكنم‌ به‌ نور وجهت‌ كه‌ از آن‌ تمام‌ أشياء و موجودات‌ روشن‌ شدند.» (کتاب روح مجرد صفحات 310الی 313 ) در کتاب نفحات الانس جامی در باب مربوط به شیخ ابوالعباس قصاب آملی عارف بزرگ قرن چهارم آمده است . 👇👇👇👇👇👇 { وی امی بوده ،اما کلام و نکته های عالی داشته . یکی از ایمه (علمای)طبرستان گفته که از افضال خدای تعالی یکی آن است که کسی را بی تعلیم و تعلم چنان گرداند که چون ما را در اصول دین و حقایق توحیدی چیزی مشکل شود ، از وی بپرسیم ، و آن ابوالعباس قصاب است} (نفحات الانس جامی صفحه 293) در ادامه شرح و نقد مختصری بر این حکایات ارائه خواهد شد . زیرا فقیر بسیار دیده ام که بعضی از سالکین و طلاب با خواندن این حکایات اشتباه می نمایند . با ما همراه باشید ... @soltannasir 🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞🌞
@soltannasir { درد و دل 67 } عزیزان حکایات مربوط به علم مرحوم جعفر آقای مجتهدی از دید مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری و علم مرحوم حاج سید هاشم حداد موسوی از دید مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی را مشاهده نمودید . که به اعتقاد فقیر هر دو این روایات از عنصر غلو خالی نبوده است . ما در توضیح و شرح این روایات به دو جنبه باید توجه داشته باشیم . ابتدا اینکه همانگونه که پیشتر گفته شد . اولیاء الله ، دراثر توانایی هم راستایی با آگاهی مربوط به یک علم توانایی صحبت نمودن در باب آن علم خاص را تا حدی (بنا به میزان رشد روحی خویش ) پیدا می نمایند . همچنین اولیاء الله توانایی صحبت به زبان هایی غیر از زبان مادری خویش را نیز دارا می باشند . بدون آنکه آن زبان را با تعلیم و تعلم ، آموخته باشند . در ادامه فرق است بین آنکه شخص بتواند ، در باب تمامی انواع علوم ، آگاهی علمی مربوط به آن علم را در اثر هم راستایی دریافت نماید . با اینکه بتواند در علوم مختلف مفتاح باشد و معارف و نکات بکر و اسرار را برای جهان بشری به ارمغان بیاورد . من باب مثال آنان که با علم حکمت و فلسفه سر و کار دارند . بخوبی می دانند که اقامه یک برهان جدید در مورد یک موضوع فلسفی تا چه حد مشکل می باشد . چه برسد به اینکه شخص، یک کاخ رفیع نظیر حکمت متعالیه بر پا نماید . در حکایت مرحوم مجتهدی ، آیت الله کشمیری گفتند که ملاصدراها باید بیایند و شیوه تبیین مسائل فلسفی را پیش مرحوم مجتهدی ها یاد بگیرند !!!😳 باید بگویم « ان هذا لشئ عجاب» آیا واقعا چنین است ?! سخنان جناب مجتهدی و شرح ایشان توسط جناب کشمیری نقل نشده است و طبیعتا نمی توان در مورد آن قضاوت نمود . اما کاش ایشان (مرحوم کشمیری ) سخنان جعفر آقای مجتهدی را نقل می نمودند ، تا فقط یک ادعای بدون مدرک نباشد .! عزیزان فرق است بین هم راستایی یک سالک با آگاهی موجود در علم فلسفه صدرایی و پاسخ دادن به سوالات علمی مربوط به آن(فلسفه) با بنا نمودن کاخی رفیع نظیر حکمت متعالیه ملاصدرا . کسی که زحمت سالها مطالعه و تفکر در باب یک موضوع علمی را نکشیده است . بروز و ظهوری در باب آن علم خاص نخواهد داشت . آنان که نظری برخلاف فقیر دارند نشان دهند . که کدام عارفی تاکنون بی تعلیم و تعلم علوم ظاهری و بعضی علوم باطنی(جفر و حروف و رمل و نقطه و نجوم و ..) توانسته است . تنها بوسیله سلوک الی الله ، معارف و اسرار بیشمار را برای جهان بشری به ارمغان آورده باشد . این سخن برای آن دسته از سالکینی نقل می شود . که به صرف خواندن داستان هایی اینچنینی ، دست از مطالعه و تفکر می کشند . و با خود می گویند ، که اگر جعفر آقای مجتهدی یا حاج سید هاشم حداد و یا شیخ ابوالعباس قصاب آملی بدون تحصیل علم اینگونه بودند . پس چرا ما به تحصیل علم و تفکر بپردازیم . و فقط با سلوک الی الله می توان به تمامی این علوم رسید . 😳 عارفی امی نظیر شیخ ابوالعباس قصاب آملی ، صاحب مقام قطبیت در دایره اولیاءالله و مورد رجوع تمامی عرفای بزرگ زمان خویش نظیر شیخ ابوسعید ابوالخیر و شیخ ابوالحسن خرقانی بود . اما از ایشان هیچ بروز و ظهور علمی ای مشاهده نشده است . همچنین عارف بزرگ و امی شیخ ابوالحسن خرقانی که پس از شیخ ابوالعباس قصاب آملی به مقام قطبیت در 👈دایره اولیاءالله 👉می رسد . با وجودی که مورد رجوع بسیاری از بزرگان زمان خویش نظیر شیخ ابوسعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و شیخ ابوعلی فارمدی و شیخ الرئیس بوعلی سینا و امام ابوالقاسم قشیری صاحب رساله قشیریه در تصوف و حکیم ناصر خسرو بود . از ایشان با وجود مقامات عالیه عرفانی وسخنان بلندی که داشتند هیچ اثر علمی ای و بروز و ظهور علمی ای مشاهده نشده است . پس عزیزان بدانید که شاید بدون دانستن کامل علوم ظاهری ، رسیدن به مقامات عالیه عرفانی ممکن باشد ، منتهی به صرف داشتن مقامات عالیه ، نمی توان در جهان اندیشه منشأ اثر بود . و حرفی نو و جدید برای گفتن داشت . فرزند علامه طهرانی ، آیت الله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی که در شهر مقدس قم ساکن هستند از حاج سید هاشم حداد نقل مستقیم دارند که به ایشان می گفتند که آقا سید محمد محسن ، سالکی که این علوم را (حکمت و عرفان ) بداند عجیب می شود . عجیب !!! یعنی خود ایشان قائل به این مسئله بودند که عارف کاملی که عالم به علوم مختلفه ظاهری و باطنی است . بر عارفی که عالم به این علوم نیست برتری دارد . ادامه دارد ... @soltannasir 📔📔📔📔📔📔📔📔📔📔📔📔
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 34} { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 16 } ادامه ...👇👇👇 علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی در مجموعه دروس سیر و سلوکی که برای دکتر سجادی داشته اند و در کتابی تحت عنوان آیین رستگاری به چاپ رسیده است در باب «سکوت » و حالات آیت الله العظمی بهجت و علامه طباطبایی اینچنین می گویند : 👇👇👇👇 { سوم : سکوت کردن و حرف بیجا نزدن و زیاد صحبت نکردن ، بلکه از صحبت های عادی اجتناب کردن برای سالک جزء دستورات حتمی است . سالک باید صحبت نکند ، نه اینکه بگوید : مثلا دو نفر رفیق با همدیگر می نشینیم ، از این طرف و آن طرف صحبت می کنیم ، از زمین و آسمان و شرق و غرب و سیاست و این طرف و آن طرف ، و به عنوان اینکه مثلا ما دو نفر رفیق هستیم و هم دل و هم مسلک ، اینها ضرر ندارد ، نه خیر ! خیلی ضرر دارد ! و به کلی ساقط می کند و از بین می برد من حیث لا یشعر ! آیة الله حاج شیخ محمد تقی بهجت فومنی (که الان الحمدلله در قید حیات هستند و در قم مشرفند ) ایشان از شاگردان مرحوم قاضی بودند و در همان زمان جوانی و صباوت که در مدرسه «سید» حجره داستند _ و ظاهرا هفت سال هم در همان مدرسه بودند _ به قدری در مراقبت و سکوت رعایت داشتند که طلبه ای در مدرسه شان ایشان را نمی دید ! آقای حاج شیخ عباس قوچانی _ رحمة الله علیه _ که یک سال و چند ماهی است به دار ابدی رحلت کرده اند ، می فرمود که : ما در مدرسه «سید » با ایشان حجره داشتیم ( البته دو حجره ) و وقتی که آقا شیخ محمد تقی خدمت مرحوم قاضی _رحمة الله علیه _ رسید و دستورات گرفت ، ایشان دیگر همیشه وقتی که می خواست از مدرسه برود برای درس و برگردد ، عبا را به سر می کشید که در راه کسی اصلا با او برخورد نکند و صحبت نکند و او را به سلام و علیک مشغول نکند . و بعد می فرمودند : به قدری ایشان در این مراقبه شدید بود که وقتی می خواست به مدرسه بیاید و به حجره اش برود ، از آن دری که دالان پشت مدرسه به طرف اطاق بالا و فوقانی پله داشت ، از آنجا می رفت نه از دخل صحن مدرسه ، که به کسی برخورد نکند .و اینها هم مال یکی و دو روز نیست ، مال هفت سال تمام است ، ایشان این کار را می کرد ! خب نتیجه اش را هم خودشان می بردند. ما در این چند ساله اخیر در طهران یک روز با یکی از علما برخورد کردیم که سابقه داشتیم ، یکی از علمای تبریز بود که در طهران ساکن شده بود و دارای پست و مقامات هم بود ، و البته ارتباطات ما را با علامه طباطبایی کاملا می دانست . او به عنوان شکایت و گلایه از حضرت علامه می گفت که : ما با اینکه با ایشان همشهری بودیم و در نجف هم تحصیل می کردیم ، و لیکن اصلا ایشان و برادرش راه به ما نمی دادند و سرشان را می انداختند پایین . وقتی برای درس می خواستند در بازار بروند یا برگردند ، به این طرف و آن طرف نگاه نمی کردند ، پایین را نگاه می کردند ، مثل اینکه اصلا ما آدم نیستیم. بله ! او به عنوان گلایه می گفت ، یعنی به عنوان شکایت یا مثلا تعریض . ولی خب او چه می داند که آن کسی که خودش و برادرش در آن وقت در آنجا طلبه هستند و سنشان در حدود بیست و چند سال هم بیشتر نیست _ آن برادرشان آ سید محمد حسن هم (الهی ) که از ایشان پنج سال کوچک تر بود _ اینها چرا با این و آن صحبت نمی کنند ? چرا این طرف و آن طرف را تماشا نمی کنند ? چرا خودشان را مشغول نمی کنند ? با اینکه نفس انسان دوست دارد که این طرف و آن طرف را تماشا کند ، صحبت کند ، اختلاط کند ، ... اینها یک دردی دارند که می بینند دوا نمی شود مگر به این مسئله . به کسی هم بی احترامی نمی کنند . احترام هر کس تماما به جای خود محفوظ ، و لیکن این مستلزم این نیست که انسان این طرف و آن طرف را نگاه کند و با این گرم بگیرد و با آن سلام و علیک کند و از این طرف و آن طرف صحبت کند و در مجالس و محافل برود و گعده های بیجا( گعده : دور هم نشستن یا دوره گرفتن که بین روحانیون در دوران قدیم رایج بوده است . ) و اختلاط های بیجا کند . سکوت یکی از دستورات اساسی این راه است . اگر انسان سکوت نکند مطلقا تمام دارائی های نفس و مکتسبات نفس از بین می رود . نفس زحمتی کشیده ذکری می گوید ، عبادتی دارد ، من باب مثال شبی تا به صبح احیاء داشته ، خب ، این نفس کسب می کند ، اگر سکوت کرد آن برایش محفوظ می ماند ، و این مکتسبات نفسش همان طور محفوظ می ماند ، و آرام و با سکینه ،دنبال مکتسبات جدیدی می رود ، و اما اگر سکوت نکرد ، تمام نفسش به هم می خورد ، آشغال و هر کثافاتی که در نفسش هست دو مرتبه به هم می خورد و آب صافی نفس و روحش دو مرتبه آلوده می شود ، و خودش هم به حسب ظاهر نمی فهمد و می گوید : چه کنیم که پیشرفت نداریم ? چه کنیم که ترقی نداریم ? چه کنیم تکامل نداریم ? } ادامه دارد ... @soltannasir 🍀🍀🍀🍀🍀
@soltannasir { سوءاستفاده دشمنان از قوانین معنوی 35 } { شرح بعضی از فقرات سخنان مولانا زین الدین 17 } ادامه ...👇👇👇 { چه کنیم تکامل نداریم ? این برای همین جهت است که آنچه را که کسب می شود از یک جای دیگر هدر می رود . مثل مخزن دو سوراخه است که از یک سوراخ آب وارد می شود و از یک سوراخ هم آب خارج می شود ، خب اگر در تمام مدت عمر در این مخزن آب وارد بشود چیزی نمی ماند . جان همه روز از لگد کوب خیال وز زیان و سود و از خوف زوال نی صفا می ماندش نی لطف و فر نی به سوی آسمان راه سفر } ( کتاب آیین رستگاری چاپ انتشارات مکتب وحی صفحات 160 الی 162) عزیزان همانگونه که ملاحظه نمودید اینگونه است که شخصیت های بزرگی نظیر آیت الله العظمی بهجت به مقامات برجسته می رسند و ما اندر خم یک کوچه می مانیم . ایشان در ابتدای سلوکشان هفت سال مراقبه و ذکر و فکر مداوم و پیوسته داشتند و منازل ابتدایی و میانی سیر و سلوک را در این هفت سال به سرعت طی نمودند . ( آیت الله بهجت در این هفت سال به کمال نرسیدند و مراحل ابتدایی و میانی را طی نمودند . زیرا هنگامی که آیت الله بهجت در قم ساکن بودند آیت الله سید علی قاضی در نامه ای که به سید محمد حسن الهی نوشته اند . می گویند که شیخ محمد تقی گیلانی ترقیات فوق العاده نموده است . که نشان دهنده این است که هنگامی که آیت الله بهجت از نجف به ایران آمدند هنوز منازل سلوکی را کامل طی ننموده بودند . هر چند بعضی بزرگان نظیر علامه طهرانی اعتقاد داشتند که آیت الله العظمی بهجت به مقام فناء تام دست پیدا ننمودند . البته تا زمانی که ایشان علامه طهرانی در قید حیات بودند . زیرا آیت الله بهجت چندین سال پس از علامه طهرانی دار فانی را وداع گفتند . ) در فرمایشات علامه طهرانی اشاره ای هم به علامه طباطبائی و برادرشان جناب سید حسن الهی شده است . اینجا نکته بسیار جالبی وجود دارد . که باید بدان دقت نمود . هر سه این بزرگان از شاگردان مرحوم آیت الله سید علی قاضی بودند . و از بین این بزرگان آیت الله العظمی بهجت فومنی بیشتر عمرشان را صرف اعمال و ذکر و فکر و مراقبه نمودند . و در بعد علمی بیشتر به علوم رسمی حوزوی نظیر فقه و اصول پرداختند . اما در عوض علامه طباطبایی و برادرشان جناب الهی علاوه بر پرداختن به سیر و سلوک و علوم نقلی بخشی از عمر خویش را صرف مطالعه علوم عقلی( فلسفه و حکمت ) نمودند . و در ضمن به یادگیری علوم ریاضی ( حساب و هندسه ) و ارثماطیقی ( اعداد ) و هیئت و نجوم و اوفاق و جفر و حروف و رمل و غیره نیز پرداختند . در این بین علامه طباطبائی به تدریس علوم عقلی و نوشتن کتب و رسائل مختلف نیز مبادرت ورزیدند . و کتاب تفسیر گرانسنگ المیزان نتیجه بیست سال تلاش ایشان است . علامه طباطبائی علاوه بر این بخش زیادی از عمر خویش را صرف تأملات عقلی فلسفی نمودند . و در این امر توفیقاتی نیز کسب نمودند . و ایشان ( علامه ) شاگردانی نیز در سیر و سلوک داشتند . در عوض برادر ایشان جناب الهی در تبریز ماندند و مسئولیت رسیدگی به امور املاک پدری را بر عهده گرفتند . و نتوانستند چندان به کار علمی بپردازند . جناب الهی بخشی از زمان خویش را صرف رسیدگی به امور املاک پدری می نمودند و بخشی را صرف اعمال و عبادات خاص سلوکی و بخشی را صرف تحقیق در قسمت های مختلف علوم غریبه می نمودند . علامه طباطبایی در مورد برادر خویش جناب الهی گفته اند : 👇👇 « من خود از اخوی استفاده می کنم » همچنین استاد سید جلال الدین آشتیانی در باره جناب الهی گفته اند که : 👇 « دست آقا سید محمد حسن در مراتب سیر و سلوک از برادرش علامه بازتر بود » ( کتاب الهیه انتشارات شمس الشموس صفحه 127) این در حالی است که جناب الهی پنج سال از جناب علامه کوچکتر بودند . همچنین استاد محمد حسن قاضی فرزند آیت الله سید علی قاضی در کتاب آیت الحق اینچنین آورده اند : 👇 { ... در اینجا بد نیست این واقعه را هم بگویم در مراسم تشییع و تدفین اخوی مرحوم سید مهدی قاضی هم علامه و هم آیت الله بهجت و هم آیت الله حسن زاده آملی همگی حضور داشتند ، ولی با اصرار علامه ( رضوان الله علیه ) همه به امامت آیت الله بهجت نماز خواندند . زمانی که می خواستند جنازه را به طواف ببرند چند قدمی آیت الله بهجت پشت سر جنازه حرکت کردند و در این وقت بود که علامه پشت سر ایشان حرکت کردند و زمانی که می خواستم عبای ایشان را مرتب کنم فرمودند دستت را کنار بکش می خواهم چند قدم پشت سر شیخ حرکت کنم ، در حالی که هر دو از شاگردان و ملازمان نزدیک مرحوم قاضی بوده اند . ( لازم به توضیح است که معرف آیت الله العظمی بهجت به آیت الله قاضی حضرت علامه طباطبائی بوده اند و.}( کتاب آیت الحق جلد اول سید محمد حسن قاضی انتشارات حکمت صفحه 226 ) ادامه دارد .... @soltannasir 🌵🌵🌵🌵🌵
@soltannasir { پاسخ به سوالات112} { نکاتی در باب قاعده ترقی و ترفع و تنزل و مساوات 12 } ادامه ...👇 نکته 7: خدا رحمت کند علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی را ، ایشان از جمله کسانی بودند که بر ادای نمازها در پنج نوبت اهتمام بسیاری داشتند . و بدین خاطر از سوی بعضی دشمنان فلسفه و عرفان به سنی گری متهم شدند . 😳 در حالی که هر کسی ایشان و آثارشان را بشناسد . می داند که چنین اتهامی در حق ایشان ناروا است . ایشان در کتاب «وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلامی» مباحث مختلفی از جمله طرح ساعت غروب کوک را مطرح نمودند . که مطالعه این مبحث را به شما عزیزان توصیه می نمایم سپس شرحی کوتاه بر بخش هایی از سخنان ایشان در ادامه می آید : 👇 { ساعت غروب کوک باری‌ يكی از موادّ پيشنهاد شدۀ ديگر اين‌ بود كه‌ : ساعت‌ ايران‌ طبق‌ موازين‌ اسلامی‌ تنظيم‌ گردد ، تا مردم‌ بتوانند از عمر خود استفادۀ سرشار بنمايند. چون‌ اين‌ ساعت‌ فعلی‌ ايران‌ ظهر كوك‌ است‌ ، و مردم‌ بر اساس‌ مبدء نيمۀ شب‌ و ظهر اُمور خود را تنظيم‌ می‌دهند ، بنابراين‌ نه‌ مقدار شب‌ آنها معلوم‌ است‌ نه‌ مقدار روز . شب‌ كه‌ تاريك‌ است‌ برای‌ استراحت‌ و سكونت‌ است‌ ؛ و روز كه‌ روشن‌ است‌ برای‌ بيداری و فعّاليّت‌ و حركت‌ أطبّاء می‌گويند : بيداري‌ و فعّاليّت‌ در شب‌ مضرّ است‌ ، و خواب‌ و آرامش‌ در روز نيز برای آدمی‌ ضرر دارد . بنابر اين‌ شرع‌ أقدس‌ اسلام‌ كه‌ احكامش‌ بر اساس‌ فطرت‌ است‌ احكامش‌ را روی‌ ساعات‌ شب‌ برای استراحت‌ و عبادت‌ در تاريكی ، و روی ساعت‌ روز برای‌ دنبال‌ كار رفتن‌ و در تكاپوی معاش‌ بودن‌ در روشنی قرار داده‌ است‌ . اوّل‌ شبانه‌ روز از ابتدای‌ شب‌ شروع‌ مي‌شود ؛ و ساعات‌ شب‌ يكي‌ پس‌ از ديگري‌ را طي‌ مي‌كند ؛ و در هر ساعت‌ وظيفه‌ای مقرّر فرموده‌ است‌ .  در آيۀ ‌96 از سورۀ ‌6 : انعام‌ داريم‌ : فَالِقُ الاصِبَاحِ وَ جَعَلَ الَّيْلَ سَكَنًا و در آيۀ ‌61 ، از سورۀ ‌40 : غافر داريم‌ : اللَّهُ الَّذِي‌ جَعَلَ الَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهَارِ مُبْصِرًا . و در آيۀ ‌86 از سورۀ ‌27 : نمل‌ داريم‌ : أَلَمْ يَرَوا أَنَّا جَعَلْنَا الَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهَارِ مُبْصِرًا ، و در آيۀ ‌10 و 11 از سورۀ ‌78 : نَبَا داريم‌ : وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ لِبَاسًا وَ جَعَلْنَا النَّهَارِ مَعَاشًا . از نماز مغرب‌ ، و عشاء و تعشّی‌ ، و خوابيدن‌ در اوائل‌ شب‌ ، و استراحت‌ تامّ بدن‌ ، و سپس‌ بيداري‌ در اوائل‌ طلوع‌ فجر ، و بدنبال‌ آن‌ وقت‌ و زمان‌ مشخّص‌ بين‌ الطّلوعين‌ را تا طلوع‌ خورشيد . و از آنجا به‌ بعد كه‌ ساعات‌ روز شروع‌ مي‌شود براي‌ قيام‌ به‌ اُمور مهمّات‌ از كشت‌ و زرع‌ و صنعت‌ و تجارت‌ و سفر و رسيدگی به‌ امور اجتماعی و غيرها تا وقت‌ ضُحی‌ كه‌ آفتاب‌ بر فراز آسمان‌ آمده‌ و روشنی‌ شدّت‌ نموده‌ و تقريباً در موقع‌ تابستان‌ كه‌ دو ساعت‌ به‌ ظهر مانده‌ است‌ . در اين‌ حال‌ خواب‌ قيلوله‌ را مستحبّ نموده‌ ، و تا وقت‌ زوال‌ شمس‌ نماز ظهر ، و بعد از گذشتن‌ دو برابر مقدار سايۀ شاخص‌ كه‌ تقريباً نيمه‌ زمان‌ ميان‌ ظهر و غروب‌ است‌ ، نماز عصر را مقرّر فرموده‌ است‌ ، و همچنين‌ براي‌ اين‌ ساعاتِ باقی‌ از صلۀ ارحام‌ و تربيت‌ اولاد ، و انس‌ با عيالات‌ ، و تتمّۀ كسب‌ را در صورت‌ لزوم‌ ، تا زمانيكه‌ خورشيد در زير افق‌ پنهان‌ شود كه‌ وقت‌ نماز مغرب‌ است‌ و اول‌ زمان‌ شب‌ شروع‌ می‌شود . بنابراين‌ اوّلاً هميشه‌ شب‌ مقدّم‌ بر روز است‌ . شب‌ جمعه‌ يعني‌ شب‌ قبل‌ از روز جمعه‌ ، نه‌ شب‌ بعد از آن‌ چون‌ دخول‌ ماه‌ با رؤيت‌ هلال‌ است‌ و رؤيت‌ حتماً در اوّل‌ شب‌ پس‌ از اختفاء شمس‌ بايد صورت‌ گيرد . و ثانياً بايد ساعت‌ را غروب‌ كوك‌ نمود ؛ يعنی‌ در وقت‌ غروب‌ آفتاب‌ آنرا سر ساعت‌ 👈 12 قرار داد ، و عقربه‌های‌ آنرا رويهم‌ نهاد . بنابراين‌ هر ساعتي‌ كه‌ بگذرد ، مي‌دانيم‌ چقدر از شب‌ ما سپری شده‌ است‌ . ساعت‌ 2 يعنی‌ دو ساعت‌ از شب‌ گذشته‌ ، و ساعت‌ پنج‌ يعني‌ پنج‌ ساعت‌ از شب‌ گذشته‌ ، و طلوع‌ فجر كه‌ متغيّر است‌ ؛ و در اين‌ زمان‌ مثلاً 9 ساعت‌ از شب‌ گذشته‌ است‌ ؛ يعنی‌ نه‌ ساعت‌ از شب‌ گذشته‌ است‌ . طلوع‌ آفتاب‌ نيز متغيّر است‌ . چون‌ مقدار بين‌ الطّلوعين‌ بمقدار ثمُن ‌(18) مقدار روز است‌ بنابراين‌ در تابستانها در نواحی‌ كه‌ ما زيست‌ مي‌كنيم‌ مابين‌ الطّلوعين‌ به‌ حدود دو ساعت‌ مي‌رسد ، و در زمستانها تا يك‌ ساعت‌ و ربع‌ تقليل‌ می يابد . و در اين‌ وقت‌ ، مسلمان‌ بيدار است‌ و مشغول‌ عبادت‌ و يا قرائت‌ قرآن‌ ، و يا مطالعه‌ ، و رسيدگی و تنظيم‌ امور منزل‌ . در حدود ساعت‌ اول‌ طلوع‌ آفتاب‌ دنبال‌ کار می رود . چه‌ تاجر و چه‌ صنعتكار و چه‌ پزشك‌ ، و چه‌ محصّل‌ و چه‌ زارع‌ و دامدار ، در آن‌ وقت‌ مساعد و هوای لطیف حتی در ...} ادامه دارد ... @soltannasir
@soltannasir { پاسخ به سوالات 113 } { نکاتی در باب قاعده ترقی و ترفع و تنزل و مساوات 13} ادامه .👇 { ...‌ حتّی در تابستان‌ به‌ راحتی‌ ساعاتی را در حدود شش‌ ساعت‌ كار مي‌كند . و در وقتيكه‌ آفتاب‌ به‌ وقت‌ ضُحی‌ رسيده‌ و گرم‌ شده‌ و فعّاليّت‌ مشكل‌ است‌ ، دست‌ بر می‌دارد .. تا ظهر و عصر و سپس‌ ساعات‌ را طی می‌كند تا روز تمام‌ شود . فائدۀ اين‌ تنظيم‌ ساعات‌ آن‌ است‌ كه‌ : انسان‌ از وقت‌ خود استفاده‌ می‌كند ، و ساعات‌ كار را طبق‌ حال‌ خود در آرامش‌ و خوبی سپری می‌نمايد و انسان‌ می‌داند چقدر از روز باقی‌ مانده‌ است‌ ؛ و وظيفه‌ای‌ را كه‌ امروز به عهده‌ دارد چگونه‌ ترتيب‌ دهد ، تا غروب‌ آفتاب‌ پايان‌ يابد . زيرا كه‌ در صبح‌ اگر چشم‌ به‌ ساعت‌ بيندازد و ببيند مثلاً ساعت ‌ 11 است‌ يعنی ‌13 ساعت‌ به‌ غروب‌ مانده‌ است‌ ؛ و يا اگر در عصر ببيند ساعت ‌11 است‌ ؛ يعنی‌ يك‌ ساعت‌ به‌ غروب‌ مانده‌ است. در اين‌ صورت‌ به‌ آسانی‌ مردم‌ مقدار روز خود را می‌يابند ؛ و می‌دانند چقدر از روزشان‌ باقی مانده‌ است‌ . چون‌ منتهی روز ساعت ‌12 است‌ . به خلاف‌ شب‌ كه‌ دانستن‌ مقدار بقيۀ آن‌ لازم‌ نيست‌ . زيرا شب‌ برای خوابيدن‌ و استراحت‌ كردن‌ است‌ و در شب‌ انسان‌ بايد بداند چقدر از شب‌ گذشته‌ است‌ ؟ و چقدر خوابيده‌ و آرامش‌ نموده‌ است‌ ؟ بنابراين‌ چون‌ بنا به‌ ساعت‌ غروب‌ كوك‌ مبدأ شب‌ معلوم‌ است‌ بمجرّد رؤيت‌ ساعت‌ ، مقدار گذشت‌ شب‌ معلوم‌ است‌ ، و چون‌ مقدار پايان‌ روز معلوم‌ است‌ ، بمجرّد رؤيت‌ ساعت‌ مقدار باقيمانده‌ از آن‌ كه‌ برای‌ حركت‌ و فعّاليّت‌ است‌ معلوم‌ است‌ . در اين‌ صورت‌ گرچه‌ انسان‌ نيز می تواند از مقدار باقيماندۀ از شب‌ ، و يا از مقدار گذشتۀ از روز با توجّه‌ كوتاهی‌ مقدارش‌ را بدست‌ آورد ؛ وليكن‌ اين‌ فائده‌ای به‌ حال‌ او ندارد . عمده‌ در روز دانستن‌ آن‌ است‌ كه‌ : چقدر از روز مانده‌ است‌ ؟ و ما وظائف‌ محوّله‌ خود را بايد در اين‌ مقدار بجای‌ آوريم‌ ؛ نه‌ چقدر گذشته‌ است‌ ، آن‌ بدرد ما چه‌ می‌خورد ؟ و نيز در شب‌ آنچه‌ برای‌ ما مفيد است‌ كه‌ چقدر گذشته‌ است‌ ؟ و ما بقدر كافی‌ استراحت‌ و خواب‌ نموده‌ايم‌ يا نه‌ ؟ و اين‌ به‌ ساعات‌ بعدی منوط‌ نيست‌ ؛ بلكه‌ فقط‌ مربوط‌ به‌ ساعات‌ پيشين‌ است‌ . امّا ساعت‌ ظهر كوك‌ ، مبدأ را اوّل‌ روز و يا اوّل‌ شب‌ قرار نمي‌دهد . و وسط‌ تقريبی‌ شب‌ قرار می‌دهد . ساعت‌ 12 يعنی‌ نيمه‌ شب‌ تقريبی‌ . و ساعت‌ 1 بامداد يعنی‌ يك‌ ساعت‌ از نيمه‌ شب‌ گذشته‌ است‌ . و اين‌ هيچ‌ فائده‌ ندارد ؛ بلكه‌ ضررهای‌ آن‌ بسيار است‌ . اوّل‌ مقدار شب‌ و يا مقدار روز را معيّن‌ نمی كند . ثانياً شب‌ را از اوّل‌ نمی‌شمرد ، بلكه‌ نيمی‌ از شب‌ را از روز قبل‌ ، و نيمی از آن‌ را از روز بعد می‌شمرد . و در اين‌ صورت‌ يك‌ شب‌ تمام‌ ، به‌ دو تكّه‌ پاره‌ شده‌ ؛ و احكام‌ و وظائف‌ شرعی‌ و عرفی همه‌ به‌ هم‌ می‌خورد . و ساعت‌ 1 بامداد كه‌ هنوز صبح‌ نشده‌ است‌ ، بلكه‌ چه‌ بسا شش‌ ساعت‌ به‌ آفتاب‌ مانده‌ است‌ ؛ ولی مع ذلك‌ آنرا از ساعات‌ بامداد می‌شمرد . و ثالثاً مردم‌ در كار خود حيران‌ و سرگردان‌ می مانند. يك‌ مبدئی‌ به‌ آنها داده‌ شده‌ است‌ . نيمه‌ شب‌ ، مبدئيّت‌ اين‌ مبدأ به چه‌ درد آنها می‌خورد ؟ نه‌ با آن‌ كار خود را می‌توانند مشخّص‌ كنند نه‌ استراحت‌ خود را . و ساعات‌ كار اداری‌ و مدارس‌ ، و دانشگاه ها و نظام‌ ، و غيرها بر اين‌ اساس‌ كه‌ تنظيم‌ شود . مثلاً معيّن‌ كنند : مردم‌ ساعت‌ 8 دنبال‌ كار بروند در زمستانها ساعت‌ 8 قدری از آفتاب‌ مي‌گذرد ؛ ولی در تابستانها چهار ساعت‌ از آفتاب‌ مي‌رود . و در اين‌ صورت‌ انسان‌ چهار ساعت‌ تمام‌ در اعتدال‌ هوا در منزل‌ بيكار آرميده‌ ، و هنگام‌ گرما و هواي‌ خفقان‌ آميز بايد به‌ حركت‌ درآيد و اين‌ موجب‌ إتلاف‌ وقت‌ و عدم‌ تنيظم‌ ساعات‌ بر اساس‌ احتياج‌ بدنی‌ ، و مناسبات‌ بهداشتی‌ و حفظ‌ الصّحة‌ عالمی است‌ . نيمۀ شب‌ را ابتدای‌ زمان‌ قرار دادن‌ ، فقط‌ برای‌ كارخانه‌دارهائی‌ كه‌ كارگران‌ خود را چون‌ آلات‌ و ابزار كار شمرده‌ ، نه‌ خوابی ، نه‌ راحتی ، نه‌ روزی‌ ، نه‌ روشنائی‌ ، نه‌ بهداشت‌ ، و حفظ‌ الصّحه‌ای برای آنها قائل‌ نيستند . و بشر را متحيّر و سرگردان‌ آلت‌ مقاصد مادّی‌ و بهره‌بردار خود قرار می‌دهند می‌باشد . و در اين‌ صورت‌ مردم‌ تا قريب‌ ساعت‌ 8 می خوابند . از فيوضات‌ بين‌ الطّلوعين‌ محروم‌ ، و از سحرخيزی‌ بی بهره‌ می مانند . و طبعاً كسی كه‌ ساعت‌ 8 دنبال‌ كار برود ، تا ساعت‌ 2 بعدازظهر ، و يا 4 ساعت‌ بعدازظهر كار كند ؛ و اوّل‌ شب‌ خود را به‌ مطالعه‌ و بيداری‌ و تفريح‌ بگذراند ، و تا قريب‌ نميۀ شب‌ بيدار باشد ؛ خوابش‌ در آخر شب‌ بوده‌ ، و تا به‌ صبح‌ بطول‌ می‌انجامد . و در این صورت از همه مواهب الهی و بهداشتی محروم می گردد. } ادامه دارد ... @soltannasir
@soltannasir { پاسخ به سوالات 124} { حکایتی در باب توجه به روحانیت عطارد } در ازمنه پیشین اهل علم برای بدست آوردن علوم مختلف به روحانیت کواکب توجه می نمودند . در فصل آخر کتاب رساله سیر و سلوک علامه بحرالعلوم ، مطلبی در باب توجه به روحانیت کوکب عطارد آمده که علامه طهرانی آن را از ناسخ رساله می داند. نه مرحوم بحرالعلوم . و نقدی هم به مبانی این توجه (به روحانیت عطارد )می نمایند که به نظر فقیر نیز بخش اعظم این نقد ، وارد است . این نکته نیز قابل توجه است که توجه به روحانیت عطارد که به گفته علامه طهرانی توسط ناسخ رساله بحرالعلوم اضافه شده است در کتاب خزائن مرحوم نراقی نیز وجود دارد . قسمت انتهایی متن رساله سیر و سلوک علامه بحرالعلوم : 👇 { ناسخ گوید[220] :  من‌ نوبتي‌ اربعيّنات‌ را به‌ طريق‌ مذكور به‌ قدر امكان‌ بسر رسانيدم‌ ، و نوبتي‌ در آن‌ شروع‌ كردم‌ ، و اورادِ اربعينيّه‌ را كلمات‌ ادريس‌ عليه‌ السّلام‌ قرار دادم‌ [221] به‌ ترتيب‌ و شرائط‌ و آداب‌ و مقدار اوقات‌ ، چنانچه‌ در رساله سيّد ابن‌ طاووس‌ (ره‌) كه‌ در اين‌ خصوص‌ [222] نوشته‌ مذكور است‌. و در مبادي‌ اربعينیّات‌ اوّل‌ به‌ ذكر وَ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهُ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ 1080 نوبت‌ در يك‌ مجلس‌ اشتغال‌ نمودم‌ و چند دفعه‌ آن‌ را به‌ جا آوردم‌. و در مدّت‌ سه‌ اربعين‌ 40000 مرتبه‌ سوره‌ مباركه «والعاديات‌» را خواندم‌. و در اين‌ سه‌ اربعين‌ عقب‌ هر فريضه‌ ده‌ نوبت‌ سوره‌ «فاتحه‌» را خواندم‌. و فائده‌ كليّه‌ اين‌ سه‌ ذكر دفع‌ عوائق‌ دنيويّه‌ است‌. و گاه‌ گاه‌ به‌ روحانيّت‌ عطارد متوسّل‌ و از آن‌ استمداد همّت‌ مي‌كردم‌. [223]  چه‌ 👈اهل‌ اسرار را از روحانيّت‌ آن‌ مدد مي‌رسد. چنانچه‌ بعد از غروب‌ آفتاب‌ يا پيش‌ از طلوع‌ در هنگامي‌ كه‌ توان‌ عطارد را ديد به‌ آن‌ نظر كند و پس‌ از سلام‌ به‌ آن‌ گامي‌ پس‌ نهد و بگويد: عَطارُدُ أيْمُ اللهِ طالَ تَرَقُّبي‌                         صَباحاً مَساءً كَي‌ أراكَ فأغنَما پس‌ گامي‌ ديگر پس‌ نهد و بگويد: وَ‌ها أنا فامنحْني‌ قويٍّ أدْرِكُ المُنی‌      بها و العُلومُ الغامِضاتِ تَكَرُّما پس‌ گامي‌ پس‌ نهد و بگويد: وَ‌ها أنا جُدْلِيَ الخَيْرَ والسَّعْدَ كُلَّهُ             بأمْرِ مَليكٍ خالِقِ الأرضِ وَالسَّما تكرار اين‌ عمل‌ در مبادي‌ مطلوب‌ است‌. [224] } حال تعلیقات علامه طهرانی : 👇 { [220] _در بيان اينكه از اين موضع تا انتهاي رساله از ناسخ مجهولي است كه به سخنان او اعتنايي نيست ناسخ‌ خود را معرفي‌ ننموده‌ است‌ و در بعضي‌ از نسخ‌ در حاشيه‌ آن‌ نوشته‌ بود: هُو والد السيّد المصطفي‌ الخوانساري‌ به‌ هر حال‌ اين‌ مطالبي‌ را كه‌ ناسخ‌ مي‌گويد جزء رساله‌ نيست‌ ، و أبداً به‌ آن‌ ربطي‌ ندارد ، و چون‌ فائده‌ نيز ندارد بهتر آن‌ بود كه‌ حذف‌ گردد . [221]مراد از كلماتِ ادريس‌ عليه‌ السّلام‌ چهل‌ اسم‌ از اسماء الله‌ است‌ كه‌ حضرت‌ ادريس‌ خدا را به‌ آن‌ اسماء خوانده‌ است‌ و دنبال‌ هر اسم‌ جمله‌اي‌ را بر آن‌ متفرع‌ ساخته‌ مانند: يَا دَيَّانَ العِبادِ فكُلٌّ يَقومُ خَاضِعاً لِرَهْبَتِهِ ، وَ يَا خَالِقَ مَن‌ فِي‌ السَّمَواتِ وَ الارَضِينَ فكُلٌّ إلَيه‌ مَعادُه ُ. باري‌ اين‌ اسماء و كلمات‌ به‌ صورت‌ دعائي‌ است‌ كه‌ مستحب‌ است‌ در سحرهاي‌ رمضان‌ خوانده‌ شود. و شيخ‌ طوسي‌ در «مصباح‌ المتهجّد» و نيز سيّد ابن‌ طاووس‌ در «اقبال‌» در ص‌ 80 و ص‌ 81 آن‌ را ذكر كرده‌اند. و در بحار ج‌ 20 ص‌ 251 آورده‌ است‌ و اوّلش‌ اينست‌ سُبْحَانَكَ لَا إلَهَ إلاّ انَتَ يا رَبَّ كُلِّ شَي‌ءٍ وَ وَارِثهُ. يا إلَهَ الآلِهَةِ الرَّفِيعُ جَلالُهُ ، يا اللهُ المَحْمُودُ فِي‌ كُلِّ فِعالِه ِ. و مرحوم‌ سيّد فرموده‌ است‌ كه‌ در اسناد اين‌ دعا ديدم‌ كه‌ ذكر شده‌ است‌ كه‌ اين‌ همان‌ كلماتي‌ است‌ كه‌ ادريس‌ خدا را به‌ آن‌ كلمات‌ خواند ، و خداوند او را به‌ آسمان‌ بالا برد ، و اين‌ دعا از افضل‌ ادعيه‌ است‌. انتهی. أقول‌: و براي‌ اين‌ دعا اصحابِ دعوت‌ خواصّ و عجائب‌ و غرائبي‌ قائلند و به‌ خواندن‌ آن‌ سعيي‌ بليغ‌ و اهتمامي‌ شديد دارند. و براي‌ جميع‌ حوائج‌ دنيويّه‌ واخرويّه‌ مؤثّر مي‌دانند ، و براي‌ دفع‌ امراض‌ و شرّ ستمكار ، و حسن‌ عاقبت‌ دارَيْن‌ ، و آمرزش‌ گناهان‌ ، و نورانيّت‌ قلب‌ ، و بسياري‌ از امور ديگر بر آن‌ مواظبت‌ مي‌نمايند. [222] _يعني‌ سيّد ابن‌ طاووس‌ رساله‌اي‌ عربي‌ در اين‌ باب‌ نوشته‌ و آن‌ را به‌ فارسي‌ ترجمه‌ كرده‌اند. و در ترجمه‌ آن‌ كيفيّت‌ اربعيّنات‌ طبق‌ چهل‌ اسم‌ از اسماي‌ خداوند با شرايط‌ و ترتيب‌ و سائر آداب‌ و خصوصيات‌ مذكور است‌. } ادامه دارد ... @soltannasir 🌟⭐️💫🌙
@soltannasir { پاسخ به سوالات 126} { حکایتی در باب توجه به روحانیت عطارد 3} ادامه ...👇 آیا موجود فاقد شعور و حیات و روح وحی حق تعالی را دریافت می نماید ?! و سخن خواهد گفت ?! اصولا هم در علوم غریبه و خفیه کواکب دارای روحانیت هستند که قابل احضار و دعوت هستند . و هم در حکمت کهن کواکب دارای نفس می باشند . و هم در مکاشفات صوفیان و عرفای شامخ امت اسلام کواکب دارای نفس هستند که در مرحله سیر افلاک با عارف سخن می گویند . که این حقیقت با فلسفه و حکمت کهن قابل فهم و اثبات بوده است . سالها حکمای حکمت کهن در پیرامون این حقایق تحقیق نمودند . حال اگر این مسائل با نظر دانشمندان علوم جدید در باب شکل عالم و کواکب سازگاری ندارد . دلیل بر عدم وجود آن نیست . آیا همه حقایق دینی از دیدگاه علوم جدیده و دانشمندان این علوم مورد پذیرش قرار گرفته است و با بینش دانشمندان علوم جدیده تطابق دارد ?!ّ در کتاب بحر الغرائب صفحات 149 و 150 در باب تسخیر عطارد آمده : 👇 { شیخ مغرب گوید اگر کسی را خصم قوی باشد یا در دست ظالمی گرفتار گشته یا لشکری گران قصد ولایتی کرده یا شهری را خصمان محاصره کرده باشند و در دفع ایشان عاجز باشند و قوّت مقاومت نداشته باشند ، باید که سی و یک (31) روز این اسم را در هر شبانه روزی ده هزار نوبت بخواند و به نیّت دفع آن خصم ، الله تعالی آن خصم را مقهور گرداند و به خواری و زاری از آن مملکت آواره گرداند . و اگر صاحب دعوت هلاک او خواهد ، چون به چهل روز رساند ، دشمن هلاک گردد به حرمت و بزرگواری این اسم . و گویند تسخیر عطارد در این اسم است و بسیار فواید به قاری این اسم رسد . اگر خواهد که دعوت و تسخیر عطارد کند ، اگر رعایت شرایط کرده و 👈قواعد👉 نگاه داشته شصت روز و اگر شرایط را رعایت نکرده باشد نود روز ، در هر شبانه روزی ده هزار نوبت به خلوت خواند و دعوت عطارد در خاطر دارد و نیّت درست کند ، چون شرایط نگاه داشته باشد ، روز سی و یکم صورت عطارد حاضر گردد و با صاحب دعوت دوستی نماید و الاّ در شصتم روز یا نود روز تمام شود ،عطارد حاضر شده او را گوید ای بندهٔ خدای تعالی ، تو را از دعوت من مقصود چیست ? گوید مُراد من ، دوستی تو و طلب معاونت از علم و هنر تو . عطارد قبول کند و مراد از عطارد ملک عطارد است که حاضر می گردد. باید که صاحب دعوت نشانی طلبد و مبالغه نماید تا عطارد نگینی بدو دهد که اسمی بر او نوشته باشد و در خواست کند تا اسمی بدو آموزد تا صاحب دعوت هرگاه که عطارد خواهد ، این اسم را هفت بار بخواند و صورت عطارد یا ملک عطارد حاضر گردد و مهمّ او کفایت کند و این خواصّ این اسم است و اگر صاحب دعوت یا مذلّ گوید به طریق یای ندا ، شاید زودتر موثّر افتد و مقصود بر آید . } پس نتیجه می گیریم که کواکب دارای نفس می باشند . و نفس آنان علوی است که ارتباط با آن روحانیت قوی می خواهد . امّا با اینحال نظر فقیر نیز بر این است که توجه به روحانیت عطارد با مسیر سلوک توحیدی تا حدودی مغایر است . نکته : سرّ عدد 10000 برای عمل دعوت عطارد در دو دست است . دو دست مجموعاً 10 انگشت دارد و همچنین در ادبیات عبرانی حرف «یود » یا «ید» «י» که ارزش عددی آن برابر 10 است . به معنای دستان می باشد . و در ادبیات عربی نیز به دستان ید می گویند . و دستان نیز با برج جوزا و کوکب عطارد در ارتباط بود . ادامه دارد ... @soltannasir ☀️⭐️🌟🌛🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 141} { سخنی دیگر در باب پیوند اسطوره و دین 19 } { عطارد در نقش وزیر و پایان فرمانروایی شمس 15 } ادامه ...👇 ادامه نکته 5 : البته در کتاب احادیثی وجود دارد مبنی بر این که روح مرده به صورت پرنده به نزد خانواده خویش می آید . در کتاب معاد شناسی این احادیث را از باب تمثیل می داند : 👇 { ...و در کافی با سند خود از اسحق بن عمّار از حضرت أباالحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام روایت می کند که : «سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَيِّتِ يَزُورُ أَهْلَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَقُلْتُ: فِي‌ كَمْ يَزُورُ؟ قَالَ: فِي‌ الْجُمُعَةِ وَ فِي‌ الشَّهْرِ وَ فِي‌ السَّنَةِ ؛ عَلَي‌ قَدْرِ مَنْزِلَتِهِ. فَقُلْتُ: فِي‌ أَيِّ صُورَةٍ يَأْتِيهِمْ؟ قَالَ: فِي‌ صُورَةِ طَآئِرٍ لَطِيفٍ يَسْقُطُ عَلَي‌ جُدُرِهِمْ وَ يُشْرِفُ عَلَيْهِمْ ؛ فَإنْ رَءَاهُمْ بِخَيْرٍ فَرِحَ، وَ إنْ رَءَاهُمْ بِشَرٍّ وَ حَاجَةٍ حَزِنَ وَ اغْتَمَّ.» «إسحق‌ بن‌ عمّار ميگويد: از حضرت‌ أبی الحسنِ الاوّل‌ راجع‌ به ارواحِ درگذشتگان‌ پرسش‌ كردم‌ كه‌: آيا آنها اهل‌ خود را ملاقات‌ و ديدار می‌كنند؟ حضرت‌ فرمودند: بلی‌. گفتم‌: در چه‌ مقدار از زمان‌ ديدار می‌كنند؟ حضرت‌ فرمود: در هر جمعه‌ و در هر ماه‌ و در هر سال‌ يكبار ؛ برحسب‌ منزلت‌ و مكانت‌ مؤمن‌. گفتم‌: در چه‌ صورتی‌ آنها برای ديدار أهل‌ خود مي روند؟ حضرت‌ فرمود: در صورت‌ پرندۀ لطيفی كه‌ خود را به‌ روی‌ ديوارها می‌اندازد، بر ديوارهای‌ آنها فرود مي‌آيد و بر آنها اشراف‌ می ‌يابد ؛ پس‌ اگر آنها را در خير و خوبی‌ مشاهده‌ كند خوشحال‌ مي شود، و اگر آنها را در بدی و حاجتمندی‌ بنگرد اندوهگين‌ و غمناک‌ ميگردد. و در «كافي‌» با سند خود از عبدالرّحيم‌ قصير روايت‌ ميكند: 👇 «قَالَ: قُلْتُ لَهُ: الْمُؤْمِنُ يَزُورُ أَهْلَهُ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، يَسْتَأْذِنُ رَبَّهُ فَيَأْذِنُ لَهُ، فَيَبْعَثُ مَعَهُ مَلَكَيْنِ فَيَأْتِيهِمْ فِي‌ بَعْضِ صُوَرِ الطَّيْرِ يَقَعُ فِي‌ دَارِهِ، يَنْظُرُ إلَيْهِمْ وَ يَسْمَعُ كَلَامَهُمْ. » «به‌ آن‌ حضرت‌ عرض‌ كردم‌: آيا مؤمن‌ اهل‌ خود را ديدار و زيارت‌ ميكند؟ فرمود: بلی‌، از پروردگارش‌ إذن‌ مي‌طلبد و او به‌ آن‌ مؤمن‌ اذن‌ ميدهد و دو فرشته‌ نيز همراه‌ او گسيل‌ می‌نمايد، آن‌ مؤمن‌ به‌ صورت‌ بعضی‌ از پرندگان‌ به‌ سراغ‌ اهل‌ خود آمده‌ و در خانه‌اش‌ قرار ميگيرد، بطوريكه‌ نظر به‌ اهلش‌ ميكند و كلام‌ آنها را مي‌شنود.» نزول‌ ارواح‌ به‌ دنيا به‌ صورت‌ پرنده‌، از باب‌ تمثيل‌ است‌ البتّه‌ در اينجا كه‌ حضرت‌ ميفرمايد: به‌ صورت‌ پرنده‌ و طير بر ديوارها می‌نشيند، منظور اين‌ نيست‌ كه‌ واقعاً روح‌ مؤمن‌ تعلّق‌ به‌ صورت‌ مرغی‌ و حيوانی‌ ميگيرد، و انسان‌ ممكن‌ است‌ بعضی‌ از اوقات‌ مرغی‌ را كه‌ بر روی ديوار خانه‌ می بيند واقعاً روح‌ مردۀ او باشد ؛ بلكه‌ حضرت‌ تمثيل‌ مي‌كنند بدين‌ طريق‌ كه‌ همانطور كه‌ مرغها بر روی ديوارهای‌ شما خود را مي‌اندازند و به‌ آسانی رفت‌ و آمد می كنند، همينطور هم‌ روح‌ مؤمن‌ می ‌آيد و سركشی‌ ميكند و از اهل‌ خود و احوالات‌ آنها اطّلاع‌ پيدا ميكند. } ( کتاب معادشناسی علامه طهرانی جلد سوم صفحات 221 الی 233) نکته 6: در اسطوره مصری به شخصی که بیگناهی وی ثابت شود . و آبجو داده می شود . این مسئله تا حدودی شباهت به توصیف در دین اسلام دارد . با این تفاوت که و نوشیدنی ای که در بهشتی که در قرآن مجید و عزیز وعده داده شده ، از جنس شراب انگوری و مسکرات نیست . و همین امروز نیز حق تبارک تعالی این شراب را در کاس وجود عارفان و سالکان الی الله می ریزد . و این طایفه این معنی و حقیقت را نقد در وجود خویش می یابند . نکته 7: به بوسیدن آستانهٔ توسط مرده در اساطیر مصری توجه نمایید . این آداب ، جزء آن دسته آدابی است که از گذشته های دور بین اقوام و ادیان مختلف توحیدی و غیر توحیدی وجود داشته است . ادامه دارد ... @soltannasir 🌞🌝