eitaa logo
"سوخته♡
324 دنبال‌کننده
79 عکس
25 ویدیو
0 فایل
غير از غم معشوق در عالم خبرى نيست جايي خبرى نيست که از غم خبرى نيست. . . ... اشعاری را که علاقه دارید را برایم بفرستید🤝 . 👤 @moradi_hos3ein
مشاهده در ایتا
دانلود
مگو در کوی او شب تاسحر بهرچه می‌گردی که دل گم کرده‌ام آنجاو می‌جویم نشانش را ولادت با سعادت حضرت زهرا سلام الله علیها مبارک باشد ... @sooookhteh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
این نیز بگذرد ... یک روزی باران میبارد آرام آرام میشورد غم هارا این نیز بگذرد... @sooookhteh
گفتند روزی پدر لیلی به مجنون اجازه ی دیدار داد ،دیداری کوتاه وقت مجنون کم بود ،دیر خبرش داده بودند هرچه دیرتر هم میرسید از ان ساعت کوتاه جا می ماند می دوید ،می افتاد و برمی خاست و به خورشید که انگار برای رفتن همپای مجنون می دوید نگاه نمی کرد ... خار بیابان بود و گرمای زمین بود و نیش زبان مردمان ... مجنون را نه پای افزاری بود از شتاب ؛ نه دستاری بر پوشاندن رو که نیازش هم نبود... اما گوشهایی داشت برای نشنیدن صدای مردمان و چشمانی فقط برای دیدن معشوق و زبانی لیلی گو و قلبی وسیع که جایی برای غیر نداشت .... روی خاک آلود و موی پریشان و پای پرخون را نمی دید ... شاید از محبت معشوق اطمینان داشت و شاید اصلا برای او مجنونی هم نبود ... پس می رفت و می شتافت و درد زمانه و خورشید شتابان و بیابان نامهربان جز یاد یار نمی افزود ... خوشا مجنون جان عقلم همه در سلسلهٔ موی‌ تو گم شد ماهِ خردم در شبِ گیسوی تو گم شد از هر طرفی جلوه‌کنان بود نسیمی چون بوی تو آمد، همه در بوی تو گم شد @sooookhteh
یاران همنشین همه از هم جدا شدند ماییم و آستانه دولت پناه تو... @sooookhteh
آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهات در یکی نامه محال است که تَحریر کنم... @sooookhteh
صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کنم؟ تا به کِی در غمِ تو نالهٔ شبگیر کنم؟ دل دیوانه از آن شد که نصیحت شِنَوَد مگرش هم ز سرِ زلفِ تو زنجیر کنم آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهات در یکی نامه محال است که تَحریر کنم با سرِ زلفِ تو مجموعِ پریشانی خود کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم؟ آن زمان کآرزویِ دیدنِ جانم باشد در نظر نقشِ رخِ خوبِ تو تصویر کنم گر بدانم که وصالِ تو بدین دست دهد دین و دل را همه دَربازم و توفیر کنم دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم نیست امّید صَلاحی ز فسادِ حافظ چون که تقدیر چُنین است، چه تدبیر کنم @sooookhteh
گرد بادی را که میبینی تو در دامان دشت روح مجنون است کآنجا خاک بر سر میکند. @sooookhteh
من می‌خواهم بدانم که راستی راستی زندگی یعنی اینکه توی یک تکه جا هی بروی و برگردی ، تا پیر بشوی و دیگر هیچ ؟! یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا می‌شود زندگی کرد ؟ @sooookhteh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای زاغ در این باغ تو تنها چه میکنی!؟ گل رفت ولاله رفت، تماشا چه میکنی؟!... @sooookhteh
عشق اگرچه می سوزاند اما جلای جان نیز هست. لحظه ها را رنگین می کند. خون را داغ میکند. آفتاب است. کشف تازه ای از خود در خود. ریشه هایی تازه در قلب به جنبش و رویش آغاز میکنند. در انبوه غبار باطن ، موجی نو پدید می آید‌. چگونه اما عشق می آید؟ من چه می دانم؟ نسیم را مگر که دیده است؟ غرش رعد را چه کسی پیش از غرش شنیده است؟ از کجا می روید؟ در کجا جان می گیرد؟ در کدام راه پیش می رود؟ رو به کدام سوی؟ @sooookhteh