سکوتِ اهل غم را ترجمانی نیست غیر از اشک
معانی هم نمیگنجند در ظرفِ بیان گاهی...
#علی_مقیمی
#سوخته
@sooookhteh
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو بجانِ خسته داریم ای دوست
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دلِ شکسته داریم ای دوست
#سوخته
#ابوسعید_ابوالخیر
@sooookhteh
مگو در کوی او شب تاسحر بهرچه میگردی
که دل گم کردهام آنجاو میجویم نشانش را
ولادت با سعادت حضرت زهرا سلام الله علیها مبارک باشد ...
#فروغی_بسطامی
#سوخته
@sooookhteh
این نیز بگذرد ...
یک روزی باران میبارد آرام آرام میشورد غم هارا
این نیز بگذرد...
#زیبا_بشنوید
#امید_ناصری
#موسيقي
#شبهای_دلتنگی
#سوخته
@sooookhteh
گفتند روزی پدر لیلی به مجنون اجازه ی دیدار داد ،دیداری کوتاه
وقت مجنون کم بود ،دیر خبرش داده بودند
هرچه دیرتر هم میرسید از ان ساعت کوتاه جا می ماند
می دوید ،می افتاد و برمی خاست و به خورشید که انگار برای رفتن همپای مجنون می دوید نگاه نمی کرد ...
خار بیابان بود و گرمای زمین بود و نیش زبان مردمان ...
مجنون را نه پای افزاری بود از شتاب ؛ نه دستاری بر پوشاندن رو که نیازش هم نبود...
اما گوشهایی داشت برای نشنیدن صدای مردمان و چشمانی فقط برای دیدن معشوق
و زبانی لیلی گو و قلبی وسیع که جایی برای غیر نداشت ....
روی خاک آلود و موی پریشان و پای پرخون را نمی دید ...
شاید از محبت معشوق اطمینان داشت و شاید اصلا برای او مجنونی هم نبود ...
پس می رفت و می شتافت و درد زمانه و خورشید شتابان و بیابان نامهربان جز یاد یار نمی افزود ...
خوشا مجنون جان
عقلم همه در سلسلهٔ موی تو گم شد
ماهِ خردم در شبِ گیسوی تو گم شد
از هر طرفی جلوهکنان بود نسیمی
چون بوی تو آمد، همه در بوی تو گم شد
#طالب_آملی
#لیلی_و_مجنون
#سوخته
@sooookhteh
صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کنم؟
تا به کِی در غمِ تو نالهٔ شبگیر کنم؟
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شِنَوَد
مگرش هم ز سرِ زلفِ تو زنجیر کنم
آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تَحریر کنم
با سرِ زلفِ تو مجموعِ پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم؟
آن زمان کآرزویِ دیدنِ جانم باشد
در نظر نقشِ رخِ خوبِ تو تصویر کنم
گر بدانم که وصالِ تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دَربازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امّید صَلاحی ز فسادِ حافظ
چون که تقدیر چُنین است، چه تدبیر کنم
#حافظ
#سوخته
@sooookhteh
گرد بادی را که میبینی تو در دامان دشت
روح مجنون است کآنجا خاک بر سر میکند.
#مجهول
#سوخته
@sooookhteh
من میخواهم بدانم که راستی راستی زندگی یعنی اینکه توی یک تکه جا
هی بروی و برگردی ، تا پیر بشوی و دیگر هیچ ؟!
یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا میشود زندگی کرد ؟
#صمد_بهرنگی
#سوخته
@sooookhteh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای زاغ در این باغ تو تنها چه میکنی!؟
گل رفت ولاله رفت، تماشا چه میکنی؟!...
#سوخته
@sooookhteh
عشق اگرچه می سوزاند اما جلای جان نیز هست.
لحظه ها را رنگین می کند.
خون را داغ میکند.
آفتاب است.
کشف تازه ای از خود در خود.
ریشه هایی تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز میکنند.
در انبوه غبار باطن ، موجی نو پدید می آید.
چگونه اما عشق می آید؟
من چه می دانم؟
نسیم را مگر که دیده است؟
غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟
از کجا می روید؟
در کجا جان می گیرد؟
در کدام راه پیش می رود؟
رو به کدام سوی؟
#سوخته
@sooookhteh
کجاست
یک 'دو'سه همدم
که هم چو موسیقار
نشسته پهلوی هم '
برکشیم آوازی...
#بشنوید
#همایون_شجریان
#شبهای_دلتنگی
#سوخته
@sooookhteh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیدل چنانکه سایه به خورشید میرسد
من نیز رفته رفته به دلدار میرسم ...
#بیدل_دهلوی
#معنی_زنجانی
#سوخته
@sooookhteh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مارا بِستان از این وِلوِله بازار...
#سوخته
@sooookhteh