eitaa logo
به سوی سماء
933 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
464 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدم مرا به دوزخ بردندی. دوزخ را دیدمی هم‌چو نیستان که سوخته باشد، اما هیچ آتش در وی نی‌. گفتم: چون است که در دوزخ هیچ آتش نیست؟ گوینده‌ای گفت: این‌جا آتش نیست، هرکه می‌آید با خود می‌آورد. https://eitaa.com/sooyesama
قدم نه بر دل سرد سیاهم مگر بیرون شود از سینه آهم ملول و خسته و مجروح و پیرم بیا تا سر رسد عمر تباهم @sooyesama
درپی تو می‌گردم این‌جا میان مردم در محله‌های شلوغ شهر تنها تو بودی و من سرگشته دنبال چیزی می‌گشتم که جز او چیزی نبود فاصله میان ما پرده باریک آگاهی بود، که گاهی بود و گاه نبود و من در جستجوی دیوار ستبری که بشکنم آن‌چه باید بشکنم نادانی تودرتویی است که در آن غوطه می‌خورم وگرنه آگاهی روشن‌تر از آن است که جستجو شود... @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
زمین در آب شناور بود. با فرو نشستن آب، نخستین خشکی نمودار شد. و اندک اندک پهناور گشت. انسان آمد و آفرینش به اوج رسید. کعبه، همان نخستین خشکی است. @sooyesama
شفای آدمی عبارت از این است که آدم توجه به خدا داشته باشد و از غفلت بیرون بیاید. وقتی از غفلت بیرون آمد شفا پیدا کرده است. شفا یعنی همین نوری که پیدا کرده است. @sooyesama @madresehbagherain
گوهری است در دل مردمان، که در گذشته‌های دور، حق تعالی با دستان خویش بنهاده است. چشمه نوری که خاموش است و تنها با عنایت اولیا روشن می‌شود. پس بکوش و بیاب تا یکی از اولیا با دست ولایت خویش، دل تو را بنوازد. آن‌گاه روشن شود آن چشمه و بتابد آن‌چنان که پنهانی در میان نماند و راز مر تو را آشکار افتد. @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
امام جواد عليه‌السلام: القَصدُ إلَى اللّه ِتعالي بِالقُلُوبِ، أبلَغُ مِن إِتعابِ الجَوارِحِ بِالأعمال به دل آهنگ خدا داشتن برتر است، تا خسته كردن جوارح با اعمال. @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
مهم‌ترین مراقبات دهه اول ذی‌حجة: ۱. دو رکعت نماز بین مغرب و عشاء: هر رکعت= حمد + توحید + یک مرتبه «و واعَدنا موسی ثلاثینَ لیلةً و أتْمَمْناها بعشرٍ فتَمَّ میقاتُ ربِه أربعینَ لیلةً و قالَ موسی لأخیه هارونَ اخْلُفْني فی قومی و أصلِح و لا تَتِّبعْ سبیلَ المفسدین» ۲. ده مرتبه تهلیل‌های حضرت امیر (ع): «لا اله الا الله عددَ الیالی و الدهور، لا اله الا الله عددَ أمواج البحور، لا اله الا الله و رحمتُه خیرٌ مِمّا یجمعون، لا اله الا الله عددَ الشَوک و الشجر، لا اله الا الله عدد الشَعر و الوَبر، لا اله الا الله عدد الحجر و المَدَر، لا اله الا الله عدد لَمحِ العیون، لا اله الا الله فی اللیلِ إذا عَسعَس و الصبحِ اذا تنفّس، لا اله الا الله عدد الریاح فی البراری و الصخور، لا اله الا الله من الیوم الی یومِ یُنفَخُ فی الصور». ۳. ده مرتبه شهادت‌های حضرت عیسی ع: «أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر * أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له أحدا صمدا لم یتخذ صاحبة و لا ولدا * أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له أحدا صمدا لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد * أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و هو حی لا یموت، بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر * حسبیَ اللهُ و کفیٰ، سَمعَ اللهُ لِمن دَعا، لیس وراءَ اللهِ مُنتهیٰ، أشهد لِله بِما دَعا، و أنه بریءٌ مِمَّن تَبَرّأ، و أنّ لِله الآخرةَ و الأولیٰ». منبع: مفاتیح الجنان @sooyesama
در اثنای تدرّس و تعلّم علوم عقلی و صحف عرفانی دچار وسوسه‌ای سخت سهمگین و دژخیم و بدکنشت و بد سرشت در راه تحصیل اصول عقاید حقه به برهان و عرفان شده‌ام، و آزرده خاطری شگفت از حکمت و میزان که از هر سوی شبهات گوناگون به من روی می آورد. ریشه این شبهات و وسوسه ها از ناحیت انطباق ظواهر شرع انور (علی صادعه الصلوه و السلام) با مسائل عقلی و عرفانی بوده است، که در وفق آنها با یکدیگر عاجز مانده بودم، و از کثرت فکرت به خستگی و فرسودگی موحش و مدهش مبتلا گشته‌ام. از بسیاری سؤال از محضر مشایخم؛ آن عالمان دین به حق، در سمای علم سیاره و ثوابت والا گهر مرا بیم جسارت و ترس اسائه ادب و خوف ایذاء خاطر و احتمال بدگمانی می‌رفت. این وسوسه چنان که گفتیم، موجب بدبینی به علوم عقلی، و سبب بیزاری از منطق و حکمت و عرفان شده است. لکن به رجاء اینکه «لعلّ الله یحدث بعد ذلک أمرا» در درس‌ها حاضر می‌شدم و راز خویش را ابراز نمی‌کردم، و از تضرّع و زاری اعاظم حکماء در نیل به فهم مسائل اندیشه می‌کردم؛ مانند صاحب اسفار در مسأله «اتحاد نفس به عقل فعّال» و استفاضه از آن‌که فرمود: «قد کُنّا ابتهلنا إلیه بعقولنا و رفعنا إلیه أیدینا الباطنه لا أیدینا الداثره فقط، و بسطنا أنفسنا بین یدیه و تضرّعنا إلیه طلباً اکشف هذه المسأله و أمثالها...». تنها چیزی که مرا از این ورطه هولناک‌ هلاک، رهایی بخشید لطف الهی بود که خویشتن را تلقین می‌کردم به این‌که: اگر امر دایر شود بین نفهمیدن و نرسیدن مثل تویی و بین نفهمیدن و نرسیدن مثل معلّم ثانی ابونصر فارابی و شیخ الرئیس ابوعلی سینا و شیخ اکبر محیی‌الدین عربی و استاد بشر خواجه نصیرالدین طوسی و ابوالفضائل شیخ بهایی و معلّم ثالث میرداماد و صدرالمتألّهین محمد شیرازی، آیا شخص مثل تو به نفهمیدن و نرسیدن اولی است یا آن همه استوانه های معارف؟! همچنین خودم را به یک سو قرار می‌دادم و اکابر دیگر علم را که از شاگردان بنام آن بزرگان بودند و نظائر آنان را به سوی دیگر و سپس همان مقایسه را پیش می‌کشیدم و به خودم تلقین می‌کردم، تا منتهی شدم به اساتیدم که به حق وارثان انبیاء و خازنان خزائن معارف بوده‌اند (رفع الله تعالی درجاتهم) که باز خودم را به یک جانب و آن حاملان ودائع علم و دین را به جانبی، و همان مقایسه و تلقین را اعمال می‌کردم، که تو اولایی به نفهمیدن یا این مفاخر دهر؟ نظیر مطالبی را که علامه شیخ بهایی درباره شیخ اجل صدوق که قائل به سهو النبی شده است، فرموده است:هرگاه امر دایر شود بین سهو رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و سهو صدوق،صدوق اولی تر بدان است. از این مقایسه قدری آرام می‌گرفتم، تا بارقه‌های الهی چون نجم ثاقب بر آسمان دل طارق آمد و در پناه ربّ ناس از وسواس خنّاس نجات یافتم «ففاض ثمّ فاض» ، «حاشی الشریعه الحقه الإلهیّه البیضاء أن تکون أحکامها مصادمه للمعارف الیقینیّنه الضروریّه، و تبّاً لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنّه». چون در رحمت رحیمیّه به روی ما گشوده شده است، به علم الیقین بل‌که به عین‌الیقین و فراتر به حقّ‌الیقین مطالب سهل ممتنع عقلی و عرفانی را رموزی یافته‌ایم که پی برده‌ایم اشارات به کنوزی‌اند. آن‌گاه رساله‌ای وجیز و عزیز در یک مقدمه و ده فصل در این موضوع که «قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند» نوشته‌ایم، و همین موضوع را نام آن نهاده‌ایم، و مکرّر به طبع رسیده است. آری به آسانی نادانی به دانایی نمی‌رسد، و بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست لذا در الهی نامه‌ام گفته‌ام: «الهی جان به لب رسید تا جام به لب رسید». (تازیانه‌ی سلوک، ص۶۵) @sooyesama
خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید تا که این نیمۀ توحید به آن نیمه رسید علی و فاطمه در سایه هم، فکر کنید شانه در شانه دو تا کعبۀ یک‌دست سفید @sooyesama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان، چهره‌نگاره‌ای بس شگرف از درخشش هستی است. پر از شور عشق و البته منطبق بر منطق عقل. هرگوشه شورشی است که از سر شیدایی برپاست. مگر آرام یابد آن بی‌قراری بی‌کرانه که تراوش حُسن هستی است. (کیهان) @sooyesama
به سه خصلت ممتاز شده‌ام: ۱. عشق كه از سخنم و نگاهم و دستم و حركاتم و حيات و مماتم می‌بارد. در آتش عشق می‌سوزم و هدف حيات را جز عشق نمی‌شناسم. در زندگی جز عشق نمی‌خواهم، و جز به عشق زنده نيستم. ۲. فقر كه از قيد همه چيز آزاد و بی‌نيازم. و اگر آسمان و زمين را به من ارزانی كنند، تأثيری در من نمی‌كند. ۳. تنهایی كه مرا به عرفان اتصال می‌دهد. مرا با محروميت آشنا می‌كند. كسی‌که محتاج عشق است، در دنيای تنهایی با محروميتِ عشق می‌سوزد. جز خدا كسی نمی‌تواند انيس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشك‌های او را پاك نخواهند كرد. جز كوه‌های بلند راز و نيازهای او را نخواهند شنيد و جز مرغ سحر ناله‌های صبح‌گاه او را حس نخواهند كرد. به دنبال انسانی می‌گردد تا او را بپرستد يا به او عشق بورزد. ولی هر چه بيشتر می‌گردد، كمتر می‌يابد... @sooyesama
در این دنیا که همه می‌کوشند چیزی شوند، تو "هیچ" شو؛ مقصدت "فنا" باشد. انسان باید فی المثل بسان گلدان باشد. همانطور که در گلدان نه ظاهر، بلکه خلاء درون (جای رستن گل) اصل است، در انسان نیز نه پندار منیت، بلکه "معرفت هیچ بودن" و "فنا" اساس راه است تا گل و ریاحین معرفت و کمال، در باطن شکوفا گردد. برای ساختن چرخ، محورها را به‌هم وصل می‌كنيم. ولی اين فضای تهی ميان چرخ است كه باعث چرخش آن می‌شود. از گل كوزه‌ايی می‌سازيم. اما اين خالی درون كوزه است كه آب را در خود جای می‌دهد. از چوب خانه بنا می‌كنيم، اما اين فضای خالی درون خانه است كه برای زندگی سودمند است. مشغول [پندار] هستی‌ايم در حالی‌كه اين نيستی است كه به كارمان می‌آید. @sooyesama
عبادت باید مقرون به فکر باشد تا حضور و مراقبت بیاورد و الّا به صِرف نمازگزاردن، این نفس متعالی نمی‌شود. (شرح اشارات، نمط نهم، ص۱۶) @sooyesama
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرکت خورشید (و سیارات منظومه شمسی) به‌گرد مرکز کهکشان راه شیری @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
امام باقر علیه السلام: الآخِرَةُ دارُ قَرارٍ وَالدُّنيا دارُ فَناءٍ و زَوالٍ، ولكِنَّ أهلَ الدُّنيا أهلُ غَفلَة. آخرت، سراى ماندگاری است و دنيا جای نابودی و هلاک. اما دنیاگرایان اهل فراموشی‌اند. (الكافي، ج۲، ص۱۲۲) @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
تبیین گرچه معصومین ع همواره عارف و قریب به حقیقت هستند. اما معرفت و قرب الهی دارای مراتبی است، که مراتب عالیه آن، در خلوت مناجات و پس از برخی عبادات رخ می‌دهد. از این روی پیامبر خاتم ص با اینکه همواره در معرفت و قرب الهی ساکن است، اما فرمود: «گاهی غباری بر دلم می‌نشیند که روزی هفتاد بار استغفار می‌کنم». این غبار و استغفار پس از آن، به جهت رویت حق، در مظاهر کوچکتر است. اما هنگام عبادت، حق تعالی با تمام مظاهر ریز و درشتش جلوه‌گر می‌شود و این ادراک، سبب بروز معارف توحیدی در ادعیه خواهد شد. مانند آن‌چه در فرازهای پایانی دعای عرفه رخ داده است. @sooyesama به لحاظ سند روایت نیز باید توجه کرد که سید بن طاوس (که از بزرگان علمای شیعه است) در کتاب اقبال الاعمال، بخش پایانی دعا را ذکر فرموده و به حضرت سیدالشهدا ع منسوب نموده است. همچنین محدث کبیر جناب شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان، بخش پایانی دعا را از امام حسین ع، نقل نموده است. تنها مرحوم کفعمی در «بلدالامین» بخش پایانی را نیاورده است. که برای آشنایان با کتب حدیث، اینگونه تقطیع‌ها، رخداد عجیب و تازه‌ای نیست. علامه حسن‌زاده و ایت الله سعادت‌پرور از علامه طباطبایی نقل می‌کنند که خود سیاق کلام و معارفی که در این بخش از دعا آمده است، بهترین دلیل بر اسناد آن به معصومین است؛ زیرا اظهار چنین سطحی از معارف، در چنین سطحی از واژگان، از غیر معصوم، بعید به نظر می‌رسد. خلاصه اینکه ذکر فراز پایانی دعا، در کتب برخی اهل معرفت، دلیل آن است که ایشان بخش پایانی دعا را شگرف یافته و در آثار خویش گنجانده‌اند. نه اینکه سید بن طاوس یا دیگر علمای شیعه، آن بخش را از کتب اهل معرفت گرفته و در دعا گنجانده‌اند. که این بدعتی آشکار و دور از ساحت بزرگانی چون سید بن طاوس است. چه محروم است کسی‌که بخش پایانی دعای عرفه را (با پندار اینکه از معصوم صادر نشده) کنار می‌نهد و مناجات خویش را ابتر می‌گذارد. @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
حقیقت هر شخصی اندیشه اوست. و اندیشه حضرت سیدالشهدا ع در دعای عرفه تبیین گشته و در صحرای کربلا نمودار شده است. بنابراین زیارت حقیقت سیدالشهدا ع توجه به دعای عرفه و نمودهای آن در صحرای کربلاست. حضرت در دعای عرفه می‌فرماید: «الهی علمت باختلاف الانوار و تنقلات الاطوار، ان مرادک منی، ان تتعرف الیّ فی کل شیء، حتی لا أجهلک فی شیء» ؛ خدایا، از جابجایی انوار، و دگرگونی اطوار دانستم، که مراد تو از من، این است که در همه چیز خود را برای من نمایان کنی، تا در هیچ جایگاهی به تو جاهل نباشم. اگر کسی این حقیقت را دریافت و در خود پیاده کرد، او حقیقت سیدالشهدا ع را زیارت نموده است. @sooyesama
مقایسه دعای عرفه امام حسین (ع) و امام سجاد (ع) | بافت اصلی دعای عرفه و روز عاشورا، عرفان و فناء و محو بودن در معشوق است... یک بُعد دیگر [از شخصیت امام حسین علیه‌السلام]، بُعد معنوی و عرفانی است که بخصوص در دعای عرفه به شکل عجیبی نمایان است. ما مثل دعای عرفه کمتر دعایی را داریم که سوز و گداز و نظم عجیب و توسّل به ذیل عنایت حضرت حق متعال بر فانی دیدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبی در آن باشد؛ دعای خیلی عجیبی است. دعای دیگری مربوط به روز عرفه در صحیفه سجادیه هست، که از فرزند این بزرگوار است. من یک وقت این دو دعا را با هم مقایسه میکردم؛ اوّل دعای امام حسین را می‌خواندم، بعد دعای صحیفه سجّادیه را. مکرّر به نظر من این طور رسیده است که دعای حضرت سجّاد، مثل شرح دعای عرفه است. آن، متن است؛ این، شرح است. آن، اصل است؛ این، فرع است.   به قضیه عاشورا و کربلا بر می‌گردیم. می‌بینیم این‌جا هم با این‌که میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظه اوّل تا لحظه آخری که نقل شده است که حضرت صورت مبارکش را روی خاک‌های گرم کربلا گذاشت و عرض کرد: «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک»، با ذکر و تضرع و یاد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»، با دعا و توسل و وعده لقای الهی و همان روحیه دعای عرفه شروع می‌شود، تا گودال قتل‌گاه و «رضاً بقضائکِ» لحظه آخر. یعنی خود ماجرای عاشورا هم یک ماجرای عرفانی است. وقتی شما به بافت اصلی این حادثه حماسی نگاه می‌کنید، می‌بینید که عرفان هست، معنویّت هست، تضرّع و روح دعای عرفه هست.   شاید بشود قاطعاً گفت که همین معنویّت و عرفان و توسّل و فناء فی اللَّه و محو در معشوق و ندیدن خود در مقابل اراده ذات مقدّس ربوبی است که ماجرای عاشورا را هم این طور باعظمت و پُرشکوه و ماندگار کرده است. (۱۳۷۶/۹/۱۳) @sooyesama
بر ساحل نشسته‌ایم خرم و خندان و موج‌ها پیوسته می‌آیند. هر موجی پیامی است از اقیانوس که بیا، من در انتظار توام. موج‌ها در میان مایند، بر سینه‌هامان می‌سایند و ما غافل. گروهی اما شاهد این حقیقتند که دریا اینجاست و موج‌ها در میان ما. صدای زیبایشان گوش را می‌نوازد و تلاطم‌شان سینه ما را با هستی اقیانوس آشنا می‌کنند. در این روز گرامی موج‌ها را دریاب تا مگر آشنایت کنند با دریای بی‌کرانی که هست، اما نمی‌بینی. شاید به‌ناگاه نوازش آب را بر پیکر ادراک خویش دریافتی. @sooyesama