هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر ۲ در آیه «تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ»
📝نکته تخصصی #انسانشناسی و #خداشناسی
سارتر، اگزیستانسیالیست مشهور، منکر خداوند بود؛
و علت انکارش را این گونه معرفی میکرد که وی طرفدار اراده و آزادی انسان است و قبول وجود خداوند منجر به مجبور دانستن انسان میشود.
توجه به اینکه به تعداد انسانها جهان داریم و هر انسانی خودش یک جهانی است؛ و ربوبیت خداوند نسبت به انسانها نه ربوبیت نسبت به یک جهان، بلکه ربوبیت نسبت به تمام جهانهای ممکن است میتواند بخوبی ناصواب بودن برداشت وی از خدا را نشان دهد.
بله،
تا پیش از آفریدن انسان شاید می شد از یک جهان سخن گفت:
یک جهان که با قوانین علت و معلولی از پیش تمامی آن قابل پیشبینی بود؛زیرا سلسله علت و معلولها به نحو جبری همه واقعیات پس از خود را رقم میزد.
اما خداوند انسان را آفرید و در او امانتی بینظیر نهاد که آسمانها و زمین تحمل آن را نداشتند؛
و آن امانت احتمالا همین اختیار بود.
دادن اختیار به انسان همان و اینکه هر انسانی خودش یک جهان شود همان.
در واقع، اگر تا پیش از آفریدن انسان تنها یک جهان در کار بود؛ خداوند با آفریدن انسان، امکان تحقق هر جهانی را برای هر انسانی مهیا کرد؛
و البته تمامی این جهانهای ممکن، خارج از محدوده ربوبیت خداوند نیست؛ اما نسبت خداوند و انسان و جهانهایی که هر انسانی رقم میزند نسبت فرازمانی است؛
پس این گونه نیست که خداوند در نقطه شروع زمان ایستاده باشد و از پیش وقوع تمام جهانها توسط هر انسانی را رقم زده باشد (که اگر این گونه بود باز تنها و تنها یک جهان در کار بود)؛ بلکه خداوند وقتی به انسان اختیار دارد یعنی انسان را با این «امکان» آفرید که چیزی از او سر بزند که لزوما بر اساس سیر طبیعی علل موثر بر وی نباشد.
به تعبیر دیگر، گویی با آفرینش انسان در زمین، این قاعده که تا پیش از این آفرینش در عالم طبیعت شیوع داشت که «الشیء ما لم یجب لم یوجد» به هم زد؛ و در زمین موجودی قرار داد که چنین نیست امور به نحو وجوب بر او رقم بخورد و علت تامهی افعال او گردد تا فعلی از اوسر زند؛ بلکه اختیار را جزء اخیر علت تامه صدور افعال از او قرار داد؛ یعنی پتانسیلی که اگر همه علل طبیعی جمع شود تا فعلی را از او صادر کند این اختیار میتواند آن جمع را بر هم زند و صدور فعل از وی رقم نخورد؛ و به جای اینکه همواره همین جهان با ضرورت خود پیش رود و هیچ جهان ممکن دیگری وارد عرصه وجود نشود؛ انسان بتواند با هر اختیار خود یکی از جهانهای ممکن را به عرصه وجود وارد سازد؛
و این همان حقیقت عظیمی است که با نام #بداء از آن یاد شده است:
یعنی اگر همه روالهای طبیعی و عادی عالَم اقتضای خاصی را داشته باشند، اما جای اراده کردن جدید انسان همواره باز است و ممکن است هر انسانی این روند قبلی نظام عالم را به هم بزند و روند جدیدی را پیش آورد و در واقع جهان جدیدی را جایگزین جهان قبلی کند.
پس در عین حال که مجال برای اختیار انسان باز است (زیرا جهان کنونی تنها جهان ضروریای که تخلف از روند آن محال باشد نخواهد بود؛ و هر انسانی در هر تصمیمی میتواند یکی دیگر از جهانهای ممکن مفروض را به جای جهانی که در روند طبیعی باید موجود میشد، به عرصه وجود وارد کند) اما نظام هستی از ربوبیت خداوند خارج نمیشود (زیرا تمام آن جهانهای ممکن، و نیز نظم منطقی بین هر اراده و وارد کردن هر جهان ممکن به عرصه وجود، و نیز تمامی ارادههای تمامی انسانها [= تمامی گزینههایی که پیش رو دارند و گزینهای که از میان آنها انتخاب میکنند] و در یک کلام تمامی عرصه زمانمند با تمامی امکاناتش، مسبوق به خداوند و به یک معنای عمیق تحت ربوبیت خداوند است.
💢پس نه چیزی از دایره ربوبیت خداوند خارج است و نه گستره ربوبیت خداوند دایره اختیار (و دایره امکان) را بر آدمی میبندد.
مشکل امثال سارتر در این است که ربوبیت خداوند را بسیار محدود و تنها در فضای نظم ضروری طبیعی فهم کردهاند؛ و تصویری از «اختیار دادن توسط خداوند به موجود دیگر» نداشتهاند.
✳️ تبصره
تحلیل فوق بر اساس مبنای «اوسعیت واقعیت و نفسالامر از وجود» [به تعبیر شهید صدر؛ لوح الواقع أوسع من لوح الوجود] و «واقعی بودن جهانهای ممکن» است؛ که البته این منبا با مبنای رایج در فلسفه اسلامی که «واقعیت را مساوق وجود» و «نظام هستی» را «تنها نظام واقعا ممکن» قلمداد میکند متفاوت است؛ و تبیین این مبنا مجال دیگری میطلبد.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
6️⃣ «مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ؛ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»
با اینکه سوال فقط درباره این بود که این انسان از چه آفریده شده است؛ در پاسخ علاوه بر اینکه از نطفه آفریده شده، به اینکه تقدیری در او رقم خورده است اشاره کرد.
این نشان میدهد برای شناخت حقیقت انسان همان طور که باید ابتدای آفرینش وی جدی گرفته شود، تقدیری که در او رقم خورده است نیز جدی گرفته شود؛ و بعید نیست که این تقدیر در متن خود همین نطفه باشد چنانکه در جای دیگر این نطفه را نطفه امشاج (نطفهای که آمیزهای از ظرفیتهای گوناگون است) نامید و فرمود: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً: ما انسان را از نطفهاى اندر آميخته آفريديم تا او را بيازماييم و وى را شنوا و بينا گردانيديم» (انسان/2).
📝نکته #انسانشناسی: #تقدیر_انسان
اساسا نظام آفرینش الهی چنین است که هر چیزی را که آفریده تقدیری در او رقم زده است: «خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْديراً: همه چيز را آفريده و هر يك را به تناسب حال او اندازه گيرى كرده است» (فرقان/2)؛ و
این بدان معناست که اساسا هر چیزی با قدر و اندازه معینی آفریده شده است: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ: ماييم كه هر چيزى را به اندازهای آفريدهايم.» (قمر/49)؛ و در این آیه به اینکه انسان هم از این جهت شبیه سایر مخلوقات است اشاره شده است.
در تلقی عوامانه قبول #تقدیر به معنای #مجبور دانستن است؛ در حالی که در معارف قرآنی اصلا چنین تلازمی نیست؛ بلکه معنای تقدیر، اندازه معینی برای هر چیزی قرار دادن است، که آن چیز در آن حد و اندازه قدرت مانور دارد؛
و به همین مناسبت است که فلاسفه توضیح داده اند که اساسا اختیار داشتن در تقدیر انسان است؛ یعنی قدر و اندازه انسان چنین است که لازمه وجود او اختیار است؛ و اساسا اختیار نداشتن یعنی قدر و اندازه انسان را درست نفهمیدن.
💢به هر حال آنچه مهم است این است که هرمخلوقی باید قدر و اندازه خود را بشناسد تا بتواند حداکثر بهرهبرداری را از امکاناتی که خداوند به او داده است به عمل آورد؛
و نکته بسیار جالب در خصوص انسان این است که این تقدیر انسان یک تقدیر سیال است که در ادبیات دینی از این سیالیت تقدیر انسان با تعبیر #بداء یاد شده است؛ به تعبیر دقیقتر تقدیر نظام آفرینش انسان به گونهای است که در حالی که از ابتدا برای او قدر و اندازه خاصی رقم خورده (که اگر چیزی قدر و اندازهای معین نداشته باشد هیچ گونه تعینی نخواهد داشت)، در عین حال هر چیزی که برای انسان مقدر شده باشد ظرفیت این را دارد که عوض شود و تقدیر جدیدی برای او رقم بخورد (این حقیقت ویژه در وجود آدمی را میتوان #تعین_بالقوه نامید که مهمترین ممیزه انسان از سایر موجودات است و آن را به تفصیل در مقاله «فطرت به مثابه یک نظریه انسانشناختی رقیب برای علوم انسانی مدرن» توضیح دادهام:
https://www.souzanchi.ir/fitrat-human-nature-as-a-competing-humanistic-theory-for-modern-humanities-and-social-sciences/).
🤔اینجاست که احادیثی همچون «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِه» (حدیث۶) معنای عمیقتری از آنچه در نگاه بدوی دارند پیدا میکنند:
اینکه قدر و اندازه هر کس به قدر همت اوست، یعنی همت و عزم و افق نگاه هرکس میتواند تقدیر وی را دگرگون سازد و هر انسانی با همت خویش میتواند به برترین افقهای ممکن در عالم برسد.
🤔و از این منظر تعبیر «ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ» در آیه بعد میتواند دلالتهای سلوکی بسیار جالبی داشته باشد، که ان شاء الله در تدبرهای آن آیه اشاره خواهد شد.
@yekaye
#عبس_19